سلسله دروس نهجالبلاغه – قسمت هفتم
چیستی و چگونگی «عدالت» در رویکرد امام علی
«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِیقِ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَی بِهِ ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ وَ لَکنْ أُخْبِرُکمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکمْ وَ نَظْمَ مَا بَینَکمْ - خداوند پیامبر اسلام را در دوران انقطاع وحی و رسولان گذشته و در امتداد خواب جوامع در تاریکی برای بشریت فرستاد، در آن هنگام اصول و قوانین حیات سعادتمند انسانها در جهان شکسته بود. حال بدانید که این قرآن و وحی پیامبر اسلام باید به سخن گفتن برای جامعهها وادارش کنید خود قرآن فینفسه هرگز سخن نمیگوید لذا به همین دلیل من (امام علی) برای شما قرآن را به سخن گفتن وادار میسازم تنها در آن صورت است که قرآن میتواند راهنمای شما قرار گیرد» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 158 – ص 223 – سطر چهارم به بعد).
باری در این رابطه بوده است که در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فاز سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین با هدف دو مؤلفهای خود بر بازخوانی و تفسیر و تحلیل نهجالبلاغه امام علی تکیه کرده است.
هدف اول به سخن درآوردن قرآن برای جامعه امروز ایران بوده است چرا که در 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بودهایم که امام علی تنها سر پل راستینی است که آنچنانکه محمد اقبال لاهوری میگوید «قرآن بر جان او نشسته است» بنابراین در این رابطه است که نهجالبلاغه او میتواند برای جامعه امروز ما تعلیم شیوه به حرف درآوردن قرآن باشد. نکتهای که در این رابطه باید به آن عنایت داشته باشیم اینکه رویکرد ما در 43 سال گذشته به بازخوانی و بازتفسیر و بازتحلیل نهجالبلاغه یک «رویکرد تطبیقی بوده است نه رویکرد انطباقی و یا رویکرد دگماتیسم» به این ترتیب که ما در تفسیر نهجالبلاغه نه میخواستیم عیناً به صورت یکطرفه تمام برخوردهای امام علی با جامعه آن زمان خودش را به جامعه امروز ایران تزریق نمائیم؛ و نه میخواستیم توسط رویکرد انطباقی آنچه که خودمان میاندیشیم وارد نهجالبلاغه امام علی کنیم و امام علی را تبدیل به سخنگوی خودمان بکنیم بلکه برعکس توسط رویکرد تطبیقی پیوسته بر این تلاش بودهایم که «متد و شیوه برخورد امام علی با زمان و جامعه و عصر خودش را فهم کنیم» و دریابیم که چگونه امام علی توانسته است از سال 36 تا سال 40 که او زمامدار مردم بوده است (و تقریباً تمامی نهجالبلاغه مختص به همین دوران چهار سال و نه ماهه حکومتش بوده است) توانسته است، «قرآن را در عصر خودش به حرف درآورد» و قرآن را بدل به راهنمای عمل بکند.
به همین دلیل در طول 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بودهایم و اکنون هم بر این باور هستیم که تنها توسط کلید نهجالبلاغه امام علی میتوانیم قفل دروازه ورود به قرآن برای فهم قرآن باز کنیم؛ یعنی آنچنانکه که خود امام علی برای ما در تاریخ مالم الطریقهای است تا که «ما آدرس پیامبر اسلام را گم نکنیم» نهجالبلاغه امام علی هم برای ما رمز کلیدی است که توسط آن میتوانیم (اگر تنها به صورت یک متد با شیوه تطبیقی نگاه کنیم) «قرآن را برای عصر و نسل و زمان خودمان به حرف درآوریم» البته نکتهای که در اینجا طرح آن خالی از عریضه نمیباشد اینکه طرح نهجالبلاغه به عنوان کلید رمز فهم قرآن به معنای مطلق کردن نهجالبلاغه و غیر قابل نقد دانستن نهجالبلاغه نیست، بلکه برعکس تنها به معنای تکیه متدیک کردن بر نهجالبلاغه به عنوان یک شیوه فهم قرآن و شیوه به حرف درآوردن قرآن میباشد و لاغیر.
دومین هدفی که در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فاز سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین از تکیه بر نهجالبلاغه دنبال میکرده است در راستای فرهنگسازی و اصلاح دینی و انجام تحول فرهنگی در جامعه بزرگ ایران بوده است چراکه آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردهایم، نهجالبلاغه امام علی اگر به صورت تطبیقی بازتحلیل بشود در جامعه امروز ایران میتواند منهای بسترسازی جهت اصلاح دینی و بسترسازی جهت دستیابی به اسلام منهای فقه و فقاهت و منهای روحانیت و بسترسازی جهت فهم تطبیقی قرآن در جامعه امروز بدون تردید ما بر این باوریم که همین نهجالبلاغه از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که اگر به صورت تطبیقی (نه انطباقی و دگماتیستی) بازتحلیل و بازتفسیر بشود، میتواند در راستای دموکراتیک کردن فرهنگ جامعه امروز ایران به عنوان یک عامل در نظر گرفته شود. ماحصل آنچه که تا اینجا گفتیم:
1 - از نظر امام علی «تعریف عدالت در گرو تعریف ما از انسان میباشد.» با عنایت به دو وجهی بودن تعریف انسان، اگر در تعریف از انسان مانند مولوی تنها بر «وجه وجودی و اگزیستانسی» او تکیه کردیم و «وجه اجتماعی انسان» را در پای وجه وجودی و اگزیستانسی او ذبح نمودیم، بدون تردید «تعریف ما از عدالت یک عدالت فردی میباشد» و مانند مولوی مجبوریم که حتی عدالت خداوند را در پای کَرم او ذبح بکنیم؛ و عدالت اجتماعی انسان را بدون معنا سازیم. البته برعکس اگر «در تعریف از انسان وجه اجتماعی او را مانند کارل مارکس مطلق بکنیم و وجه وجودی و اگزیستانسی انسان را در پای وجه اجتماعی او ذبح نمائیم»، باز هم عدالت آنچنانکه در رویکرد کارل مارکس شاهد بودیم «یک عدالت تک وجهی اجتماعی صرف میشود» که در تحلیل نهائی آنچنانکه کارل مارکس میگفت: «عدالت یک مقوله بورژوائی است» بنابراین برای اینکه بتوانیم عدالت را به صورت همه جانبه و آنچنانکه پیامبر اسلام و امام علی معتقد بودند، به عنوان یک فضیلت بنیادین مطرح نمائیم («بالعدل قامت السموات والارض» و یا آنچنانکه پیامبر اسلام اعتقاد داشت: «المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ – یک جامعه مبتنی بر عدالت قابل بقا است هر چند مردمش کافر باشند و یک جامعه مبتنی بر ظلم و ستم نابودی شدنی است، حتی اگر مردمش مسلمان و مؤمن باشند») میبایست، اول انسان را به صورت جهانشمول و عام و فرا دینی بر پایه دو مؤلفه و دو وجهی وجودی و اجتماعی تعریف نمائیم.
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ.»
«اللهم بارک لنا فی الخبز، ولا تفرق بیننا وبینه، فلو لا الخبز ما صمنا ولا صلینا ولا أدینا فرایض ربنا - خدایا در نان برای ما برکت ده که اگر نان نباشد، نه میتوانیم روزه بگیریم و نه میتوانیم نماز بخوانیم و نه میتوانیم واجبات پروردگارمان را انجام بدهیم.»
«لَیسَ مِنَّا مَنْ تَرَک دُنْیاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لاَ آخِرَتَهُ لِدُنْیاهُ - آنان که دنیایشان برای آخرت رها میکنند و نیز آنان که آخرتشان برای دنیایشان میفروشند از ما نیستند.»
«مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم - مسلمان نیست کسی که شب را صبح بکند و روز را شب بکند بیآنکه در کار جامعه کوشا باشد.»
«من لا معاش له لا معاد له - هر که زندگی مادی ندارد، زندگی اخروی نیز نخواهد داشت.»
«الدنیا مزرعه الاخره - دنیا کشتزار آخرت است.»
«زهاد اللیل و اسد النهار- شیران روز و پارسایان شب.»
«افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر - بهترین جهاد، سخن حق در پیش سلطان ستمکار است» (پیامبر اسلام).
همان رویکرد دو وجهی به انسان که امام علی در نهجالبلاغه دارد: «وَ لَا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّاً - بنده انسان دیگری مباش چرا که خدا تو را آزاد آفریده است» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – نامه 31 - ص 393).
2 - اگر چه در متن نهجالبلاغه موجود «دو نوع عدالت وجود دارد» که یکی عدالت ارسطوئی یا عدالت تناسبی میباشد که در حکمت شماره 437 - نهجالبلاغه صبحی الصالح - ص 553 – سطر 7 به بعد بدین شکل مطرح شده است: «وَ سُئِلَ أَیهُمَا أَفْضَلُ الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ، فَقَالَ: الْعَدْلُ یضَعُ الْأُمُورَ مواضعها وَ الْجُودُ یخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا - از امام علی سؤال شد: آیا عدالت برتر است یا جود و بخشش؟ امام علی میفرماید: عدالت امور را در جاهای خود قرار میدهد اما جود و بخشش امور را از جایگاه خود خارج میکند، عدالت جنبه عام و اجتماعی دارد در صورتی که جود و بخشش جنبه فردی دارد.»
در این تعریف امام علی از عدالت چند نکته مهم نهفته است:
اول اینکه تعریفی که امام علی از عدالت میکند تعریف «تناسبی» از عدالت است، نه تعریف «تساوی» از عدالت (آنچنانکه پیامبر اسلام در تعریف از عدالت میکرد «الناس کاسنان المشط - مردم مانند دندانههای شانه مساوی هستند» – پیامبر اسلام).
دوم اینکه امام علی در این تعریف از عدالت، در مقایسه با تعریف جود عدالت را امری اجتماعی میداند نه امری فردی، برعکس جود که امری فردی میباشد نه امر اجتماعی و لذا در این رابطه است که امام علی عدالت را از آنجائیکه امری اجتماعی تعریف مینماید افضل بر جود که امری فردی میباشد، میداند. باری، با عنایت به این تعریف امام علی از عدالت است که میتوان در یک جمعبندی کلی مطرح کنیم که رویکرد تناسبی به عدالت با رویکرد اجتماعی به عدالت که در تعریف فوق از عدالت در کنار هم قرار گرفته است امری غیر متعارف میباشد، فراموش نکنیم که ارسطو اولین نظریهپردازی بوده است که تئوری عدالت را مطرح کرده است و در تئوری عدالت ارسطو، از آنجائیکه او در تمام نظریههای خودش دارای رویکرد ذاتگرایانه میباشد و اصلاً معتقد به رویکرد تاریخی نبوده است، در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا در عرصه تئوری عدالت او حتی خلقت بردگان و بردهدارن هم با رویکردی ذاتگرایانه ریشه در خلقت اولیه بشر تعریف نماید و به همین دلیل غیر قابل تغییر در عرصه اجتماعی و تاریخی بداند.
عدل، وضع نعمتی در موضعش / نی به هر بیخی که باشد آبکش
ظلم چه بود وضع در ناموضعی / که نباشد جز بلا را منبعی
عدل چه بود آب ده اشجار را / ظلم چه بود آب دادن خار را
مولوی
به همین دلیل ارسطو در تعریف خود از عدالت بر عدالت تناسبی تکیه میکند و در عرصه اجتماعی بر عدالت توزیعی اعتقاد دارد. بدون تردید از آنجائیکه در رویکرد امام علی (برعکس رویکرد ارسطو که رویکرد ذاتگرایانه داشت) عدالت جوهری تاریخی دارد و عدالت امر اجتماعی میباشد و عدالت صورتی فرا دینی دارد و به خصوص از آنجائیکه رویکرد پیامبر اسلام به عدالت یک رویکرد تساویگرایانه میباشد نه رویکرد تناسبی بدین خاطر همه اینها باعث میگردد تا ما رویکرد امام علی به عدالت یک رویکرد تساویگرایانه و اجتماعی و فرا دینی و تاریخی و انضمامی تحلیل و تعریف نمائیم و برعکس رویکرد ارسطو که یک رویکرد مجرد و غیر تاریخی میباشد رویکرد امام علی را رویکرد مشخص انسانی – اجتماعی در عرصه تاریخ تحلیل نمائیم.
«أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیا وَ یضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ وَ یکرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ یضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکرَهُمْ وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یوْماً فَاحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِینٍ - آیا شما به من امر میکنید که در قلمرو زمامداری خودم با ستم کاری و ظلم پیروز بشوم سوگند به خدا هرگز چنین کاری نمیکنم. مادامی که شب و روز پشت سر هم میآیند و میروند و مادامی که ستارهای به دنبال ستارهای دیگر حرکت میکند. اگر مال از آن من هم میبود، همه مردم را در تقسیم آن مالهای خودم مساوی میگرفتم، چه رسد به اینکه آن مالها قطعاً مال خدا باشد. آگاه باشید که عطای مال در غیر موردش افراط و اسراف است و این افراط گری و اسراف صاحبش را در دنیا بالا میبرد و در آخرت ساقطش مینماید و در میان مردم عزیز میدارد و در نزد خدا پست و خوارش میسازد؛ و هیچ کسی مال خود را در مصرف ناحق و برای کسانی که شایستگی آن مال را ندارند صرف نمیکند، مگر این که خداوند او را از سپاسگزاری همان مردم محروم مینماید و محبت آنان برای کسی دیگر برقرار میگردد و اگر روزی پایش در حوادث روزگار بلغزد و به کمک آنان نیازمند شود، همان مردم بدترین دوست و لئیمترین رفیق محسوب میگردند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 126 – ص 183 – سطر 6 به بعد).
ادامه دارد