درسهائی از تاریخ – قسمت پنجاه و سه
28 مرداد 32 «پایان حرکت مصدق» یا «سرفصلی جدید» در حرکت او
چه درسهائی «امروز» میتوانیم از حرکت «دیروز» مصدق برای «فردای» خود بگیریم؟
10 - آنچنانکه مصدق در دفاع خود در دادگاه گفت: «گناه بزرگ من آن است که من بساط بزرگترین امپراطوری جهان را در ایران برچیدم.» باری، مبارزه مصدق با امپریالیسم انگلیس برای آن بود که مصدق معتقد بود شرط لازم برای تحقق و دستیابی به دموکراسی در جامعه بزرگ ایران استقلال کامل و عدم دخالت قدرتهای امپریالیستی در سرنوشت سیاسی و اقتصادی مردم ایران میباشد. لذا جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران توسط مصدق در راستای دستیابی به این استقلال بسترساز دموکراسی در جامعه ایران بود. مصدق به خوبی میدانست که از زمانیکه نفت به عنوان یک فاکتور اقتصاد سیاسی وارد کارنامه سیاسی اقتصادی جامعه ایران شده است، دخالت قدرتهای امپریالیستی (و در رأس آنها امپریالیسم انگلیس از کودتای 1299) به عنوان یک آیتم تعیین کننده سرنوشت سیاسی اقتصادی جامعه ایران درآمده است.
پر واضح است که از نظر مصدق عامل اصلی کودتای 25 و 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا با همدستی امپریالیسم انگلیس و دربار کودتائی پهلوی و ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی تحت رهبری بروجردی و کاشانی و بهبهانی همه و همه مولود «مخالفت مصدق با کنسرسیوم بود» و به همین دلیل بود که کودتای 28 مرداد 32 باعث گردید تا کنسرسیوم برگردد. بنابراین بدون تردید اگر نفت نبود، نه کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان صورت میگرفت و نه کودتای 28 مرداد 32 تحقق پیدا میکرد. از همه مهمتر اینکه به علت همین جایگاه نفت در رابطه با دخالتهای خارجی و شکلگیری نظام توتالیتر پهلوی بود که در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 تا بهمن ما ه 57 در بستر تثبیت قدرت سیاسی، رژیم توتالیتر پهلوی دو مرحله طی کرد.
مرحله اول از 28 مرداد 32 تا ششم بهمن 42 بود که دیکتاتوری بازتولید شده شاه فراری، پس از بازگشت به ایران (توسط کودتای 28 مرداد 32) به علت اینکه در پیوند با طبقه زمیندار و قدرت روحانی حوزههای فقاهتی تکوین پیدا کرد، آن دیکتاتوری مرحله اول پسا کودتای 28 مرداد 32 پهلوی دوم (به جای دیکتاتوری فردی فراطبقهای محصول سرمایههای نفتی) صورت دیکتاتوری طبقهای داشت؛ اما از آنجائیکه در دوران کندی سرمایهداری جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا (برعکس دوران هژمونی امپریالیسم انگلیس) جهت تثبیت منافع خودش در کشور ایران (و همچنین در ادامه آن در کشورهای پیرامونی) تصمیم به استحاله ساختار اقتصادی این کشورها در چارچوب نظام فراگیر سرمایهداری جهانی گرفت. همین امر در بستر تزریق پروژه رفرم شاه – کندی تحت عنوان به اصطلاح «انقلاب سفید سال 42» باعث گردید که طبقه زمیندار رفته رفته از ساختار اقتصادی کشور ایران حذف بشود و به علت همین حذف طبقه زمیندار بود که رفته رفته در فرایند پسا به اصطلاح «انقلاب سفید» تزریقی شاه – کندی در سال 42 و جایگزین شدن سرمایههای نفتی به جای حمایت طبقه زمیندار شرایط برای استحاله دیکتاتوری طبقهای (پسا کودتای 28 مرداد 32 پهلوی دوم) به دیکتاتوری فردی فراهم گردید.
البته باز هم تاکید میکنیم که ما بر این باوریم که آنچنانکه دو کودتای سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 32 مولود جایگاه نفت در اقتصاد سیاسی کشور ایران بوده است، خود به اصطلاح انقلاب سفید 42 تزریقی شاه – کندی هم سنتز همین جایگاه نفت در اقتصاد سیاسی کشور ایران بود، چراکه امپریالیسم آمریکا توسط به اصطلاح انقلاب سفید شاه – کندی در سال 42 در تلاش بود تا توسط این پروژه شرایط برای ادغام اقتصاد ایران به بازار جهانی در بستر تثبیت سرمایهداری وابسته (که بعد از جنگ بینالملل دوم در دنیای اردوگاهی بین دو اردوگاه سوسیالیسم دولتی شوروی و اردوگاه سرمایهداری جهانی امپریالیسم آمریکا با کسب 50% تولید ناخالص کره زمین قدرت بلامنازع اردوگاه سرمایهداری جهانی شده بود) فراهم سازد؛ که البته افزایش اگراندیسمان شده قیمت نفت در فرایند پسا به اصطلاح انقلاب سفید تزریقی شاه – کندی، کاتالیزوری گردید تا به «استحاله دیکتاتوری طبقهای پهلوی به دیکتاتوری فردی» سرعت ببخشد.
باری، به همین دلیل است که در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که در کازار «دموکراسی و استبداد» دکتر محمد مصدق، نفت یک رانت بوده است و از آنجائیکه این رانت بادآورده در دست دربار پهلوی قرار داشته است، منهای این که این رانت باعث گردید تا رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی به لحاظ مالی توان تجهیز همه جانبه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر خود و تجهیز ارتش و نهادیهای دیگر نظامی و انتظامی خود با پیشرفتهترین تسلیحات غربی فراهم کند، از همه مهمتر اینکه این رانت باعث گردید تا امپریالیسم جهانی آمریکا و انگلیس جهت غارت سرمایههای نفتی مردم نگونبخت ایران، از کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان و قرارداد وثوق الدوله و در ادامه آن کودتای 28 مرداد 32 و قرارداد کنسرسیوم و همچنین در فرایند پسا به اصطلاح انقلاب سفید تزریقی شاه – کندی و افزایش اگراندیسمان شده قیمت نفت، شرایط برای نابودی سرمایه ملی و غارت سرمایههای نفتی ایران فراهم بشود.
پر واضح است که مصدق از آغاز شروع فعالیت خود (در مجلس ششم دوران رضا شاه تا مجلس پانزدهم و شانزدهم که مصدق توانست ملی کردن صنعت نفت ایران را به تصویب مجلس برساند و تا کودتای 28 مرداد) به جایگاه «درآمد نفت به عنوان رانت دولتی» آگاه بود و لذا در این رابطه بود که او شعار: «اقتصاد بدون نفت» مطرح کرد و تلاش میکرد تا توسط دستیابی به «اقتصاد بدون نفت» بسترها برای استقلال کامل سیاسی و اقتصادی کشور ایران که خود شرط لازم جهت دستیابی به دموکراسی در جامعه بزرگ ایران میباشد، فراهم نماید. بنابراین، بدین ترتیب بود که شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران» توسط مصدق منهای اینکه جوهر رهائیبخش برای مبارزه با استعمار نو پسا جنگ بینالملل دوم داشت و منهای اینکه جوهر مبارزه سیاسی با استبداد پهلوی اول و دوم داشت، از همه مهمتر اینکه «ملی کردن صنایع نفت ایران» توسط مصدق بسترساز دستیابی به استقلال کامل، جهت تحقق دموکراسی در جامعه ایران بود. بنابراین به این دلایل بود که از نظر مصدق:
اولاً درآمد نفت یک رانت بود.
ثانیاً این رانت در دست دربار پهلوی بود نه در خدمت مردم ایران.
ثالثاً این رانت مانع تحقق دموکراسی در جامعه ایران میشد.
رابعاً در کارزار دموکراسی با استبداد در کشور ایران، نفت به عنوان یک سلاح در دست استبداد بود و نفت در خدمت ماشین سرکوب استبداد قرار داشت و نه در خدمت دموکراسی و مردم ایران.
خامسا به علت اینکه درآمد نفتی در کشور ایران از آغاز الی الان رانت حکومتی بوده است و - برعکس کشور نروژ در اختیار مردم ایران نمیباشد - این امر باعث شده است تا سرمایههای نفتی در کشور ایران بسترساز عدم تو سعه سیاسی و اقتصادی بشوند؛ که در تحلیل نهائی میتوان داوری کرد که در کشور ایران از آغاز الی الان نفت مانع دموکراسی بوده است.
سادساً آنچنانکه کارل مارکس در کتاب «کاپیتال» در باب رانت میگوید: «رانت عبارت است از درآمدی که برای کسب آن زحمت کشیده نمیشود» و همین حکومتی شدن درآمد نفتی باعث میگردد تا درآمد نفتی جایگزین درآمد مالیاتی در کشور ایران بشود که «جایگزینی درآمد نفتی به جای درآمد مالیاتی، خود بسترساز بینیازی حکومتها در جامعه ایران از مردم میباشد». آنچنانکه در 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم که این رژیم با فروش بیش از 4 هزار میلیارد دلار (که تنها 700 میلیارد دلار آن توسط دولت محمود احمدینژاد انجام گرفته است) تمامی این سرمایههای بادآورده را صرف هزینه تثبیت قدرت نظامی و پلیسی و سیاسی خود در منطقه و در داخل کشور کرده است.
11 - قبل از اینکه مصدق شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران» مطرح کند، حزب توده از مصدق حمایت میکرد، تضاد حزب توده با مصدق از زمانی شروع شد که مصدق شعار «ملی کردن صنعت نفت ایران مطرح کرد» و البته به موازات طرح شعار ملی کردن صنعت نفت ایران توسط مصدق بود که حزب توده شعار: «واگذاری امتیاز نفت شمال کشور ایران» به شوروی مطرح کرد، پر پیداست که پیچیدگی این موضوع در آنجاست که چرا شعار ملی کردن نفت ایران توسط مصدق که بر علیه امپریالیسم انگلستان و در نهایت بر علیه امپریالیسم تازه نفس آمریکا بود، باعث طغیان سیاسی حزب تودهای شد؟ همان حزب تودهای که خود را ضد امپریالیسم و ضد سرمایهداری و در عرصه دنیای اردوگاهی پسا جنگ اول بینالمللی، خود را طرفدار اردوگاه سوسیالیسم دولتی میدانست.
پایان