ده ساله شدن حیات «نشر مستضعفین» در عرصه 43 ساله شدن حرکت بیوقفه «آرمان مستضعفین» را گرامی میداریم – قسمت دوم
باری، در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته (در دو فرایند 33 ساله «سازمانی» آرمان مستضعفین و ده ساله «جنبشی» نشر مستضعفین) حیات سیاسی خود، پیوسته در نوک پیکان استراتژی خود، «دستیابی به جنبش روشنگری و جنبش فرهنگی در جامعه سنتزده و استبدادزده و استثمارزده و فقهزده تعبدگرا و تکلیفمحور و تقلیدگرا ایران قرار داده است»؛ و در راستای همین اعتقاد به تقدم جنبش روشنگری و جنبش فرهنگی بر جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 43 سال گذشته) انجام این استراتژی در جامعه بزرگ و رنگینکمان مذهبی و قومی و فرهنگی و زبانی ایران، در گرو تحقق «جنبش اصلاح دینی» بهصورت تطبیقی و بازسازیشده در چارچوب رویکرد معلمان کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی تعریف کرده است؛ و پیوسته در 43 سال گذشته پروسس حرکتمان بر این باور بودهایم که:
اولاً در تحلیل نهائی جامعه ایران یک «جامعه دینی» است نه یک جامعه سکولار.
ثانیاً بدون جنبش فرهنگی، جنبش خودبنیاد و خودسازمانده دینامیک تکوین یافته از پائین که لازمه جنبش رهائیبخش از زندان ثلاثه استبداد و استثمار و استحمار هست، غیرممکن است.
ثالثاً در جامعه دینی، جنبش فرهنگی از کانال جنبش اصلاح دینی عبور میکند نه بالعکس؛ یعنی بدون جنبش اصلاح دینی، جنبش فرهنگی در جامعه دینی غیرممکن هست.
رابعاً در جامعه دینی پرهزینهترین و طولانیترین جنبش، جنبش اصلاح دینی هست.
خامسا دین در جامعه دینی اگر مورد تحول تطبیقی قرار بگیرد، میتواند بهعنوان سرپل آهنین جهت انتقال آگاهیهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به اعماق جامعه و وجدان عمومی جامعه مطرح بشود.
سادساً دین در جامعه دینی اگر مورد تحول تطبیقی و بازسازی همهجانبه قرار بگیرد، میتواند آگاهیهای کنکرت را در وجدان عمومی جامعه بدل به ایمان و حرکت بکند.
نقش قرآن تا در این عالم نشست / نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون بجان در رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
کلیات اقبال لاهوری – فصل جاوید نامه – ص 317 – سطر اول به بعد
مثل حق پنهان و هم پیداست این / زنده و پاینده و گویاست این
اندرو تقدیرهای غرب و شرق / سرعت اندیشه پیدا کن چو برق
با مسلمان گفت جان بر کف بنه / هر چه از حاجت فزون داری بده
آفریدی شرع و آئینی دگر / اندکی با نور قرآنش نگر
از بم و زیر حیات آگه شوی / هم زتقدیر حیات آگه شوی
محفل ما بیمی و بیساقی است / ساز قرآن را نواها باقی است
زخمه ما بیاثر افتد اگر / آسمان دارد هزاران زخمه ور
ذکر حق از امتان آمد غنی / از زمان و از مکان آمد غنی
ذکر حق از ذکر هر ذاکر جداست / احتیاج روم و شام او را کجاست
حق اگر از پیش ما بر داردش / پیش قومی دیگری بگذاردش
از مسلمان دیدهام تقلید و ظن / هر زمان جانم بلرزد در بدن
ترسم از روزی که محرومش کنند / آتش خود بر دل دیگر زنند
کلیات اقبال لاهوری – فصل می باقی – ص 248- سطر 7 به بعد
تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست / با من میا که مسلک شبیرم آرزوست
از بهر آشیانه خس اندوزیم نگر / باز این نگر که شعلهٔ درگیرم آرزوست
گفتند لب به بند و زاسرار ما مگو / گفتم که خیر، نعرهٔ تکبیرم آرزوست
گفتند هر چه در دلت آید زما بخواه / گفتم که بیحجابی تقدیرم آرزوست
از روزگار خویش ندانم جز این قدر / خوابم زیاد رفته و تعبیرم آرزوست
کو آن نگاه ناز که اول دلم ربود / عمرت دراز باد همین تیرم آرزوست
کلیات اقبال لاهوری – پیام مشرق
باری، ماحصل اینکه در جامعه بزرگ ایران موفقیت جنبش آزادیخواهانه و برابریطلبانه در گرو تحقق جنبش رهائیبخش تکوین یافته از پائین توسط جنبش فرهنگی و جنبش روشنگری و جنبش اصلاح دینی تطبیقی هست؛ بهعبارتدیگر در عرصه آسیبشناسی جنبش تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران در 150 سال گذشته چه در فرایند آزادی و دموکراسیخواهانه آن و چه در فرایند برابریطلبانه آن، علت ناکامی و شکست این جنبشها در 150 سال گذشته خلاء جنبش فرهنگی و جنبش روشنگری و جنبش اصلاح دینی تطبیقی در جامعه ایران بوده است، چراکه بدون جنبش روشنگری و جنبش فرهنگی امکان نهادینه شدن آزادی و عدالت در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و آموزشی و جنسیتی و طبقاتی و غیره وجود ندارد؛ و لذا به همین دلیل بوده است که هم در جنبش دوم مشروطیت تحت رهبری ستارخان و باقرخان و هم در جنبشهای منطقهای کوچکخان و خیابانی و کلنل پسیان و هم در جنبش ضد استعماری و آزادیخواهانه دکتر محمد مصدق و هم در جنبش چریکی دهه 40 و 50 که الی الآن ادامه دارد و هم در جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران به علت خلاء جنبش فرهنگی و جنبش روشنگری تمامی این جنبشها در ورطه هولناک تقدم جنبش سیاسی بر جنبش فرهنگی و استراتژی کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی گرفتار شدند؛ و کسب قدرت سیاسی را بهعنوان استراتژی در دستور کار خود قرار دادند؛ و بهعبارتدیگر تمامی این جنبشها از طریق جنبش سیاسی و استراتژی کسب قدرت سیاسی تلاش میکردند تا به آزادی و دموکراسی دست پیدا کنند که البته همین انحراف در رویکرد باعث شکست همه آنها شد.
عنایت داشته باشیم که در این عرصه در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران تنها یک استثناء وجود داشته است و آن «جنبش روشنگری شریعتی» در طول 5 سال (47 -51) جنبش ارشاد او بود ه است، چراکه شریعتی در عرصه استراتژی تطبیقی جنبش روشنگری خود، برعکس رویکرد انطباقی جنبش روشنفکری گذشته جامعه ایران، «معتقد به تقدم جنبش اصلاح دینی بر جنبش فرهنگی، تقدم جنبش فرهنگی بر جنبش اجتماعی، تقدم جنبش اجتماعی بر جنبش سیاسی بود» و در رویکرد تطبیقی او جنبش اجتماعی خودبنیاد و خودسازمانده و دینامیک تکوین یافته از پائین که بسترساز ظهور جامعه مدنی جنبشی دینامیک هست، تنها سنتز و مولود «اجتماعی کردن جنبش فرهنگی از پائین هست» که البته جنبش ضد استبدادی 57 یا به عبارت صحیحتر خیزش اجتماعی اتمیزه و بدون سازماندهی و بدون سر ضد استبدادی سالهای 56 و 57 جامعه بزرگ ایران که در خلاء و غیبت شریعتی و جنبش پیشگامان روشنگری او اعتلا پیدا کرد، با همه انحرافات و آفتها و آسیبهایش، نشان داد که راه شریعتی در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران علاوه بر اینکه یک استثناء بوده است، تنها مسیر تحولآفرین جنبش فرهنگی و جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران هست.
پرواضح است که اشکال عمده استراتژی شریعتی در این رابطه در آنجا بود که شریعتی توسط پروژه اصلاح دینی و بازسازی تطبیقی اسلام، هرچند که توانست «عدالت» را در شاخههای مختلف اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی در چارچوب شعار «دموکراسی سوسیالیستی» خود بهصورت فرهنگی و از پائین در جامعه ایران نهادینه بکند، ولی او در این رابطه نتوانست «آزادی و دموکراسی» را مانند «عدالت اقتصادی و طبقاتی و سوسیالیسم اجتماعی مورد اعتقاد خود را در جامعه بزرگ ایران از پائین نهادینه کند». البته طرح این موضوع به معنای این نیست که شریعتی نسبت به آزادی و دموکراسی بیتفاوت بوده است و یا به معنای این نیست که در رویکرد شریعتی دموکراسی در پای سوسیالیسم (آن چنانکه در رویکرد کارل مارکس شاهد بودیم) ذبح میشود، بلکه داوری ما در اینجا در عرصه آسیبشناسی استراتژی جنبش روشنگری شریعتی در این رابطه است که هرچند شریعتی در عرصه جنبش فرهنگی و جنبش روشنگری تطبیقی خود توسط پروژه اصلاح دینی و بازسازی تطبیقی اسلام، به خوبی و به درستی توانست عدالت در مؤلفههای مختلف آن در چارچوب سوسیالیسم مورد اعتقاد خود در جامعه ایران، از پائین نهادینه فرهنگی و مذهبی بکند، اما او نتوانست آزادی و دموکراسی مانند عدالت طبقاتی و اقتصادی و سوسیالیسم مورد اعتقاد خود را در جامعه ایران از پائین نهادینه فرهنگی و مذهبی بکند؛ و لذا به همین دلیل است که برعکس رویکرد تطبیقی شریعتی به عدالت که در جامعه ایران نهادینه فرهنگی شد، رویکرد تطبیقی شریعتی به آزادی و دموکراسی نتوانست در جامعه ایران از پائین نهادینه فرهنگی و مذهبی بشود که البته خروجی نهائی این پروسه آن شد که رویکرد شریعتی به آزادی و دموکراسی در حد شعار و نظریات مجرد روشنفکری انطباقی درون کتابهای او باقی بماند؛ و البته همین خلاء بین نهادینه شدن فرهنگی رویکرد تطبیقی شریعتی به عدالت طبقاتی و اقتصادی و نهادینه نشدن رویکرد تطبیقی آزادی و دموکراسی او باعث گردید که در سالهای 56 و 57 به موازات اعتلای خیزشهای سلبی (نه ایجابی) فقرستیزانه و استبدادستیزانه این خیزشهای اجتماعی به علت عدم پیوستگی با جنبش فرهنگی، مانند جنبش دوم مشروطیت گرفتار ورطه جنبش سیاسی و دنبالهروی از موجسواران از راه رسیده طرفدار کسب قدرت سیاسی و طرفدار جایگزین کردن ولایتفقیه به جای ولایت سلطانی گذشته بشوند.
ادامه دارد