سلسله مقالاتی در باب مبانی تئوریک استراتژی – قسمت بیست و چهارم
محورهای «استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران»
اگر بخواهیم تا اینجا به یک جمعبندی بپردازیم میتوانیم بگوئیم که:
1 - در چارچوب فرایند «گفتمانسازی استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین» (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در شرایط خودویژه امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان فرهنگی و قومیتی و سیاسی و اجتماعی ایران (که به عنوان آلترناتیو فرایند «آلترناتیوسازی» مطرح کردیم) از آنجائیکه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «گفتمانسازی» به جای اینکه سنتز و مولود بحثهای نظری و میزگرد پُلمیک نخبگان باشد، مولود کشف پیشگامان از پراتیک اجتماعی میباشد، در نتیجه «همین پراتیک اجتماعی به عنوان آبشخور گفتمانسازی پیشگامان باعث گردیده است تا گفتمان با پراتیک یا پراکسیس اجتماعی رابطه دیالکتیکی و دو طرفه داشته باشد»؛ به عبارت دیگر به موازات اینکه اعتلای پراتیک اجتماعی باعث رشد کشف گفتمانسازی پیشگامان میشود، خود رشد پروسس کشف گفتمانسازی پیشگامان و تزریق آن به پراتیک اجتماعی باعث رشد اعتلای پراتیک اجتماعی میگردد؛ که البته همین شاخص دیالکتیکی بین گفتمانسازی پیشگامان و پراتیک اجتماعی خود مبین رابطه دیالکتیکی بین دو مؤلفه عمودی و افقی استراتژی تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد، چراکه آنچنانکه در بحثهای قبلی در باب فرایند جنبشی استراتژی سه فرایندی «سازمانی و جنبشی و حزبی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» مطرح کردیم، در عرصه حرکت سازمانگرایانه، جنبش پیشگامان باید به صورت دو مؤلفهای حرکت نمایند، یعنی «از یک طرف در کادر سازماندهی پیشگامان باید بر مؤلفه عمودی تکیه نمایند و از طرف دیگر در عرصه سازمانگرایانه باید بر پراتیک اجتماعی یا مؤلفه افقی قوام پیدا کنند» که پیوند دیالکتیکی فوق نشانگر همین پیوند بین دو مؤلفه «افقی و عمودی» استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در فرایند جنبشی نیز میباشد.
یادمان باشد که آنچنانکه قبلاً مطرح کردیم مشخصه حرکت افقی یا پراتیک اجتماعی یا حرکت جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران عبارتند از:
الف – دینامیک و خو جوش بودن.
ب - خودمدیریتی و رهبری درونجوش.
ج – خودسازمانده و استقلال جنبشی و تشکیلاتی، که البته همین خودویژگی جنبشهای افقی جامعه خود عامل آن میباشد که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه مؤلفه افقی استراتژی خود رفته رفته به موازات فراگیر شدن و گستردگی حرکت خود، دارای شاخصهای خودمدیریتی و خودسازماندهی و خودجوش و دینامیک بشوند.
البته حصول به این دستاوردها در گرو آن است که مؤلفه عمودی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به صورت تطبیقی با مؤلفه افقی پراتیک اجتماعی یا جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین پیوند پیدا نمایند، چراکه توسط رابطه تطبیقی بین پیشگامان و پراتیک اجتماعی، پیشگامان با محور قرار دادن خود جنبشهای افقی جامعه بزرگ ایران (برعکس 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران به جای سازماندهی از بالا و به جای یدک کشیدن جنبشها در چارچوب اهداف حزبی خود) توسط رویکرد «تقدم اصل جنبشها بر احزاب سیاسی در عرصه استراتژی خود، بر تقدم پروسس جنبشهای پیشرو اعتقاد پیدا میکنند». البته توسط رویکرد انطباقی بین دو مؤلفه عمودی و افقی (مانند 150 سال گذشته عمر حرکت روشنگری در جامعه ایران)، پیشگامان و جنبش پیشگامان هرگز نمیتوانند بر اولویت جنبش بر حزب توسط پراتیک اجتماعی تکیه نمایند و نمیتوانند در استراتژی گفتمانسازی «به حای تکیه بر پُلمیک نظری نخبگان، بر پراتیک اجتماعی تکیه استراتژیک نمایند» و این حقیقت را حاصل نمایند که «گفتمان را نمیسازند بلکه آن را از دل پراتیک اجتماعی کشف مینمایند.»
2 - برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه فرایند گفتمانسازی، بدون تردید «گفتمانسازی از بالا توسط میزگرد انتزاعی پلمیک نخبگان با گفتمانسازی از پائین توسط کشف گفتمان از دل پراتیک اجتماعی به صورت دیالکتیکی متفاوت میباشد» چرا که قطعاً و جزما هر گونه گفتمانسازی از بالا به صورت انتزاعی در عرصه پلمیک نظری خبرگان آنچنانکه در 150 سال گذشته حرکت روشنگری جامعه ایران شاهد بودهایم، «صورت انطباقی و وارداتی خواهد داشت» و تنها در چارچوب «رویکرد تطبیقی است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتواند گفتمانسازی خود را از دل پراتیک اجتماعی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت دیالکتیکی کشف نماید.»
بنابراین تفاوت اصلی بین دو رویکرد انطباقی و تطبیقی در عرصه گفتمانسازی عبارت است از اینکه «گفتمانسازی انطباقی از بالا و خارج از پراتیک اجتماعی تکوین پیدا میکند، در صورتی که برعکس گفتمانسازی تطبیقی از پائین و در بستر پراتیک اجتماعی کشف میگردند.»
«در گفتمانسازی انطباقی اصل تقدم احزاب بر جنبشهای پیشرو مطرح میباشد، در صورتی که در گفتمانسازی تطبیقی اصل تقدم جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه مطرح میشود.»
«در گفتمانسازی انطباقی آنچنانکه در رویکرد پیشاهنگی سه مؤلفهای تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرائی رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی شاهد بودیم توسط استراتژی کسب قدرت سیاسی از بالا، جریانهای پیشاهنگ چریکی و حزبی و ارتش خلقی به جای تکیه تطبیقی بر جنبشهای تکوین یافته از پائین که در رأس آنها جنبش طبقه کارگر قرار دارند، تلاش میکردند تا آن جنبشها را به صورت زائده و آپاندیس حرکت خود درآورند؛ اما در گفتمانسازی تطبیقی از آنجائیکه محور استراتژی بر تحول دموکراتیک استوار میباشد (نه بر تحول انقلابیگری) همین امر باعث میگردد تا در گفتمانسازی تطبیقی جهت تحول دموکراتیک در جامعه بزرگ ایران، تحول فراگیر اجتماعی بر کسب قدرت سیاسی از بالا اولویت پیدا کند که در راستای انجام تحول اجتماعی است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر تحول فرهنگی و جنبش اصلاح دینی در جامعه دینی ایران تکیه مینماید.»
بدون تردید اگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب گفتمانسازی انطباقی توسط کسب قدرت سیاسی از بالا حرکت میکرد، دیگر خود را نیازمند به تحول اجتماعی و تحول فرهنگی و اصلاح دینی در جامعه دینی ایران نمیدید. شعار «چریک یک حزب است» و شعار «مشی مسلحانه به عنوان تاکتیک و استراتژی» و شعار «موتور کوچک باید موتور بزرگ را به حرکت درآورد» و شعار «جنگ درازمدت مسلحانه تودهای» که در دهه 40 تا سال 55 به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران قرار داشت، همه در این رابطه گفتمانسازی انطباقی تکوین پیدا کرده بود.
بدین ترتیب است که در رویکرد گفتمانسازی انطباقی:
اولاً پراتیک اجتماعی جنبشهای پیشرو صورت حاشیه و فرعی پیدا میکند.
ثانیاً گفتمانسازی به جای صورت دیالکتیکی شکل انتزاعی و مجرد بر پایه اندیشههای وارداتی محصول انقلابات و تحولات سیاسی کشورهای دیگر پیدا میکند.
ثالثاً وظیفه پیشاهنگ تنها مونتاژ کردن پارههای نظری تئوریهای وارداتی میباشد؛ که البته آنچنانکه در 77 سال گذشته (از شهریور 20 تا به امروز) شاهد بودهایم، در باب علتیابی شکستهای خود، به موازات بیگانگی این گفتمانهای وارداتی، به جای آسیبشناسی حرکت خود، در تحلیل نهائی جامعه ایران را مقصر شکست خود میدانستند.
رابعاً تکیه بر ساختار هرمی در عرصه سازماندهی بزرگترین آفت گفتمانسازی انطباقی میباشد که طرفداران رویکرد گفتمانسازی انطباقی هم در عرصه درون تشکیلاتی - عمودی خود و هم در عرصه برون تشکیلاتی - افقی خود، به علت «اعتقاد تقدم حزب بر جنبش»، این سازماندهی هرمی اعمال مینمایند که خود این سازماندهی هرمی به علت شکل غیر دموکراتیک و یکطرفه از بالا به پائین آن، بسترساز ظهور هیولای اپورتونیسم و انشعاب و سکتاریست و دسپاتیزم در این حرکتها میگردد.
3 - برای اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بتواند رویکرد تطبیقی جایگزین رویکرد انطباقی 77 سال گذشته احزاب سیاسی ایران بکند باید:
اولاً با عصای «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» حرکت نماید.
ثانیاً «پراتیک اجتماعی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» را جایگزین تئوریهای وارداتی انقلابها و تحولات سیاسی برون مرزی بکنند.
ثانیاً «خودسازماندهی و خودمدیریتی و خودرهبری دینامیک» را جایگزین سازماندهی هرمی تزریق شده از بالا بکنند.
ثالثاً «گفتمانسازی» نباید صورت آکادمیک و تقلیدی و وارداتی و مجرد از پراتیک اجتماعی پیدا کنند.
رابعاً «برای پیشگام خود گفتمانسازی یک پراکسیس باشد نه وظیفه حاشیهای یا پلمیک نظری نخبگان.»
خامسا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید از موضع بازیگری وارد حرکت افقی یا پراتیک اجتماعی بشوند، نه از موضع ناظر و تماشاگر و رهبر و آلترناتیوسازی و رویکرد بالا بردن قدرت چانهزنی خود در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت درون حکومتی.
سادساً معتقد به حرکت از پائین باشد و تحول فرهنگی و اجتماعی را بسترساز تحول سیاسی بداند و رویکرد تحولگرایانه را جایگزین رویکرد رفرمیستی از بالا بکند و هرگز رویکرد پیشاهنگی را جایگزین رویکرد پیشگامی خود نکند و سازماندهی هرمی عمودی را بر جنبشهای افقی تزریق نکند و بدیل انقلابیگری (توسط انقلاب و کسب قدرت سیاسی از بالا و جایگزین کردن حزب طراز نوین به جای جنبش) جایگزین بدیل دموکراتیک (توسط تحول اجتماعی و فرهنگی از پائین) نکند.
سابعاً بین اصلاحگر و اصلاحطلب در پروسه تحولطلبانه دموکراتیک مورد اعتقاد خود تفاوت قائل بشود؛ یعنی اصلاحطلبی را در چارچوب پراتیک اجتماعی و جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین تعریف نماید و اصلاحگرائی به صورت حرکت تحولخواهانه را در چارچوب جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تعریف بکند.
4 - گفتمانسازی تطبیقی پیشگام در عرصه پراتیک اجتماعی با عصای تحلیل مشخص از شرایط مشخص که به صورت دینامیک و غیر وارداتی و غیر تقلیدی و غیر انتزاعی صورت میگیرد نباید صورت ارتدوکسی یا دگماتیست پیدا کند. بلکه برعکس به صورت یک پدیده دینامیک دائماً در حال اعتلا و تکمیل باشد. برای مثال در استفاده از تجارب گفتمانی گذشته، پیشگامان امروز نباید به صورت انطباقی و طابق النعل بالنعل بر گفتمانسازی محمد اقبال یا شریعتی معلمان کبیرمان در این عرصه تکیه نمایند، چراکه هم گفتمان اقبال و هم گفتمان شریعتی متعلق به دورانی غیر از دوران فعلی بودهاند. گفتمان اقبال متعلق به نیمه اول قرن بیستم بوده است و گفتمان شریعتی متعلق به نیمه دوم قرن بیستم میباشد؛ اما گفتمان امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید متعلق به قرن بیست یکم و خودویژگی جامعه امروز ایران و منطقه و عرصه بینالمللی باشد. بنابراین هرگز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط نباید توسط «کپی – پیست» کردن از اندیشهها و گفتمان اقبال و شریعتی برای خود تعیین وظایف و تعیین گفتمان بکنند بلکه برعکس برای تعیین گفتمان ابتدا باید توسط تحلیل مشخص از شرایط مشخص از پراتیک اجتماعی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه تحلیلی کنکریت حاصل نمائیم و سپس با فهم همه جانبه گفتمان اقبال و گفتمان شریعتی، خودش بتواند از دل پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران به کشف گفتمان تطبیقی دست پیدا کند.
ادامه دارد