مبانی سوسیالیسم – بخش چهارم
سوسیالیسم انطباقی - سوسیالیسم تطبیقی - سوسیالیسم دگماتیستی
1- سوسیالیسم و فلسفه تاریخ:
اعتقاد به فلسفه تاریخ شرط لازم اعتقاد به سوسیالیسم علمی میباشد. بدون اعتقاد به فلسفه تاریخ، اعتقاد داشتن به سوسیالیسم امری ذهنی و تخیلی و مجرد خواهد بود. منظور از فلسفه تاریخ در اینجا، اعتقاد به تاریخ به عنوان ذکر وقایع گذشته بشر نیست بلکه منظور اعتقاد به تاریخ به عنوان یک حقیقت مستقل از ذهن بشر میباشد که در عالم خارج واقعیت خارجی داشته، از آغاز ظهور انسان در عرصه طبیعت واقعیت پیدا کرده است. بر طبق قوانین مشخص علمی از مسیر مشخصی طی طریق میکند تا اینکه به سر منزل نهائی خویش میرسد. علت طرح اصطلاح فلسفه تاریخ به جای تاریخ در اینجا بدین خاطر است که فلسفه تاریخ را با قوانین علمی استدلال نماید. بنابر این تا زمانی که کشف این قوانین از نظر علمی جنبه واقعی به خود نگیرد، کشف قوانین تاریخ به صورت فلسفه تاریخ اعلام میشود. هر اندیشه و نحله و مکتبی که بخواهد به سوسیالیسم در شکل علمی آن معتقد باشد، موظف است که به عنوان پیش فرض، به اصل واقعیت مستقل تاریخ، همچنین اصل قانونمند بودن حرکت این واقعیت مستقل تاریخ و اصل کنکرت بودن مسیر تاریخ در بستر جوامع مختلف اعتقاد داشته باشد. چرا که آنچنانکه عبدالرحمان ابن خلدون تونسی در قرن هشتم اعلام کرد تاریخ چیزی نیست جز حرکت جامعه؛ لذا برحسب نوع جامعه، تاریخ دارای یک حرکت مشخص و کنکرت میباشد که در نظر نگرفتن این ویژگیهای کنکرت تاریخ، وقتی با اعتقاد به یک تاریخ عام و کلی همراه میشود، نیل به یک سوسیالیسم تخیلی را موجب میگردد. آنچنان که مارکسیسم در قرن بیستم، گرفتار چنین بحرانی در صادرات سوسیالیسم به جوامع دیگر گردید. البته در اینجا لازم به ذکر است که به علت کنکرت بودن مسیر تاریخ و به علت پیوند تنگاتنگ میان سوسیالیسم علمی و مسیر کنکرت تاریخ (آنچنانکه در قسمت دوم مبانی سوسیالیسم دیدیم)، این دو پایه باعث گردیده است تا سوسیالیسم از صورت یک علم عام قابل انطباق بر تمامی جوامع یا از صورت مکتبی و نهضت خارج شده و حالت جریان در پروسه تاریخ شکل گیری سوسیالیسم به خود بگیرد. با توجه به خودویژگیهای مراحل تبیینی فلسفه تاریخ و خودویژگیهای جغرافیائی است که تبیین فلسفه تاریخ و سوسیالیسم ممکن میگردد. نا دیده گرفتن این خودویژگیها باعث میشود که سوسیالیسم در هر جامعه از حالت علمی، به صورت سوسیالیسم وارداتی یا سوسیالیسم اخلاقی و تخیلی درآید.
2- تفاوت سوسیالیسم علمی با سوسیالیسم تخیلی یا سوسیالیسم اخلاقی:
مطابق آنچه فوقاً مطرح شد سوسیالیسم علمی عبارت است از سوسیالیسمی که برپایه بستر کنکرت تاریخ علمی جوامع خود ویژه مختلف، تبیین گردیده باشد. اگر خارج از تبیین کنکرت فلسفه تاریخ یک جامعه، ما بخواهیم به تبیین فلسفی یا علمی سوسیالیسم برای ان جامعه بپردازیم، این سوسیالیسم برای آن جامعه حالت تزریقی یا وارداتی یا تحمیلی یا مکانیکی و غیر دیالکتیکی خواهد داشت. بنابراین جدای از آن اصول پیش فرض اعتقادی که فوقاً در باب سوسیالیسم علمی مطرح کردیم، یکی دیگر از اصول لازمه دست یابی به سوسیالیسم علمی در جوامع مختلف بشری، اعتقاد به متدولوژی دیالکتیکی در راستای کشف سوسیالیسم علمی آن جوامع مختلف بشری میباشد. چرا که مادّیت این اعتقاد به دیالکتیک، آنجا برای ما هویت پیدا میکند که بتوانیم بر طبق خودویژگیهای کنکرت تاریخ جوامع مختلف، شکل بندی خاص سوسیالیسم علمی ان جوامع را کشف نمائیم، لازمه این امر اعتقاد نداشتن به یک سوسیالیسم علمی عام قابل انطباق بر جوامع مختلف بشری میباشد. دیالکتیک در اینجا تنها سلاحی است که ما را یاری میکند تا به کشف قوانین خاص ان جوامع جهت تحقق سوسیالیسم در آن جوامع بپردازیم. سوسیالیسم اخلاقی نیز مانند سوسیالیسم تخیلی همان اعتقاد به سوسیالیسم خارج از بستر فلسفه تاریخ میباشد. بنابراین هر گونه، هر گونه اعتقاد به سوسیالیسم عام و غیر کنکرت یا اعتقاد به سوسیالیسم مکانیکی غیر دیالکتیکی یا اعتقاد به سوسیالیسم وارداتی نسخهای، سوسیالیسم تخیلی و اخلاقی نامیده میشود، که ممکن است ارزش ذهنی و سوبژکتیو بالائی داشته باشد ولی از ارزش ابژکتیوی (عینی) خالی میباشد. مدینه فاضله افلاطونی، اگر قابلیت پیاده شدن در زمین نداشته باشد شاید در آسمانها امکان پیاده شدن پیدا کند. همچنین عدم اعتقاد به تاریخی بودن اصل عام عدالت و تبیین کردن سوسیالیسم بر پایه چنین عدالت فرا تاریخی باعث درغلطیدن به همان سوسیالیسم اخلاقی و تخیلی میگردد. در اینصورت تبیین سوسیالیسم ما هر قدر هم که به لحاظ قرآنی یا روایتی قوی هم باشد دیگر ارزش سوسیالیسم برنامهای نخواهد داشت و در حد سوسیالیسم تخیلی باقی خواهد ماند و قابلیت پیاده کردن در جامعه نداشته و به صورت یک امر قابل ستایش در کتب اخلاقی باقی خواهد ماند. بنابراین اگر میخواهیم بر مبنای اصل عدالت به تبیین سوسیالیسم علمی بپردازیم، باید به چند اصل به عنوان پیش فرض اصل عدالت اعتقاد داشته باشیم تا با تکیه بر این اصول بتوانیم بر پایه اصل عدالت به تبیین سوسیالیسم علمی بپردازیم. اولین اصل (پیش فرض عدالت)، اعتقاد به اصل عدالت به عنوان یک اصل عام وجودی و برون دینی مانند اصل توحید میباشد. طبیعی است که در این صورت عدالت مورد نظر ما اعم است بر عدالت فقهی که بدرد تعیین امام جماعت میخورد یا عدالت قضایی یا عدالت کلامی و... میباشد. اصل دوم، اینکه این عدالت عام برون دینی را یک امر تاریخی بدانیم، نه یک امر مجرد کلی و تخیلی، مقصود از تاریخی دانستن اصل عام عدالت این است که اعتقاد داشته باشیم که تحقق اجتماعی -تاریخی عدالت در مراحل مختلف تاریخی صورت یکسانی نداشته بلکه بالعکس بر حسب شرایط مختلف جوامع بشری اشکال مختلفی به خود گرفته است. پس با این تئوری میتوانیم اینچنین نتیجه بگیریم که عدالت اخلاقی، سوسیالیسم اخلاقی میزاید و عدالت فرا تاریخی، سوسیالیسم تخیلی غیرتاریخی تولید میکند و عدالت غیر قابل تبیین دیالکتیکی، سوسیالیسم مکانیکی ایجاد میکند. تنها عدالت کنکرت دیالکتیکی و تاریخی است که میتواند کاشف سوسیالیسم برنامهای و علمی باشد. حال که تا اینجا به پیوند دیالکتیکی بین سوسیالیسم علمی و فلسفه تاریخ پی بردیم و دریافتیم که تبیین سوسیالیسم در بستر فلسفه تاریخ است که جایگاه نظری و جایگاه عملی خود را پیدا میکند. تبیین سوسیالیسم در بستر فلسفه تاریخ است که مضمون برنامه بودن سوسیالیسم پیدا میکند. تبیین سوسیالیسم در بستر فلسفه تاریخ است که تفاوت دو نوع سوسیالیسم آرمان شهرگرائی یا سوسیالیسم آرمانگرائی مشخص میکند. بد نیست در اینجا به تبیین تفاوت سه موضوع فلسفه تاریخ، علم تاریخ و فن تاریخ بپردازیم و دیدگاه خودمان را نسبت به این سه مقوله روشن سازیم. آنچنانکه فوقاً مطرح شد بدون این مرزبندی، امکان دست یابی به سوسیالیسم برنامهای و علمی غیرممکن خواهد بود و باعث درغلطیدن به سوسیالیسم اخلاقی، نظری و ذهنی و تخیلی خواهد شد.
3- تفاوت فلسفه تاریخ با علم تاریخ و فن تاریخ:
وجه مشترک این سه مقوله، قبول اصل موضوع تاریخ به عنوان یک پدیده ابژکتیوی که مستقل از ذهن انسان میباشد، دارای دینامیسم و بستر مشخص گذار و قانونبندی علمی قابل شناخت برای انسان است. عدم اعتقاد به هریک از سه آیتم فوق، سه مقوله فوق را منتفی به موضوع میکند. بنابراین آنچه به عنوان پیش فرض سه مقوله فوق باید به آن اعتقاد داشته باشیم عبارت است از اینکه اولا تاریخ، خواه به عنوان علم در نظر بگیریم، خواه به صورت فلسفه معتقد باشیم آنچنانکه هگل در قرن هیجدهم به آن اعتقاد داشت، خواه به صورت فن بپذیریم آنچنانکه کارل مارکس در نیمه دوم قرن نوزدهم به آن اعتقاد داشت و مارکسیسم را به عنوان فن کشف تاریخ تعریف میکرد، در هر حال وجه مشترک همه آنها اعتقاد به موضوعیت تاریخ است. چرا که تاریخ از جمله اموری است که موضوع آن با علم، با فلسفه و با فن شناخت آن، از اشتراک لفظ برخوردار میباشد و این قضیه باعث شده است که بر پیچیدگی این موضوع بیافزاید. به همین دلیل اگر مرزبندی بین علم تاریخ با فلسفه تاریخ و فن تاریخ را مشخص نسازیم، باعث میشود که گاهاً در باره بود و نبود موضوع تاریخ صحبت کنیم و بعضا در باب فلسفه و فن و علم به این موضوع. بدون جداسازی این دو قضیه هرگز نمیتوانیم به یک بررسی علمی نسبت به موضوع بپردازیم. زمانی که به بررسی موضوع تاریخ میپردازیم باید به این مساله توجه داشته باشیم که عدهای در گذشته و حال، در جهان و جامعه خودمان، از ناپلئون بناپارت تا عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان و... اصلا به موضوعی به نام تاریخ اعتقاد ندارند. ناپلئون بناپارت در باب موضوع تاریخ میگفت: موضوع تاریخ عبارت است دروغهای مورد توافق همگانی، آنچنانکه عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان هم میگویند: تاریخ عبارت است از حوادث ماضی که همگی در جهت تائید لیبرالیسم اقتصادی و نظام سرمایهداری و نفی مبارزه طبقاتی و عدم امکان دستیابی به سوسیالیسم مطرح میشود، و با اندیویدآلیسم یا لیبرالیسم است که سرمایهداری جهانی هویت و ارزش فلسفی تاریخی به خود میگیرد. زمانی که مخاطب ما چنین افرادی باشند، دیگر با اینها در باب اینکه تاریخ، فلسفه است یا علم است یا فن (و یا اینکه اصلا مقولهای به نام سوسیالیسم داریم یا نه؟ آیا این سوسیالیسم باید علمی باشد یا اخلاقی سوبژکتیو باشد یا ابژکتیو؟ و یا اینکه موضوع عدالت یک اصل عام است یا اصل تابع جزء جهان بینی است یا جزء فقه است، بدرد برنامه جامعه میخورد یا بدرد کلام و فلسفه و شناخت شرایط امام جماعت و کلاس اخلاق که هرچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نپسند؟ آیا عدالت اجتماعی داریم آیا اصلا جامعه به عنوان مقوله مستقل از فرد وجود دارد؟ آیا سوسیالیسم اقتصادی قابل تحقق است؟ آیا انبیا الهی رسالت اجتماعی و این دنیائی و برپائی قسط عدالت هم داشتهاند؟ آیا غیر از عدالت قضایی و عدالت فقاهتی و عدالت کلامی اصلا موضوعی به نام عدالت اجتماعی داریم؟ این عدالت اجتماعی آیا باید با برنامه اقتصادی -اجتماعی صورت بگیرد یا آنچنانکه سروش و بازرگان و ملکیان و شایگان و... غیره میگویند تنها با لیبرالیسم و نظام سرمایهداری و عرفان حافظ قابل انجام است؟ آیا در تاریخ مبارزه طبقاتی وجود داشته یا نه؟ آیا اصلا چیزی به نام مبارزه طبقاتی داریم یا نه؟ آیا آزادی بدون سوسیالیسم اصلا معنی دارد یا فقط طعمهای برای سرمایهداری جهانی و...) بحث اضافی میباشد. چرا که اینها بجز فرد و سرمایه به چیزی اعتقاد و ایمان ندارند، نه جامعه مستقل از فرد قبول دارند و نه تاریخ مستقل از جامعه. اعتقاد به وجود جامعه مستقل از فرد یا تاریخ مستقل از جامعه یا اصلا اعتقاد به وجود نظام سیاسی و غیره، از نظر اینها اقنوم سازی میباشد. غیر از فرد چیز دیگری وجود ندارد تا ما بخواهیم برای آن برنامه یا مسئولیت و یا هویتی قائل باشیم. پس شرط اول جدا سازی علم تاریخ با فلسفه تاریخ و با فن تاریخ، آن است که ما قبل از همه اینها، موضوع جامعه مستقل از فرد را به صورت ابژکتیو قبول داشته باشیم یا موضوع تاریخ مستقل از جامعه را نیز قبول داشته باشیم. پس از قبول این اصل، اصل دوم این است که پس از قبول موجودیت و هویت ابژکتیو جامعه و تاریخ مستقل از ذهن و مستقل از فرد، این دو پدیده را قانونمند بدانیم. اینکه بگوئیم وجود دارند ولی قانونمند نیستند و دارای حیات و حرکت آنارشیستی میباشند، باز مشکلی حل نمیکند. چرا که زمانی که جامعه و تاریخ وجود دارند اما این موجودیت آنها قانونمند نباشد، امکان شناخت آنها وجود نخواهد داشت. ما بر مبنای قانونمندی وجودی، آنها را میشناسیم لذا طبیعی است که وقتی قانونمندی نداشته باشند، نه ما میتوانیم جامعه و تاریخ را بشناسیم و نه ما میتوانیم تغیری و برنامهای و مسئولیتی برای جامعه و تاریخ تعریف نمائیم. بنابراین پیش فرضهای بررسی بحث علم تاریخ، فن تاریخ و فلسفه تاریخ عبارتند از:
اول- قبول هویت و موضوعیت ابژکتیو جامعه مستقل از فرد، و تاریخ مستقل از جامعه میباشد.
دوم - قانونمند بودن این دو مقوله یعنی جامعه مستقل از فرد یا تاریخ مستقل از جامعه میباشد.
سوم - امکان شناخت این قانونمندی جامعه و تاریخ برای انسان توسط متدولوژی میباشد.
پس از قبول این اصول مقدماتی است که ما میتوانیم به بررسی بحث فوق در باب اینکه آیا شناخت قوانین حاکم بر تاریخ توسط علم تاریخ صورت میگیرد یا فلسفه تاریخ یا فن تاریخ. البته باید همین جا به این نکته حیاتی توجه داشته باشیم که برحسب نوع پاسخی که به سوال فوق میدهیم، نوع بینش ما از سوسیالیسم و عدالت تغییر میکند.
ادامه دارد