سرمقاله

 

چشم انداز و تأثیر «فقر اعم از فقر اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فقر کار کودکان» در جامعه ایران

 

فقر در معنای کلی خود در این رابطه عبارتند از:

«معنای عدم دسترسی به حداقل نیازهای اساسی برای تحقق زندگی انسانی شایسته است. این نیازها شامل غذا، فرهنگ، مسکن، بهداشت، آموزش و تأمین اجتماعی می‌باشند.»

بر اساس آمارهای حکومتی بیش از 70 درصد جمعیت در زیر خط فقر زندگی می‌کنند و از تأمین این حداقل نیازها محروم هستند. فقر نتایج ویران‌گری را بر جامعه ایران تحمیل کرده است. فقر شدید، شکاف طبقاتی را عمیق‌تر و گسترده‌تر کرده است. فقر، کارگران و زحمتکشان را ناچار می‌کند که به کمترین مزد سخت‌ترین کارها را بپذیرند.

فقر به سرمایه‌داران و دولت فرصت می‌دهد تا به رقابت در میان زحمتکشان و کارگران دامن بزنند و وحدت طبقاتی انسان‌ها هم سرنوشت شکل بگیرد.

مردم فقرزده از دسترس به خدمت اجتماعی محروم هستند و همین واقعیت آسیب‌های اجتماعی را دو چندان کرده است، جرم و جنایت، اعتیاد و خشونت، تن فروشی را در جامعه افزایش داده است.

وقتی خدمات بهداشتی درمانی برای اقشار محروم اندک است و از خدمات درمانی محروم هستند، بیماری‌های واگیر رواج پیدا می‌کنند و سلامت همه جامعه به خطر می‌افتد.

فقر کار را به جایی می‌رساند که عده‌ای از مردم ناچار به فروش اعضاء بدن خود می‌شوند.

ایران تحت رژیم مطلقه فقاهتی جزو معدود کشورهای جهان است که در آن بخشی از محرومین برای بقای خود و اعضای خانواده‌یشان ناچار به فروش اعضاء بدن می‌شوند. شبکه دلالان، واسطه‌های مراکز درمانی، بخشی از جامعه پزشکی که جز پول و ثروت به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشند، در تجارت غیرانسانی فروش اعضاء بدن درگیر هستند.

وقتی فرصت‌های آموزشی برابر برای همه اقشار جامعه وجود ندارد، آمار کودکان بازمانده از تحصیل به یک و نیم میلیون رسیده است و علت این افزایش فقر و تنگدستی بیشتر مردم بوده است. در نتیجه این وضعیت محرومیت از تحصیل میلیون‌ها کودک و نوجوان را روانه خیابان‌ها و محیط‌های بی‌رحم کار می‌شوند و بخشی از آن‌ها معلوم نیست که از کجاها سر در می‌آورند.

تأثیرات فقر بر موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم محروم نیز به همین وضوح می‌باشد. سیستم سودمحور همیشه تمایل به دادن دستمزدی بخور و نمیر همراه با محروم کردن آنان از اوقات فراغت داشته است. یکی از دلایلی که سرمایه‌داران از دست به دهان نگه داشتن کارگران جلوگیری از افزایش دستمزد، کوتاه کردن ساعات کار، محروم کردن اردوگاه کار و زحمت از فراغت و پرداختن آنان به امور اجتماعی و سیاسی بوده است.

آگاهی بر همه این نتایج فاجعه بار به ما می‌گوید که «نباید اجازه بدهیم که فقر این چنین بهداشت جسمی و روانی‌مان، فرهنگ و آموزش‌مان، اخلاق و همبستگی انسانی‌مان را مورد حمله قرار بدهد.»

رِژیم مطلقه فقاهتی بر یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان حکومت می‌کند، منطق سرمایه‌داری این است که کارگران و زحمتکشان آنقدر فقیر باشند که نتواند فراغت داشته باشد و آنقدر هم تنگدست نباشند که از تأمین حداقل معاش و تداوم نسل بازماند.

این واقعیت در رژیم مطلقه فقاهتی به طرز عیان‌تری دیده می‌شود. اما در ایران خوشبختانه مردم در برابر این فقر و این غارتگری خاموش و بی‌تفاوت نبوده‌اند، خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 توسط مردم فقیر و محروم انجام گرفت. استبداد و اختناق در رژیم مطلقه فقاهتی همراه با تورم و گرانی، بیکاری ده میلیونی، گرسنگی و فقر و شکاف عمیق طبقاتی جان توده‌های پایمال شده جامعه را به لب رسانده است.

باری، در خصوص فقر اقتصادی در این شرایط، با توجه در نظر گرفتن قیمت دلار، به خصوص در پی فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم‌های فلج کننده، قیمت دلار که به 116 هزار تومان هم رسید، خود این نشان دهنده آن است که باز هم اقتصاد ویران شده کشور را به لرزه درآورده است. این صعود افسار گسیخته بیش از هر چیز، آینه تمام نمای بحران اقتصاد است.

دلار شاخص حیاتی برای سنجش سلامت اقتصاد ایران است و مستقیم بر تورم افسار گسیخته گرانی کالاها و نابودی و قدرت خرید میلیونی‌ها خانواده ایرانی چنگ می‌زند. وقتی دلار اوج می‌گیرد، مردم ایران هرچه بیشتر زیر خط شوم فقر فرو می‌روند و این چرخه ویرانگر، بار دیگر فاجعه‌ایی را رقم می‌زند که رژیم مطلقه فقاهتی مسبب اصلی آن است.

نقش اصلی سیاست‌های ویرانگر رژیم مطلقه فقاهتی آن قدر روشن است که از درون ساختار مافیا هم به آن اذعان می‌شود «نقش مافیا در نوسان نرخ ارز برای خالی کردن جیب مردم و سرازیر کردن آن به خزانه رژیم مطلقه فقاهتی اقتصاد مافیایی این رژیم که بر سه پایه وزارت بی‌رویه قاچاق سازمان یافته و رانت بنا شده، هیچ زیرساختی برای اقتصاد ایران باقی نگذاشته است». این ساختار پوسیده باعث می‌شود دلار با هر تکانه سیاسی – اقتصادی - مانند فعال شدن ماشه – منفجر شود و ارزش ریال را به خاک سیاه بنشاند. این افزایش قیمت دلار هر بار بیشتر زندگی‌های فقرزده مردم ایران را به قهقرا می‌برد. برای نمونه، یک کارمند دولتی با حقوق متوسط ماهانه حدود 18 میلیون تومان وقتی دلار 100 هزار تومان بود، معادل حدود 180 دلار دریافت می‌کرد اما حالا با دلار 116 هزار تومانی، این حقوق به حدود 155 دلار سقوط کرده است. یعنی بیش از 25 دلار افت ارزش فقط در یک جهش کوتاه دو هفته‌ایی صورت گرفته است.

باری، یکی دیگر از مبائی شناخت جایگاه فقر در جامعه «کار کودکان بیکار است» در ایران نیز آمارهای دولتی از حدود 3 میلیون کودک کار سخن می‌گویند. اما آمارهای غیررسمی این رقم را تا 7 میلیون کودک هم برآورد می‌کنند. اگر چه این آمارها نمی‌توانند ابعاد این مصیبت بزرگ بشری منعکس کنند اما واقعیت این است که حتی کمترین این ارقام نیز ننگی دیگر برای نظام سرمایه‌داری و زخمی است دردناک بر وجدان بشریت است.

یکی از کشورهایی که کودکان کار در آن با شرایط برده‌وار روبرو هستند، ایران است. مصیبت کودکان کار در ایران تحت سلطه رژیم مطلقه فقاهتی، به صورت یک فاجعه در آمده است. در ایران اکثر این کودکان که در سنین پنج تا پانزده سالگی هستند، فرزندان خانواده‌های کارگران و زحمتکشان می‌باشند که به دلیل فقر و بیکاری والدین و برای کمک به رفع گرسنگی خود و خانواده‌یشان مجبور می‌شوند به جای رفتن به مدرسه و پرداختن به آموزش و بهرمند بودن از شرایط مساعد رأی رشد و شکوفائی خود که حق طبیعی هر کودکی است، به کار سخت و طاقت فرسا تن دهند و نهال عمرشان زیر کار پژمرده شود.

آن‌ها مجبورند شب و روز در قالیبافی‌ها، در کارگاه‌های کوچک، در میدان‌ها و خیابان‌ها شهرها به باربری، پاک کردن شیشه ماشین‌ها، فروش سیگار، دستمال کاغذی، آدامس و غیره مشغول باشند و پولی برای سیر کردن شکم خود دست و پا کنند و یا حتی غذای خود را در میان زباله‌ها جستجو کنند. کودکان کار که مهاجرین افغانستانی را هم شامل می‌شوند، در انواع کارهای عمدتاً خطرناک از جمله زباله گردی توسط مافیای زباله در شهرهای بزرگ به کار گرفته می‌شوند «کودکان معتاد، کودک همسری، کودک آزاری، حجاب اجباری برای دخترهای خردسال، اعدام و زندانی کردن مادران و پدرانی که کودکان کم سن داشته‌اند و بی‌سرپرست کردن فرزندان، تنبیه بدنی کودکانی در مدارس، کشاندن کودکان به مدارس اجباری مذهبی، کشاندن کودکان به مراسم‌های اجباری مذهبی، کودک بسیجی و غیره این لیست فاجعه بار پایانی ندارد.

همچنین یکی دیگر از مبانی جایگاه فقر در جامعه ایران، «فقر در فرهنگ است» و یکی از نمودهای پایه فقر فرهنگی در جامعه ایران اینکه به جای آموزش طبقاتی، نظام آموزش هر کشور نه تنها آینده نسل‌های جوان را رقم می‌زند، بلکه آینه‌ای است که ساختار اجتماعی و طبقاتی جامعه را در خود منعکس می‌کند و به عنوان مصداق جامعه ایران، طبق آمار رسمی در سال تحصیلی 1403 - 1402 نزدیک به یک میلیون کودک در ایران از تحصیل باز ماندند. این اما تنها آمار رسمی اعلام شده از سوی آموزش و پرورش و بر اساس تعداد کسانی است که در یک سال مشخص در مدرسه ثبت نام نکرده‌اند.

سعید پیوندی استاد دانشگاه در پاریس و متخصص مسائل آموزشی، با نگاه به آمار آخرین سرشماری انجام شده و با در نظر گرفتن تعداد کودکانی که در آخرین سرشماری می‌بایست در مدرسه باشند اما ثبت نام نکرده‌اند، آمار کودکان بازمانده از تحصیل در ایران را حدود چهار میلیون ذکر می‌کند که عمدتاً از خانواده‌های تهیدست و در مناطق توسعه نیافته هستند، او باز می‌گوید: «بازماندن از تحصیل همیشه تنها به دلیل فقر نیست بلکه بسیاری از کودکان کسانی بودند که در مدارس دولتی تحصیل کرده‌اند اما نوع آموزش در این مدارس و کیفیت پائین آموزشی و فضایی که این مدارس دارند، آنان را دلزده کرده و در نهایت، عطای تحصیل را به لقایش بخشیده و وارد بازار کار شده‌اند.»

با نگاهی به آمارها می‌بینیم که از حدود 16میلیون دانش‌آموز در ایران به گفته وزیر آموزش پرورش، تنها دو و نیم میلیون نفر در مدارس پولی (غیرانتفاعی و نمونه مردمی و....) تحصیل می‌کنند. این در حالی است که با نگاهی به نتایج آخرین کنکور سراسری دانشگاه‌ها که چند روز پیش اعلام شد، می توان دید که هیچیک از رتبه‌های برتر از مدارس دولتی نیستند، بنابراین «آمار سازمان سنجش آموزش کشور از 29 نفر برتر سه رشته علوم انسانی، علوم تجربی و ریاضی، 22 نفر دانش‌آموز مدارس سمپاد (یا استعدادهای درخشان)، 4 نفر دانش‌آموز مدرسه غیردولتی، 2 نفر از مدرسه نمونه دولتی و 1ک نفر دانش‌آموز مدرسه ماندگار با هیات امنا بوده‌اند و هیچ رتبه برتری از مدارس دولتی وجود ندارد.»

سعید پیوندی با استناد به این آمار می‌گوید: «این نشان می‌دهد که دوگانگی در سیستم آموزش ایران، در عمل به معنای نابودی مأموریت نظام آموزشی در دادن فرصت برابر با همه افراد یک نسل است.»

«عدالت و برابری آموزش، اصل فراموش شده نظام آموزشی ایران است و می توان گفت، سال‌ها است که دیگر کسی در دولت از آن صحبتی به میان نمی‌آورد.»

پایان