سلسله درس‌هایی از قرآن – سوره شوری – قسمت سی

«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالت‌محور» و «شوری‌محور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»

«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»

 

بر این مطلب بیافزاییم که «قرآن و پیامبر اسلام در میان انبیاء الهی و وحی‌های نبوی، بیشترین تکیه بر مسئله معاد و آخرت داشته است» و در این رابطه «بیشترین آیات قرآن هم در مقایسه با دو اصل دیگر در باره معاد و آخرت می‌باشد». برای پاسخ به این موضوع که «چرا قرآن و پیامبر اسلام در عرصه تبیین دین (نه شریعت که بر پایه فقه استوار می‌باشد) این همه بر معاد و آخرت تأکید می‌کند؟»

اولاً باید به جایگاه مسئله مرگ در عرصه اگزیستانسی یا وجودی و روانی انسان توجه بکنیم. به‌طوری‌که «موضوع مرگ محوری‌ترین موضوع مکتب اگزیستانسیالیسم می‌باشد.»

ثانیاً عنایت داشته باشیم که «یکی از عوامل روانی کشش فردی (نه جمعی و اجتماعی) انسان‌ها به مذهب و دین همین موضوع مرگ به‌عنوان پایه روانی فردی کشش به مذهب در طول تاریخ است.

یادمان باشد که «انسان در میان تمامی موجودات عالم، تنها موجودی است که از قبل از مرگ می‌داند که می‌میرد و این موضوع به‌عنوان بزرگ‌ترین دغدغه وجودی و اگزیستانسی انسان در طول حیات فردی و تاریخی‌اش بوده و هست و خواهد بود و هرگز و هرگز هیچ انسانی نمی‌تواند خود را از این دغدغه دور بدارد و نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد و البته به موازات رشد آگاهی فلسفی، علمی و کلامی او و به موازات افزایش سن‌اش به‌خصوص در مرحله پیری این دغدغه در او بیشتر رشد می‌کند.»

هایدگر که خودش از نظریه‌پردازان بزرگ فلسفی اگزیستانسیالیسم می‌باشد، در این رابطه نظریه قابل توجه دارد زیرا او می‌گوید:

«تمام انسان‌ها به مرگ باور دارند و می‌دانند که سرانجام می‌میرند اما هیچ انسانی به مرگ یقین ندارد و دلیلی که او برای این موضوع نقل می‌کند اینکه انسان‌ها تنها زمانی مرگ را تجربه می‌کنند که دیگر زنده نیستند و از آنجایی که لازمه یقین کردن تجربه کردن موضوع می‌باشد، لهذا به همین دلیل هیچ انسانی هر قدر هم که به مرگ باور داشته‌باشد هرگز به مرگ یقین ندارد.»

پر پیداست که به همین دلیل «قرآن به‌خصوص در دوران مکی که آیات قرآن صورت عام و تعمیم یافته برای همه انسان‌ها دارد سعی کرده است به این هسته مرکزی دغدغه اگزیستانسی و وجودی همه انسان‌ها روشنایی بیاندازد و از طریق فعال کردن این دغدغه بزرگ وجودی همه انسان‌ها آن‌ها را به‌طرف فهم و ایمان به توحید و نبوت بکشاند»؛ و البته در همین رابطه است که معلم کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری (در اواخر فصل ششم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام خود که مانیفست تمامی منظومه معرفتی‌اش می‌باشد) در این رابطه می‌گوید:

«بشریت امروز به سه چیز نیازمند است، تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد و اصول اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 185 – سطر 12 و 13).

بدون‌تردید در خصوص «تعبیر یا تبیین روحانی جهان بشر نیازمند به توحید می‌باشد زیرا تنها با اصل توحید در جهان است که جهان معنا پیدا می‌کند و بدون توحید و خدا، جهان بی‌معنا می‌شود و در جهان بی‌معنا امکان تبیین و تعبیر روحانی از جهان وجود ندارد و یا با جهان خالی و بی‌معنا هرگز نمی‌توان تبیینی روحانی و معنادار از جهان کرد» بیافزاییم که «تنها بر پایه توحید در جهان است که وحدت و اتحاد بین طبیعت، انسان، اجتماع و تاریخ معنی پیدا می‌کند»؛ و اما در خصوص «آزادی روحانی فرد» (که محمد اقبال از آن به‌عنوان دومین نیاز همه انسان‌ها مطرح می‌کند) دستیابی به آن تنها با دو موضوع برای بشر قابل تحقق می‌باشد «یکی حذف روحانیت به‌عنوان واسطه و رابطه بین انسان‌ها و خدا برای مستقیم شدن رابطه انسان با خداوند است.»

آنچنانکه قرآن در آیه 186 سوره بقره مطرح می‌کند:

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيسْتَجِيبُوا لِي وَلْيؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يرْشُدُونَ - و چون بپرسند از تو، بندگان من از من، (به آن‌ها بگو) من نزدیکم، اجابت می‌کنم خواندن خواننده را چون مرا بخواند. پس باید برای من بپذیرند دعوت مرا و باید به من ایمان بیاورند، شاید به رشد گرایند.»

دیگر «تبیین موضوع مرگ در چارچوب آخرت و هدف‌دار بودن وجود و بی‌معنا نبودن جهان و اصل بنیادین خدا در هستی» البته در خصوص موضوع سوم مشترک همه انسان‌ها که محمد اقبال با عبارت «اصول اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند» بی‌شک «این اصول اساسی که دارای تأثیر جهانی باشد و بتواند تکامل اجتماع بشری بر مبنای روحانی توجیه کند، از نظر اقبال، اسلام به‌عنوان یک دین استوار بر سه اصل توحید و نبوت و معاد است نه اسلام به‌عنوان یک شریعت مبتنی بر فقه.»

لذا به همین دلیل است که تمام جهد اقبال در کتاب گران‌سنک بازسازی فکر دینی در اسلام بر این امر قرار دارد تا «با بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی از اسلام شریعت، اسلام دین بر پایه سه اصل توحید و نبوت و معاد بسازد»؛ و البته در ادامه حرکت اقبال، معلم کبیرمان شریعتی هم در این رابطه گام بر می‌داشت و شعار «اسلام من‌های روحانیت شریعتی در این رابطه قابل تعریف می‌باشد» چراکه تنها با اسلام من‌های فقاهت است که می‌توان به اسلام من‌های روحانیت دست پیدا کرد و تنها با اسلام من‌های فقاهت است که می‌توان به اسلام به‌عنوان یک دین دست پیدا کرد و اسلام دین را جایگزین اسلام شریعت، اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی، اسلام ولایتی، اسلام صوفیانه فردگرا و دنیاگریز و جامعه‌ستیز کرد» و لهذا تا زمانیکه «اسلام فقاهتی مطرح باشد با اسلام فقاهتی، اسلام حکومتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی، اسلام ولایتی که همه در خدمت روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقهی می‌باشند، امری طبیعی خواهد بود.»

باری، به این دلیل است که در سوره شوری، قرآن در تبیین دین ابتدا در فصل چهارم (آیات 17 تا 26 سوره شوری) به تبیین قیامت و معاد می‌پردازد و در فصل پنجم (آیات 27 تا 50 سوره شوری) به تبیین توحید می‌پردازد و در فصل ششم (آیات 51 تا 53 سوره شوری) به تبیین نبوت می‌پردازد.

علی ایحال، از اینجاست که باید در تفسیر فصل پنجم آیات سوره شوری (در 24 آیه از سوره شوری از آیه 27 تا آیه 50) عنایت داشته باشیم که «موضوع این فصل توحید می‌باشد» و در خصوص تبیین توحید در 24 آیه فصل پنجم سوره شوری آنچه که بیش از هر چیز قابل توجه می‌باشد، «عرصه توحید است که در یک تقسیم بندی می‌توانیم به توحید در هستی و طبیعت، توحید در جامعه، توحید در انسان و اخلاق، توحید در تاریخ تقسیم بکنیم.»

آنچه در رابطه با توحید اجتماعی در تفسیر تطبیقی این فصل پنجم سوره شوری نظر ما را بیشتر به خود جلب می‌نماید «طرح شوری (شورا) به‌عنوان یک اصل است» با بیان «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَينَهُمْ - و امورشان بر پایه شوری انجام می‌دهند» (آیه 38 – سوره شوری) مع‌هذا، از اینجا است که در تفسیر این آیه در فصل پنجم و با عنایت به اینکه (آنچنانکه در مقدمه این تفسیر از قرآن مطرح کرده‌ایم) نام خود این سوره توسط پیامبر اسلام و آن‌هم در فرایند مدنی حرکتش (با اینکه آیات این سوره مکی می‌باشند) و با عنایت به اینکه خود پیامبر اسلام در نام گذاری سور قرآن توسط تابلو کردن بخشی از یک آیه در یک سوره 53 آیه‌ای، به دنبال ارزش‌گذاری آن موضوع در نظام اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده است، این همه باعث می‌گردد تا ما در تفسیر جایگاه شوری (شورا) در سوره شوری با اهمیت بیشتری تکیه بکنیم و آن را در کنار اصل عدالت (که در فصل دوم این سوره در آیه 15 مطرح شده‌است) «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَينَكُمُ - من (پیامبر اسلام) مأمور شده‌ام تا مساوات و برابری بین شما بر قرار کنم» مطرح نماییم.

علی‌هذا، بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «در سوره شوری و در تبیین اسلام به‌عنوان یک دین استوار بر توحید و نبوت و معاد (نه اسلام به‌عنوان یک شریعت استوار بر فقه دگماتیست حوزه‌های فقهی یا اسلام روایتی، اسلام حکومتی، اسلام زیارتی، اسلام ولایتی، اسلام صوفیانه دنیاگریز و جامعه‌ستیز و فردگرا) این اسلام به‌عنوان یک دین در عرصه نظام اجتماعی بر دو اصل استوار می‌باشد:

ادامه دارد

نشر مستضعفین 197 - اول آذر ماه