پاسخ به سؤالهای رسیده - سؤال نوزدهم – قسمت چهارم
کدامین «استراتژی»؟
«مردم را از اینها بگیریم»؟ یا «اینها را از مردم بگیریم»؟
8 - دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز جنبشی یا افقی نشر مستضعفین «مبارزه برای رهائی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران از اسارتهای فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و اقتصادی میباشد» و لذا در این رابطه است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته، «سوسیالیسم آنچنانکه مارکسیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا در انترناسیونال اول میپنداشتند، یک سوسیالیسم صرف کارگری نیست، بلکه برعکس سوسیالیسم در این رویکرد یک سوسیالیسم اجتماعی تکوین یافته از پائین میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «علت گرایش مارکسیسم کلاسیک به دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل دولت، ریشه در همین مطلق کردن سوسیالیسم در شکل کارگری آن دارد» در صورتی که در سوسیالیسم اجتماعی تکوین یافته از پائین، «مسیری جز از کانال دموکراسی سه مؤلفهای ندارد؛ و اصلاً سوسیالیسم اجتماعی نمیتواند از مسیر سوسیالیسم کارگری عبور کند و به دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل دولت منتهی بشود.»
9 - آنچنانکه ارسطو میگوید: «پائینیهای جامعه در اثر بیعدالتی از حاکمیت جدا میشوند در صورتی که طبقه متوسط شهری در اثر استبداد سیاسی و عدم آزادیهای اجتماعی از حاکمیت جدا میشوند». پر پیداست که دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در چارچوب اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت معرفتی و قدرت اقتصادی چه در وجه سلبی و چه در وجه ایجابی آن، «میتواند برنامه و آلترناتیو اردوگاهی طبقه کار و زحمت یا پائینیهای جامعه و طبقه متوسط شهری جامعه بزرگ ایران بشود» و البته در این رابطه است که دموکراسی سه مؤلفهای با جوهر سوسیالیست اجتماعی آن میتواند «تنها سر پل اردوگاهی دو جبهه بزرگ برابریطلبانه طبقه کار و زحمت و آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری بشود.»
باری، شکست رویکرد لیبرال دموکراسی در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه سیاسی ایران مولود و سنتز شعار: «آزادی بدون عدالت اجتماعی بوده است» که باعث تکوین بستر تفرقه در دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میشده. همچنین «شکست رویکرد سوسیالیسم حزب – دولت یا سوسیالیسم اردوگاهی قرن بیستم مارکسیستهای رنگارنگ ایرانی در 150 سال گذشته مولود و سنتز رویکرد تک مؤلفهای آنها به عدالت اجتماعی بدون در نظر گرفتن جایگاه دموکراسی و آزادی در عرصه سوسیالیسم بوده است» که البته خود این رویکرد «بسترساز جدائی طبقه متوسط شهری از طبقه کار و زحمت بوده است». فراموش نکنیم که «لیبرالیسم، حکومت نخبگان بر مردم است، در صورتی که دموکراسی حکومت مردم بر مردم میباشد.»
10 - سؤال بدون پاسخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران این بوده است که چرا در 150 سال گذشته گفتمان دو مؤلفهای برابریطلبانه و آزادیخواهانه نتوانستهاند در جامعه ایران مادیت پیدا کنند؟ و البته در رابطه با این سؤال است که سؤال دیگری هم قابل طرح میباشد و آن اینکه آیا دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته، میتواند به عنوان گفتمان دو مؤلفهای برابریطلبانه و آزادیخواهانه، باعث بازتولید رویکرد اردوگاهی و پیوند دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت در شرایط امروز جامعه بزرگ و متکثر و رنگین ایران بشود؟
در پاسخ مثبت به این دو سؤال است که باید بگوئیم که مبانی منظومه عملی و نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته در این رابطه عبارتند از:
الف - سوسیالیسم اجتماعی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته «علاوه بر اینکه یک سوسیالیسم جامعهمحور میباشد، اصلاً خود این سوسیالیسم از تعمیق دموکراسی حاصل میشود». آنچنانکه دموکراسی در این رویکرد با اجتماعی شدن و تکوین یافتن از پائین توسط جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد، «خود بسترساز تکوین و ظهور سوسیالیسم اجتماعی تکوین یافته در جامعه میگردد». بطوریکه در این رابطه میتوان داوری نهائی کرد که «بدون دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای امکان تکوین سوسیالیسم اجتماعی هم وجود ندارد. همچنین بدون سوسیالیسم اجتماعی، امکان تحقق دموکراسی سه مؤلفهای هم وجود ندارد.»
ب – سوسیالیسم اجتماعی یا سوسیالیسم جنبشی تکوین یافته از پائین، «قطعاً از مسیر دموکراسی سه مؤلفهای باید عبور بکند و حاصل بشود، نه از مسیر دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل حکومت و از بالا» آنچنانکه سوسیالیسم مارکسی و یا سوسیالیسم کارگری اعتقاد دارند.
ج – در میان «سه نوع سوسیالیسم حزبی و جنبشی و طبقهای، تنها سوسیالیسم اجتماعی است که میتواند سنتز دموکراسی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت معرفتی و قدرت اقتصادی باشد.»
د - هم دموکراسی و هم سوسیالیسم برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته چه در حرکت عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی و جنبشی نشر مستضعفین یک انتخاب است (نه محصول جبری رشد ابزار تولید آنچنانکه سوسیالیسم مارکسی میپندارد) که باید توسط جامعه و توسط رویکرد اردوگاهی دو طبقه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت ساخته بشود، بنابراین در این رابطه است که میتوان نتیجه گرفت که «نبرد برای دموکراسی همان نبرد برای سوسیالیسم میباشد» آنچنانکه «نبرد برای سوسیالیسم هم همان نبرد برای دموکراسی میباشد» و «نبرد برای دموکراسی سه مؤلفهای هم همان نبرد برای رهائی جامعه از ستم فرهنگی و ستم اجتماعی و ستم سیاسی و ستم اقتصادی میباشد» بنابراین، بدین ترتیب است که میتوان نتیجه گرفت که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته «در پاسخ به سؤال رهائی انسان از ستمهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بوده است که به دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیسم رسیده است.»
ه – «شورانیدن عملی و نظری عقول تودهها جهت جدا شدن از حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم فقها در عرصه جنبشهای افقی دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی امکانپذیر میباشد و لاغیر». بدین خاطر برعکس ناپلئون که میگفت: «همه چیز برای مردم، بدون مردم» چراکه مردم عقلشان نمیرسد، باید بگوئیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «همه چیز برای مردم، توسط خود مردم» چراکه تنها مردم هستند که میتوانند معمار واقعی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای از پائین باشند؛ و دموکراسی سوسیالیستی تنها در چارچوب «مبارزه رهائیبخش جامعه از پائین حاصل میشود نه توسط نخبگان از بالا.»
یادمان باشد که اسلامگرائی خمینی در فرایند پساانقلاب 57 با لایحه قصاص شروع شد، همان لایحه قصاصی که امروز پی از 41 سال که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذرد هنوز نتوانسته است جهت تصویب به مجلس دست پخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برود. راستی سوالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه چرا خمینی اسلامگرائی در جامعه ایران به جای دموکراسی و سوسیالیسم با لایحه قصاص شروع کرد؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که در رویکرد خمینی، تنها مسئولیت روحانیت حوزههای فقاهتی اجرای احکام فقهی هزار ساله حوزههای فقهی میباشد، نه رهائی جوامع بشری از اسارت فرهنگی، اسارت اجتماعی، اسارت سیاسی و اسارت اقتصادی توسط مبارزه با استثمار، استبداد، استضعاف، استخفاف و استحمار آنچنانکه معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال بر طبل آن میکوبیدند.
و- در آسیبشناسی حرکت تحولخواهانه 150 ساله گذشته جامعه ایران، یکی از بارزترین انحرافات فردی و جریانهای سیاسی در هدایتگری جامعه ایران این بوده است که در 150 سال گذشته، «تولید سیاست در جامعه ایران، تولید فکر برای جامعه ایران تعریف میکردهاند» در صورتی که «تولید سیاست، آنچنانکه امروز در جریانهای خارجنشین ایرانی مشاهده میکنیم، تولید فکر نیست» بلکه برعکس «رویکرد این افراد و جریانهای سیاسی خارجنشین در راستای کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی میباشد» به عبارت دیگر جریانها و افراد خارجنشین 41 سال است که «از طریق مسیر سیاسی با کسب قدرت سیاسی میخواهند در جامعه ایران تحول ایجاد کنند» که البته سورنا را از دهان گشادش مینوازند، چراکه راه نجات مردم ایران آنچنانکه فوقا مطرح کردیم «از مسیر تحول فرهنگی میگذرد نه از مسیر کسب قدرت سیاسی از بالا توسط نخبگان سیاسی.»
4 - از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته عمر خود (از آغاز تا به امروز) یک رژیم مطلقه و توتالیتر و استبدادی متعارف نبوده است بلکه برعکس، یک رژیمی بوده است که در کنار خشنترین سرکوبهای سیاسی، گستردهترین سرکوبهای فرهنگی هم در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری و اسلام ولایتی بر مردم ایران تحمیل کرده است و دلیل این امر همان بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز تکوین خود یعنی در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 جهت نهادینه کردن نظریه ولایت فقیه خمینی، بدون اعمال پیگیر نوعی توتالیتاریسم فرهنگی و مذهبی نمیتوانسته نظریه ولایت فقیه خمینی در جامعه ایران را به صورت حقوقی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نهادینه نماید. بدین خاطر در این رابطه است که میتوان داوری کرد که در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «توتالیتاریسم فرهنگی این رژیم بر مردم ایران بسیار فراگیرتر از توتالیتاریسم سیاسی این رژیم بوده است.»
بر این مطلب بیافزائیم که برعکس رژیمهای مستبد گذشته تاریخ ایران، رژیم مطلقه فقاهتی تنها رژیمی است که توتالیتاریسم سیاسی خود را در کادر توتالیتاریسم فرهنگی بر مردم نگونبخت ایران تحمیل کرده است بنابراین، در این رابطه که «تا زمانیکه توتالیتاریسم فرهنگی این رژیم به صورت سلبی و ایجابی به چالش کشیده نشود، هرگز نمیتوان توتالیتاریسم سیاسی این رژیم به چالش همه جانبه (در عرصه یک حرکت رو به جلو در جامعه بزرگ ایران) کشید.»
باری، در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال حیات درونی و برونی خود (از خرداد 55 الی الان) چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین پیوسته بر این باور بوده است که بدون به چالش کشیدن توتالیتاریسم فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی (در عرصه جنگ مذهب علیه مذهب و جایگزین کردن اسلام تطبیقی بازسازی شده معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) امکان به چالش کشیدن توتالیتاریسم سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود ندارد. بدین خاطر در این رابطه است که برای دستیابی به هدف «استراتژی جدا کردن مردم از اینها باید برای مبارزه با توتالیتاریسم فرهنگی حاکم، توسط تحول فرهنگی در اعماق جامعه ایران، ساختار مذهبی و مشروعیت آسمانی رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش بکشیم» و تا زمانیکه توسط تحول فرهنگی (در عرصه جنگ مذهب علیه مذهب) در اعماق جامعه ایران «مشروعیت آسمانی و مذهبی این رژیم به چالش کشیده نشود، هرگز و هرگز نخواهیم توانست توتالیتاریسم فرهنگی و سیاسی این رژیم را به چالش بکشیم و در ادامه آن نخواهیم توانست مادیت استراتژی: مردم را از اینها بگیریم به انجام برسانیم.»
لذا در عرصه فهم این موضوع است که میتوانیم به خندق استراتژی: «جدائی مردم از اینها، با استراتژی: جدائی آنها از مردم، پی ببریم» چراکه اگر آنچنانکه جریانهائی مثل مجاهدین خلق و گروه فرقان در فرایند آغازین تکوین این رژیم چنین فکر میکردند که «با ترور چند مهره کلیدی رژیم مطلقه فقاهتی میتوانند جامعه ایران را به رهائی از اسارت فرهنگی و اسارت سیاسی و اسارت اجتماعی و اسارت اقتصادی برسانند» به مرور زمان حتی خود آنها هم دریافتند که نه تنها این ترورها هرگز باعث تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران نشد، بلکه بالعکس، آنچنانکه در جریان مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی شاهد بودیم که چگونه رژیم مطلقه فقاهتی تلاش کرد که از موضوع ترور قاسم سلیمانی (توسط دولت نئوفاشیست و نژادپرست و مهاجرستیز و دموکراسیستیز و نماینده جناح هار امپریالیسم آمریکا ترامپ) با بسیج میلیونی جامعه ایران حول تابوت قاسم سلیمانی، «به ترمیم شکاف اجتماعی حاصل کشتار آبانماه 98 خود دست پیدا کند.»
لذا در چارچوب این رویکرد رژیم بود که خمینی در دهه 60 و در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران تلاش کرد که از ترورهای گروه فرقان و سازمان مجاهدین خلق در راستای بسیج تودههای اعماق جامعه ایران جهت کسب مشروعیت مذهبی و سیاسی و نهادینه کردن قدرتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حداکثر بهره را ببرد. آنچنانکه در جریان اشغال سفارت آمریکا توسط باند موسوی خوئینیها تحت لوای دانشجویان پیرو امام، شاهد بودیم که خمینی در نخستین دیدار با دانشجویان پیرو خط امام اعلام کرد: «تا تنور داغ است، من میخواهم با استفاده از بسیج تودههای جامعه ایران دو تا نان بر این تنور بچسبانم، یکی نان انتخابات مجلس و یکی هم نان انتخابات رئیس جمهوری.»
ادامه دارد