باز در این رابطه بود که شریعتی برای مقابله با این بحران فرهنگی و این اسلام انحطاط زده تاریخی معتقد بود که باید کار ریشهای بشود و در چارچوب این کار ریشهای بود که او با تاسی از محمد اقبال شعار بازسازی تطبیقی اسلام را مطرح کرد و در بستر شعار بازسازی تطبیقی (نه انطباقی) اسلام تاریخی توسط «اجتهاد در اصول و فروع» (این اسلام تاریخی انحطاطزده فقاهتی و فلسفی و عرفانی و زیارتی و مداحیگری ولایتی و غیره) بود که او «مسیر رهائی جامعه استبدادزده و فقهزده و تصوفزده ایران را ترسیم میکرد»؛ و به همین دلیل است که میتوانیم شریعتی را معمار بزرگ مقابله با بحران فرهنگی و اسلام انحطاطزده تاریخ ایران معرفی کنیم؛ و باز به همین دلیل است که شریعتی در تبیین و تدوین استراتژی جنبش روشنگری ارشاد خودش معتقد بود که این استراتژی در جامعه دینی ایران «باید از مذهب آغاز بکند» و باز در همین رابطه بود که شریعتی در بستر استراتژی جنبش روشنگری ارشاد خودش معتقد بود که پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه چه مسلمان باشند و چه نباشند «باید اسلامشناس باشند.»
باز در این رابطه بود که شریعتی در چارچوب استراتژی جنبش روشنگری ارشاد خودش معتقد بود که برای اینکه پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بتوانند در جامعه بحرانزده فرهنگی ایران ایجاد حرکت تازه و اندیشه تازه عملی و نظری بکنند، «باید ابتدا اقدام به پروتستانتیسم اسلامی در جامعه ایران بکنند.»
«من معتقدم که باید از طریق دین در وجدان فردی و اجتماعی یک جامعه مذهبی حلول کرد و او را بیدار نمود. با او زبان و احساس مشترک یافت و حرف زد. این تنها راه ممکن است و تجربههای بسیار آن را ثابت کرده است. مبارزه با مذهب تنها نتیجهای که داشته است اسارت بیشتر مردم در چنگ دسیسههای سرمایهداری غرب بوده است. یک مذهبی که مذهبش را از او میگیرند چه میشود؟ یک روشنگر؟ هرگز، یک مصرف کننده کالاهای اروپایی و هیچ یک موجود رام و بیتعصب در برابر هجوم غرب و این نیز تجربه شده است و بسیار» (م. آ - ج 33 - ص 1032).
«روشنفکر نیز باید در عمق وجدان توده خودش حضور پیدا کند،...بنابراین روشنفکر ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاقی و حساسیتهای جامعهاش را ساخته است؛ و اگر به این واقعیت پی نبرد در جو مصنوعی و محدود خودش گرفتار میگردد...این روشنفکر به وسیله مبارزه با مذهب در جامعه اسلامی، توده را از قطب روشنفکری میهراساند و میرماند و او برای فرار از دست روشنفکری ضد مذهبی، به عوامل ارتجاعی و انحرافی و استعماری که به ظاهر حامی مذهبند پناه میبرد و به این شکل رابطه مردم با روشنفکر قطع میشود و روشنفکر تنها میماند...مبارزه روشنفکران علیه مذهب در جامعههای اسلامی بزرگترین خدمت را به عمال جنایت و ارتجاع و دشمنان فریبنده مردم کرده است، زیرا با مخالفت اینان توده مردم مذهبی دست از دین برنمیدارند ولی کسانی که خود را پاسدار دین و وضع خود را منطبق با دین معرفی میکنند زیر پایشان محکمتر میشود و در حمله به نهضت روشنفکری و عدالتخواهی و آزادی، قوی دستتر میشوند. روشنفکر جامعه ما باید این دو اصل را بداند که اولاً جامعه ما اسلامی است و ثانیاً اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک. اگر یک متفکر بتواند نهضت خود را برای بیداری و آگاهی و رشد اجتماعی و فرهنگی تودههای ما بر این پایه استوار کند موفقیتش حتمی و سریع است...بنابراین روشنفکر جامعه اسلامی از نظر دینی و ایمانی هر اعتقادی که داشته باشد، قطعاً و جبرا لازم است که اسلامشناس باشد و آن وقت بعد از شناخت اسلام است که ناگهان دچار یک حالت انقلابی و شگفتانگیز و غیر قابل پیشبینی میشود و متوجه میگردد چه فاجعه بزرگی رخ داده و چگونه روشنفکران دیگر همه وقت و استعداد و نبوغ خودشان و مردم را با «بد آغاز کردن» تباه نمودند و با «بد فهمیدن» و عوضی گرفتنها و ارتباطات نامعقول و نامنطقی موجب فاجعههای بزرگ شدند...بنابراین تکیه به اسلام در جامعه سنتی اسلامی، مسئولیت هر روشنفکر وابسته به این جامعه است، چه مذهبی و چه غیر مذهبی. برای غیر مذهبی به عنوان یک فرهنگ و برای روشنفکر مذهبی در عین حال به عنوان یک عقیده نیز...بر اساس همه اینهاست که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه برای آزاد کردن مردم و هدایت آنها و ایجاد یک عشق و ایمان و جوشش تازه و روشنایی بخشیدن به ذهنها و اندیشهها و آگاه نمودن مردم از عوامل جهل، خرافه، ستم و انحطاط، در جوامع اسلامی باید از «مذهب» آغاز کند. مذهب به معنای این فرهنگ مذهبی خاص و آن برداشت و تلقی درست و مستقیم، نه آنچه که موجود است و در برابرش میبینید، بلکه درست علیه آن و حتی برای نفی آنچه که در برابرش میبینید، روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا همچنان که پروتستانتیسم مسیحی اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت جامعه را متوقف و منجمد و سرکوب کرده بود بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد» (م. آ - ج 20 - ص 283 و 284 و 97 و 286 و 382 و 292).
آنچه از عبارات فوق شریعتی قابل فهم است اینکه:
الف - شریعتی در تبیین استراتژی جنبش روشنگری ارشاد خودش بر این باور است که برای خودآگاهیبخشی و بیدارسازی جامعه دینی و بحرانزده ایران باید از طریق دین در وجدان فردی و اجتماعی این جامعه حلول کرد.
ب - در عبارات فوق در چارچوب تدوین استراتژی روشنگری ارشاد، در فرایند پنج ساله 47 -51 داوری شریعتی بر این امر قرار دارد که مبارزه با مذهب و دین و به نقد کشیدن دین و مذهب در جامعه دینی ایران باعث میگردد تا تودههای ایران برای فرار از دست روشنفکران ضد مذهبی (آنچنانکه از جنبش مشروطیت الی الان شاهد بودهایم) به عوامل ارتجاعی و انحرافی روحانیت حوزههای فقاهتی پناه ببرند.
ج - در عبارات فوق شریعتی معتقد است که نخستین وظیفه پیشگامان اردوگاه بزر گ مستضعفین ایران در راستای تدوین استراتژی خود «تحلیل مشخص از جامعه مشخص ایران میباشد» که مطابق این تحلیل مشخص از جامعه مشخص ایران است که پیشگامان درمییابند که «روح غالب بر فرهنگ جامعه بزرگ ایران روح اسلامی است؛ و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاقی و حساسیتهای جامعه ایران را میسازد» و مطابق این تحلیل مشخص است که پیشگامان درمییابند که:
اولاً جامعه ایران یک جامعه مسلمان است.
ثانیاً اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک است.
د – در عبارات فوق شریعتی «اسلامشناسی» را شرط ضروری پیشگامی نظری و عملی جنبش پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میداند و در همین رابطه او معتقد است که با اسلامشناسی است که پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت غیر مترقبه و ناگهانی متوجه میشوند که در آسیبشناسی جنبش پیشاهنگان جامعه ایران در سه مؤلفه تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبرهای در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران، چگونه همه وقت و استعداد و نبوغ خودشان و مردم ایران را با «بد آغاز کردن» تباه نمودهاند و با «بد فهمیدن و عوضی گرفتنها و ارتباطات نامعقول و نامنطقی» موجب فاجعههای بزرگ شدهاند.
ه - در عبارات فوق شریعتی بر این باور است که در عرصه تدوین استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، نادیده گرفتن فرایند بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی و محدود کردن حرکت نظری و عملی خود به یک محدوده عمل مطلقاً سیاسی، این کار موجب آن میشود که اسلام نو در جنین خفه بشود و میراثخوار این اسلام روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی بشوند. همان تجربهای که در سه جنبش بزرگ اجتماعی مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 تجربه کردهایم و حاصلش هیولای 40 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است.
و - در عبارات فوق شریعتی در عرصه استراتژی مانند محمد اقبال بین فرایند نظری و فرایند عملی استراتژی بازسازی و تحولگرایانه خود دیوار چین ایجاد نمیکند، بلکه برعکس خود همان فرایند نظری را هم عمل میداند و میگوید:
«ما نباید مثل نیمه روشنفکرانی که از کلمات فقط صدای حروفش را میشنوند و سپس حوصلهشان سر میرود و فریاد میزنند حرف بس است باید عمل کرد متوجه نباشیم که حرف داریم و حرف. حرفی داریم که حرف است و حرف هم میماند، حرفی داریم که عمل میزایاند و حرکت میآفریند و بیداری میدهد و رسواگری میکند و حرفی داریم که خود زدنش عمل است و نیز حرفی داریم که عمل وسیلهای است برای زدن آن. یعنی حرف، هدف عمل است و عمل مقدمه و وسیله حرف» (م.آ - ج. 1 - ص 62).
ز – در عبارات فوق استراتژی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی تنها در چارچوب «ابلاغ پیام» خلاصه میشود و بنابراین در این رابطه است که او میگوید:
«مگر پیامبران که تاریخها را دگرگون کردهاند و زمانها را خلق و تمدنها را بنیاد، جز پیام را ابلاغ کردهاند؟ کار روشنفکر هم همین است ابلاغ پیام» (م. آ - ج. ا - ص 63).
ح - در استراتژی جنبش روشنگری شریعتی که در عبارات فوق او به تدوین آن پرداخته است، شریعتی مبنای جنبش رهائیبخش اجتماعی خود را در جامعه دینی ایران در گرو فرایند بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی تعریف مینماید و میگوید:
«بر اساس همه اینها است که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه برای آزاد کردن مردم و هدایت آنها و ایجاد یک عشق و ایمان و جوشش تازه و روشنایی بخشیدن به ذهنها و اندیشهها و آگاه نمودن مردم از عوامل جهل، خرافه، ستم و انحطاط در جوامع اسلامی باید از مذهب آغاز کند» (م. آ - ج 20 - ص 292).
ط – شریعتی در عبارات فوق فرایند نظری استراتژی خودش در چارچوب بازسازی اسلام تاریخی همان پروژه بازسازی محمد اقبال مینامد و میگوید:
«مقصودمان از تکوین ایدئولوژی مذهبی همان معنائی است که اقبال میگوید یعنی ما داریم تجدید ساختمان میکنیم» (م. آ - ج 1 - ص 27).
ی – شریعتی در عرصه استراتژی روشنگری ارشاد خودش در پنج سال 47 - 51 «حسینیه ارشاد را یک ساختمان نمیداند» بلکه فرایندی از حرکت خودش میدانست و لذا در این رابطه است که میگوید:
«یکی از خوبیهایی که حسینیه ارشاد از بین رفت همین است که آدرس خیلی از فکرها هم از بین رفت. بچههایی که دیگر هیچ سربندی ندارند، هر هفته جزوهای نمیگیرند...اینها خودشان شروع کردهاند به تولید کردن و تولید کننده فکر شدهاند. ارزش 10 تا دانشجویی که تولید کنندهاند از هزار تا حسینیه ارشاد که ده هزار نفر آنجا کف بزنند بیشتر است؛ یعنی نسل جوان از شیر وا شده است این چقدر عالی است فاطمه کلمه قشنگی است و یکی از معنیهای فاطمه از شیر وا شده است یعنی شکوفا شدهاند» (م. آ - ج 23 - ص 254).
ادامه دارد