درسهائی از تاریخ – قسمت پنجاه و دو
28 مرداد 32 «پایان حرکت مصدق» یا «سرفصلی جدید» در حرکت او
چه درسهائی «امروز» میتوانیم از حرکت «دیروز» مصدق برای «فردای» خود بگیریم؟
همچنین مصدق بر این باور بود که بدون ملی کردن نفت در جامعه ایران نمیتوان به دموکراسی پارلمانی دست پیدا کرد.
به همین ترتیب مصدق بر این باور بود که بدون ملی کردن صنعت نفت در جامعه ایران نمیتوان قدرت دربار رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را محدود و کنترل کرد.
باز به همین ترتیب مصدق بر این باور بود که بدون ملی کردن صنعت نفت در جامعه ایران نمیتوان به دولت – ملت مستقل دست پیدا کرد.
باز به همین دلیل بود که مصدق معتقد بود که بدون ملی کردن نفت در جامعه ایران نمیتوان به اقتصاد خودبنیاد دست پیدا کرد.
باز به همین ترتیب بود که مصدق معتقد بود که بدون ملی کردن صنعت نفت در جامعه ایران، نمیتوان به جامعه مدنی تکوین یافته از پائین دست پیدا کرد.
این همه باعث گردید تا در راستای به شکست کشانیدن جنبش ملی کردن صنعت نفت مصدق، در تحلیل نهائی ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی (تحت هژمونی کاشانی و بروجردی و بهبهانی) همراه با دربار کودتائی پهلوی و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم تازه نفس آمریکا و امپریالیسم پیر انگلستان هم دست و هم داستان بشوند. آنچنانکه در این رابطه میتوان داوری کرد که کودتای 28 مرداد 32 محصول و سنتز همبستگی سه مؤلفه قدرت حوزههای فقاهتی و دربار پهلوی و امپریالیسم جهانی بود و کودتای 28 مرداد 32 (آنچنانکه خود او در دادگاه مطرح کرد: «من بساط بزرگترین امپراطوری جهان را در ایران برچیدم) هزینهای بود که مصدق برای ملی کردن صنعت نفت در کشور ایران پرداخت کرد؛ و به همین ترتیب کودتای 28 مرداد 32 هزینه بود که مصدق برای معماری مشروطیت سوم در کشور ایران پرداخت کرد.
8 - برای مصدق دموکراسی در جامعه ایران «حاکمیت مردم ایران به دست مردم ایران و برای مردم ایران بود» و در چارچوب این تعریف از دموکراسی بود که مصدق معتقد بود که هر چند که دموکراسی پارلمانی از بالا توسط احزاب سیاسی تکوین پیدا میکند اما برای نهادینه شدن دموکراسی پارلمانی این دموکراسی باید از پائین و در سطح جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران نهادینه بشود. در رویکرد دموکراسیگرایانه مصدق تنها با تعمیق دموکراسی از بالا به پائین جامعه ایران است که دموکراسی نهادینه میگردد و همچنین در نگاه مصدق تا زمانیکه دموکراسی به کل جامعه ایران تعمیق پیدا نکند جامعه ایران نمیتواند بر سرنوشت سیاسی و تعیین سرنوشت سیاسی خود دخالت مستقیم داشته باشد.
همچنین در رویکرد مصدق هر چه قاعده جامعه در عرصه مبارزه دموکراسیخواهانه بزرگتر بشود دموکراسی در جامعه بزرگ ایران پایدارتر میگردد، بنابراین در این رابطه است که در رویکرد مصدق «آنچنانکه مبانی ظهور دموکراسی در بالا بر پلورالیزم حزبی استوار میباشد و بدون پلورالیزم حزبی نمیتوان به دموکراسی پارلمانی در بالا دست پیدا کرد برای دستیابی به دموکراسی در پائین جامعه و برای دستیابی به تعمیق دموکراسی و برای دستیابی به نهادینه کردن دموکراسی پایدار در جامعه بزرگ ایران نیازمند به پلورالیزم اجتماعی و پلورالیزم فرهنگی هستیم.»
بدین ترتیب این همه باعث گردید تا مصدق در فرایند حرکت دموکراسیخواهانه خود به جای اینکه مانند نظریهپردازان دموکراسی از دموکراسی نظری و یا تعریف دموکراسی شروع بکند از چگونگی و اعتلای دموکراسی به صورت عینی و عملی در جامعه ایران شروع کرد. باری، بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که دموکراسی در دیسکورس مصدق تنها نحوه صحیح تقسیم قدرت نیست، بلکه برعکس دموکراسی برای مصدق نظام اجتماعی است و دموکراسی برای مصدق یک گفتمان بود که میتوانست در فرایند دوم حرکت او در دهه 20 پس از پیروزی جنبش صنعت نفت ایران جانشین گفتمان ملی کردن صنعت نفت بشود و از همه مهمتر اینکه در دیسکورس مصدق (برعکس سرمایهداری کشورهای متروپل که لیبرال دموکراسی آنها در چارچوب لیبرالیسم اقتصادی نظام سرمایهداری رقابتی تعریف میگردد) «آزادی در عرصه رهائی تعریف میگردد» و البته مصدق به مقوله رهائی در عرصه فلسفی نگاه نمیکرد. بلکه برعکس مصدق با رویکرد سیاسی و اقتصادی به رهائی مینگریست.
لذا به این ترتیب بود که جوهر و مضمون جنبش ملی کردن صنعت نفت در عرصه جهانی و بینالمللی در رویکرد مصدق، جوهر و مضمون رهائیبخش داشت؛ و در این رابطه بود که مصدق تا پایان عمر دولت خود یعنی تا کودتای 28 مرداد 32 «مبارزه دموکراسیخواهانه را در بستر مبارزه رهائیبخش دنبال میکرد نه بالعکس» چرا که مصدق «آزادی را با رهائی میخواست» (نه آزادی به عنوان محور مانیفست لیبرال دموکراسی مغرب زمین که در عرصه ضرورتهای نظام سرمایهداری تعریف میشود) بنابراین بدین ترتیب بود که مصدق معتقد بود که بدون رهائی سیاسی و اقتصادی جامعه ایران نمیتواند به آزادی و دموکراسی دست پیدا کند.
باری به این ترتیب بود که مصدق از مجلس ششم دوران رضا شاه که حرکت خودش را شروع تا مجلس پانزدهم و شانزدهم که درختش به میوه نشست به صورت دو مؤلفهای رهائی و آزادی را در بستر شعار ملی کردن نفت دنبال میکرد.
9 - دموکراسی برای مصدق یک امر ذومراتب بود و دموکراسی برای مصدق یک پروسه بود که به تدریج حاصل میشد. همچنین دموکراسی برای مصدق تنها با شیوه دموکراتیک حاصل میشد نه با شیوههای غیر دموکراتیک و دموکراسی برای مصدق هم شکل حکومت بود وهم نظام اجتماعی و دموکراسی برای مصدق مکانیزم جهت محدودیت و تقسیم صحیح قدرت بود و دموکراسی برای مصدق توسط پلورالیسم حزبی از بالا شکل میگرفت و سپس توسط فرهنگ دموکراسی به پائین جامعه ادامه پیدا میکرد و دموکراسی برای مصدق در بستر رهائی معنی و تعریف میشد و دموکراسی برای مصدق هر چند از طریق پلورالیسم احزاب و پارلمانتاریست از بالا تکوین پیدا میکرد و توسط پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم فرهنگی در جامعه نهادینه میشود ولی در رویکرد مصدق آنچه باعث میگردد تا دموکراسی در جامعه پایدار بشود، جامعه مدنی است همان جامعه مدنی که هم از دموکراسی حاصل میشود و هم حافظ دموکراسی میباشد:
کان قندم نیستان شکرم / هم زمن میروید و هم میخورم – مولوی
بنابراین برای مصدق فونکسیون اصلی دموکراسی در جامعه ایران استحاله جامعه ایران از فرایند سنتی و فقهی و تقلیدی و تعبدی و تکلیفمحوری به فرایند جامعه مدنی حقوقمحور و شهروندمدار و قانونگرا میباشد. بدین خاطر در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که کارزار مصدق به جای کارزار «کار و سرمایه» و کارزار «خلق و امپریالیست» در عرصه جنبش رهائیبخش و به جای کارزار «مدرنیته و سنت»، کارزار «استبداد و دموکراسی» بود، یعنی تنها در چارچوب کارزار «استبداد و دموکراسی» است که میتوان مبارزه مصدق از مجلس ششم رضا شاهی تا مجلس پانزدهم و شانزدهم و تا کودتای 28 مرداد 32 و خود کودتای 28 مرداد تا دوران زندان و حصر در احمدآباد و بالاخره مرگ او را تحلیل کرد. همان دورانی که معلم کبیرمان شریعتی در وصفش میگوید: «مصدق مردی که 70 سال برای آزادی نالید.»
یادمان باشد که در دوران مصدق، دو سوم جامعه ایران در روستاهای ایران زندگی میکردند و تنها یک سوم جمعیت ایران در شهرها بودند. برعکس امروز جامعه ایران که دو سوم جمعیت ایران در شهرهای بزرگ میباشند و تنها یک سوم جمعیت ایران روستانشین هستند؛ و البته این وضعیت ساختاری آنجا مهم است که توجه داشته باشیم که هر دولتی طبقه متوسط شهری خود را بوجود میآورد و از آنجائیکه مصدق در راستای رویکرد دوموکراسیخواهانه خود نیازمند به طبقه متوسط شهری خاص خودش بود، بنابراین برای او راهی جز تکیه بر طبقه متوسط شهری وجود نداشت. البته اشکالی که در این رابطه برای حرکت مصدق بوجود میآمد (با عنایت به اینکه مصدق علاوه بر اینکه مجبور بود طبقه متوسط خودش در دایره همین یک سوم جمعیت شهرنشین ایران در بستر شعار سرمایههای ملی و طبقه بورژوازی ملی به انجام رساند) اینکه طبقه بورژوازی ملی در شرایط گلوبالیزه شدن سرمایهها یک امر ذهنی بود یا عینی، چرا که برای مصدق جهت تکوین طبقه متوسط خاص خودش راهی جز طرح سرمایه ملی وجود نداشت.
ادامه دارد