درسهائی از تاریخ:
بازشناسی عوامل بسترساز کودتای 28 مرداد 32
برای بازسازی اپوزیسیون امروز جنبش سیاسی ایران – قسمت 28
باری، موضوع طرح «بحران اپوزیسیون» در برابر دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق به عنوان یکی از عوامل اصلی بسترساز و موفقیت کودتای امپریالیستی – ارتجاع مذهبی و استبداد پهلوی، 28 مرداد 32 در مقدمه این فصل از درسهای تاریخ نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به این خاطر است که مشخص سازیم که از آنجائیکه جنبش سیاسی ایران از بعد از کودتای 28 مرداد نتوانسته است (و یا به خاطر منافع گروهی و حزبی و فرقهای و سیاسی خود نخواسته است) به جایگاه بحران اپوزیسیون (حداقل به عنوان یکی از عوامل بسترساز موفقیت کودتای امپریالیستی – ارتجاع مذهبی – استبداد دربار پهلوی، بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) پی ببرد، همین بی تفاوتی جنبش سیاسی ایران در برابر «بحران اپوزیسیون» هفتاد ساله جنبش سیاسی ایران باعث گردیده است تا «این بحران در فرایندهای مختلف تندپیچ تاریخ هفتاد ساله گذشته ایران بازتولید بشود.»
آنچنانکه اگر در این رابطه داوری کنیم که در طول 64 سال گذشته بعد از کودتای 28 مرداد 32 حتی برای یک دوره کوتاه مدت هم «بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران» نتوانسته است مهار بشود، این داوری ما خارج از واقعیت تاریخی نیست. لذا به همین دلیل است که امروز میتوانیم قضاوت کنیم که:
اولاً ریشه «بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران» برگشت پیدا میکند به فرایندهای 70 ساله گذشته حیات جنبش سیاسی ایران که آبشخور اصلی این بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران، دوران دو ساله دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق بوده است.
ثانیاً به علت اینکه این بحران توسط نظریهپردازان جنبش سیاسی ایران از بعد از کودتای 28 مرداد 32 مورد آسیبشناسی جدی قرار نگرفته است، در نتیجه بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران در فرایندهای 64 ساله بعد از کودتای 28 مرداد 32، پیوسته روند رو به پیچیدگی داشته است تا آنجا که میتوان داوری کرد که امروز «بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، به صورت یک فاجعه بر علیه حرکت تحولخواهانه مردم ایران درآمده است». یعنی آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی 39 سال است که به صورت یک فاجعه بر علیه حرکت تحولخواهانه مردم ایران عمل میکند، اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی، چه جناح راست آن از سلطنتطلبان تا تجزیهطلبان اقلیتهای قومی و چه جناح رادیکال آن، از مجاهدین خلق مذهبی تا جریانهای ملی و غیر مذهبی، به خاطر همین بحران اپوزیسیون، بدل به یک مصیبت و فاجعه بر علیه حرکت تحول مردم ایران شده است؛ و امروزه یکی از عوامل اصلی تهدید کننده جنبشهای مدنی تکوین یافته از پائین جامعه ایران شدهاند.
پر پیداست که طرح «بحران اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی» در شرایط فعلی حساس تاریخ ایران از طرف نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به معنای مقایسه بین دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نیست، چراکه بر این باوریم که هرگز نباید «آسیبشناسی جنبش سیاسی جامعه ایران را از کانال ماهیت رژیمهای حاکم صورت بگیرد»؛ به عبارت دیگر این رویکرد غلطی است (که در 64 سال بعد از کودتای 28 مرداد 32) بر جنبش سیاسی ایران مانند یک اپیدمی حاکم شده است که در چارچوب آن فکر میکنند که «آسیبشناسی جنبش سیاسی ایران نباید به عنوان یک ضرورت همیشگی، مستقل مبارزه با حاکمیتها و ماهیت رژیمها در دستور کار نظریهپردازان جنبش سیاسی ایران قرار گیرد.»
علی ایحال در این رابطه است که در این فصل از سلسله درسهای تاریخ (نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی -سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) تلاش میکنیم تا به عنوان یک ضرورت، برای اولین بار در این شرایط حساس تند پیچ تاریخ ایران، موضوع «بحران اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران» به صورت یک نظریه و درد تاریخی مطرح سازیم تا آنچنانکه در طول 39 سال گذشته توسط آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین مطرح کردهایم که رژیم فقاهتی حاکم برای ملت ایران و حرکت تحولخواهانه جنبشهای مدنی ایران یک فاجعه میباشد، این بار به اپوزیسیون درون حکومتی و بیرون حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، اعم از داخل کشور و خارج از کشور، با صدای رسا اعلام کنیم که، شما هم آنچنانکه جریان راست فدائیان اسلام نواب صفوی و حوزههای فقاهتی بروجردی – کاشانی و جریان غیر مذهبی حزب توده و حزب زحمتکشان مظفر بقائی و غیره، در دوران دولت دو ساله دکتر محمد مصدق، یک فاجعه برای ملت ایران بودهاند، 39 سال است که بدل به یک فاجعه شدهاید؛ و لذا تا زمانیکه بحران اپوزیسیون درون حکومتی و بیرون حکومتی اعم از داخل کشور و خارج از کشور در عرصه سه شاخه:
1 - بحران تئوریک یا ایدئولوژیک،
2 - بحران استراتژی و تاکتیک محوری،
3 - بحران نمایندگی اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی حل نشود، این اپوزیسیون 39 ساله رژیم مطلقه فقاهتی، اگر کوزه جنبشهای مدنی ایران را نشکند، نباید انتظار آب آوردن از آنها داشت؛ و در چارچوب تحلیل بحران اپوزیسیون درون حکومتی و بیرون حکومتی رژیم مطلقه فقاهتی (در طول 39 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی است) که ما تلاش میکنیم تا:
اولاً به نیروهای رادیکال جنبش سیاسی ایران (نه نیروهای راست جنبش سیاسی ایران، از سلطنتطلبان تا تجزیهطلبان اقلیتهای قومی) چه در داخل کشور و چه در خارج کشور هشدار بدهیم که «جنبش رادیکال سیاسی ایران و جریانهای زیرمجموعه این جنبش، اعم از جریانهای مذهبی و جریانهای ملی و جریانهای غیر مذهبی و جریانهای قومی و منطقهای همگی در شرایط حساس فعلی تاریخ ایران، آفتزده و بحرانزده میباشند»؛ و این بحران همگانی جنبش رادیکال سیاسی ایران که در این درس از سلسله درسهای تاریخ نشر مستضعفین، تحت عنوان «بحران اپوزیسیون رژیم مطلقه حاکم» تعریف کردیم، ریشه 64 ساله دارد.
همچنین به جنبش سیاسی رادیکال ایران اعلام کنیم که «بحران اپوزیسیون رادیکال جنبش سیاسی جامعه ایران» در طول 64 سال بعد از کودتای 28 مرداد 32 صورتی دو مؤلفهای داشته است؛ یعنی از یکطرف این بحران عام اپوزیسیون رادیکال، گریبانگیر کل اپوزیسیون رادیکال جنبش سیاسی ایران (در 64 سال گذشته) گرفته است و از طرف دیگر، هر کدام از جریانهای تشکیلاتی – سیاسی رادیکال جنبش سیاسی ایران از درون، تحت تأثیر بحران عام اپوزیسیون ایران، دچار بحران درون تشکیلاتی (تئوریک و ایدئولوژیک و استراتژی و حتی تاکتیک محوری) شدهاند.
به عبارت به همین دلیل است که در شرایط فعلی، از یکطرف به صورت محیط کل اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران دارای بحران میباشند و از طرف دیگر هر کدام از جریانهای زیرمجموعه جنبش سیاسی ایران، دارای «بحرانهای فراگیر تشکیلاتسوز و استراتژیسوز داخلی» هستند. هر چند که به لحاظ «ساختاری» بحران عام اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران (در این شرایط خودویژه و حساس و تندپیچ تاریخ ایران) با بحرانهای کنکریت درون تشکیلاتی هر کدام از جریانهای سیاسی مذهبی و غیر مذهبی و ملی و قومی – منطقهای داخل و خارج کشور، صورتی متفاوت دارند.
ثانیاً از آنجائیکه آبشخور اولیه بحران عام اپوزیسیون و بحرانهای درون تشکیلاتی جریانهای سیاسی در 39 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، بازگشت پیدا میکند به بحران اپوزیسیون در 64 سال بعد از کودتای 28 مرداد 32 و قبل از آن، به بحران اپوزیسیون در دوران دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق، بنابراین اپوزیسیون رادیکال امروز ایران، برای مهار و رهائی از این بحران، باید آب را از سرچشمهها پاک کنند، علیهذا، در این رابطه است که از آنجائیکه نظریهپردازان جنبش سیاسی ایران در 64 سال گذشته بر این امر مهم نپرداختهاند و در تبیین عوامل بسترساز موفقیت کودتای 28 مرداد 32 از «بحران اپوزیسیون» به عنوان یک عامل بسترساز آن کودتا یاد نکردهاند و مانند کبک در برابر شکارچی برای نادیده گرفتن بحران اپوزیسیون، سرهای خود را به زیر برف فرو کرده بودند و همیشه در چارچوب آسیبشناسی جنبش سیاسی ایران از شهریور 20 الی الان کوشیدهاند تا در برابر «بحران اپوزیسیون» به صورت خاموش عبور کنند و به غلط تلاش کردهاند تا «بحرانهای درون تشکیلاتی» خود را به صورت مستقل از «بحران اپوزیسیون» تحلیل نمایند، این همه باعث گردیده است تا در طول 64 سال گذشته هم «بحران عام اپوزیسیون» روندی رو به پیچیده شدن پیدا کند و هم «بحرانهای درون تشکیلاتی» کل جریانهای سیاسی جنبش سیاسی ایران در 64 سال گذشته، لاینحل بماند و پیوسته باعث شقه شقه شدن تشکیلات، جریانهای سیاسی مذهبی و غیر مذهبی و ملی در طول 64 سال بعد از کودتای 28 مرداد 32 بشود.
به همین دلیل، باور ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که تا زمانیکه نتوانیم بحران عام 64 ساله اپوزیسیون مهار و حل نمائیم، هرگز نخواهیم توانست به مهار بحران کنکریت درون تشکیلاتی جریانهای سیاسی، جنبش سیاسی ایران دست پیدا کنیم. بر این مطلب بیافزائیم که علت انشعابات و شقه شقه شدن تشکیلاتسوز جریانهای سیاسی جنبش سیاسی ایران در طول 64 سال گذشته، یعنی از بعد از کودتای 28 مرداد 32 و بخصوص در دوران 39 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، ریشه در بحران عام اپوزیسیون ایران داشته است؛ و علت شکست تمامی نظریهپردازان این جریانهای سیاسی، «جهت مقابله کردن با بحران شقه شقه شدن تشکیلاتی خود» به این خاطر بوده است که این نظریهپردازان تلاش میکردند تا به صورت مستقل از بحران عام اپوزیسیون، به حل و مهار بحران کنکریت و جریانی و تشکیلاتی خود دست پیدا کنند؛ و به همین دلیل در طول 64 سال گذشته، شاهد بودهایم که به مجرد اینکه کوچکترین زاویهای به لحاظ نظری و عملی در تشکیلات جریانهای سیاسی اعم از مذهبی و غیر مذهبی و ملی و قومی منطقهای ظهور میکرده است، تشکیلات آنها دچار انشعاب و تفرقه میشده است؛ که در شرایط فعلی، به خاطر اینکه در داخل کشور، هیچگونه حرکت تشکیلاتی جریانهای سیاسی فعال نیستند و تمامی جریانهای تشکیلاتی جنبش سیاسی ایران، در خارج کشور فعال میباشند، همین امر باعث گردیده است تا روند شقه شقه شدن تشکلهای سیاسی خارج از کشور، در ادامه 64 سال گذشته ادامه پیدا کنند؛ و هر روز با انشعاب جدیدی از این جریانها به صورت یک بیماری روبرو بشویم.
ثالثاً برای شناخت بحران عام اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران باید عنایت داشته باشیم که بحران امروز اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران، «دارای مؤلفههای مختلف تئوریک، ایدئولوژیک و استراتژی و نمایندگی میباشند» که تبلور این بحران سه مؤلفهای عام اپوزیسیون در 64 سال گذشته در عرصه «استراتژی و ایدئولوژی و نمایندگی» تلاش جهت کسب قدرت سیاسی توسط این جریانها بوده است» و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که بن مایه و عامل اصلی تکوین بحران عام اپوزیسیون جنبش سیاسی ایران در 76 سال گذشته (از شهریور 20 الی یومنا هذا) در آفت استراتژی کسب قدرت سیاسی، توسط جریانهای سیاسی جنبش سیاسی ایران نهفته میباشد؛ یعنی اگر دیدیم که در طول دوران دو ساله تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران، حزب توده (به عنوان بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه) به جای اینکه در جهت تثبیت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران، در بستر مبارزه دموکراتیک حرکت کند، در تمامی دهه 20 یعنی از شهریور 20 تا روز 28 مرداد 32 نه به عنوان یک «جریان اپوزیسیون مخالف دولت مصدق» حرکت میکرد، بلکه برعکس، از آغاز تا انجام «این جریان به صورت آلترناتیو جهت «کسب قدرت سیاسی» به جان «دولت دموکراتیک مصدق» افتاده بود و همین «استراتژی کسب قدرت سیاسی» باعث گردید تا حزب توده در روز 28 مرداد 32 فقط در خانههای خود، پشت دربهای بسته، شاهد تماشای مشتی لمپن و لات و لوتهائی امثال شعبان بیمخ و رمضان یخی و طیب حاجی رضائی و نوچههایشان باشند که در غیبت فیزیکی آنها، توانستند با چند هارت و پورت تهران پایتخت مملکت را خاموش کنند.
باز به علت همین استراتژی کسب قدرت سیاسی حزب توده بود که از فردای کودتای 28 مرداد 32 رهبری این جریان به جای اینکه در جامعه ایران جهت سازماندهی و بازتولید مقاومت جنبشهای دموکراتیک جامعه ایران از جنبش زنان تا جنبش کارگران و جنبش دانشجویان و زحمتکشان شهر و روستا بپردازند، فرار را بر قرار ترجیح دادند و به کشورهای مدینه فاضله خود پناه بردند و تا سال 57 که جنبش حاشیهنشینان ایران، در غیاب جنبش سیاسی، توانستن خمینی را بر دوش خود سوار کنند و عکس او را در ماه قرار دهند و به عنوان آلترناتیو رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، بر اریکه قدرت سوار کنند، از حزب توده هیچ خبری نبود؛ و لذا از فردای انقلاب بهمن ماه 57 دیدیم که دوباره این حزب در چارچوب همان «استراتژی کسب قدرت سیاسی» سر کلهاش پیدا شد؛ و به علت همین «استراتژی کسب قدرت سیاسی» بود که در سالهای 58 و 59 و 60 که رژیم مطلقه فقاهتی به علت عدم تثبیت و نهادینه شدن توان اعمال خشونت و استبداد نداشت و تمام تلاش سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی در راستای نهادینه کردن قدرت غاصبانه خود بود، حزب توده به جای اینکه در راستای «نهادینه کردن جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران، توسط جنبشهای کارگری و محرومین و زحمتکشان شهر و روستا و جنبشهای دموکراتیک زنان و دانشجویان و معلمان و بازنشستگان و غیره باشند، در پشت صحنه به بازتولید سازمان نظامی مخفی خود بودند و در روی صحنه با ضد امپریالیست خواندن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در چارچوب سیاست راه رشد غیر سرمایهداری، تلاش میکردند تا خود را همدست و هم داستان رژیم مطلقه فقاهتی نشان بدهند و تا آنجا پیش رفتند که در سال 60 حتی برای سرکوب بخش رادیکال جنبش سیاسی ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی، با این رژیم همکاری تنگاتنگ اطلاعاتی میکردند.
حاصل همین «استراتژی کسب قدرت سیاسی» حزب توده بود که دیدیم در سالهای 61 و 62 با دو ضربه نیروهای امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی، کل تشکیلات حزب توده دود شد و به هوا رفت؛ و باز در رابطه با همین آفت «استراتژی کسب قدرت سیاسی» میباشد که سازمان مجاهدین خلق، در طول نزدیک به نیم قرن گذشته عمر سیاسی خود (از سال 50 الی الان) پیوسته گرفتار حصر و زندان این استراتژی آفتزده کسب قدرت سیاسی خود بوده است تا آنجا که دیدیم که در سالهای 50 تا 55 این جریان به علت «استراتژی وارداتی چریکگرائی مدرن» تمام تلاششان این بود تا به قول مسعود احمدزاده، به جامعه ایران بقبولانند که «چریک و سازمان چریکی و ارتش خلق مورد ادعای آنها، یک حزب است» که به نمایندگی از جامعه ایران در غیبت جنبشهای اجتماعی و جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی و در غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران، تشکیلات چریکی و ارتش خلقی مجاهدین خلق میتوانند با کسب قدرت سیاسی و به عنوان آلترناتیو حکومت پهلوی و به نمایندگی همه مردم ایران، حاکم بشوند و جامعه ایران را به گل و بلبل مزین سازنند.
ادامه دارد