شریعتی در آیینه اقبال – قسمت پنجاه و پنج
«جنبش روشنگری ارشاد شریعتی» اکنون در چرخه «بحران استراتژی» و «بحران تئوری برنامه سیاسی» و «بحران هدایتگری عملی» قرار دارد
«...مارکس از طریق تحقیقات فلسفی و مباحث علمی و دیالکتیک و ماتریالیسم به فلسفه طبقاتی و جبر دیالکتیک تاریخ و از آن به سوسیالیسم نرسیده است بلکه درست برعکس، هدف اساسی و نهایی وی سوسیالیسم و حتی قبل از آن نجات طبقه پرولتاریا بود و برای نیل بدان بود که به سوسیالیسم گرایش یافت و برای توجیه فلسفی آن و تسلیح منطقی آن و دادن یک جهانبینی یا پایه عقیدهای به آن دیالکتیک و ماتریالیسم روی آورد و مذهب را کوبید» (م.آ - ج 4 - ص 362).
5 - سوسیالیسم شریعتی یک سوسیالیسم انتخابی مولود و سنتز آگاهی و خودآگاهی میباشد نه یک سوسیالیسم جبری مولود تضاد بین رشد ابزار تولید و مناسبات سرمایهداری.
«بین اندیشه و انسان و نظام مادی و اقتصاد رابطه علت و معلولی دائماً و به طور متقابل وجود دارد در یک طرف انسان است، آگاهی و شعور انسان و بعد نظام اقتصادی که پیش میرود روی نظام فکری و عقیدتی انسان تأثیر میگذارد؛ اما این انسان به میزانی که آگاهی علمی، خودآگاهی مذهبی، آگاهی تکنیکی و آگاهی اجتماعی بیشتری پیدا میکند سهم بیشتری در تغییر نظام اجتماعی دارد یعنی هر چقدر خودآگاهی میرود بالا از عوامل جبری و محیطی کاسته میشود بر عامل ارادی در واقع افزوده میشود و اراده و آگاهی ما نقش بیشتری بازی میکند این است که میبینیم در جامعههای ابتدائی وضع کار و نظام تولید مادیشان است که انسانها را میسازد اما همین انسان امروز که آگاهی اجتماعی پیدا میکند، میتواند به عنوان یک علت وارد جبر تاریخ و نظام اقتصادیش بشود و نظام اقتصادی را عوض کند. این است که به قول یاسپرس انسان ساخته شده محیط کم کم به انسان سازنده محیط تبدیل میشود بعد میبینیم از همان اوایل فئودالیته و حتی وقتی که فئودالیته هنوز به وجود نیامده اینها هنوز ماشین ندارند، هنوز سرمایهداری ندارند و بورژوازی ندارند جست زدهاند و با همان نظام اجتماعی، نظام بعد از سرمایهداری را ساختهاند. این نشان میدهد که انسان وقتی آگاه است، به عنوان علت وارد نظام اقتصادی و اجتماعیاش میشود» (م.آ - ج 17 - ص 326).
«روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی ما سوسیالیست هستیم. مارکس به عنوان یک اصل علمی و کلی اقتصاد را زیربنای انسان میگیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن انسان، ایمان و اندیشه و ارزشهای اخلاقی انسان دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است...اقتصاد زیربنا نیست، دارد زیربنا میشود...در اقتصاد سرمایهداری صنعتی است که اقتصاد زیربنای فرهنگ و هنر و ایمان و اخلاق است، انسان خودساخته و پرداخته آن است. نه چنین بوده است، نه باید چنین باشد. با ویران کردن بنای سرمایهداری، نه چنین خواهد بود» (م.آ - ج 10 - ص 79).
6 - در منظومه معرفتی شریعتی منطق قرآن کاملاً ضد منطق ارسطوئی میباشد زیرا منطق ارسطو نمیتواند جمع ضدین را اما منطق قرآن بر دیالکتیک استوار است.
«منطق ارسطویی جمع ضدین را نمیتواند بپذیرد، بنابراین نمیتواند بفهمد که آدم جمع ضدین است. الانسان حیوان ناطق که چیزی را روشن نمیکند، تکرار مکررات است و انسان را یک چیز فیکس و ثابت و همیشگی فرض کرده است، در صورتی که انسان دائماً در صیرورت است، دائماً در شدن است، این صیرورت اصطلاحی است که قرآن تکرار میکند «الی الله تصیر الامور» یعنی امور همیشه فیکس نیست. اگر هر امری آنطور که ارسطو میگوید یک تعریف ثابت داشته باشد، آیا «تصیر» غلط نیست؟ خدا میگوید «تصیر» با «ص» اگر با «س» باشد یعنی «دارد میرود» یعنی یک شیء ثابت است. «تصیر» دگرگونی در ذات و جوهر است. حرکت ذاتی را دارد میگوید دیگر شدن نه اینکه رفتن. این مفهوم با آن مفهوم دیالکتیکی که تغییر را همیشگی میداند، کون و فساد را همیشگی میداند و تضاد را همیشگی و همه جایی میداند، تناسب دارد. پدیده دیالکتیکی روشنتر از آدم وجود ندارد. انسان یک موجود فیکس نیست، حیوان نیست، ناطق نیست، انسان شدنی است که در او روح خدا به عنوان عالیترین ارزشها و عنصر ابلیسی به عنوان دانیترین و بیارزشها جمع شده است. ابلیس و خدا تضاد دارند. اینها دو مفهوم هستند، مصداق نیستند. دو مفهوم متضاد و متناقضی هستند که در آدم جمع شدهاند. به قول هایدگر انسان تنها فرشتهای است که گناه میکند» (م.آ - ج 23 - ص 282).
7 - از نظر شریعتی رسالت پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تنها خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی طبقاتی دادن به اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران است نه رهبری جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آنچنانکه جریانهای سه مؤلفهای پیشاهنگی معتقدند.
«رهبری از وظایف روشنفکر نیست، روسو میگوید همواره بینایی در مردم به وجود بیاورید و برایشان برنامه طرح نکنید» (م.آ - ج 31 - ص 187).
«رسالت روشنفکر رهبری سیاسی جامعه نیست گرچه یک رهبر سیاسی میتواند یک روشنفکر باشد رسالت اساسی روشنفکر خودآگاهی سیاسی، اجتماعی و طبقاتی دادن به مردم و طبقه محروم و استثمار شده است. رسالت روشنفکر زعامت و حکومت و رهبری سیاسی و اجرائی و انقلابی مردم نیست این کاری است که در انحصار خود مردم است تا او خود به میدان نیامده است دیگری نمیتواند وکالتا کار او را تقبل کند کسانی که میگویند و با اعجاب و انکار می گویند همهاش همین؟ کسانیاند که نمیدانند همین یعنی چه؟ آری همین و همین کافی است» (م.آ - ج 4 - ص 342 و 257).
8 - تکیه بر شعار اسلام منهای روحانیت و یا اسلام منهای فقاهت یکی از شعارهای محوری شریعتی میباشد که توسط آن شریعتی تلاش میکند تا استراتژی تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه ایران خود را در گرو دستیابی به شعار اسلام منهای روحانیت و یا اسلام منهای فقاهت تعریف نماید. پر واضح است که در راستای تحقق شعار اسلام منهای روحانیت و یا اسلام منهای فقاهت است که شریعتی بر شعار تقدم نجات اسلام قبل از مسلمین در چارچوب پروژه بازسازی اسلام تاریخی محمد اقبال مطرح میکند.
«اسلام فردا، دیگر اسلام ملا نخواهد بود، اسلام قم و مشهد نیز تغییر خواهد کرد هم اکنون دیگر دین در اختیار این متولیان رسمی و ارثی نیست و نسل تحصیل کرده جدید نیز نشان داد علیرغم همه کوششهایی که نیم قرن است میشود تا او را با مذهب بیگانه سازند و از اسلام و تشیع بیزار، دعوت اسلام محمدی و تشیع علوی را عاشقانه پاسخ میگوید و همچون مبلغی مسئول و آگاه و مصمم به میدان آمده است. اسلام فردا دیگر اسلام مفاتیح نیست، اسلام قرآن است. تشیع فردا دیگر تشیع شاه سلطان حسین نیست، تشیع حسین است مذهب فردا، دیگر مذهب جهل و جور و تعصب و عوام و کهنگی و تلقین و عادت و تکرار و گریه و ضعیف و ذلت نیست مذهب شعور و عدل و آگاهی و آزادی است...حسینیه ارشاد یک مکان نیست، یک حادثه، یک جمع و یک مجلس نیست، یک جریان است، پدیدهای است که از متن ضرورت و نیاز زمان برآمده» (م.آ - ج 1 - ص 140 و 141).
9 - حسینیه ارشاد در فرایند 5 ساله (47 - 51) جنبش روشنگری ارشاد شریعتی، یک مرحله از استراتژی او میباشد، چنانکه خود او در اولین نامهاش پس از بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی به مرحوم همایون بنیانگذار حسینیه ارشاد مینویسد، میگوید «حسینیه ارشاد دیگر یک مکان نیست، یک جریان است» و حسینیه ارشاد را نماد استراتژی اقدام عملی سازمانگرانه حزبی خود میداند؛ و میگوید حسینیه ارشاد بدل به یک حزب فراگیر شده است که با بستن آن توسط ساواک در دورترین روستاهای ایران درب یک حسینیه ارشاد باز میگردد.
10 - عنوان «روشنگری» برای فرایند 5 ساله (47 - 51) حرکت شریعتی برای آن انتخاب کردیم، چراکه بر این باوریم که علاوه بر اینکه خود شریعتی در آسیبشناسی انقلاب مشروطیت، علت اصلی شکست انقلاب مشروطیت «خلاء دوران روشنگری» میدانست، او بر این باور بود که انقلاب مشروطیت به جای «عصر روشنگری» با چند فتوای روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی تکوین پیدا کرد و با چند فتوا هم شکست خورد. لذا در این رابطه است که در تحلیل نهائی ما میتوانیم داوری کنیم که شریعتی تمامی رسالت حرکت خودش را در پر کردن خلاء «عصر روشنگری» در جامعه ایران تعریف میکرده است.
«وقتی مشروطه را با انقلاب کبیر فرانسه مقایسه کنید، در مقایسه با آنچه که از آن کپیه کردهاند، یکی به آن شکل در میآید و یکی به این شکل، این است که میبینیم مشروطه با چند تا فرمان و فتوا شروع میشود در صورتی که انقلاب کبیر فرانسه با یک قرن اندیشیدن، تفکر، بینش تازه و حرکت فکری مترقی و آگاه و روشنگرانه شروع میشود» (م.آ - ج 17 – ص 166).
«در موقعی که مشروطیت عملی شد، قوانین بلژیک را ترجمه کرده و به جای سنتهای استبدادی و بومی برای ایران به کار بردند در حالی که مردم ایران به آن حد از تکامل و خودآگاهی نرسیده بودند. اینگونه قوانین حروف مردهای هستند که از کفن سپید کتابچهها پا بیرون نمیگذارند و فقط به درد مطالعه افراد محقق میخورند و نه به درد مردم. بدون خودآگاهی متن مردم هر راه حلی در حوزههای علمی و زوایای کتابخانهها وگوشههای کافههای روشنفکری خواهد ماند و البته مجرد و بیگانه» (م.آ - ج 12 - ص 228).
باری، اگر "عصر روشنگری " (که از قرن 18 در ادامه رفرماسیون مذهبی لوتر و رنسانس اروپا، با نوشتن جزوهای تحت عنوان روشنگری چیست؟ توسط کانت شروع شد) را با جمله آغازین جزوه «روشنگری چیست؟» کانت تعریف نمائیم، «روشنگری به معنای خروج انسان از دوران صغاری یا کودکی است که خودش بر خودش تحمیل کرده است». بدون تردید آنچنانکه کانت میگوید این خروج انسان از دوران کودکی تنها توسط «خودآگاهی زائیده آگاهی نخبگان جامعه صورت میگیرد که مطابق آن نخبگان پس از تولید اندیشه و آگاهی و تودهای کردن آن اندیشه و آگاهیها است که میتوانند به این خودآگاهی اجتماعی دست پیدا کنند»؛ و این موضوع درست همان مسئولیتی است که شریعتی برای پیشگام (روشنفکر در دیسکورس خودش) تعریف مینماید.
«این است که باید متوجه بود که وقتی دیالکتیک به حرکت میآید و جامعه را در مسیر تاریخ به حرکت میاندازد که وارد خودآگاهی و وجدان جامعه بشود؛ یعنی از میان جامعه به درون خودآگاهی جامعه بیاید» (م.آ - ج 18 - ص 146 و 147).
«تا مردم به آگاهی نرسیدهاند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشدهاند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیتهای مذهبی و علمی خود که جنبه فتوایی و مقتدایی دارند به مرحلهای از رشد اجتماعی و سیاسی ارتقاء نیافتهاند که در آن رهبراناند که تابع اراده و خط مشی آگاهانه مردماند، تحول واقعی صورت نمیگیرد» (م.آ - ج 4 - ص 94).
مع الوصف، بدین ترتیب است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که جنبش ارشاد شریعتی در سالهای 47 تا 51 که اوج اعتلای حیات سیاسی او بوده است، همان جنبش روشنگری ارشاد شریعتی میباشد؛ و در چارچوب تعریف «جنبش روشنگری» (برای جنبش ارشاد شریعتی در سالهای 47 تا 51) است که میتوانیم به صورت علمی حرکت شریعتی را «نقد و اصلاح» نمائیم. بر این مطلب بیافزائیم که از آنجائیکه 5 سال 47 تا 51 حرکت شریعتی بستر تولید تمامی منظومه فکری و عملی شریعتی بوده است، بدون تردید نقد و اصلاح این فرایند به مثابه نقد و اصلاح کل منظومه فکری و عملی عمر سیاسی شریعتی نیز میباشد، بنابراین برای انجام این مهم نخست باید به کالبد شکافی حرکت شریعتی (در این فرایند در راستای دستیابی به موضوعهای محوری که در آن شرایط شریعتی بر آن تکیه میکرده است) بپردازیم؛ که به صورت اجمالی و کپسولی میتوانیم موضوعات محوری مورد تکیه شریعتی در فرایند 5 ساله 47 تا 51 و در چارچوب جنبش روشنگری ارشادش به سه موضوع اشاره کنیم که عبارتند از:
1 – تئوری.
2 - برنامه سیاسی و استراتژی.
3 - رهبری عملی.
ادامه دارد