سرمقاله
پروسس حیات «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» در سه فرایند «سازمانی»، «جنبشی» و «حزبی» - قسمت اول
چهل و دومین سال حیات سیاسی «آرمان مستضعفین» همراه با نه ساله شدن حیات سیاسی «نشر مستضعفین، ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» را گرامی میداریم.
در آستانه ورود به دهمین سال حیات سیاسی «نشر مستضعفین، ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» و در آستانه ورود به چهل و سومین سال حیات سیاسی «آرمان مستضعفین، ارگان عقیدتی – سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران»، بر ما واجب شد تا نگاهی واکاوانه به 42 سال گذشته حرکت خود (از خرداد سال 55 الی الان) داشته باشیم.
از خرداد سال 55 که «استراتژی پیشگامی» به عنوان آلترناتیو استراتژی شکست خورده سه مؤلفهای پیشاهنگی (مؤلفه چریکگرائی رژی دبرهای مولود انقلاب کوبا و مؤلفه تجزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی مولود انقلاب اکتبر روسیه و مؤلفه ارتش خلقی مائوئیستی مولود انقلاب چین و انقلاب الجزائر) در ایران، توسط مؤسسین این حرکت در دستور کار ما قرار گرفت. در چارچوب تدوین و تبیین تئوری استراتژی پیشگامی خود، «استراتژی پیشگامی ما» در سه فرایند تعریف گردید که عبارتند از:
الف – فرایند سازمانی.
ب – فرایند جنبشی.
ج – فرایند حزبی.
رسالت «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» در چارچوب «تئوری استراتژی پیشگامی» این حرکت، برعکس رسالت پیشاهنگی که عبارت بود از «انقلاب سیاسی» و «تسخیر قدرت سیاسی حاکم» در چارچوب «انقلاب اجتماعی» با عصای خودآگاهی و خودسازماندهی و مبارزه خودجوش و رهبری دینامیک «جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران»، تعریف گردید، چرا که در رویکرد دموکراسی - سوسیالیستی ما، «دموکراسی – سوسیالیستی» برعکس سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و سوسیالیسم دولتی مولود انقلاب اکتبر قرن بیستم اردوگاه شرق و سوسیال - دموکراسی مولود انترناسیونالیسم دوم - برنشتاینی که «سوسیالیسم دولتگرا و قدرتگرا» هستند،
اولاً «سوسیالیست انتخابی میباشد نه جبری»، - برعکس سرمایهداری - خشت خشت این دموکراسی - سوسیالیستی به عنوان «نظام اجتماعی، نه شکل حکومتی» میبایست بر پایه «آگاهی اجتماعی پیشگام و مبارزه طبقاتی و سیاسی و ستمستیز و ضد تبعیض، برابریطلبانه و آزادیخواهانه جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» که در رأس آنها جنبش طبقه کارگر ایران قرار دارد، به صورت خودآگاهانه ساخته شود.
ثانیاً این دموکراسی - سوسیالیستی (برعکس همه رویکردهای سوسیالیستی گذشته تاریخ سیاسی بشر که دولتگرا و قدرتگرا میباشند و البته همین رویکرد دولتگرایانه و قدرتگرایانه که عامل ظهور رقابت هژمونیطلبانه در آنها گردیده است، باعث شکست آنها شده است) «سوسیالیست جامعهگرایانه» میباشد.
ثالثاً از آنجائیکه در رویکرد دموکراسی – سوسیالیستی، «دموکراسی» در چارچوب «نظام اجتماعی» تعریف میگردد (نه شکل حکومتی)، در این راستا «دموکراسی» به سه مؤلفه «دموکراسی سیاسی» و «دموکراسی اقتصادی» و «دموکراسی معرفتی» تقسیم میشود و همچنین «سوسیالیسم» در چارچوب «دموکراسی اقتصادی» تبیین میگردد، در نتیجه، «دموکراسی و سوسیالیسم تنها در پیوند با یکدیگر قابل تعریف میباشند»؛ یعنی آنچنانکه بدون دموکراسی، سوسیالیست غیر قابل تعریف میباشد، بدون سوسیالیسم، دموکراسی گرفتار ورطه هولناک لیبرالیسم و نئولیبرالیسم سرمایهداری جهانی میشود، آنچنانکه در تهاجم امپریالیستی سرآغاز قرن بیست و یکم به افغانستان و عراق و لیبی شاهد بودیم، همه این تهاجمات خانمانسوز امپریالیستی در لوای دستیابی به لیبرال – دموکراسی صورت گرفت؛ که متاسفانه در نهایت شاهد هستیم که همه این کوهها موش زائیدن؛ و جز بیابانهای سوخته ارمغانی برای خلقها به بار نیاوردند.
باری، در این رابطه بوده است که در 42 سال گذشته حرکت ما، «استراتژی پیشگامی» این حرکت بر پایه سه فرایند «سازمانی، جنبشی و حزبی» استوار بوده است.
بدین خاطر از سال 58 که با وقوع انقلاب ضد استبدادی مردم ایران ما مجبور شدیم تا با تجدید نظر در فرایند 5 سال حرکت درونی جهت دستیابی به انسجام تئوریک، حرکت برونی خود را از سر بگیریم، در چارچوب این مبانی سه فرایندی تئوری استراتژی پیشگامی خود، «فرایند سازمانی» این حرکت تحت عنوان «سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران» (که آرمان مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی این فرایند بود) از سر گرفتیم. البته «فرایند سازمانی» استراتژی پیشگامی ما نتوانست بیش از دو سال (سالهای 58 تا 60) در داخل کشور دوام پیدا کند، در نتیجه با دستگیری مؤسسین و اعضاء و هواداران این حرکت در سال 60 در داخل کشور، این فرایند اجتماعی – تشکیلاتی کاملاً سرکوب گردید (که البته پس از مهاجرت جمعی از هواداران و اعضاء به خارج از کشور از نیمه دوم دهه 60 این فرایند سازمانی در خارج بازتولید شد که الی الان این بازتولید در «فرایند جنبشی» ادامه دارد).
اهدافی که ما برای «فرایند سازمانی» خود تعریف کرده بودیم عبارت بودند از «خودسازماندهی عمودی پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه پراکسیس اجتماعی» که همان کار آگاهانه برای تغییر خود و جامعه و جهان میباشد؛ بنابراین، بر این باور بودیم که توسط «سازمانگری عمودی خود» میتوانیم سرپل اتصال برای پیوند پیشگامان مستضعفین ایران با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران (اعم از جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و جنبش معلمان و جنبش مزدبگیران و جنبش بازنشستگان تا جنبش حاشیه تولید) در بستر «سازمانگری افقی» ایجاد نمائیم.
البته در طول مدت دو سال «فرایند سازمانی پیشگامی» خود در داخل کشور (سالهای 58 تا 60) ما نتوانستیم به دستاوردهای از پیش تعیین شده «فرایند سازمانی استراتژی پیشگامی» خود دست پیدا کنیم، دلیل اصلی این عدم توانائی ما در ناتوانی ایجاد پراکسیس سیاسی – اجتماعی (کار مشخص آگاهانه برای تغییر خود و جهان و جامعه) بود، چراکه این ناتوانی باعث «محدود شدن پراکسیس سیاسی اجتماعی ما به پراگماتیست تشکیلاتی شد». البته خروجی و سنتز عدم توانائی ما در ایجاد پراکسیس اجتماعی (کار مشخص آگاهانه برای تغییر خود و جامعه و جهان) این بود که از سال 59 به موازات فراگیر و سراسری شدن حرکتمان در سطح کشور، ما گرفتار بسی از خلاءها و ناتوانائیها شدیم که از جمله مهمترین آنها «ناتوانی در پرورش کادرهای همه جانبه بود.»
یادمان باشد که کادرهای همه جانبه (که عمود خیمه و ستون فقرات هر مبارزه تشکیلاتی و سازمان یافته میباشند) تنها و تنها در بستر پراکسیس اجتماعی – سیاسی برون تشکیلاتی حاصل میشوند (نه در عرصه پراگماتیست مجرد درون تشکیلاتی توسط آموزشهای اسکولاستیکی و یا حداکثر کوهنوردی و غیره) این حقیقت بزرگی است که در طول عمر 77 ساله جنبش سازمانیافته سیاسی جامعه ما (از شهریور 20 الی الان) جریانهای سه مؤلفهای پیشاهنگی نتوانستند به فهم آن دست پیدا کنند؛ و به همین دلیل جهت پرورش کادرهای همه جانبه به جای تکیه بر پراکسیس سیاسی اجتماعی (کار مشخص آگاهانه برای تغییر خود و جامعه و جهان)، بر آموزش مجرد تئوریها یا کوهنوردی و پرورش نظامی در اردوگاههای جبهه آزادیبخش فلسطین و دیگر خلقهای انقلابی تکیه میکردند. غافل از اینکه پرورش نظامیگری برای ملت فلسطین یک پراکسیس اجتماعی سیاسی میباشد در صورتی که آن آموزش برای جریانهای سیاسی جامعه ایران فقط آموزش فن نظامیگری (پراگماتیست) است نه بیش از آن، در نتیجه همین خلاء کادرهای همه جانبه باعث گردید تا تمامی این جریانهای سیاسی (به خصوص از سال 49 و 50) پس از ضربه به رهبری آنها گرفتار بحرانهای همه جانبه رهبری و سیاسی و تشکیلاتی و تئوریک بشوند و بالاخره و بالاخره و بالاخره همین بحرانهای فراگیر بود که باعث گردید تا قبل از اینکه ضربه سرکوبگرانه رژیمهای توتالیتر آنها را از پای درآورد، خود این جریانها از درون به مرز فروپاشی برسند.
البته این آفت و آسیب گریبانگیر جنبش ارشاد شریعتی هم شد، چراکه شریعتی (در فرایند پسارفتن شیخ مرتضی مطهری و اعوان و انصارش از حسینیه ارشاد که تا فروردین سال 50 ادامه داشت) توانست توسط حمایت مرحوم همایون و ناصر میناچی سکاندار حرکت ارشاد بشود. لذا از همان بهار سال 50 او دریافت که بزرگترین خلاء حرکتش فقدان کادرهای همه جانبه است. در نتیجه، در این رابطه بود که او توسط پراکسیس آموزشی (که شامل کلاسهای آموزش عربی و آموزش قرآن و آموزش فن سخنرانی و آموزش مکتبهای جامعهشناسی و حتی آموزش نقاشی و جغرافیای ایران و بالاخص کلاسهای تاریخ ادیان و اسلام شناسی خودش میشد) تلاش کرد تا به پرورش کادرهای همه جانبه برای حرکت خودش بپردازد؛ که البته این پراکسیس آموزشی شریعتی جهت پرورش کادرهای همه جانبه (تنها باعث سیاسی شدن و آزاد کردن نیروها برای تشکلهای پیشاهنگی شد، در نتیجه حرکت ارشاد شریعتی) به بنبست رسید؛ و در طول یکسال و نیم (از فروردین 50 تا آبانماه 51 که حسینیه ارشاد توسط ساواک تعطیل شد) حتی یک کادر همه جانبهای که بتواند در خلاء شریعتی پس از خاموش شدن چراغهای حسینیه ارشاد، حرکت او را سر و سامان بدهد، متولد نشد و همین ناتوانی شریعتی در بازتولید حرکت ارشاد پس از بسته شدن حسینیه ارشاد (از آبان ماه 51 تا بهار 52 که شریعتی جهت بازتولید جنبش ارشاد زندگی مخفی داشت) عاملی گردید تا بالاخره او در بهار 52 خودش را به ساواک معرفی کند.
پر پیداست که شریعتی در دوران شش ماهه زندگی مخفی خود در برابر این ناتوانی خود برای بازتولید جنبش ارشاد چه خون جگری خورده است که در نهایت در اوج شکست او مجبور میشود تا خود را به ساواک معرفی نماید؛ و صد البته آنچنانکه فوقا اشاره کردیم، عامل این ناتوانی شریعتی در پرورش کادرهای همه جانبه بازگشت پیدا میکرد به ناتوانائی او در ایجاد پراکسیس مشخص و کنکریت اجتماعی – سیاسی. چراکه تنها بستر پرورش دهنده کادرهای همه جانبه فقط و فقط و فقط پراکسیس مشخص و کنکریت سیاسی اجتماعی است (که البته و البته شریعتی در عرصه تئوری و نظری بارها و بارها بر این امر مهر تائید گذاشته بود)؛ به عبارت دیگر یک جریان سیاسی اگر توانست پراکسیس سیاسی – اجتماعی جامعه خود را در مسیر اعتلابخش، به صورت مشخص و کنکریت تعریف کند و مادیت اجتماعی به آن ببخشد، میتواند به صورت دینامیک به پرورش کادرهای همه جانبه به عنوان ستون عمود آن پروسس دست پیدا کند؛ و گرنه اگر در این رابطه شکست بخورد قطعاً و جزما آن جریان به بنبست کشیده خواهد شد. بزرگترین عظمت کار پیامبر اسلام پس از کسب پتانسیل جذب وحی نبوی از درون خود، پرورش کادرهای همه جانبه در عرصه پراکسیس سیاسی اجتماعی 13 ساله مکی و ده ساله مدنی بود. همان کادرهائی که هر کدامشان میتوانستند جهان قرن هفتم و هشتم میلادی را مدیریت و رهبری کنند.
باری حرکت ما در فرایند دو ساله سازمانی (سالهای 58 تا 60) نتوانست در خلاء کادرهای همه جانبه عامل پیوند «پیشگام» یا «پیشگامان مستضعفین ایران» با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود، چراکه پراکسیس سیاسی اجتماعی (کار مشخص و کنکریت آگاهانه برای تغییر خود و جامعه و جهان) ما محدود به پراگماتیست تشکیلاتی شد. در نتیجه همین اشتباه راه رفتن در عرصه پراکسیس سیاسی اجتماعی باعث گردید تا ما در عرصه برونی «فرایند سازمانی استراتژی پیشگامی» نتوانیم به حداقل دستاورد حرکتی خود یعنی «پیوند با جنبشهای پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دست پیدا کنیم»، یادمان باشد که «مهمترین فونکسیون کادرهای همه جانبه در عرصه جنبشهای عمودی و افقی پیشگام و پیشاهنگ و پیشرو قائم بذات شدن این جنبشها میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که در شرایط فعلی تمامی جنبشها نسبت به خصیصه قائم بذات بودن ناتوان میباشند که البته این ضعف در رابطه با جنبشهای پیشرو اعم از جنبش کارگران و جنبش دانشجوئی و جنبش زنان و جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان تا جنبش حاشیه تولید بیشتر مشهود میباشد.
برای مثال در سال 96 جنبش کارگری ایران بیش از 900 حرکت اعتراضی و اعتصابی بزرگ و کوچک داشته است؛ اما در یک جمعبندی کلی اگر بخواهیم به آسیبشناسی حرکت اعتراضی و اعتصابی جنبش کارگری ایران در سال 96 بپردازیم، باید بگوئیم که متاسفانه دستاورد نهائی جنبش کارگری ایران از این 900 حرکت اعتراضی و اعتصابی سال 96 بسیار ناچیز بوده است. چرا؟ برای اینکه علاوه بر اینکه جنبش کارگری در سال 96 الی الان هنوز گرفتار مبارزه صنفی کارگاهی خود میباشند و علاوه بر اینکه مبارزه جنبش کارگری ایران در عرصه جنبش مطالباتی خود نتوانسته است از خواستههای حداقلی پرداخت مطالبات معوقه یا افزایش حداقل حقوق بالاتر برود و علاوه بر اینکه جنبش کارگری ایران به علت اتمیزه بودن و عدم خودسازماندهی دینامیک و رهبری درونجوش نتوانست در خیزش دی ماه 96 قاعده اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت فعال و همه جانبه مشارکت نماید و علاوه بر اینکه بزرگترین حرکت اعتراضی و اعتصابی جنبش کارگری ایران در سال 96 که اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و هپکو و آذراب بود، بالاخره سرکوب گردید و علاوه بر اینکه در سال 96 کوچکترین حرکتی از کارگران پیشرو جنبش کارگران ایران یعنی کارگران صنعت نفت انجام نگرفت، مهمترین ضعف استراتژیک جنبش کارگری ایران در سال 96 مانند سالهای گذشته، «گرفتار شدن در حصر مبارزه صنفی کارگاهی و عدم پیوند با مبارزه طبقهای و سراسری خود میباشد.»
ادامه دارد