تیتر اول
در حاشیه گفتگوی یراوند آبراهامیان، که اندیشههایی در باره مسائل کلان تاریخی، سیاسی، انقلابی جامعه بزرگ ایران میباشد - قسمت ششم
آبراهامیان میگوید: «حضور شاهزاده رضا پهلوی بهعنوان رهبر در خیزشهایی مثل خیزش پاییز 1401 باعث تضعیف اعتراضات و تقویت رژیم خواهد شد. چرا که مردم میپرسند، اعتبار دموکراتیک و سکولار او از کجا آمده؟» بهطور کلی این رویکرد آبراهامیان مورد قبول است. زیرا رضا پهلوی «با هر رویکرد مختلفی که در زمانهای متفاوت عمرش مطرح کرده، (از رویکرد سلطنتی پهلوی تا رویکرد جمهوریخواهی) یک رویکرد کاملاً مشخص دارد و آن اینکه دستیابی به قدرت جهت ادامه دادن رژیم سلطنتی پهلوی. معهذا، از اینجاست که تاکنون حتی یک انتقاد ساختاری از رژیم پهلوی چه در زمان رضاخان میرپنج، و چه در زمان پدرش نکردهاست و شخصیت خودش را هم فقط با عنوان شاهزاده تعریف میکند، و دیگر هیچ و در این رابطه حتی کودتای 28 مرداد 32 که توسط دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس و در راستای سرنگونی تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران یعنی دولت مصدق صورت گرفت، او بهعنوان قیام ملی تعریف میکند» بنابراین اگرچه هر از چند گاه افرادی اجارهای در حاشیه خیزشهایی که علیه فقر و استبداد رژیم مطلقه فقاهتی میباشند، و هیچگونه تشکل و سازماندهی و رهبری ندارند، شعارهای در دفاع از حکومت پهلوی میدهند. این موضوع هرگز نشان دهنده کوچکترین حمایت گروههای مختلف جامعه ایران از رژیم کودتایی و دیکتاتوری پهلوی نهتنها نیست، بلکه برعکس نشانگر نفرت جنبشهای سازمان یافته و دینامیک جامعه بزرگ ایران میباشد که با شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» پیوسته و علی الدوام نفرت خود را نسبت به رژیم پهلوی از رضا خان میر پنج تا شاهزاده اعلام میکنند. بر این مطلب بیافزاییم که زمانی که جنبشهای دینامیک خودجوش به جنبشهای فراگیر و رهبری دینامیک جمعی تکوین یافته از پایین دست پیدا نکنند، مانند سال 57، شرایط برای پر کردن خلأهای رهبری توسط ضد انقلاب و ضد دموکراسی فراهم میشود. تنها راه مقابله با این آفات پر کردن این خلاءها توسط دستیابی به رهبری فراگیر دینامیک تکوین یافته از پایین است.
باز هم تأکید میکنیم و از تأکید خود خسته نمیشویم که خلأ سازماندهی و رهبری فراگیر دینامیک تکوین یافته از پایین، بزرگترین آفت حرکتهای خیزشی و جنبش است و بزرگترین خندقی است که جریانهای فرصت طلب و قدرت طلب بیرونی میتوانند در آن نفوذ نمایند. حال در مرحله نفوذ جریانهای فرصت طلب و قدرت طلب بیرونی تفاوتی نمیکند، چه خمینی در سال 57 باشد و چه جریانهای دیگری مثل شاهزاده رضا پهلوی باشد. تفاوت آن دو در عرصه نوع استبداد و دیکتاتوری است، نه در عرصه نوع حکومت دموکراسی خواه.
پر پیداست که تنها حکومت دموکراتیک دینامیک در جامعه جنبشی فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خود رهبری تکوین یافته از پایین حاصل میشود نه بر پایه پروسه مکانیکی بیرونی. یعنی با انقلاب تودهای مانند 57 و کودتایی مانند کودتا 28 مرداد 32 مرداد، دموکراسی زائیده نمیشود بهبیاندیگر بدونتردید دیکتاتوری در اشکال مختلف آن محصول حتمی حرکت مکانیکی از بیرون است. این دیکتاتوری آن چنانکه تاریخ گذشته ما نشان داده است در زمان پهلوی صورت دیکتاتوری سیاسی دارد اما در زمان خمینی صورت دیکتاتوری سیاسی – اجتماعی دارد. آنچه مهم است اینکه عقاب هرگز نمیتواند کبوتر بزاید. در کشور ایران که اقتصاد آن یک اقتصاد نفتی است، رژیم پادشاهی هرگز نمیتواند صورتی غیر دیکتاتوری داشتهباشد. چرا که تمام سرمایههای نفتی در اختیار حکومت است و سلطنت نیازمند کمک مالی مردم نیست. بلکه برعکس مردم نیازمند کمک مالی حاکمین میباشد. بنابراین آن چنانکه آبراهامیان میگوید، در زمان اعتلای حرکتهای اجتماعی در کشور ایران، اعم از خیزشی و جنبشی نفوذ رهبری از بیرون در هر شکل آن باعث انحراف این حرکتهای دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پایین میشود.
نکته دیگری که طرح آن خالی از عریضه نیست اینکه «شاهان پهلوی، چه رضا خان میر پنج و چه محمد رضا شاه، پیوسته و علیالدوام توسط کودتاهای خارجی امپریالیستی سر کار آمدهاند. بهعبارت دیگر در طول 57 سال عمر خاندان پهلوی، سه کودتای امپریالیستی صورت گرفت. سال 1299 رضاشاه توسط کودتا امپریالیسم انگلیس سرکار آمد، و باز در شهریور 1320 بهخاطر اینکه رضاخان به هیتلر پیوستهبود، توسط کودتای امپریالیسم انگلیس بر کنار شد و پسرش محمد رضا جانشین پدرش شد. در 28 مرداد 32 که محمدرضا شاه بهخاطر دولت مصدق، از کشور فراری شد، توسط کودتای 28 مرداد 32 دو امپریالیسمهای آمریکا و انگلس به قدرتش برگشت. البته در خصوص رضا پهلوی هم همان طوریکه شاهد هستیم، مانند پدرش بهدنبال جذب رژیم صهیونیسم اسرائیل و جنگ و تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا به ایران میباشد، تا با نابود کردن کشور ایران او بتواند توسط آنها به قدرت برسد.»
آبراهامیان در بخش دیگر از گفتار خود میگوید: «پیشبینی من در باره ایران امروز این است که بی ثباتی و بحران ادامه خواهد داشت، رژیم سقوط نخواهد کرد، اما در عین حال نارضایتیها هم از بین نمیرود و حتی افزایش خواهد یافت. در نتیجه بهجای اینکه شاهد فروپاشی رژیم باشیم، چند قطبی شدن بیشتر جامعه پیش خواهد آمد». در خصوص این گفته آبراهامیان قبل از هرچیز باید بگوییم که «هر گونه داوری کلی و درازمدت در خصوص رژیم مطلقه فقاهتی غلط است» و اما در کوتاه مدت اگر حادثه غیر مترقبه بیرونی در منطقه توسط اسرائیل و آمریکا شکل نگیرد، باید بیش از هر چیز به داخل و نیروهای کنشگر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی توجه کنیم. آن چنانکه قبلاً در خصوص جوهر تکوین رژیم و علت اینکه رژیم مدت 45 سال است که توانسته دوام بیاورد، گفتیم که این امر مولود سه عامل است:
عامل اول اینکه رژیم مطلقه فقاهتی از دل عظیمترین انقلاب تودهای قرن بیستم بیرون آمده است، نه از دل یک کودتا یا سه کودتای رژیم پهلوی، در نتیجه همین امر باعث گردیده است که همچنان بخش از پایگاه حداقلی اجتماعی خودش را حفظ کند. و آنها را توسط هیئتهای مذهبی، و کمیتههای امدادی و بنیادهای مستضعفین و غیره سازماندهی کند.
عامل دوم اینکه پشتوانه اسلام فقاهتی با سه ویژگی تعبد و تقلید و تکلیف توانسته بخشی از جامعه مذهبی سنتی مردم ایران را جذب و در نهادهای سپاه و بسیج و اطلاعات و حراستها و غیره سازماندهی کند.
عامل سوم پراکندگی اپوزیسیون داخل و خارج رژیم، که این پراکندگی باعث گردیده که رژیم مطلقه فقاهتی در برابر حتی یک اپوزیسیون مکانیکی قوی درونی و برونی نمیباشد آن چنانکه بهخاطر عدم سازماندهی دینامیک تکوین یافته از پایین گروههای اجتماعی جنبشی و خیزشی رژیم در برابر اپوزیسیون قوی مردمی هم نیست.
باری در مجموع این سه عامل به ما میفهماند که سرنگونی رژیم بهصورت دینامیکی در زمان کوتاه امکانپذیر نیست، اما بهصورت مکانیکی توسط حمله کشورهای امپریالیستی و صهیونیستی در کوتاه مدت امکانپذیر میباشد. اگر بخواهیم شرایط برای سرنگونی رژیم بهصورت دینامیک فراهم کنیم، لازم است که جریانهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پایین روند رو به گسترش و فراگیر و سرتاسری در صورت عمودی و افقی پیدا کنند. این موضوع هم میتواند در عرصه حرکت خیزشی خودجوش در صورت درازمدت شدن حرکت آنها قابل تحقق میباشد، و هم میتواند توسط رشد جنبشهای دینامیک داخلی اعم از جنبش کارگران و معلمان و دانشجویان و زنان و غیره تحقق پیدا کند.
بنابراین این سخن آبراهامیان که میگوید: «بی ثباتی و بحران ادامه خواهد داشت» غلط است چراکه گسترش بحرانها و ایجاد ابر بحران و فاجعه از گسترش بحرانها که خود باعث ایجاد فقر فلاکت بیکاری سقوط آزاد ارزش ملی پول و کاهش قدرت خرید تودههای جامعه میشود که همه اینها بسترساز اعتلای خیزشها و جنبشهای ملی نیز میگردد. و همچنین میتواند گذشته از حرکت ملی ضد رژیم، و ایجاد خیزشهای عظیم، مطالبات جنبشهای گروههای مختلف جامعه هم افزایش دهد که اینها در پروسه زمان حیات رژیم را به بن بست میکشاند. و با بن بستهای و رشد خیزشهای و جنبشهای و پیوند آنها بدون شک در درازمدت شرایط برای سرنگونی رژیم را فراهم میسازد. و البته در کوتاه مدت هم همین موضوع باعث قطبی شدن جامعه بین بالاییهای قدرت و پایینیهای تودهها میگردد. و این کاملاً عکس رویکرد آبراهامیان میباشد که میگوید: «در نتیجه بهجای اینکه شاهد فروپاشی رژیم باشیم، چند قطبی شدن بیشتر جامعه پیش خواهد آمد.»
یادمان باشد که قبلاً هم خود آبراهامیان در این رابطه گفتهبود که: «اکنون رژیم ایران با بحران بزرگ روبروست. بحرانی که دائمی است و نمیتواند آن را حل کند. علت این موضوع این است که گسست تقابل گفتمانی بین رژیم و جامعه ایران وجود دارد چراکه رژیم با زبانی صحبت میکند که گویی خود دارای حق مشروعیت الهی دارند. رژیم ادعا میکند که نماینده خدا بر روی زمین است. بنابراین هر کسی که با آن مخالفت کند در برابر اراده خدا ایستادهاست. با این همه وقتی که به اعتراض نگاه میکنید، بسیار جالب است که مهر و نشانی از دین در کنشگران به چشم نمیخورد.»
در این بخش از گفتگو آبراهامیان «بزرگترین بحران رژیم، بحران گفتمانی تعریف میکند. که این بحران گفتمانی باعث شده که جامعه به دو قطب تقسیم شود. قطب حاکمیت و قطب مردم و البته آبراهامیان این ابر بحران رژیم هم غیر قابل گفتگو میداند او در توضیح این ابر بحران رژیم مشخص میگوید که این ابر بحران برای رژیم جوهر مذهبی دارد، و برای مردم جوهر بی دینی دارد.» بدونتردید این رویکرد آبراهامیان غلط است. چراکه «ابر بحران جامعه ایران، ابربحران اقتصادی و ابربحران اجتماعی و ابربحران سیاسی است که اینها در رویکرد آبراهامیان جایی ندارد. همچنین در این گفته آبراهامیان جامعه دو قطبی صرف است اما در گفته فوق او جامعه چند قطبی است.»
آبراهامیان در باره تنش زدایی بین ایران و عربستان سعودی میگوید: «این توافق غافل گیر کننده بود، زیر زمانی سعودیها به آمریکا میگفتند که ایران ماری است که باید سرش را برید. بنابراین روشن است که آنها موضعشان را تغییر دادهاند. ایران لفاظیهایش را کاهش داده است بیش از این ایران در باره نامشروع بودن همه حکومتهای سلطنتی صحبت میکرد. و البته میدانیم که عربستان سعودی هم حکومت سلطنتی دارد. به نظر من هر دو طرف کاملاً عملگرا شدهاند. سعودیها فهمیدهاند که دیگر نمیتوانند به آمریکا برای حفاظت از آنها تکیه کنند. هنگامی که ایران این توانایی بهدستآورد، که با پرتاب موشک آسیب جدی به تأسیسات سعودیها وارد کند، آنها در موضوع اتکا به آمریکا تجدید نظر کردهاند. ایران انگیزه دیگری دارد پس از تصمیم به قطع کامل روابط با آمریکا و همچنین اروپا و گرایش بیشتر بهسوی شرق، ایران برای کاهش فشارها میخواهد روابط بهتری در خاورمیانه داشتهباشد. این موجب میشود که تلاش برای عادی سازی روابط با سعودیها در راستای منافع ملی ایران باشد.»
تحلیل ما در خصوص تجدید نظر رژیم مطلقه فقاهتی ایران با عربستان سعودی، یا تجدید نظر عربستان سعودی با رژیم مطلقه فقاهتی ایران، برگشت پیدا میکند به «موضوع پروژه جاده ابریشم چین، بهخصوص خط دریایی این پروژه که قرار است خلیج فارس و دریای عمان مرکز اصلی این پروژه در خاورمیانه باشد. مع الوصف در این رابطه است که چین نیازمند به همکاری عربستان سعودی و ایران در این پروژه داشت و از اینجا بود که رهبر چین با پادرمیانی بستر این تجدید نظر بین ایران و عربستان سعودی را فراهم کرد.»
ادامه دارد