سر سخن
در فرایند شش سال پس از ابر خیزش ملی آبان 98 چه آموختهایم؟
اگر باور کنیم که حرکت اجتماعی جامعه بزرگ ایران در مرحله پسا انقلاب 57 ضد استبدادی و در دوران حاکمیت رژیم ارتجاعی مطلقه فقاهتی از «نهم خرداد 1371 با خیزش کوی طلاب مشهد، روند مبارزه خیزش تودههای مردم بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی شروع شده است»، همان خیزشی که با آنچنان پتاتسیلی، از فقر و فلاکتی صورت گرفت که طبق گفته هاشمی رفسنجانی دولت 5 و 6 «در عرض دو ساعت، دو هزار متر مربع از همان منطقه کوی طلاب به آتش کشیده شد. آنچنانکه حتی هر چه قرآن هم در کوی طلاب وجود داشت، به آتش کشیده شدند» و عکسالعمل رژیم مطلقه فقیه در سرکوب کنشگران این خیزش به قدری بود که «دستگاه قضائی رژیم با نصب ابراهیم رئیسی (معاون دادستان انقلاب تهران در دادگاه مرگ تابستان 67 فتوای خمینی، این بار) به عنوان دادستان انقلاب مشهد کنشگران این خیزش که اکثر آنها روحانی بودند، را قلع قمع کردند.
فراموش نکنیم که همین شروع فرایند خیزش تودههای از نهم خرداد 1371 تا 15 فروردین 1374، در دوران هاشمی رفسنجانی شکل گرفت که «به خاطر شوک اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی و سیاستهایی که با هدف اصلی باز توزیع ثروت و درآمدهای مستقیم در تعمیق شکافهای طبقاتی و نابرابریها بوجود آمد و آنچنان فشار این شوک فقر و فلاکت شدید بود که در طول 3 سال (از نهم خرداد 1371 تا 15 فروردین 1374) ده خیزش در شهرهای کوچک و بزرگ مانند مشهد، شیراز، زاهدان، زنجان، ارومیه، اراک، مبارکه، قزوین و اسلامشهر ادامه پیدا کرد.
البته آنچه که باعث گردید برای مدتی این خیزش آرام بشود، «رشد فضای جنبش اصلاحطلبان حکومتی بود که این شرایط انحرافی باعث گردید تا پس از 8 سال مدت دولت سید محمد خاتمی، بلافاصله دولت ارتجاعی محمود احمدینژاد با روش ضد اصلاحطلبی حکومتی گذشته و شعار پوپولیستی عوام فریبانه، حرکت خیزشی حاشیهنشینان را تا دولت روحانی یعنی دیماه 96 و آبانماه 98 عقب بیاندازد.»
در دوران دولت سید محمد خاتمی که با شعار اصلاحات سیاسی توسط خود رژیم مطلقه فقاهتی، «نخستین جنبش دانشجوئی (پس از کودتای فرهنگی) در 18 تیرماه 1378 صورت گرفت» و در خرداد ماه سال 1388، در جریان انتخابات دولت دهم بر علیه محمود احمدینژاد، توسط جنبش سبز میر حسین موسوی صورت گرفت که تنها در شهر تهران این جنبش سبز که ابتدا بر علیه دولت محمود احمدینژاد بود و پس از اعلام نتیجه به سود محمود احمدینژاد و بر علیه میر حسین موسوی و حمایت همه جانبه خامنهای از محمود احمدینژاد در دولت دهم، مبارزه جنبش سبز به رهبری میر حسین موسوی بر علیه خامنهای در آمد و لهذا بدین ترتیب بود که این جنبش سبز در تابستان 88 به صورت سرکوب همه جانبه در آمد.
به هر حال از دولت دوم حسن روحانی به علت اوج گیری فقر و فلاکت جامعه خیزشها به صورت دیماه 96 و آبانماه 98 ظاهر شدند که هر دو صورت خیزش ملی بودند، نکتهای که در ظهور ابر خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 مادیت پیدا کرد، علاوه بر فراگیر و ملی بودن این خیزشها، «موضوع رابطه حرکت حلزونی بین دو ابر خیزش ملی و فراگیر دیماه 96 و آبانماه 98 بود.»
سوالی که در این جا قابل طرح است اینکه «چرا ابر خیزش ملی پائیز 1401 صورتی غیر از دو ابر خیزش ملی 96 و 98 شکل گرفته است؟»
در پاسخ به این سوال باید بگوئیم که:
اولاً جوهر اصلی خیزشیهای دیماه 96 و آبانماه 98 دارای جوهر فقر و فلاکت بودند اما جوهر ابر خیزش ملی پائیز 1401، مبارزه با سه آپارتاید حاکم رژیم مطلقه فقاهتی میباشد، به بیان دیگر در ابر خیزش ملی1401 در راستای مبارزه با سه تبعیض جنسیتی و قومیتی و مذهبی بوده است، نه مانند دیماه 96 و آبانماه 98 صرفاً مبارزه با فقر و فلاکت و بیکاری سقوط ارزش پول.
ثانیاً خاستگاه ابر خیزش ملی پائیز 1401، با خاستگاه دو ابر خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 متفاوت بودهاند یعنی کنشگران ابرخیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 عبارت بودند از فقرا و حاشیهنشینان اما کنشگران ابر خیزش 1401، افراد از طبقه متوسط شهری بودند که گرفتار هر چه بیشتر آپارتاید جنسیتی مثل زنان و قومیتها مرزی و اقلیتهای مذهبی در رأس آنها سنی مذهبی و غیره هستند.
پر واضح است که شعارهای اصلی خیزش 1401 هرگز شعارهایی بر علیه فقر و سرمایهداری مطرح نبوده است و این موضوع برعکس خواستههای خیزشهای مرحله دهه 70 (1371 تا 1374) و یا در خیزشهای ملی دیماه 96 و آبانماه 98 یعنی آنچنانکه هرگز شعاری بر علیه آپارتاید جنسیتی، قومیتی، مذهبی نبوده است. اینجا است که میتوانیم نتیجه گیری کنیم که چرخه حلزونی خیزشهای ملی دیماه 96 و آبان ماه 98 که در ادامه چرخه خیزش دهه اول هفتاد یعنی 9 خرداد 1371 تا 15 فروردین میباشد، با چرخه خیزش 1401متفاوت میباشد. یعنی این غلط است که سوال کنیم که «خیزشهای آینده بعد از خیزش پائیز 1401 همان خیزش ملی ضد آپارتاید ضد جنسیتی و ضد قومیتی و ضد مذهبی اقلیتی نیست اگر چرخه حلزونی خیزش بعدی بر پایه مبارزه با فقر و فلاکت جامعه باشد، باز تولید آینده این خیزش به لحاظ جوهر و شعار و خاستگاه ابر خیزش پائیز 1401متفاوت میباشد.»
در ادامه این مطلب جای آن است که بدانیم «در این شرایط جامعه خیزش ضد فقر و ضد فلاکت دارد یا برعکس ضد آپارتاید؟»
در پاسخ به این سوال باید بگوییم که رژیم و شورای امنیت توسط خامنهای در این شرایط «تلاش فراوان میکنند جهت جلوگیری از اعتلای خیزش ضد آپارتاید و ضد تبعیض جنسیت زنان و تبعیض ضد قومیتها و تبعیض ضد مذاهب اقلیت یا جلوگیری و بازتولید ابر خیزش پائیز 1401، از تحمیل حجاب بر زنان خودداری کنند و همچنین در برابر اقلیت قومی اعم از کرد و بلوچ و غیره و در خصوص اقلیت مذهبی تسنن از فشار کاهش دهند»، تلاش میکنند تا مانند سال 1401، دیگر فضای بسته اجتماعی وجود نداشته باشد.
البته رژیم در همین زمان که سومین سالگرد خیزشی ملی پائیز 1401 تمامی فضای اجتماعی به خصوص برای زنان البته غیر از حل تبعیض حقوقی زنان ایران که زیر بار اسلام حوزه فقاهتی میباشد، درهای صرف اجتماعی برای زنان باز گذارند. علی هذا، از آنجائیکه خامنهای در این شرایط تلاش میکند شرایط هر گونه وضعیت باز تولید خیزش ملی 1401 ببند، «در این شرایط خامنهای هرگز در جهت رفع بستر باز تولید ابر خیزش آبان ماه 98 یا دیماه 96 کار چندانی نمیکند.
پر ییداست که تحلیل خامنهای در باره تفاوت ابر خیزش دیماه 96 و یا آبانماه 98، تفاوت چندانی در میان آنها نمیداند و شاید اینچنین میاندیشند که کنشگران ابر خیزش 1401 در ادامه همان بستر خیزشهای 96 و 98 زایش پیدا کرده است. طبیعی است آنچنانکه در تحلیل به سه ابر خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 و 1401 دسته بندی باید، بین این سه ابر خیزش و مابین دو ابر خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 از طرف دیگر در خیزش ملی پائین 1401 دسته بندی قائل شود، در ابر خیزش ملی 1401 مشکل کنشگران مشکل اجتماعی جامعه یعنی مقابله آپارتاید جنسیتی، قومیتی و مذهبی است، در صورتی که در کنشگران دیگر در مرحله اول خیزشها و در مرحله دوم ابر خیزشهای ملی دیماه 96 و آبانماه 98، «ابر مشکل آنها اقتصادی یعنی فقر، فلاکت، سقوط آزاد تورم، گرانی و غیره بوده است». اگر این تحلیل قبول باشد، باید باز تولید خیزش در این شرایط در چارچوب زیربنا قرار دادن از خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 باشد، نه ابر خیزش ملی 1401.
ماحصل آنچه که گفته شده اینکه با تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی، این رژیم با آمیزهای از معضلات و بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تبدیل گردید که حاصل این معضلات نارضایتیهای فراگیر ساخته و بر نابرابری، تبعیضها و فساد ساختاری دامن زد و سبب شدهاند حس بیعدالتی و بی حقی و خیانت شدگی فراگیر شود. تشدید بیوقفه این معضلات، بحرانها و محرکها جامعه ایران را با درون یک انفجاری فرو برده تا جایی که هر شکل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی استعداد آن را دارد که در چشم بر هم زدنی به یک بحران حاد نهایتاً به اعتراض اجتماعی و شورش بینجامد.
در چنین وضعیتی هر اقدام جمعی مستقیم و مستقل که با هر انگیزه و هر هدف و خواستهای آغاز شود و هر راستای سیاسی پیدا و هر هدف از اقدام را اختیار کند، به ناگزیر به رؤیارؤیایی با نظم سیاسی و توسل به خشونت و شورش منتهی میشود. علت این امر روشن و جمع جبری شماری از علل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ساختاری است در بعد اقتصاد و سیاسی شاهد نوعی انسداد او هستیم، زمانی که بحران اقتصادی چشم انداز هر گونه گشایشی را مسدود ساخته و امید نسبت به هر گونه بهبودی را در شرایط زیست و معیشت تودههای میلیونی به یاس بدل سازد.
در ششمین سالگرد و در آستانه هفتمین سالروز ابر خیزش ملی 98 قرار گرفتهایم. 6 سال پیش رژیم مطلقه فقاهتی با اعلام اجرای همزمان افزایش قیمت بنزین در روز 24 آبان و غافلگیر کردن تودههای مردم عملاً تهیدستان شهری و جوانان عاصی از فقر و بیکاری را به قیام کشاند تا به نقشهای از قبل آماده شده، قیام آنان 98 را در همان لحظات او به گونهای خونین در هم کوبید. رژیم مطلقه فقاهتی میخواست تا یک روزه آتش خشم فرو خورده محرومان را خاموش کند و به آنچه کنشگران ابر خیزش ملی میخواند، پایان دهد.
اما طغیان آن تهیدستان به حاشیه رانده شده و سرعت خیره کننده سراسری شدگان ابر خیزش آنان لرزه مرگ بر اندام رژیم مطلقه فقاهتی انداخت، محاسبات رژیم را در هم ریخت و بار دیگر نشان داد که چه تحول تاریخی شگرفی در ایران در حال تکوین است. ابر خیزش ملی آبانماه 98 و گسترش صاعقه آسای موج خروشان آن در نود شهر ایران ناگهانی و ابتدا به ساکن نبود. بحران ساختاری سرمایهداری ایران و پیامدهای ویرانگر سیستمهای نئولیبرالیسم اقتصادی در آمیخته با اختیار حاکمیت و فساد و رانتخواری و ابعاد بیسابقه فقر و فلاکت اقتصادی و محرومیتهای اجتماعی که به اکثریت مردم ایران تحصیل شده بود، «از مدتها قبل زمینههای این شورش اجتماعی را فراهم آورده بود.»
باز گشت و باز تشدید تحریمهای اقتصادی، سقوط ارزش ریال یعنی دلار به قیمت 116 هزار و کاهش شدید قدرت خرید کارگران و تودههای محروم جامعه این زمینهها را تشدید کرده بود. ابر خیزش آبان ماه 98 در ادامه خیزش دیماه 96 یک ابر جنبش عظیم سیاسی در ابعادی گستردهتر و نیرومندتر بود که تهیدستان شهری و جوانان بیکار و به حاشیه راندشدگان موتور حرکت آن بودند، ابر خیزش دی ماه 1396 نشان داد که این بر آمدها و موجهای جوشان مبارزه سیاسی چگونه به محرکهای نیرومند برای مبارزه اقتصادی و سیاسی تبدیل میشوند. تجربه خیزش سراسری آبانماه و حضور جوانان و حاشیه نشینان در این اعتراضات و همبستگی شورانگیز آنان در مقابله با نیروهای سرکوبگر نشان دهنده آن بوده است.
پایان