140 - شریعتی در آینه اقبال

عنایت داشته باشیم که مقصود ما در اینجا از عنوان «امپریالیسم غارت‌گر» (و جداسازی آن از امپریالیسم انحصاری قرن‌های نوزدهم، بیستم و بیست و یکم) اشاره به امپریالیسم غارت‌گری است که در قرن‌های 15 و 16 و 17 و 18 تا نیمه اول قرن نوزدهم (که در رأس آنها کشورهای انگلستان و اسپانیا و پرتغال و هلند قرار داشتند و البته بعداً کشورهای روسیه، آلمان، ایتالیا و فرانسه هم به این کشورهای امپریالیست غارت‌گر پیوستند) توسط نیروی دارائی و قدرت نظامی که داشتند، با جنگ‌های صلیبی و غارت ثروت‌های هندوستان و غارت انباشت اولیه کشورهای پیرامونی (از طلا و نقره گرفته تا دیگر ثروت‌های این کشورها) «انباشت اولیه کشورهای متروپل سرمایه‌داری توسط همین غارت ثروت‌های کشورهای پیرامونی به وجود آوردند». لذا در این رابطه است که ما در اینجا «امپریالیسم به عنوان یک روند در سه فرایند جداسازی می‌کنیم.»

فرایند اول که تا نیمه دوم قرن نوزدهم ادامه داشت، ما این فرایند را «امپریالیسم غارت‌گر» تعریف می‌کنیم. آنچنانکه فرایند دوم که از نیمه دوم قرن نوزدهم توسط شکل‌گیری سرمایه‌های مالی و انحصارات مالی یا کارتل‌ها و تراست و یا الیگارشی مالی تکوین پیدا کرد، ما این فرایند دوم را تحت عنوان «امپریالیسم انحصاری مالی» تعریف می‌کنیم و بالاخره فرایند سوم امپریالیسم که در مرحله پساجنگ جهانی دوم شکل گرفته است، با عنایت به اینکه در مرحله پساجنگ جهانی دوم «امپریالیسم آمریکا» توانست هژمونی کشورهای متروپل سرمایه‌داری را در کف بگیرد و از آنجائیکه در مرحله پساجنگ جهانی دوم (تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا) برعکس فرایند «امپریالیسم انحصارگرای مالی» (نیمه دوم قرن نوزدهم تا اواخر نیمه اول قرن بیستم) امپریالیسم جهانی (تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا) جهت دستیابی به سود بیشتر با استفاده از «نیروی کار ارزان و مواد خام ارزان قیمت در کشورهای پیرامونی، بر صدور سرمایه‌های مالی به کشورهای پیرامونی تکیه کردند» که البته همین صدور سرمایه‌های مالی امپریالیسم توسط کشورهای متروپل (و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا که هژمونی کشورهای متروپل در فرایند پساجنگ جهانی دوم در دست داشت) بسترساز تکوین «سرمایه‌داری وابسته یا سرمایه‌داری کمپرادور» در کشورهای پیرامونی (از جمله ایران، شیلی، فیلیپین، آرژانتین، اندونزی، مصر، برزیل و غیره) گردید؛ و برای کشورهای متروپل «صدور سرمایه‌های مالی، بسترساز تقسیم باز تقسیم بازارهای کشورهای پیرامونی شد.»

بدین ترتیب با ظهور «امپریالیسم انحصاری» (به جای امپریالیسم غارت‌گر، ثروت‌های کشورهای پیرامونی قبلی) در بستر «رشد سرمایه‌داری» از اواخر قرن نوزدهم، «مبارزه ضد استعماری و یا ضد امپریالیستی خلق‌های کشورهای پیرامونی وارد فاز نوینی از فرایند خود شد» که از خودویژگی‌های این فرایند نوین مبارزه ضد استعماری و یا ضد امپریالیستی خلق‌های پیرامونی، در «عصر امپریالیسم انحصاری» (از نیمه دوم قرن نوزدهم) این بود که دیگر خلق‌های کشورهای پیرامونی نمی‌توانستند «بر مبنای یک مدل عام مذهبی و تئوریک و سیاسی، شکل مبارزه و استراتژی و تاکتیک خود را تعیین کنند» و مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی خود را «به صورت عام و کلی و غیر تاریخی و فرازمانی شکل بدهند». چرا که امپریالیسم انحصاری (برعکس امپریالیسم غارت‌گر قبلی) از نیمه دوم قرن نوزدهم، با ظهور از دل سرمایه‌داری جهانی قرن 18 و 19 مغرب زمین:

یک - با صدور سرمایه‌های مالی به کشورهای پیرامونی، از جمله کشورهای مسلمان (که سید جمال و اقبال و شریعتی در چارچوب انحطاط‌زدائی از آنها به دنبال رهائی آن‌ها از استعمار نو و کهنه بودند) همراه با به چالش کشیدن بورژوازی ملی و نابود کردن سرمایه‌های ملی در این کشورها، شرایط برای تکیه کردن قدرت‌های متروپل به گروه‌های عقب‌مانده و ارتجاعی سیاسی و مذهبی و اقتصادی در کشورهای پیرامونی فراهم شد. بدون تردید، با به چالش کشیده شدن اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشورهای پیرامونی توسط امپریالیسم از نیمه دوم قرن نوزدهم و به خصوص از بعد جنگ جهانی دوم که «امپریالیسم انحصاری» وارد فاز نوینی از حرکت غارت‌گرانه و استعماری و استثماری و استحماری خود در کشورهای پیرامونی شد، نیاز به تدوین استراتژی و تاکتیک مبارزاتی به صورت کنکرت در دستور کار مبارزین کشورهای پیرامونی من جمله کشورهای مسلمان قرار گرفت؛ که لازمه همین رویکرد کنکرت مبارزاتی برای سید جمال و اقبال و شریعتی بود که آنها ارائه «تحلیل مشخص و کنکرت از ساختار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشورهای مسلمان را در دستور کار خود قرار دادند»؛ به عبارت دیگر مشخصه اصلی مبارزه سید جمال و اقبال و شریعتی در چارچوب استراتژی مبارزه خلق‌های کشورهای مسلمان توسط «تحلیل مشخص از ساختار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کشورهای مسلمان» (در طول یک قرن عصر امپریالیسم از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم) این بود که «فهم جوهر استراتژی مشترک آنها در گرو فهم امپریالیسم انحصاری سرمایه‌داری جهانی بود.»

باز هم تاکید می‌کنیم که هیولای امپریالیسم انحصاری مالی به صورت مشخص از نیمه دوم قرن نوزدهم در بستر رشد سرمایه‌داری ظاهر شد. البته در ادامه در اشکال مختلفی همان سرمایه‌داری انحصاری مالی نیمه دوم قرن نوزدهم در بستر جهانی شدن سرمایه‌داری در حال تاخت و تاز و پیچیده شدن می‌باشد. به بیان دیگر تا زمانیکه ما نتوانیم به شناخت همه جانبه امپریالیسم انحصاری مالی سرمایه‌داری (که از نیمه دوم قرن نوزدهم در مغرب زمین ظهور پیدا کرد) دست پیدا کنیم، هرگز نخواهیم توانست به «جوهر استراتژی مشترک سید جمال و اقبال و شریعتی دست پیدا کنیم». بدین خاطر در این رابطه اگر جوهر مشترک استراتژی ضد استعمار نو و کهنه سیدجمال و اقبال و شریعتی مبارزه همزمان سه مؤلفه‌ای «ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری» (به قول شریعتی مبارزه با زر، زور و تزویر یا تیغ، طلا و تسبیح یا فرعون، قارون و بلعم باعورا) تعریف نمائیم، هر چند که سید جمال در عرصه این استراتژی ضد استعماری و ضد امپریالیستی برونی، به علت اتخاذ تاکتیک سه مؤلفه‌ای «تکیه بر سلاطین جبار و عساکر جرار و علمای جلیله دچار انحراف در عرصه تاکتیک شد» و البته بدین ترتیب بود که او در نهایت (برعکس اقبال و شریعتی) شکست خورد.

دو - هیولای امپریالیسم انحصاری مالی، از نیمه دوم قرن نوزدهم، یعنی از زمانیکه به جای «صدور کالاهای مصرفی سرمایه‌های مالی قابل صدور به کشورهای پیرامونی شدند»، با عنایت به اینکه ورود «سرمایه مالی» به کشورهای پیرامونی در چارچوب پیوند سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی، به دنبال نرخ سود بالاتر از نرخ سود معمولی بودند، همین امر باعث گردید که با ورود سرمایه‌های مالی و الیگارشی مالی کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی، منهای نابود کردن سرمایه‌ها و بورژوازی ملی در کشورهای پیرامونی از جمله در کشورهای مسلمان، آن‌ها به حمایت همه جانبه از رژیم‌های سیاسی ارتجاعی حاکم و طبقه زمین‌دار و فرهنگ ارتجاعی مذهبی و سنتی در کشورهای پیرامونی و از جمله کشورهای مسلمان بپردازند. در نتیجه همین خودویژگی سه مؤلفه‌ای رویکرد کشورهای متروپل در کشورهای پیرامونی و من جمله کشورهای مسلمان باعث گردید که جوهر استراتژی ضد استعماری و ضد امپریالیستی سید جمال و اقبال و شریعتی صورت سه مؤلفه‌ای «مبارزه با استثمار و با استحمار و با استبداد» یا «مبارزه با زر و زور و تزویر» پیدا کند.

سه - «صدور سرمایه‌های مالی» از کشورهای متروپل سرمایه‌داری به کشورهای پیرامونی در «عصر امپریالیسم» از نیمه دوم قرن نوزدهم (که سید جمال الدین اسدآبادی در نامه معروف خود به میرزا حسن شیرازی با شعار: «البانک، مع البانک و ما ادریک مالبانک»، خطر ورود سرمایه‌های مالی را به کشورهای مسلمان پیرامونی اعلام کرد) به جای اینکه وارد «تکنولوژی، تولید وسایل تولید» (جهت برتری بخش تولید کننده وسایل تولید بر بخش تولید کننده وسایل مصرف در راستای بسترسازی بازتولید سرمایه‌داری مستقل در کشورهای پیرامونی) بشوند، این سرمایه‌های مالی وارداتی وارد عرصه «تولید مواد خام در کشورهای پیرامونی شدند» که همین امر بسترساز «غارت مواد خام کشورهای پیرامونی از نفت تا مس و غیره توسط قدرت‌های متروپل گردیدند» که برای فهم این مهم لازم است در اینجا به «قرارداد وثوق الدوله» اشاره کنیم که در سال 1919 میلادی در چارچوب همان رویکرد امپریالیستی انحصاری (اواخر قرن نوزده تا اوایل قرن بیستم) بر جامعه نگون‌بخت ایران توسط امپریالیسم انگلیس تحمیل گردید.

«قرارداد 1919 وثوق الدوله» در دوره احمد شاه قاجار با امپریالیسم انگلیس منعقد گردید. مطابق این قرارداد «ایران تحت قیمومیت امپریالیسم انگلیس در می‌آمد» و انگلیس‌ها وظیفه داشتند که راه بسازند، ارتش ایران را بازسازی کنند و چرخ اقتصاد ایران را بچرخانند. یادمان باشد که مصدق تا سال 1332 یعنی نیم قرن بعد از قرارداد وثوق الدوله، «هر مصیبتی که در جامعه ایران اتفاق می‌افتاد، عامل آن را همان قرارداد 1919 وثوق الدوله می‌دانست» و بدین ترتیب بود که در عصر «امپریالیسم انحصاری» و در طول یک قرن دوره سید جمال و اقبال و شریعتی، «مبارزه ضد استعماری و یا مبارزه ضد امپریالیستی اولویت پیدا کرد» که معنای این داوری ما آن است که در یک قرن دوران حیات سیاسی سه مبارز سترگ (سید جمال و اقبال و شریعتی) «مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری از کانال مبارزه ضد استعماری و یا ضد امپریالیستی قابل تحقق و انجام بود». به بیان دیگر، در عصر امپریالیسم انحصاری (که از نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شده بود و از فرایند پساجنگ دوم جهانی به اوج پیچیدگی خود رسید و الی الان ادامه دارد) می‌بایست مبارزه با استبداد و استثمار و استحمار و یا مبارزه با زر و زور و تزویر از کانال مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی عبور کنند؛ و بدون اولویت مبارزه ضد استعماری یا ضد امپریالیستی در کشورهای مسلمان و پیرامونی امکان مبارزه با زر و زور و تزویر وجود ندارد و شاید از این هم مهمتر آن باشد که بدون رویکرد اولویت مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی در عصر امپریالیسم «اصلاً امکان تحلیل از ساختار اقتصادی و طبقاتی و اجتماعی و سیاسی کشورهای متروپل وجود ندارد.»

چهار - از نیمه دوم قرن نوزدهم (که زمان اعتلای مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی سید جمال می‌باشد) که عصر امپریالیسم انحصاری در ادامه رشد سرمایه‌داری جهانی به علت «اشباع بازارهای خود کشورهای متروپل سرمایه‌داری» این اشباع سرمایه‌های اضافی بسترساز بحران فراگیر جهان سرمایه‌داری (امثال بحران سال‌های 1929 - 1930) گردید، باید عنایت داشته باشیم که این اشباع سرمایه‌های مالی به خصوص در فرایند پساجنگ جهانی دوم (که خود جنگ باعث گردید تا برای مدتی سرمایه‌های صادراتی از کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی کاهش پیدا کنند و بخش عمده سرمایه در چارچوب طرح مارشال صرف بازسازی اقتصاد کشورهای متروپل جنگ زده بشود) باعث گردید تا شرایط برای ظهور فرایند سوم امپریالیسم (پس از امپریالیسم غارت‌گر و امپریالیسم انحصاری) فراهم بشود. به بیان دیگر همین موضوع عامل «تفاوت امپریالیسم فرایند ماقبل جنگ دوم و مابعد جنگ دوم می‌باشد». چراکه آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، در امپریالیسم ماقبل جنگ جهانی دوم که از نیمه دوم قرن نوزدهم تکوین پیدا کرده بود، «سرمایه‌های اضافی کشورهای متروپل و انحصارات الیگارشی مالی به طرف کشورهای پیرامونی جهت کسب سود بیشتر و کسب نیروی کار ارزان و غارت مواد خام کشورهای پیرامونی انجام می‌گرفت»، اما در فرایند پساجنگ بین‌الملل دوم (که دوران ظهور شریعتی می‌باشد) برای مدتی به خاطر بازسازی ویرانی‌های حاصل جنگ جهانی دوم این انتقال سرمایه‌های اضافی از الیگارشی مالی به سمت کشورهای پیرامونی کاهش پیدا کرد. ولی از آغاز دهه 60 قرن بیستم میلادی (1960 به بعد) دوباره به علت اشباع سرمایه اضافی انحصارات در کشورهای متروپل و اشباع تولید وسایل تولید بازارهای امپریالیستی کشورهای متروپل «بازارهای داخلی سرمایه‌داری متروپل دوباره پر می‌شود» و همین اشباع دوباره بازارهای کشورهای متروپل از دهه 60 میلادی باعث می‌گردد که از آغاز دهه 60 قرن بیستم «انحصارات جهان سرمایه‌داری تحت رهبری امپریالیسم تازه نفس آمریکا فرایند نوین حرکت سرمایه‌های امپریالیستی به طرف بازارهای کشورهای پیرامونی شکل بدهند»؛ که البته برعکس فرایند امپریالیسم انحصاری نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی که «صدور سرمایه از کشورهای متروپل به کشورهای پیرامونی (به خصوص در مرحله پساجنگ اول جهانی، آنچنانکه فوقا مطرح کردیم) در راستای غارت مواد خام اولیه این کشورها از نفت تا مس صورت می‌گرفت.»

ادامه دارد