به عبارت دیگر با اینکه 3 ماه قبل از شروع جنبش ضد استبدادی مردم ایران این نامه را به احسان نوشته است، او از شکست فرایندهای شش گانه حیات سیاسیاش سخن میگوید؛ و البته در آن نامه، هجرت از وطن و مرحله دوم ورود به اروپا، سرآغاز یک دوره 5 ساله دیگر در حرکتش تعریف مینماید و میگوید:
«اکنون 5 سال دیگری را به امید خدا آغاز میکنم تا چه بخواهد و چه بشود. شکر خدا که این همه شکستهای منظم و متناوب را خوردهام و ککم نگزیده است. عجب پوست کلفتی دارم، روانشناسان می گویند هر نسلی بیش از یک شکست را تحمل نمیتواند کرد و من خود را برای ششمین یا هفتمین شکست دارم آماده میکنم. شکست یا پیروزی چه فرقی میکند. برای سیاستمداران و ورزشکاران و کسبه است که این دو کلمه متضادند برای ما آنچه مهم است انجام وظیفه انسانی و تعقیب راه خدایی است. اگر پیروز شویم دعایمان اینکه از ستم و حقکشی و غرور در امان مانیم و اگر شکست خوردیم از تبهکاری و ذلت مصون باشیم و شهادت ارزانیمان باد. زندگی را چون سوسمار در سوراخ خود خزیدن و مشغول سعادت خانوادگی بودن بد است تلاش در جستجوی حقیقت و کسب آزادی و فلاح انسان، نفس زندگی و عین سعادت است. آدم در راهی که در پیش میگیرد باید همچون کرگدن تنها سفر کند» (طرحی از یک زندگی – ص 228).
یادمان باشد که سال 1347 سال آغاز کنفرانسهای شریعتی در حسینیه ارشاد میباشد و از سال 47 بود که به قول شریعتی زبان او باز میشود و تا سال 51 حسینیه ارشاد آنچنانکه در نامهاش به همایون (در دوران فترت بین بسته شده حسینیه ارشاد در تاریخ 19/08/1351 تا فروردین ماه 52 که شریعتی خودش را به ساواک شاه معرفی مینماید و دوران 18 ماهه زندان انفرادی او در کمیته مشترک ساواک شروع میشود) مینویسد: «برای او بدل به یک حزب میشود که با بسته شدن ارشاد به دست ساواک شاه حتی در دور افتادهترین روستاهای ایران هم یک حسینیه ارشاد باز میشود.»
باری، عنایت داشته باشیم که «در فرایند 47 - 51 است که شریعتی استراتژی مبارزه خودش را با حسینیه ارشاد تعریف و تبیین مینماید». بنابراین بدین ترتیب است که او با بسته شدن حسینیه ارشاد در تاریخ 19/08/51 در نامهای که از مخفیگاه شش ماهه خودش برای پوران، همسرش مینویسد، بسته شدن حسینیه ارشاد، پایان پراتیک اجتماعی خودش تعریف مینماید.
«پوران عزیزم، بالاخره شد آنچه میبایست میشد. فکر نمیکردم به این دیری و به این خوبی، خدا را میبینم و حس میکنم. دستهایش را روی شانهام لمس میکنم که به نشانه حمایت و لطف گذاشته است. خوشبختانه همه چیز و همه کس روشن شدند. هم روشنفکر، هم بازاری. هم دوست و هم روحانیت. یک نقطه سؤال و یک نقطه ابهام باقی نماند. کار من تمام شد. دیگر وجدانم نگرانم نمیکند که بنشینم و بنویسم و زندگی کنم و به زن و بچههایم برسم» (طرحی از یک زندگی – ص 172).
آنچه از بیان فوق شریعتی قابل فهم است اینکه:
اولاً شریعتی فرایند حرکت حسینیه ارشادی خودش در سالهای 47 تا 51 «تمام پراتیک اجتماعی» خودش تعریف مینماید.
ثانیاً در تقریر فوق شریعتی بسته شدن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی «پایان پراتیک اجتماعی» خودش تعریف مینماید.
ثالثاً شریعتی در بیان فوق «استراتژی مبارزه خودش را در چارچوب حرکتش در حسینیه ارشاد تعریف مینماید نه بالعکس» به عبارت دیگر در بیان فوق شریعتی «استراتژی خودش در چارچوب حسینیه ارشاد تعریف مینماید، نه حسینیه ارشاد در چارچوب استراتژی مبارزه خودش.»
رابعاً در بیان فوق شریعتی «جوهر و مضمون پراتیک اجتماعی خودش در حسینیه ارشاد را روشنگری با مفهوم کلاسیک آن تعریف مینماید.»
باری، در چارچوب آناتومی و کالبد شکافی «فرایند روشنگری پنج ساله» (47 - 51) شریعتی است که میتوانیم به «بازشناسی مانیفست پروژه بازسازی نظری و عملی» (و به موازات آن آسیبشناسی حرکت نظری و عملی) شریعتی دست پیدا کنیم. مبانی مانیفست منظومه عملی و نظری شریعتی در بستر این بازشناسی و آسیبشناسی عبارتند از:
1 - موتور استراتژی شریعتی بر دو پایه: «آگاهی» و استحاله این آگاهی به «خودآگاهی» استوار میباشد، پر پیداست که «آگاهی» در دیسکورس شریعتی صورت «مجرد و انتزاعی و ذهنی ارسطوئی ندارد» بلکه برعکس، آگاهی در منظومه نظری و عملی شریعتی «صورت انضمامی و کنکرت و مشخص دارد» و به همین جهت است که شریعتی آگاهی را به اقسام مختلف: آگاهی طبقاتی، آگاهی اجتماعی، آگاهی سیاسی، آگاهی فرهنگی و غیره تقسیم مینماید.
پر واضح است که «خودآگاهی سنتز این آگاهیهای مشخص، خودآگاهیهای گوناگونی نیز میباشند، مثل خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی و غیره»، آنچه در این رابطه حائز اهمیت میباشد اینکه از نظر شریعتی «حرکت و جنبش مولود و سنتز خودآگاهی میباشد نه آگاهیهای صرف موجود در محیط» بنابراین تا زمانیکه «آگاهیهای موجود در محیط با انتقال در احساس گروههای مختلف اجتماعی بدل به خودآگاهی نشوند، آگاهیها هر چند هم که گسترده و فراگیر باشند تا زمانیکه این آگاهیها بدل به خودآگاهی نشوند، حرکتی ایجاد نمیکنند.»
مع الوصف در این رابطه است که از نظر شریعتی رسالت پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه انتقال آگاهیهای مختلف طبقاتی و اجتماعی و سیاسی در بستر پراتیک افقی اجتماعی به وجدان گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در دو طبقه متوسط شهری و طبقه رنج و کار و زحمت شهر و روستا میباشد. پر واضح است که در دیسکورس شریعتی تمامی این رسالت پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باید در بستر پراتیک اجتماعی افقی که همان «جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین» در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد صورت بگیرد؛ و این به معنای آن است که آگاهیهای انتقالی (توسط پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) به احساس جامعهسازانه این جنبشهای خودبنیاد باید (به جای آگاهیهای موازی و عرضی) آگاهیهای طولی باشند که البته فونکسیون آگاهیهای طولی، «دموکراتیک کردن یا تعمیق همان آگاهیهای خودسامانگر و خودسازمانگر (این جنبشهای خودبنیاد مطالباتی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت، شهر و روستا) میباشند.
«رسالت روشنفکر زعامت و حکومت و رهبری سیاسی و اجرائی و انقلابی مردم نیست این کاری است که در انحصار خود مردم است تا او خودبه میدان نیامده است دیگری نمیتواند وکالتا کار او را تقبل کند کسانی که می گویند و با اعجاب و انکار میگویند همهاش همین؟ کسانیاند که نمیدانند «همین» یعنی چه؟ آری همین و همین کافی است» (م.آ. - ج 4 - صفحه 257).
آنچه از گفته فوق شریعتی قابل فهم است اینکه:
الف – کار پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی با بالائیهای قدرت نیست.
ب – کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی کار جنبشهای خودبنیاد و خودسامانگر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستاهای ایران میباشد.
ج - تقدم تکوین و اعتلای جنبشهای خودبنیاد و خودسامانده و خودسازمانده میتوانند بسترساز حرکت پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشند.
بنابراین برای اینکه جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران «خود را جایگزین جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین نکنند» و معتقد به استراتژی «تقدم حرکت موتور کوچک بر موتور بزرگ» و همچنین معتقد به «جایگزینی حرکت موتور کوچک به جای موتور بزرگ نشوند» باید حرکت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، مؤخر بر تکوین حرکت جنبشهای خودبنیاد صنفی و مدنی و سیاسی و طبقاتی باشد؛ و «رسالتش باید اعتلای جنبشهای خودبنیاد در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه باشد.»
برای مثال رسالت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط فعلی امروز جامعه بزرگ ایران، در چارچوب اعتلای جنبشهای موجود مطالباتی صنفی و مدنی و طبقاتی و سیاسی معنی پیدا میکند، چراکه جنبشهای خودبنیاد مطالباتی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه وبرابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران، آنچنان در حال اعتلا میباشند که دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای (از تابستان سال 96 که این جنبشهای خودبنیاد مطالباتی توسط جنبش مستقل مالباختگان و جنبش مستقل کامیونداران و در ادامه آن جنبش معلمان و جنبش کارگران و جنبش بازنشستگان و غیره روندی رو به اعتلا پیدا کردهاند، الی الان) نتوانستهاند، این جنبشهای مستقل خودبنیاد را سرکوب نمایند، بنابراین رسالت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ جامعه ایران تنها بسترسازی نظری و عملی جهت اعتلای این جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین میباشد.
د – شریعتی در ادامه گفتار خود رسالت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تنها در همین دایره تعریف مینماید؛ و با نقد رویکرد کسانی که معتقدند این رسالت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران کم است میگوید این رویکرد چنین ناقدانی به رسالت پیشگامان مولود عدم شناخت به عظمت و بزرگی و حجم کار این رسالت جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد.
«رسالت اساسی روشنفکر خودآگاهی سیاسی و اجتماعی و طبقاتی دادن به مردم و طبقه محروم و استثمار شده است» (م. آ - ج 4 - ص 342).
آنچه از این گفته شریعتی قابل فهم است اینکه:
اولاً وظیفه محوری جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه (طبقه متوسط شهری) و برابریطلبانه (طبقه کار و زحمت شهر و روستای ایران) «ایجاد خودآگاهی اجتماعی و طبقاتی و سیاسی» در گروههای مختلف جامعه بزرگ ایران میباشد.
ثانیاً در این گفته شریعتی خودآگاهی سنتز حاصل رسالت پیشگامان به سه دسته اجتماعی و سیاسی و طبقاتی تقسیم میکند.
ثالثاً در این گفته شریعتی بر طبقه استثمارشده که همان طبقه کار و زحمت شهر و روستا (همان جبهه برابریطلبانه شهر و روستا) میباشد، تکیه محوری میکند.
ادامه دارد