شریعتی در آیینه اقبال – قسمت پنجاه و شش
«جنبش روشنگری ارشاد شریعتی» اکنون در چرخه «بحران استراتژی» و «بحران تئوری برنامه سیاسی» و «بحران هدایتگری عملی» قرار دارد
در خصوص محور اول یعنی «تئوری» بدون تردید تمام تلاش شریعتی بر این امر قرار داشت تا این حقیقت را برای ما تبیین نماید که «بدون تئوری امکان ظهور جنبشهای هدفمند در جامعه وجود ندارد و هر گونه جنبشی که در جامعه بدون تئوری تکوین پیدا کنند جنبشی خود به خودی میباشند که محکوم به شکست هستند و در درازمدت این جنبشهای خود به خودی نمیتوانند دوام پیدا کنند» البته شریعتی در رابطه با خود این تئوری هم بر این باور بود که «تئوری تا زمانی که مضمون اجتماعی نداشته باشد خود یک بسته ثابت سترون میباشد که هرگز توان ایجاد جنبش و حرکت در جامعه ندارد و نمیتواند به عنوان یک پدیده دینامیک راهنمای حرکت ما در جامعه بشود». لذا از اینجا است که شریعتی برای تئوری فی نفسه و بالذات ارزش حرکتزائی اجتماعی قائل نمیشود. در نتیجه او تنها به تئوریهایی ارزش میدهد که آن تئوریها به صورت دینامیک در عرصه اجتماعی بتوانند دیالکتیک جامعه را به حر کت درآورند و جامعه را دچار تحول بکنند.
«روشنفکران امروز غالباً مسائل تاریخی را فقط در مقطع زمانی خاص به صورت انتزاعی و با عینک زمانی خویش میبینند در صورتی که بارها گفتهام بایستی مسائل تاریخی را به صورت انضمامی و عینی و با بینش دیالکتیکی نگریست و قضاوت کرد. چه در غیر این صورت قضاوت در باره آنها قضاوتی نادرست خواهد بود. بنابراین بایستی ارزش یک استراتژی را هم از نتیجه و بازدهی آن شناخت» (م.آ - ج 7 - ص 111).
«همه جا در طول تاریخ میبینیم هر جا حرکت و سازندگی وجود داشته پشتش یک بینش و یک آگاهی فکری، یک فرهنگ اعتقادی بیدار کننده و روشنگر و همچنین یک توجیه انتقادی از حرف و از عمل وجود دارد. این یک چیز جبری مسلم بدون استثناء است، بدون استثناء» (م.آ - ج 17 - ص 163).
باری، اگر بخواهیم با یک نگاه کلی مضمون و جوهر اجتماعی منظومه فکری شریعتی یا تئوریهای شریعتی را تعریف نمائیم بدون تردید باید مضمون و جوهر اجتماعی اندیشههای شریعتی را «تئوری جنبشی» تعریف کنیم. هر چند که خود شریعتی در اواخر فرایند 5 ساله روشنگریاش (نیمه دوم سال 51 قبل از بستن ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) توسط کنفرانسهای «شیعه یک حزب تمام» در حسینیه ارشاد تلاش میکرد که جوهر و مضمون تئوریهای خودش به صورت «حزبی» تبیین و تعریف نماید که البته در این امر موفق نشد و آنچه که او در کنفرانسهای «شیعه یک حزب تمام»، در این رابطه مطرح مینماید، یک سری دستاوردهای حزبی مقدماتی و نارس میباشند؛ و بنابراین در این رابطه است که داوری ما بر این امر قرار دارد که تلاش شریعتی برای «حزبی کردن مضمون و جوهر اندیشههایش در کنفرانسهای شیعه یک حزب تمام یک اشتباه بوده است» و البته اندیشههای شریعتی که در سالهای بین 53 یعنی پس از آزادی از زندان تا اردیبهشت 56 که او هجرت میکند و اکنون در دسترس قرار دارند، نشان میدهد که شریعتی در فرایند پسا آزادی از زندان هم دیگر در رابطه با حزبی کردن مضمون و جوهر حرکتش گامی برنداشته است؛ و هر چند که در نامه خودش به مرحوم همایون (در فرایند پسا بسته شدن ارشاد) باز سخن از حزب و رویکرد حزبی میگوید ولی در یک جمعبندی کلی در این رابطه میتوان داوری کرد که شریعتی تنها در همان اواخر فرایند 5 ساله (47 - 51) جنبش روشنگریاش گرایش حزبی داشته است که اوج این گرایش همان دو کنفرانس «شیعه یک حزب تمام» میباشد که با توجه به خودویژگیهای سال 51 که اوج اعتلای «گفتمان چریکی» در جامعه ایران بوده است، میتوان نتیجهگیری کرد که تکیه شریعتی در نیمه دوم سال 51 بر «گفتمان حزبی» در کنفرانسهای «شیعه یک حزب تمام»، اعلام یک «آلترناتیو گفتمانی» در برابر «گفتمان چریکگرائی مدرن رژی دبرهای» مسلط آن شرایط بوده است؛ که البته شریعتی در این امر هم شکست خورد؛ که از نظر ما عامل شکست شریعتی در عدم توانائی مسلط کردن گفتمان حزبیاش (از نیمه دوم سال 51) منهای بسته شدن ارشاد توسط ساواک، همین «پارادوکس تئوریک شریعتی در عرصه تعیین استراتژی مشخص بوده است» چرا که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم «جوهر و مضمون اجتماعی تئوری مبنائی استراتژی شریعتی، مضمون جنبشی داشته است نه حزبی.»
لذا از آنجائیکه سلطه «گفتمان جنبش چریکی» در آن شرایط فضا برای طرح «گفتمان جنبشی مطالباتی تکوین یافته از پائین» شریعتی (به عنوان گفتمان آلترناتیوی گفتمان جنبش چریکی) محدود بوده است، همین امر باعث گردید تا شریعتی برای نهادینه کردن آلترناتیوی حرکت خود در برابر جنبش چریکی دچار «حرکت زیگزاگی» بشود. بطوریکه شاهد بودیم که در این حرکت زیگزاگی نه تنها شریعتی در نیمه دوم سال 51 به سمت حرکت حزبی خیز برداشت، بلکه مهمتر از آن (آنچنانکه در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» و «قصه حسن و محبوبه» دیدیم) حتی شریعتی به سمت گفتمان مسلط چریکگرائی هم چشمی داشت. (آنچنانکه در قصه حسن و محبوبه استراتژی خودش را در نماد دو چریک شهری تعریف مینماید) که البته همین حرکت زیگزاگی شریعتی در فرایند 5 ساله جنبش روشنگریاش باعث گردید تا کل حرکت شریعتی از فردای بسته شدن ارشاد (در آبانماه سال 51) دچار «بحران فراگیر و فلج کننده استراتژی بشود» که البته این بحران فلج کننده استراتژی شریعتی علی الدوام ادامه دارد؛ و هنوز حرکت شریعتی نه در عرصه عمل و نه در عرصه نظر نتوانسته است دامن خود را از این بحران استراتژی نجات بدهد.
لذا به همین دلیل است که به خصوص در فرایند پسا وفاتش و در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این بحران استراتژی شریعتی باعث گردیده است تا جریانهای محصول جنبش روشنگری سالهای 47 تا 51 شریعتی در دو جبهه متناقض راستروانه و چپروانه حرکت نمایند که نمودار جبهه چپروانه این حرکت میتوان از جریان فرقان در سالهای 58 و 59 اشاره کرد و نمودار جبهه راستروانه، باید از تمامی جریانهای سازنده رژیم مطلقه فقاهتی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی یاد کرد؛ که در این رابطه میر حسین موسوی (که قائم مقام مدیر کل حزب جمهوری اسلامی یعنی سید محمد بهشتی بود) میگوید بیش از 90% نیروهای جذب شده به حزب جمهوری اسلامی در سالهای 58 تا 63 نیروهای هوادار شریعتی بودند.
بدین خاطر همین بحران استراتژی در منظومه نظری و عملی حرکت شریعتی بوده است که باعث گردیده است که در طول نزدیک به نیم قرنی که از بسته شدن ارشاد شریعتی توسط ساواک شاه میگذرد، هنوز حرکت شریعتی نتوانسته است، به صورت یک حرکت فراگیر نهادینه شده جنبشی مطالباتی سیاسی و اجتماعی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران مادیت پیدا کند. پر واضح است که تا زمانیکه تئوری شریعتی نتواند این پارادوکس بحرانزای استراتژی درونی خودش را به صورت نظری و عملی حل نماید، نخواهد توانست در عرصه میدانی جنبشهای خودبنیاد مطالباتی امروز جامعه ایران حضوری فیزیکی و تعیین کننده داشته باشد، بنابراین هر گونه تلاش جریانهای هوادار شریعتی در راستای سازماندهی خود از پائین چه در شکل جنبشی باشد و چه در شکل حزبی آن، تا زمانیکه بحران استراتژی منظومه نظری و عملی حرکت شریعتی حل نشود، آب در هاون کوبیدن است؛ که البته در این رابطه هزینهای که حرکت ما در سالهای 59 - 60 در این رابطه پرداخت کرده است، استخوانسوز و تشکیلاتسوز بوده است (شرح آن هجران و آن سوز جگر/ این زمان بگذار تا وقت دیگر).
بطوریکه در داوری نهائی ما در باب بحران تشکیلاتی سالهای 59 - 60 آرمان مستضعفین، عامل اصلی آن بحران فراگیر ریشه در همین بحران استراتژی حرکت شریعتی داشته است. مع الوصف در اینجا برای فهم این بحران استراتژی در منظومه عملی و نظری شریعتی به مقایسه دو دسته از رویکردهای نظری و عملی شریعتی در عرصه حرکت زیگزاگی او میپردازیم.
«این رسالت بزرگ پیامبرانه را روشنفکران راستین و مسئول و بزرگاندیش، نه با تفنگ و نارنجک، نه با متینگ و داد و قال، نه با سیاستبازیهای رایج و سطحی، نه با انقلابها و تغییر رژیمها و عوض کردن آدمها و خلق ماجراها و حادثهها و نه با مشغولیتهای روزمره و نه با مبارزههای باب روز و نه در تشبه به موجهای نو و چپگراییهای آخرین مدل و...ما به نتیجه نمیرسیم...در یک کلمه ما با کاری پیامبرگونه در میان قوم و در عصر و نسل خویش، در هر گوشه از این جهان که هستیم باید آغاز کنیم: ابلاغ و سلاحش کلمه» (م.آ - ج 1 - ص 98).
«شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسلها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر» (م.آ - ج 19 - ص 195).
باری، اگر ما دو گفته با دو رویکرد متفاوت فوق شریعتی را در بستر استراتژی با هم مقایسه کنیم، میتوانیم به عمق این بحران استراتژی در حرکت شریعتی پی ببریم؛ و البته وقتی که این دو رویکرد را در کنار «گفتمان حزبی» شیعه یک حزب تمام او قرار بدهیم، اوج بحران در عرصه سه نوع «گفتمان حزبی» و «گفتمان چریکی یا ارتش خلقی» و «گفتمان خودآگاهیساز جنبشی» او بیشتر برای ما هویدا میگردد. بدین خاطر در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته (از خرداد 55 که این جریان به صورت درونی تکوین پیدا کرده است الی الان) در دو فرایند سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین بر این باور بوده است که تنها راه برون رفت از این بحران استراتژی حرکت شریعتی آن است که «استراتژی تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین در عرصه دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه وبرابریطلبانه، به عنوان محور استراتژی قرار دهیم؛ و تنها توسط تبیین استراتژیهای دیگر شریعتی در بستر این محور استراتژی جنبشی مطالباتی تکوین یافته از پائین است که بحران استراتژی منظومه نظری و عملی حرکت شریعتی قابل حل میباشد.»
البته عامل این داوری ما در 43 سال گذشته این است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز بر این باور بوده است که بزرگترین کشف شریعتی در طول حیات سیاسیاش کشف «مستضعفین» به عنوان نیروی بالنده و انقلابی و تحول آفرین و جامعهساز و تاریخساز میباشد؛ و البته شریعتی در کشف این مهم (آنچنانکه در خصوص کشف هجرت در جریان تمدنهای بزرگ تاریخ هم مدعی است) این کشف از طریق قرآن توانسته است حاصل نماید، بنابراین اگر در چارچوب رویکرد شریعتی به مستضعفین به عنوان هسته بالنده و انقلابی و جامعهساز و تاریخساز در دو جبهه بزرگ برابریطلبی و آزادیخواهی (که وظیفه پیشگام در هر شرایطی تعیین مصداق این مفهوم در جامعه خودش میباشد) بخواهیم «استراتژی اصلی» شریعتی (در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران که جنبشهای خودبنیاد و خودرهائیبخش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در سه مؤلفه اقتصادی و سیاسی و مدنی در حال اعتلا میباشند و تنها نیروی نهادینه شده و غیر قابل سرکوب امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در راستای تغییر موازنه قدرت با دستگاههای چند لایهای سرکوب گر حزب پادگانی خامنه در عرصه میدانی هستند) را تبیین نمائیم، راهی جز «تکیه بر استراتژی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه با تعیین مصداق مستضعفین در جامعه امروز ایران برای ما باقی نمیماند.»
نکتهای که در این رابطه در اینجا طرح آن ضرورت پیدا میکند اینکه تفاوت این استراتژی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) با استراتژیهای دیگر شریعتی مثل استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی و حزبی، در این است که تنها استراتژی جنبشی جامعه مدنی «حرکت از پائین میباشد» بنابراین دیگر «استراتژیهای چریکی و ارتش خلقی و حزبی شریعتی، استراتژیهای حرکت از بالا میباشند که با هسته اولیه رویکرد شریعتی، یعنی مستضعفین به عنوان تنها نیروی بالنده تاریخساز و جامعهساز برابریطلب و آزادی خواه تناقض محوری دارد» چراکه در تحلیل نهائی باور شریعتی در باب جوهر حرکت مستضعفین همین مضمون تکوین یافته از پائین میباشد نه بالعکس. ماحصل اینکه:
الف - در رویکرد شریعتی، تئوری اگر محصول پروسه معرفتشناسانه عملی باشد و صورت مجرد ذهنی و انتزاعی ارسطوئی نداشته باشد، بدون تردید میتواند به عنوان چشم و چراغ و راهنمای عمل جنبشهای خودبنیاد مطالباتی (اقتصادی و سیاسی و مدنی) خودرهائیبخش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود.
ادامه دارد