سلسله درسهائی از قرآن – تفسیر سوره قصص – قسمت هشت
سوره قصص تبیین کننده «مستضعفین» به عنوان تنها «فاعل اجتماعی» در صحنه تاریخ بشر
پر پیداست که همین رویکرد متفاوت در عرصه شناخت شجره قرآن باعث گردیده است که در طول 14 قرن گذشته تفاسیر قرآن صورت متنوع و متضادی داشته باشد، بطوریکه عدهای با رویکرد دگماتیست صوفیانه قرآن را خوابنامه پیامبر نامیدهاند و معتقدند که به جای تفسیر قرآن باید بر تعبیر قرآن توسط تعبیرکنندگان خواب تکیه بکنیم و بعضی دیگر مانند معلم کبیرمان شریعتی در چارچوب رویکرد تطبیقی «تفسیر قرآن» به عنوان نماد «دینامیسم قرآن» در فرایندهای مختلف تاریخی و اجتماعی تعریف میکند.
«قرآن تنها سندی است که داریم و تنها ریسمان استواری است که هنوز از آسمان آویخته است و نیز تنها پایگاهی است که همه دستهها، شعبهها و فرقههای پراکنده ما میتوانند به آن برگردند و در کنار آن بایستند تا برادری پیشین را تجدید کنند. قرآن تنها سندی است که نتوانستهاند کوچکترین خدشهای در آن وارد کنند و یا کوچکترین تحریفی چه کم و چه زیاد در آن به وجود آورند. قدرتهای بزرگ جنایتکار، خلفا، ملوک، علمای سوء دشمنان داخلی و خارجی که ترس اساسیشان از قرآن بوده است، خوشبختانه همه کار کردهاند، جز اینکه بتوانند قرآن را نفی کنند و فقط تلاش کردهاند که قرآن را بد تفهیم کنند، تلاش کردهاند تا قرآن را از مسیر زندگی، تفکر و مطالعه و بینش صحیح و تحصیل مذهبیمان کنار بگذارند، کوشش کردهاند تا آنجائی هم که قرآن مطرح است فقط به زیبائی تجلید و یا فقط به قرائتش منحصر باشد؛ اما به هر حال آنچه که هست و آنچه که برای همه مسلمانهای جهان وجود دارد، پیر و جوان، تحصیلکرده و عامی، شیعی و غیر شیعی، شرقی و غربی هر کس از هر فرقهای و از هر نسلی و با هر بینش و فرهنگی که باشد معتقد است که: «سنگ زیرین اسلام قرآن است» و قرآن علیرغم تمام توطئههائی که در طول تاریخ شده تا مطرح نشود، محفوظ مانده و مطرح شده و تمام کوشش ما باید این باشد که قرآن را در جامعه مطرح کنیم. به شما که مرا به عنوان معلم خود قبول دارید عرض میکنم تمام تلاش ما باید این باشد، هر جا که هستیم، هر جا که میتوانیم چند نفرمان جمع شویم، مسجدی داشته باشیم، حسینیهای داشته باشیم، محفل مذهبی یا علمی و یا اخلاقی داشته باشیم، در هر شهری، در هر دهی و در هر محلهای، در هر ادارهای، در هر کارخانهای که هستیم، بکوشیم تا یک بنیاد قرآنی ایجاد کنیم و برای شروع در هر سطحی قابل قبول است. بکوشیم که دو مرتبه همه مسجدهای ما، همه حسینیههای ما، همه محفلهای دینی ما مسجد و محفل دینی قرآن باشد. البته برای رسیدن به این هدف همه چیز، حدیث، روایت، تاریخ، سیره پیغمبر و سیره ائمه باید در پیرامون قرآن باشد، زیرا آنها وسیله فهم درست قرآنند، قرآن ما را از آنها بینیاز نمیکند و برای فهم و راه یافتن درست به قرآن، عترت بهترین راه درست رسیدن به قرآن است، ائمه ما بهترین و مطمئنترین مفسرین قرآنی هستند و علی بهترین کسی است که ما به وسیله او میتوانیم قرآن را درست بخوانیم و بفهمیم، پس قلب باید قرآن باشد و نبض ما با تپش قرآن بزند؛ و بدین گونه است که همه پراکندگیها در پیرامون قرآن به وحدت خواهد آمد و همه سوء تفاهمها و بدبینیها با زبان قرآن و به میانجیگری قرآن به تفاهم و وحدت بدل خواهد گشت؛ بنابراین، امشب که شب خاصی است و از علی باید سخن گفت و به مسائل اخلاقی پرداخت و سخن خطابی گفت، برعکس، یک متن خاصی را از قرآن انتخاب کردهام و به عنوان نمونه دادن بیآنکه مفسر بودن یا عالم بودن قرآن باشم فقط به این عنوان که نشان بدهم، این گفته و ادعای طرفداران قرآن که قرآن زنده است، یک نوع تبلیغ متعصبین به کتاب آسمانیشان نیست، یک نمونه عینی دارد که هر فرد مسلمان یا غیر مسلمان منصف و آگاه و بیغرض میتواند حسش کند. درس امشب از یک سوره قرآن است و نشان دهنده آن است که گوئی هم اکنون نازل شده و خطاب به مسلمین هم اکنون دنیاست و شان نزولش به وضعی است که مسلمانان دنیا در حال حاضر دارند...همچنانکه گفتم سوره روم یکی از نشانههای اثبات این اصل است که قرآن زنده است در حالی که همه چیز در تغییر است، همه چیز میمیرد، میزاید، دردها و نیازها و بینشها و سرنوشت جوامع بشری همیشه در حال تغییر و عوض شدن است، ولی قرآن سخنی است که در همه تحولات و تغییرات ثابت میماند و اثر عملی دارد و به انسان آگاه در هر شرایطی اعم از سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی که گرفتار باشد راه نشان میدهد و او را نجات میبخشد، بنابراین هر روشنفکر مسئول امروز که در جامعه اسلامی برای راه یابی و انجام تعهد و مسئولیتی که در قبال جامعهاش در جستجوی مکتبها و راه حلها و ایدئولوژیهای گوناگون دارند، اگر به این کتاب بزرگ برگردد، میتواند برای نجات جامعه مسلمان از وضعی که دارد بهترین آموزشها را از این کتاب برگیرد و معجزه و جاودان بودن این کتاب را عملاً حس کند» (م. آ - ج 20 - ص 5 و 6 و 7 - س 8 به بعد).
باری، مهمترین اصلی که در عرصه تفاوت انواع تجربههای دینی و باطنی و حسی و ذهنی در چارچوب فهم قرآن و تکوین اقسام اسلام دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی و انواع تفسیر دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی قرآن قابل توجه است، اینکه محور اصلی همه این رویکردهای متفاوت «تجربه و فهم و دیدگاه آنها نسبت به خود خداوند و پیامبر اسلام است». چراکه برای نمونه در رویکرد تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی:
اولاً «خدا» محور اصلی تجربه دینی میباشد و از مسیر «تجربه خداوند است که آنها معتقدند که میتوان به تبیین وحی نبوی و رسالت پیامبر اسلام به صورت یک امر اگزیستانسی (نه امر تعبدی و تکلیفی) دست پیدا کرد». بطوریکه در این رابطه میتوان داوری کرد که اگر در چارچوب چهار فصل آغازین کتاب گرانسنگ «بازسازی فکر دینی در اسلام»، «ما نتوانیم خدای اقبال را تجربه نمائیم، هرگز نمیتوانیم وحی نبوی (و اسلام تطبیقی و بازسازی شده) مورد تبیین اقبال در فصلهای پنجم و ششم و هفتم (کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام) فهم کنیم». بدین خاطر تفاوت جوهری چهار تجربه دینی، باطنی، حسی و ذهنی در شناخت و تجربه «خدا» است و به بیان دیگر برای فهم تفاوت جوهری رویکردهای دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی باید از سؤال «کدامین خدا؟» شروع بکنیم، نه از سؤال «کدامین پیامبر؟» و نه از سؤال «کدامین قرآن؟»
ثانیاً باید عنایت داشته باشیم که خدای تجربه دینی محمد اقبال و شریعتی خدائی است که «فی نفسه با عظمت غیر قابل درکی به عنوان بینهایت وجودی قائم بالذات میباشد و همیشه حاضر در وجود است و نیروئی است که همیشه خودکار است»، برعکس خدای رویکرد دگماتیستی (که در چار چوب تجربه فلسفی افلاطونی و ارسطوئی و نیو تنی) که «علت اولائی» میباشد که حداکثر «جهان را به وسیله قانون وضع شده اداره میکند.»
ثالثاً بدون فهم تفاوت خدایان مولود و سنتز تجربه حسی، تجربه دینی، تجربه باطنی و تجربه ذهنی هرگز ما نمیتوانیم «تفاوت انواع تفسیر تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی قرآن را فهم نمائیم» و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که «بدون تجربه اگزیستانسی خداوند در بستر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی هرگز نمیتوانیم به تفسیر تطبیقی قرآن دست پیدا کنیم». برای مثال هنگامیکه شریعتی در تفسیر سوره قدر و یا داستان معراج و اسری پیامبر اسلام برای اولین بار در تاریخ 14 قرن گذشته «قرآن را به صورت اگزیستانسی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی تفسیر مینماید، این رویکرد تطبیقی او در تفسیر قرآن مولود و سنتز همان تجربه اگزیستانسی خدا در عرصه تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی او میباشد» و یا اینکه اگر میبینیم در فصل پنجم کتاب «بازسازی فکر دینی تحت عنوان روح فر هنگ و تمدن اسلامی»، علامه محمد اقبال لاهوری برای اولین بار در تاریخ 14 قرن عمر اسلام تاریخی «پدیده وحی و موضوع ختم نبوت پیامبر اسلام را به صورت اگزیستانسی و وجودی تبیین و تفسیر مینماید همه اینها مولود و سنتز تجربه خدا در عرصه پراکسیس دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی اقبال میباشد»؛ که محمد اقبال تفسیر این تجربه دینی دو مؤلفهای خودش به خصوص در فصلهای دوم و سوم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام تحت عنوان محک فلسفی تجربیات دینی و تصور خدا و معنی نیایش مطرح کرده است.
رابعاً باید توجه داشته باشیم که پیامبر اسلام در حرکت نظری و عملی خودش (در طول 23 سال دوران بعثتش در دو فرایند 13 ساله مکی و ده ساله مدنی از تدوین قرآن تا برپائی مدینه النبی) در چارچوب جنبش رهائیبخش خودش «به دنبال رهائی انسان بوده است» که در آیه 157 سوره اعراف این هدف پیامبر به این صورت تعریف شده است:
«...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ... - پیامبر اسلام بار سنگینشان را از دوششان برداشت و غلهائی که بر آنها بود از آنها گرفت» بدون تردید مقصود از غلها در این آیه، غلهای آهنین نیست، بلکه غلهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و حصارهای تو در توی فردی انسان اعم از استحمار، استبداد، استثمار و استعباد تحمیلی جناحهای استکبار حاکم بر آنها میباشد و مع الوصف، در این رابطه بوده است که توحید در اشکال مختلف آن اعم از توحید در ربوبیت و توحید در انسان و توحید در اجتماع و توحید در تاریخ، چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی «جوهر حرکت پیامبر اسلام» در چارچوب جنبش رهائیبخشش بوده است، بنابراین بدین ترتیب است که در یک نگاه کلی میتوانیم جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام را به سه مؤلفه بزرگ تقسیم بکنیم:
1 - رهائیبخش فردی و انسانی آنچنانکه در آیه 1 سوره انسان مطرح شده است «هل آتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا.»
2 - رهائیبخش اجتماعی در عرصه مبارزه عدالتخواهانه تودهها آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید مطرح شده است «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ.»
3 - رهائیبخش تاریخی آنچنانکه در آیه 5 سوره قصص مطرح شده است «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.»
البته هرگز نباید بین سه مؤلفه جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام دیوار چین ایجاد بکنیم. بلکه برعکس اگر با رویکرد دیالکتیکی به جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بنگریم هر «سه مؤلفه جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام در پیوند با یکدیگر معنی و مادیت پیدا میکنند»؛ به عبارت دیگر رهائی فردی انسان بدون رهائی اجتماعی انسان و در ادامه آن بدون رهائی تاریخی انسان امکانپذیر نمیباشد؛ و البته برعکس آن هم این موضوع صادق میباشد. یادمان باشد که اصل رکین منظومه معرفتی پیامبر اسلام این است که «دین و اسلام و قرآن و وحی نبوی برای انسان میباشد» یعنی آنچنانکه عیسی بن مریم میفرمود: «شنبه برای انسان است، نه انسان برای شنبه» آنچه در رابطه با جوهر رهائیبخش منظومه معرفتی پیامبر اسلام در عرصه توحید نظری و توحید عملی در سه مؤلفه انسانی و اجتماعی و تاریخی بیش از هر چیز حائز اهمیت میباشد «رویکرد موحدانه پیامبر اسلام به هستی و انسان و جامعه و تاریخ به عنوان یک جهانبینی میباشد» که در تحلیل نهائی آبشخور این رویکرد موحدانه پیامبر اسلام خود توحید در هستی است که «در بستر دیالکتیک در وجود این توحید از هستی و وجود وارد مؤلفههای مختلف تاریخ (آنچنانکه در آیه 5 سوره قصص تبیین کرده است) و مؤلفه اجتماعی (آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید تبیین کرده است) و در انسان (آنچنانکه در آیات سوره انسان و سوره شمس تبیین نموده است) میگردد.»
البته قرآن در آیات اولیه سوره ملک هم این پیوند توحید در وجود با توحید در انسان در مؤلفههای مختلف آن تبیین مینماید، آنچه از آیات اولیه سوره ملک در این رابطه بیش از هر چیز برای ما قابل فهم میباشد اینکه تا زمانیکه ما نتوانیم به فهم و تجربه توحید در هستی دست پیدا کنیم هرگز نخواهیم توانست به توحید در تاریخ (آنچنانکه در آیه 5 سوره قصص توسط وراثت و امامت مستضعفین تعریف مینماید) و توحید در جامعه (آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید توسط برپائی قسط و عدالت در جامعه توسط قیام تودهها مطرح میکند) و توحید در انسان (توسط غلبه روح خدا بر لجن وجودی انسان) ممکن نمیباشد.
ادامه دارد