«جنبش زنان ایران» در مسیر «جنبش نافرمانی مدنی» یا «جنبش مقاومت منفی»؟ - قسمت سوم
و – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود بر این باور بوده است که تا زمانیکه «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران ظهور پیدا نکند» و تا زمانیکه «استبداد و رژیم توتالیتر اختناق و سرکوب همه جانبه را بر جامعه ایران تحمیل میکنند و توسط استبداد و اختناق و سرکوب امکان هر گونه خودسازماندهی و مبارزه سه مؤلفهای دینامیک از اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را میگیرند» و تا زمانیکه جریانهای سه مؤلفهای جنبش پیشاهنگی ایران مانند گذشته بیش از یک قرن خود (از مشروطیت الی الان) پا در یک کفش کنند و بر طبل استراتژی کسب قدرت سیاسی و تزریق رهبری از پیش تعیین شده خود بر جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بکوبند و به تزریق و تشویق خشونت در مبارزه اردوگاه تکیه کنند و دو جبهه «آزادی و نان» در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در عرصه مبارزه دو طبقه کارگر و طبقه متوسط شهری به صورت جدای از هم تعریف کنند
و هیچکدام از جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نتوانند رهبری مبارزه سه مؤلفهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران حاصل نمایند، راهی جز این برای جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باقی نمیماند، مگر اینکه به صورت موقت تن به قبول هژمونی جنبش دانشجوئی ایران بدهند، چراکه جنبش دانشجوئی ایران به لحاظ خودویژگیهای این جنبش (که عبارتند از کثرت کمی و پیوند پنج میلیون دانشجوی ایرانی با گروههای اجتماعی قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران)، شرایط برای این امر فراهم میسازد که:
اولاً جنبش دانشجوئی ایران بتوانند به عنوان آلترناتیو موقت «خلاء جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین امروز جامعه ایران را پر نمایند.»
ثانیاً به علت خاستگاه طبقاتی این جنبش (که دو طبقه زحمتکشان شهر و روستا و طبقه متوسط شهری در سه مؤلفه مرفه و نیمه مرفه و غیر مرفه آن میباشند)، میتوانند به عنوان «سرپل اتصال بین دو جبهه نان و آزادی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مطرح شوند.»
ثالثاً در خلاء رهبری دینامیک و درونجوش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، «جنبش دانشجوئی ایران دارای آنچنان پتانسیل و ظرفیت درونی میباشند که میتوانند این رهبری را به صورت دینامیک پیش ببرند.»
رابعاً در چارچوب خاستگاه طبقاتی گوناگون جنبش دانشجوئی ایران، این جنبش میتواند «سرپل اتصال دو طبقه کارگری و متوسط شهری ایران بشوند.»
ز- جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و بیرونی خود بر این باور بوده است که اگر میخواهیم به صورت تطبیقی به هدایتگری جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بپردازیم، راهی جز این نداریم، مگر اینکه ما «شکل مبارزه را از خود تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران کشف کنیم» و در نتیجه برای مبارزه تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هیچ شکل مبارزه از پیش تعیین شده نسخه پیچی و تجویز پزشکی نکنیم؛ و شکل مبارزه برای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در فرایند تندپیچ امروز مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط «تحلیل مشخص» از جامعه ایران و «تحلیل مشخص» از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از خود مبارزه خودجوش و خودانگیخته تودههای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران پس از آسیبشناسی استخراج نمائیم.
ح – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و بیرونی خود جهت بسیج تودهای و همگانی کردن مبارزه در قاعده اردوگاه و وارد کردن عدد بزرگتری از تودههای اردوگاه به عرصه مبارزه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش، معتقد به «تقدم پروژه اصلاح دینی» در جامعه ایران بوده است، چراکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود بر این باور بوده است که «جامعه ایران، یک جامعه دینی میباشد» و دین اسلام در جامعه ایران در صورت «اصلاح دینی» از آنچنان پتانسیل و ظرفیت درونی برخوردار میباشد که میتواند «مسئولیت در عرصه مبارزه سه مؤلفه عدالتطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را بدل به یک ایمان و اعتقاد بنماید»؛ و بنابراین در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته بر این باور بوده است که «پروژه اصلاح دینی» در جامعه ایران میتواند «بسترساز ظهور جنبش اجتماعی و در نتیجه جنبش سیاسی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود»؛ و قطعاً و جبراً به علت ماهیت ایدئولوژیکی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب «اسلام دگماتیست فقاهتی» و به علت «غلبه سنت مذهبی بر فرهنگ تودههای قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» تا زمانیکه «پروژه اصلاح دینی تطبیقی بازسازی شده در ادامه راه اقبال و شریعتی» در جامعه بزرگ ایران به انجام نرسد و این «پروژه اصلاح دینی تطبیقی از طریق زندگی روزمره و مبارزه طبقاتی و مبارزه ستمستیز گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران با ستمهای گوناگون (ستم طبقاتی، ستم جنسیتی، ستم سیاسی، ستم اجتماعی، ستم قومیتی، ستم مذهبی و غیره) وارد خودآگاهی گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نشوند، هرگز و هرگز امکان ظهور جنبش فراگیر اجتماعی و سیاسی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نخواهد بود.»
بنابراین در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 41 سال حیات درونی و برونی خود پیوسته معتقد بوده است که «تنها راه فراگیر کردن مبارزه سه مؤلفهای برابریطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش در قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران انجام پروژه اصلاح دینی تطبیقی میباشد.»
به هر حال در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «علت و دلیل فراگیر و همگانی شدن جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران را مادیت پیدا کردن پروژه اصلاح دینی معلم کبیرمان شریعتی در آن تندپیچ تاریخ ایران تحلیل میکرده است»؛ و قطعاً و جزما در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «اگر پروژه اصلاح دینی توسط شریعتی در جامعه دینی ایران در آن دوران پر فراز و نشیب تاریخی ایران صورت نمیگرفت، امکان ظهور سونامی جنبش اعتراضی ضد استبدادی سال 57 در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و در بدنه این اردوگاه بزرگ بوجود نمیآمد.» به عبارت دیگر «اگر انقلاب ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران (نسبت به جمعیت ایران در آن زمان)، بزرگترین و تودهایترین انقلاب تاریخ بشر بوده است» در این رابطه باید بر این باور باشیم که «تنها عاملی که باعث بسیج همگانی و فراگیر جامعه ایران در سال 57 در عرصه جنبش ضد استبدادی جامعه ایران گردید همین به ثمر نشستن پروژه اصلاح دینی شریعتی بوده است»؛ و در این رابطه است که داوری ما در این شرایط تندپیچ جامعه ایران بر این امر قرار دارد که «اگر در این زمان اعتقاد داریم که بدون همگانی شدن جنبش و بدون بسیج تودهای در قاعده جامعه ایران امکان درازمدت شدن پروسس مبارزه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران وجود ندارد، تنها راه دستیابی به این مهم انجام پروژه اصلاح دینی در جامعه امروز ایران میباشد.»
فراموش نکنیم که از خودویژگیهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مقایسه با دیکتاتوری رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، «نامتعارف بودن دیکتاتوری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» و علت و دلیل نامتعارف بودن دیکتاتوری رژیم مطلقه فقاهتی در تضاد و پارادوکس بین عین و ذهن این رژیم نهفته میباشد؛ زیرا به لحاظ عینی این رژیم بر مناسبات سرمایهداری تکیه دارد، اما به لحاظ ذهنی در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی معتقد به ایدئولوژی و اندیشه و نظریه است که مربوط به «مناسبات پیشاسرمایهداری میباشد». در نتیجه همین «پارادوکس بین عین و ذهن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر این رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردیده است تا این رژیم جهت تحمیل یکطرفه ذهنیت فقاهتی و دگماتیست خود به جامعه ایران، از سیاست سرکوب استفاده نماید» و در این رابطه بوده است که همین «سیاست سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر این رژیم خود مولد آن شده است که این سیاست سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مؤلفههای مختلف سرکوب سیاسی و سرکوب جنیستی و سرکوب قومیتی و سرکوب طبقاتی و سرکوب فکری و مذهبی و فرهنگی و غیره جاری و ساری بشوند»؛ که برای نمونه در این رابطه میتوانیم در اینجا به موضوع «تحمیل حجاب بر زنان ایران» با شعار «یا روسری، یا تو سری» در مرحله پساانقلاب 57 توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اشاره نمائیم، چراکه موضوع حجاب در عرصه دیسکورس اسلام فقاهتی به خاطر «تبعیض حقوقی بین زن و مرد» که یکی از ارکان اسلام فقاهتی میباشد، به عنوان یکی از هدفهای رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مطرح گردیده است.
بنابراین از آنجائیکه نظریهپردازان اسلام دگماتیست فقاهتی در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران توان مقابله با تبعیض حقوقی بین زن مرد اسلام فقاهتی حوزههای فقهی شیعه و سنی توسط پروژه اصلاً ح دینی بازسازی شده نداشتند، در چارچوب «تبعیض حقوقی بین زن و مرد» اسلام فقاهتی و دگماتیست حوزه فقهی خود را موظف میدانستند تا توسط سرنیزه و سرکوب، پروژه حجاب فقهی را بر زنان ایران تحمیل نمایند. فونکسیونی که این استراتژی رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته عمر خود داشته است این بوده است که «زنان ایران در عرصه مبارزه رهائیبخش خود برای مقابله با تبعیض حقوقی و مدنی و سیاسی و اجتماعی تحمیل شده توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، مبارزه رهائیبخش خود را از سنگر حجاب ستیزی شروع کنند» و در چارچوب مبارزه با حجاب تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی تلاش مینمایند تا به مبارزه با ستم جنسیتی یا ستم حقوقی و یا ستم مدنی و یا ستم سیاسی و یا ستم اجتماعی، حاکم بر زنان ایران بپردازند.
لذا همین امر باعث گردیده است تا شرایط مبارزه برای جنبش زنان ایران در تندپیچ پساخیزش دیماه 96 سخت و مشکل گردد، چراکه «شرایط فرهنگی و اجتماعی» امروز جامعه ایران برای این حرکت حجابستیزانه زنان فوق فراهم نمیباشد؛ و قطعاً اگر «مبارزه با تبعیض جنسیتی جنبش زنان فوق به جای عمده کردن ستمهای اجتماعی، از جمله آزادی در انتخاب لباس و حجاب، از کانال مبارزه با سرکوب مدنی و سیاسی زنان ایران عبور میکرد، میتوانست دارای فونکسیون مثبتتری بشود»، در صورتی که برعکس اگر بخواهیم همچنان مبارزه با ستم مدنی و ستم سیاسی از کانال مبارزه با ستم اجتماعی و مبارزه با حجاب تحمیلی به انجام برسانیم، این رویکرد به شکست قطعی در جامعه امروز ایران روبرو میگردد، چرا که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم به لحاظ فرهنگی و سنت مذهبی حاکم بر ذهنیت تودههای قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، مبارزه با حجاب تحمیلی در این شرایط نمیتواند به عنوان یک اعتقاد مذهبی و سنتی تبیین و تحلیل گردد؛ و مورد حمایت قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قرار بگیرد.
باری، رویکرد سرکوبگرایانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 39 سال گذشته عمر خود در راستای پارادوکس بین عین و ذهن این رژیم و پروژه تحمیل ذهنیت این رژیم (که همان اسلام فقاهتی دگماتیست حوزههای فقهی میباشند) بر جامعه ایران باعث گردیده است تا در 39 سال گذشته بر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، ستمهای مختلف و متعددی تحمیل و تزریق بشود که از جمله این ستمها عبارتند از ستم طبقاتی، ستم جنسیتی، ستم سیاسی، ستم قومیتی، ستم مذهبی و غیره میباشند که البته همین تنوع ستمها باعث گردیده است که بر بعضی از گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران «ستمهای مضاعفی وارد بشود». مثل گروه بزرگ زنان ایران که بیش از 50% جمعیت ایران را تشکیل میدهند و گرفتار ستمهای متعدد طبقاتی و جنسیتی و مدنی و اجتماعی و سیاسی میباشند که در طول 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر آنها تحمیل گردیده است.
در نتیجه همین تحمیل ستمهای متعدد بر زنان ایران باعث گردیده است تا این گروه بزرگ اجتماعی از پتانسیل عظیم بالقوه (نه بالفعل) مبارزاتی برخوردار بشوند. بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که جنبش سه مؤلفهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه و رهائیبخش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در آینده به علت این پتانسیل بالقوه زنان ایرانی، دارای برتری کمی و کیفی این گروه اجتماعی میباشد.
ط - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته حیات درونی و برونی خود بر این باور بوده است که «بدون استراتژی مشخص و تاکتیک مشخص بر پایه تحلیل مشخص از جامعه ایران به لحاظ ساختاری و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و طبقاتی و اقتصادی، هر گونه حرکت جریانهای سه مؤلفهای پیشاهنگ و جریانهای پیشگام و جنبشها پیشرو در عرصه به حرکت درآوردن موتور بزرگ - اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشند- محکوم به شکست است»؛ و هرگز و هرگز «موتور بزرگ» - اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران - توسط استراتژی و تاکتیکها وارداتی و انطباقی و کپی - پیست شده جوامع موفق دیگر کشورها نمیتوانند به حرکت درآیند. لذا در عرصه اتخاذ استراتژی و تاکتیکهای محوری «تطبیقی مشخص» و در چارچوب «تحلیل مشخص ساختاری و طبقاتی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران» برای به حرکت در آوردن «موتور بزرگ» یا «قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران»، باید عنایت داشته باشیم که منهای مشخصات مطرح شده، این استراتژی و تاکتیکهای محوری باید:
ادامه دارد