پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال شانزدهم
تئوری «جنبش فمینیستی» زنان ایران در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران- قسمت چهارم
لذا به همین دلیل در 40 سال گذشته «جنبش فمینیستی زنان ایران» دارای بحران همه جانبه درونی بوده است که اگر بخواهیم در این رابطه بحرانهای درونی جنبش زنان ایران را تبیین تئوریک بکنیم، باید بگوئیم که بحران درونی جنبش زنان ایران در 40 سال گذشته شامل:
الف - بحران تئوریک.
ب - بحران رهبری.
ج - بحران سازماندهی.
د - بحران استراتژی و تاکتیک.
د - بحران شعارهای محوری میشوند.
گرچه آبشخور همه بحرانهای جنبش زنان ایران ریشه در «بحران تئوریک» داشته است، خود بحران تئوریک جنبش زنان ایران مولود خلاء تئوریک همه شاخههای مختلف جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد؛ زیرا تقریباً تمامی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه ایران در خلاء تئوریک حرکت کردهاند و البته دلیل این امر هم این بوده است که نظریهپردازان پیشاهنگ و پیشرو و پیشگامان جنبشهای 150 ساله گذشته جامعه ایران تلاش میکردند تا توسط «برخورد انطباقی» با جنبشهای دیگر کشورها و دیگر ملتها توسط «تئوری وارداتی» به این نیاز مهم جامعه ایران پاسخ بدهند که البته همین تئوریهای وارداتی و کپی - پیست شده صاحبنظران پس از تزریق به جنبشهای پیشرو جامعه ایران نه تنها باعث حل بحرانهای درون جنبشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نشده است، بلکه برعکس باعث بحرانزائی فراوانی نیز گردیده است که برای نمونه در این رابطه میتوانیم به بحران تئوریک جنبش چریکی و مسلحانه دهه 40 و 50 جامعه ایران اشاره نمائیم که مطابق آن (به علت تکیه انطباقی بر تئوریهای وارداتی و تاسی از جنبشهای دیگر کشورها، از کوبا تا چین و الجزائر و جنبش رهائیبخش خلق فلسطین و ویتنام و غیره) جنبش چریکی و مسلحانهای که الی الان برای مدت بیش از نیم قرن است که در جامعه ایران (با صرف هزینه هزاران هزار کشته و زخمی و اسیر و آواره به همراه بوده است) به عنوان یک گفتمان جهت کسب قدرت سیاسی حاکم و سرنگونی رژیم گذشته و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم عمل مینماید، در جامعه ایران برعکس کوبا و چین و الجزائر و فلسطین و ویتنام و غیره از همان بدو تولد مرده بدنیا آمده است و تا به امروز هیچگونه دستاورد استراتژیکی برای حرکت تحولخواهانه 150 ساله مردم ایران به همراه نداشته است.
البته دلیل اصلی شکست جنبش چریکی و مسلحانه در جامعه ایران همین بحران تئوریک در عرصه استراتژی و تاکتیک و تحلیل مشخص از شرایط مشخص اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تاریخی و حتی جغرافیائی جامعه ایران بوده است، زیرا به جای «رویکرد تطبیقی» به این امور توسط نظریهپردازان این جنبش، از همان آغاز تا به امروز تلاش آنها بر این امر قرار داشته است تا توسط «رویکرد انطباقی» و وارداتی و کپی - پیست کردن دستاوردهای نظری و تئوریک آن جنبشها در کشورهای مانند کوبا و چین و الجزائر و ویتنام و فلسطین و غیره، نیاز تئوریک خود را بر طرف سازند.
بنابراین در این رابطه است که بزرگترین رسالت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط تند پیچ تاریخ جامعه ایران «تئوریپروری تطبیقی» در چارچوب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه ایران» برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (اعم از جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و دیگر جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیست جامعه امروز ایران) میباشد. کاری که حداقل میبایست 79 سال قبل (از بعد از شهریور 20) میکردیم؛ یعنی به جای «تکیه انطباقی بر تئوریهای وارداتی سه مؤلفهای پیشاهنگی حزب طراز نوین لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی رژی دبرهای و به جای تکیه مکانیکی کردن بر اندیشههای نظریهپردازان کلاسیک سوسیالیستهای نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا» و به جای تاسی مکانیکی و انطباقی و یکطرفه و کپی - پیست شده بر دستاوردهای انقلابات دیگر کشورها، از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اکتبر روسیه، ای کاش نظریهپردازان ما میتوانستند حداقل در 79 سال گذشته برای دستیابی به تئوری جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت تطبیقی در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، به حداقل تئوریپروری و تدوین تئوری در عرصههای استراتژی و برنامه و حتی ایدئولوژیک بپردازند.
طبیعی است که در چنان شرایطی دیگر ما امروز با بحران تئوریک فراگیر تمامی جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران روبرو نمیبودیم و طبیعی است که دیگر «جنبش زنان» ما و «جنبش فمینیستی زنان ایران» گرفتار بحران تئوریک یا بحران استراتژی و یا بحران برنامهای و حتی بحران شعار بسیج کننده نمیبود؛ و حداقل جنبش زنان ایران امروز میتوانستند به بسیج حداکثری زنان ایران در راستای برنامه حداقلی خود دست پیدا کنند. ولی آنچنانکه در چهل سال گذشته شاهد بودهایم، منهای چند حرکت نمادین موضعی مثل «کمپین یک میلیون امضائی» که بر پایه خواستههای حداقل فقهی از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تکوین پیدا کرده بود و چند حرکت فردی در چارچوب «نافرمانی مدنی» از این امامزاده معجزهای حاصل نشده است. آنچنانکه در 40 سال گذشته جنبش زنان ایران حتی نتوانسته است «به پیوند با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کنند». چه مصیبتی از این بزرگتر که «جنبش فمینیستی زنان ایران در طول 40 سال گذشته در راستای کسب مطالبات تاریخی و اجتماعی و سیاسی و مبارزه با آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی، بیش از همه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، بر جناحهای درونی حکومت تکیه کردهاند؛ و بیش از همه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آلت دست جناحهای درونی حکومت بودهاند» (حمایت جنبش زنان ایران در انتخابات دولت هفتم و هشتم از سیدمحمد خاتمی و در انتخابات دولت یازدهم و دوازدهم از شیخ حسن روحانی مشتی نمونه این خروار میباشد).
چه مصیبتی از این بزرگتر که جامعهای که توسط انقلاب مشروطیت نخستین انقلاب دموکراتیک در قاره آسیا بر پا کرده است و توسط جنبش ملی کردن صنعت نفت، پیشتاز جنبش رهائیبخش خلقهای کشورهای پیرامونی در مرحله پساجنگ بینالملل دوم بوده است، پس از 150 سال حرکت تحولخواهانه، امروز «نه برای عدالت و نه برای آزادی و دموکراسی و نه برای استبداد و نه برای نظام سیاسی و نه برای نظام اقتصادی و نه برای نظام اجتماعی، آلترناتیو سرمایهداری حاکم بر جامعه ایران، حداقل تئوری تطبیقی ندارد.»
2 - مطلب قابل توجهای که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه تئوریپروری برای جنبشهای پیشرو از جمله جنبش فمینیستی زنان ایران باید به آن عنایت داشته باشد، اینکه رسالت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه اگر چه با تئوریپروری برای جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران آغاز میشود، اما تنها با انجام این پروژه این رسالت تمام نمیشود، چراکه پروسه نظریهپردازی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه شامل سه مرحله میشود:
مرحله اول اینکه پس از تکوین جنبشهای خودجوش و خودانگیخته در جامعه ایران، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید جهت آسیبشناسی این جنبشها به مطالعه همه جانبه میدانی در فضای سنتی و واقعی (نه فضای صرف مجازی) بپردازند و توسط «دیتاهای مستقیم میدانی جمعآوری شده» به «تحلیل مشخص از آن جنبش مشخص بپردازند.»
مرحله دوم جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید در چارچوب آن تحلیلها و تبیینها و آسیبشناسیهای مستمر مشخص از آن جنبشهای مشخص، در آن شرایط مشخص اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و سیاسی جامعه ایران، به ارائه «تئوری تطبیقی مشخص» بپردازند.
مرحله سوم پس از دستیابی به «تئوریهای تطبیقی مشخص از آن جنبشهای مشخص»، باید آن تئوریهای تطبیقی مشخص را بدل به «گفتمان مسلط در جامعه امروز ایران بکنند.»
قابل ذکر است که در تحلیل نهائی آن تئوریهای تطبیقی مشخص هم جز یک سری مفاهیمی که دلالت بر امور آن جنبش مشخص میکنند، نیستند. لذا تا زمانیکه این مفاهیم در عرصه بازتولید آن جنبشها «بدل به نهادهای مشخص نشوند» هرگز این تئوریهای مشخص نمیتوانند به صورت ساختاری و همه جانبه باعث نجات آن جنبشها از بحرانهای درونی خود بشوند.
بدین خاطر، برای نهادسازی در چارچوب آن «تئوریهای تطبیقی مشخص» در عرصه جنبشهای مشخص، باید بدواً آن تئوریهای مشخص را به عنوان «گفتمان مسلط بر آن جامعه و بر آن جنبش مشخص» درآوریم؛ و البته این مهم هرگز حاصل نمیشود، مگر اینکه این تئوریهای تطبیقی مشخص را وارد خودآگاهی اجتماعی و سیاسی افراد آن جنبش مشخص بکنیم. از آن مرحله است که «نهادسازی مشخص تطبیقی و دیالکتیکی در آن جنبش به صورت خودجوش و دینامیک توسط خود آن جنبش مشخص حاصل میشوند». در نتیجه تنها در این رابطه است که «جنبشهای مشخص فوق بدل به گفتمان مشخص و مسلط میگردند؛ و در چارچوب این گفتمان مسلط شده است که آن جنبشهای مشخص میتوانند علاوه بر اعتلاء و ارتقاء دینامیک خود و آسیبزدائی کردن دینامیک خود، با پیوند با جنبشهای مشخص دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به تئوری بقاء خود دست پیدا کنند؛ و توسط درازمدت شدن پروسه حرکت خود بتوانند به صورت دینامیک و خودجوش خلاء رهبری و خلاء سازماندهی و خلاء برنامه و استراتژی و غیره برطرف سازند»؛ و بدین ترتیب است که رهبری خودانگیخته در چنین شرایطی «رهبری کاریزما» نیست و رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چنین شرایطی «رویکرد پوپولیستی» نخواهد بود.
فراموش نکنیم که اعتلای جنبش فمینیسم در جامعه ایران تنها در گرو پیوند جنبش زنان ایران با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (اعم از جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زحمتکشان و شهر و روستاهای ایران) میباشد هر گونه حرکت سکتاریستی در این رابطه به معنای خود انتحاری برای جنبش زنان ایران میباشد. بر این مطلب بیافزائیم که «تا زمینه عینی و نظری اعتلای حرکت جنبش فراهم نشود، ضرورت حرکت جنبشها قابل تعریف و تبیین نیست.»
3 - از آنجائیکه جنبش فمینیستی زنان ایران برای «رفع ستم جنسیتی» و «برابری حقوقی با مردان میباشد»، این مبارزات باید دارای این مشخصات باشد:
الف – مبارزات باید دارای جوهر دموکراتیک جهت برخورداری از حقوق سیاسی و اجتماعی در راستای رفع ستمهای تبعیضی اقتصادی و اجتماعی و حقوقی و قضائی و فقهی باشد، زیرا مبارزات زنان ایران هرگز نمیتواند از مبارزات سیاسی – اجتماعی مردم ایران برای استقرار دموکراسی پایدار در جامعه ایران جدا باشد. پر واضح است که دسترسی زنان ایران به حقوق دموکراتیکشان در جامعه غیر دموکراتیک غیر ممکن میباشد.
ب - از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چهل سال گذشته تلاش کرده است تا توسط «اجباری کردن حجاب» و «لغو قانون حمایت از خانواده» و «سلب حق حضانت بر فرزندان خود» و «حق طلاق» و «محروم کردن از قضاوت» و «پائین آوردن سن ازدواج» و «محرومیت از انتخاب شدن در انتخابات تعیین سرنوشت خود» و «تلاش برای جداسازی جنسیتی در دانشگاهها» و «تبعیض در تعیین سهمیهبندی تحصیلی در مؤسسات آموزش عالی» و «تعیین سهم زنان ایران در بازار کار و اشتغال به کمتر 20% در برابر 80% مردان» و «ایجاد شکاف جنسیتی در عرصه بازار کار توسط قوانین بازنشستگی زودرس» و «دور کاری و کار در خانه»، علاوه بر فشارهای مضاعف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی فشارهای مدنی بر زنان ایران وارد کنند، در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا «شرکت در جنبش نافرمانی مدنی» بخشی جدائیناپذیر از مبارز جنبش زنان ایران بشود.
ج – از آنجائیکه زنان ایران خود بخشی از نیروی کار اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشند و در عرصه کار، مطالبات و منافع یکسانی با عموم کارگران ایران اعم از زن و مرد دارند، وجود این فصل مشترک بیش از هر عامل دیگری باعث ضرورت پیوند جنبش زنان ایران با جنبش کارگران ایران میگردد. در نتیجه تجربه گذشته نشان داده است که تا زمانیکه جنبش زنان ایران همپای با سازماندهی خودشان به پیوند و همکاری همه جانبه با تشکلات مستقل کارگری نپردازند راه به ده نمیبرند بنا براین مبارزه علیه بیکاری و مبارزه برای دستمزد مناسب و مبارزه برای حق تشکل مستقل و مبارزه برای ایمنی محیط کار و مبارزه برای ممنوعیت کار کودکان و مبارزه برای قانون کار مناسب و مبارزه برای دستمزد برابر جزء لاینفک مبارزه جنبش زنان ایران میباشد.
د – از آنجائیکه به لحاظ کمی جمعیت زنان ایران بیش از 50% جمعیت ایران میباشند، بدون مشارکت زنان ایران رسیدن به توسعه و پیشرفت پایدار در جامعه ایران غیر ممکن میباشد؛ و مشارکت زنان ایران در پیشبرد مبارزات دموکراتیک در جامعه ایران امری ضروری میباشد.
ه – لازمه اعتلای جنبش زنان ایران پیوند دیالکتیکی بین دو مؤلفه «ضرورت و زمینه» یا «شرایط عینی و ذهنی» میباشد. لذا تا زمانیکه این «پیوند بین زمینه و ضرورت حاصل نشود، تنها در چارچوب حاکمیت ستم مضاعف جنسیتی و اقتصادی و سیاسی و فقهی و حقوقی و اجتماعی بر زنان ایران امکان اعتلای جنبش زنان ایران وجود نخواهد داشت»؛ بنابراین برای ایجاد ضرورت هم پای زمینه موجود، باید با انتقال ستمهای مضاعف موجود به خودآگاهی زنان ایران شرایط برای اعتلای جنبش زنان ایران فراهم بکنیم وگرنه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگفت اگر زمینه تنها برای اعتلای جنبش کافی باشد و شرایط مادی به تنهای میتوانست عامل اعتلای جنبشها بشوند، بدون شک در جامعه بردهداری اعتلای جنبش به حداکثر خود میرسید. به همین دلیل «در شرایط خود به خودی و در غیبت تئوری، تنها در چارچوب شرایط عینی اگر جنبشها هم اعتلا پیدا کنند، به شورش و پوپولیسم و بالاخره به بنبست و رکود کشیده خواهند شد.»
و – محور اصلی مبارزات جنبش زنان ایران در این شرایط میبایست:
اولاً در چارچوب سازماندهی حول مطالبات بیواسطه زنان ایران صورت بگیرد.
ثانیاً سازماندهی زنان ایران میبایست در راستای تشکلات مستقل انجام گیرد.
ثالثاً با سمتگیری همگرائی با تشکلات مستقل جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین باید به انجام برسد.
4 - وقتی که میخواهیم به تعریف یک جنبش بپردازیم و برای آن جنبش تئوریپروری کنیم، باید قبل از هر امری مطالبات آن جنبش را تعریف نمائیم. لذا در این رابطه است که برای تئوریزه کردن مبارزه جنبش فمینیستی زنان ایران قبل از هر چیز باید به تبیین مطالبات زنان ایران بپردازیم و در چارچوب آرایش مطالبات زنان ایران هست که موتور حرکت جنبش زنان ایران را تبیین و تعریف نمائیم، چراکه بدون فهم جنبش مطالباتی زنان ایران، هر گونه تئوریپردازی باعث گرفتار شدن در ورطه پوپولیسم میشود.
پایان