درس‌هائی از تاریخ – قسمت چهل و هشت

28 مرداد 32 «پایان حرکت مصدق» یا «سرفصلی جدید» در حرکت او

چه درس‌هائی «امروز» می‌توانیم از حرکت «دیروز» مصدق برای «فردای» خود بگیریم؟

اگر بخواهیم مشخصات حرکت مصدق (از مجلس ششم رضاخان تا مجلس شانزدهم و دولت او تا 28 مرداد 32 ) فرموله و تبیین نمائیم می‌توانیم بگوئیم که:

1 - مشخصات عصر و دوران حرکت مصدق به خصوص در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم:

الف - عصر امپریالیسم و سرکردگی بی چون و چرای امپریالیسم آمریکا بر جهان سرمایه‌داری.

ب - دوران جنگ سرد و نظام دو قطبی بین‌المللی.

ج – اعتلای جنبش‌های رهائی‌بخش در کشورهای پیرامونی می‌باشد.

2 - مصدق بر پایه شعار: «ملی کردن صنعت نفت ایران» (در دهه 20 و پسا شهریور 20) سر سلسله جنبان جنبش‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی بر علیه استعمار نو و قدرت‌های امپریالیستی شد.

3 - شعار: «ملی کردن صنعت نفت ایران» محمد مصدق در دهه 20 قوی‌ترین و همه جانبه‌ترین شعار بسیج‌گرای اجتماعی در طول 150 سال حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بوده است، قابل ذکر است که پتانسیل بسیج‌گرایانه شعار ملی کردن صنعت نفت ایران تنها محدود به جامعه بزرگ ایران نشد، بلکه در ادامه جامعه ایران در کشورهای پیرامونی مصر و شیلی و اندونزی و غیره جنبش و پتانسیل بسیج‌گرایانه شعار او ادامه پیدا کرد.

4 - از نظر مصدق «رهائی از سلطه» به عنوان یک فضیلت برتر قابل تقسیم به دو فضیلت زیرمجموعه یعنی «عدالت و آزادی» نیست. عنایت داشته باشیم که مصدق «عدالت و آزادی» را در کادر «رهائی» و به صورت مشخص در چارچوب جنبش رهائی‌بخش بر علیه استعمار نو قدرت‌های امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم انگلیس در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم تعریف می‌کرد. لذا در این رابطه است که مصدق «لازمه تحقق دموکراسی در جوامع پیرامونی استقلال کامل می‌دانست» و از نظر او «بدون دستیابی به استقلال نمی‌توان به آزادی و دموکراسی رسید.»

بر این مطلب بیافزائیم که استقلال مورد نظر او تنها در چارچوب مبارزه رهائی‌بخش بر علیه قطب‌های استعمارگر امپریالیستی حاصل می‌شود؛ بنابراین آنچنانکه در هندوستان و چین و کشورهای شمال آفریقا و آفریقای جنوبی و غیره هم شاهد بودیم تا زمانیکه جنبش‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه در چارچوب مبارزه رهائی‌بخش از استعمار نو قدرت‌های امپریالیستی تعریف نشوند، آن جنبش‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه محکوم به شکست خواهند بود. اشکال و انحراف حزب توده در دهه 20 (و سگ امپریالیسم آمریکا خواندن مصدق) و پیشنهاد واگذار کردن نفت شمال ایران به شوروی و غیره توسط این حزب، مولود همین رویکرد حزب توده بوده است که مطابق آن تلاش می‌کردند تا جنبش برابری‌طلبانه، خارج از جنبش رهائی‌بخش به انجام برسانند.

فراموش نکنیم که مصدق بر خلاف کارل مارکس (که تمامی تاریخی بشر را در مبارزه طبقاتی صرف خلاصه می‌کرد) معتقد بود که «مبارزه طبقاتی تنها بخشی از تاریخ بشر می‌باشد نه همه تاریخ بشر» و لذا در این راستا بود که مصدق منهای مبارزه طبقاتی به مبارزه فراطبقاتی ملی و اجتماعی و سیاسی در عرصه جنبش‌های رهائی‌بخش ضد استعمار نو معتقد بود؛ و توسط همین مبارزه فراطبقاتی رهائی‌بخش بود که مصدق مبارزه طبقاتی را تعریف می‌کرد. عنایت داشته باشیم که در این چارچوب بود که جنبش کارگران صنعت نفت ایران و در رأس آنها جنبش کارگران صنعت نفت خوزستان جزء پیشقراولان و لشکر پیاده جنبش رهائی‌بخش مصدق بودند.

قابل ذکر است که همین کارگران صنعت نفت خوزستان به عنوان مبلغان حرکت رهائی‌بخش مصدق در شهر و روستاهای ایران در عرصه تبلیغ و ترویج جنبش رهائی‌بخش او درآمده بودند و در فرایند اولیه جنبش رهائی‌بخش او، جنبش کارگران صنعت نفت ایران در غیبت احزاب استخواندار نقش حزب سیاسی داشتند؛ که البته این همه سنتز و میوه‌ای بود که مصدق از استراتژی خود یعنی «تکیه بر شعار دموکراسی در چارچوب مبارزه رهائی‌بخش بر علیه استعمار نو در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم در جهان و کشورهای پیرامونی دنبال می‌کرد». همچنین این میوه شجره‌ای بود که مصدق بر خلاف کارل مارکس تمامی تاریخ بشر را در مبارزه طبقاتی خلاصه نمی‌کرد و به مبارزه فراطبقاتی از جمله مبارزه رهائی‌بخش ملی کشورهای تحت سلطه بهاء می‌داد.

5 - مصدق در جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران در دهه 20 (برعکس آنچه که ما می‌اندیشیم) او «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران را در عرصه جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران در مبارزه با استعمار نو (در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم و عصر امپریالیسم برای کسب استقلال سیاسی و اقتصادی) تعریف می‌کرد نه بالعکس» بنابراین به همین دلیل بود که جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر مصدق، توانست به عنوان پرچم تمامی جنبش‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی در عصر امپریالیسم پسا جنگ بین‌الملل دوم درآید و باز به همین دلیل بود که مصدق وقتی که از مسیر بازگشت از سفر آمریکا، وارد مصر جمال عبدالناصر شد استفبالی که مردم مصر و جنبش رهائی‌بخش بزرگ‌ترین کشور آفریقا از مصدق کردند در حد استقبال از یک قهرمان ملی خودشان بود.

باری، اگر مصدق در حرکت ملی کردن صنعت نفت ایران در دهه 20 به جای عمده کردن مبارزه رهائی‌بخش ضد استعمار نو، خود جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران را مطلق می‌کرد، بدون تردید نه تنها مصدق نمی‌توانست در جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران به بسیج همگانی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کند و نه تنها نمی‌توانست این جنبش بر علیه امپریالیسم انگلیس به پیروزی برساند و نه تنها نمی‌توانست به عنوان پیشقراول جنبش‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم مطرح گردد، بلکه مهمتر از همه اینکه او نمی‌توانست (با تعریف جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران در چارچوب مبارزه فراطبقاتی و ملی و محدود کردن این جنبش در چارچوب مبارزه طبقاتی کارگران صنعت نفت ایران) همبستگی ملی و همه جانبه جامعه ایران را تعریف نماید.

یادمان باشد که مصدق در فرایند پسا دستیابی به همبستگی ملی جامعه بزرگ ایران بود که توانست به «ناسیونالیسم» (و جبهه ملی و دیگر شعارهای ملی خود) تکیه نماید. همبستگی ملی برای مصدق میوه شجره جنبش‌های تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران در عرصه جنبش رهائی‌بخش و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران بود؛ و به علت همین جوهر «جنبشی همبستگی ملی» بود که در عرصه ملی کردن صنعت نفت ایران، علاوه بر اینکه او توانست در دادگاه لاهه به پیروزی مشعشع دست پیدا کند، در داخل کشور حتی جناح‌های ارتجاعی مثل دربار شاه و روحانیت ارتجاعی حوزه فقاهتی هم نتوانستند در برابر این جنبش مقاومت کنند و در تحلیل نهائی حتی به شکل صوری هم روحانیت مرتجع و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی و هم دربار رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی به حمایت از شعار ملی کردن صنعت نفت ایران محمد مصدق پرداختند و این حمایت آنچنان شور شد که در فرایند پسا کودتای روحانیت – دربار – امپریالیسم آمریکا در 28 مرداد 32 هر کدام از جناح‌های ارتجاعی روحانیت و دربار پهلوی تلاش می‌کردند تا پیروزی مصدق در عرصه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران به نام خودشان ثبت و ضبط نمایند. آنچنانکه در این رابطه شاهد هستیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در طول 40 سال دوران حاکمیت خود بر جامعه نگون‌بخت ایران تلاش می‌کنند که با تحریف تاریخ ایران پیروزی‌های مصدق در دهه 20 به نام روحانیت مرتجع و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی ثبت کنند.

بنابراین بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «پروژه همبستگی ملی دکتر محمد مصدق در دهه 20 در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران یک پروژه مکانیکی تزریق شده از بالا توسط احزاب سیاسی نبود، بلکه برعکس یک پروژه دینامیک جنبشی تکوین یافته از پائین بود که مصدق توسط بسیج همگانی جامعه بزرگ ایران توانست به آن دست پیدا کند.»

فراموش نکنیم که در چارچوب همین پروژه «همبستگی ملی جنبشی تکوین از پائین» در جامعه بزرگ ایران بود که مصدق برای اولین بار توانست به «جامعه مدنی» و «جامعه شهروندی» در جامعه بزرگ ایران مادیت ببخشد. همان حاصلی که حتی در دو فرایند اول و دوم جنبش مشروطیت نتوانست در جامعه ایران حاصل بشود؛ و همین تکوین «جامعه مدنی به جای جامعه سنتی» در تاریخ 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه ایران در دهه 20 (تحت پروژه همبستگی ملی جنبشی تکوین یافته از پائین بود) که باعث گردید تا در دهه 20 (و از فرایند پسا شهریور 20) جامعه بزرگ ایران، «فرایند سوم جنبش مشروطیت» را تجربه نماید.

یادمان باشد که نه در فرایند اول جنبش مشروطیت و نه در فرایند دوم جنبش مشروطیت جامعه بزرگ ایران (به علت سلطه روحانیت حوزه‌های فقاهتی و به علت اسلام فقه‌گرا و تکلیف‌محور و تقلیدگرای دگماتیست حوزه‌های فقاهتی) نتوانستند از «فرایند سنتی، وارد فرایند مدنی بشوند» و البته همین ناتوانی در استحاله جامعه ایران از فرایند سنتی به فرایند مدنی بود که باعث گردید تا جنبش مشروطیت در دو فرایند اول و دوم مشروطیت شکست بخورند. هر چند که بزرگترین دستاورد دو فرایند اول و دوم جنبش مشروطیت عبارت بودند از:

الف - استحاله دیسکورس رعیتی به دیسکورس شهروندی.

ب – جایگزینی دیسکورس حق حقوق به جای دیسکورس تکلیف و تقلید و تعبد اسلام دگماتیست حوزه‌های فقاهتی.

ج - جایگزین شدن دیسکورس قانون و حقوق به جای فقه بود.

ولی با همه این احوال به علت اینکه در دو فرایند اول و دوم جنبش مشروطیت جامعه ایران نتوانست این دیسکورس‌ها را در چارچوب فرهنگ نهادینه و توده‌ای بکند و به صورت زیرساختی و فرهنگی جامعه ایران نتوانست از مرحله سنتی فقه‌زده تکلیف‌گرا و تقلیدمحور و تعبدگرا وارد مرحله جامعه مدنی قانون‌محور و حقوق‌گرا و شهروندمحور بشوند، همین موضوع باعث گردید تا تمامی شعارهای جنبش مشروطیت یعنی قانونمداری و حقوق‌گرائی و شهروندمحوری در حد نظری باقی بمانند و شرایط برای بازتولید اسلام فقاهتی تعبدگرا و تکلیف‌محور و تقلیدگرا در جامعه نگون‌بخت ایران فراهم بشود.

ادامه دارد