بحران «آشفتگی ساختاری» در ایران – قسمت دوم

 

باری، اگر تا اینجا توانسته باشیم که جایگاه «قرارداد وثوق الدوله با امپریالیسم انگلیس» در تاریخ 30 ساله گذشته ایران (از سال 1299 تا سال 1332) مشخص کرده باشیم و این حقیقت را برای مخاطب روشن کرده باشیم که از کودتای سید ضیاء – رضاخان تا تثبیت رضاخان بر کرسی سلطنت تا تبعید رضاخان به آفریقای جنوبی تا ترورهای برنامه‌ریزی شده فدائیان اسلام تا محاصره اقتصادی دولت دکتر محمد مصدق تا کودتای سیاه 28 مرداد 32 تحت هژمونی امپریالیسم تازه نفس آمریکا، همه و همه در راستای فونکسیون «قرارداد وثوق الدوله با امپریالیسم انگلیس» بوده است، در اینجا می‌توانیم به راحتی به تبیین این حقیقت بپردازیم که آنچنانکه «قرارداد وثوق الدوله» (طبق گفته دکتر محمد مصدق) یک قرارداد اقتصادی صرف نبوده است، کودتای 28 مرداد 32 هم «فقط یک تغییر دولت به صورت نظامی (تحت هژمونی امپریالیسم تازه نفس آمریکا و حمایت امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی دوم و ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقاهتی تحت هژمونی ابوالقاسم کاشانی) نیز نبوده است، بلکه یک زلزله‌ای بوده است که پس‌لرزه‌های آن (در طول 64 سال گذشته، یعنی از 28 مرداد 32 الی الان)، تمامی ارکان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران را تحت تأثیر خود قرار داده است. تا آنجا که امروز می‌توانیم با قاطعیت داوری کنیم که «بحران ساختاری» 55 ساله گذشته ایران در عرصه اقتصادی و طبقاتی، معلول کودتای نظامی 28 مرداد 32 بوده است.

همچنین می‌توانیم داوری کنیم که بحران سیاسی حکومت‌های توتالیتر (در 64 سال گذشته بر مردم استبداد زده ایران)، مولود کودتای 28 مرداد 32 بوده است. به همین ترتیب می‌توانیم قضاوت کنیم که «تحمیل و تزریق سرمایه‌داری نفتی و رانتی، تحت پروژه شاه - کندی، از سال 41 – 42 تا به امروز، یکی از سنتزهای کودتای 28 مرداد بوده است» و باز می‌توانیم داوری کنیم که «فضای امنیتی و سرنیزه‌ای و خفقان سیستمی در چارچوب نهادهای امنیتی از ساواک شاه تا دستگاه‌های متعدد امنیتی نهادهای مختلف رژیم مطلقه فقاهتی (مثل وزارت و اطلاعات سپاه و بیت و رئیس جمهوری و قوه قضائیه و غیره) همه و همه زائیده کودتای 28 مرداد 32 می‌باشد

در ادامه آن می‌توانیم تحلیل کنیم که آبشخور تکوین سونامی حاشیه‌نشینان 18 میلیون نفری امروز کلان شهرهای ایران که از هژمونی روحانیت موج‌سوار از راه رسیده بر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران گرفته تا انقلاب نارس بهمن ماه 57 و تثبیت و نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی و تشکیل کمیته و سپاه و نهادهای سرکوب‌گر، لباس شخصی و نظامی و انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی از سال 58 تا به امروز و کودتای سیاسی 13 آبان 58 تحت عنوان خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا و کودتای نظامی از 30 خرداد 60 الی الان و کودتای فرهنگی بهار 59 و کودتای ضد جنبش سیاسی در تابستان 67 پس از زهرخواران شکست نظامی از عراق (توسط نسل‌کشی سیاسی زندانیان سیاسی) و کودتائی جناحی و جریانی داخلی توسط عزل حسینعلی منتظری در اواخر سال 67 و بهار 68 و کودتای انتخاباتی، از انتخاب خامنه‌ای در خرداد 68 گرفته تا انتخابات دولت دهم در خرداد 88 و غیره، همه و همه مولود، همین سونامی 18 میلیون نفری حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران و در تحلیل نهائی سنتز کودتای 28 مرداد 32 می‌باشد.

همچنین شکست تنها «تجربه دموکراسی» جامعه ایران در تاریخ هزار ساله خود و حاکمیت انسداد و خفقان و عدم امکان هر گونه فعالیت دموکراتیک در جامعه ایران که بسترساز ظهور هیولای چریک‌گرائی و استراتژی پیشاهنگی در سه مؤلفه مختلف آن (چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای - ارتش خلقی مائوئیستی - حزب طراز نوین لنینیستی) در دهه 40 و 50 گردید و الی الان به صورت یک سرطان بد خیم جنبش سیاسی ایران را در داخل و خارج کشور به چالش کشیده است، همه و همه مولود کودتای سیاه 28 مرداد 32 می‌باشد.

باز در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم، بسته شدن ارشاد در آبان 51 و شکست جنبش پیشگام شریعتی از بعد از دستگیری او و بحران فرهنگی جامعه ایران (که مولود تنازع و تصادم بین سنت و مدرنیته از دهه 40 تا به امروز می‌باشد) و فراهم شدن شرایط ذهنی جهت حاکمیت اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی (از بعد از شکست جنبش ارشاد پیشگام شریعتی و شکست جنبش پیشاهنگی چریک‌گرائی در دهه 50) که خود عامل اصلی موج‌سواری و میراث‌خواری روحانیت از راه رسیده در سال 57 و عامل اصلی شکست انقلاب ضد استبدادی 57 و عامل اصلی حاکمیت روحانیت تمامیت‌خواه بر انقلاب 57 و عامل اصلی نهادینه و تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی در طول 39 سال گذشته می‌باشد، همه و همه مولود پس‌لرزه‌های 64 سال دوران پساکودتای 28 مرداد 32 می‌باشد.

بر این مطلب بیافزائیم که «مدرنیته وارداتی» و «مناسبات سرمایه‌داری رانتی و نفتی» و «دخالت مستقیم امپریالیستی آمریکا» جهت تعیین سرنوشت سیاسی جامعه ایران از کودتای زاهدی در 28 مرداد تا تصمیمات گوادولپ در سال 57 تا ورود ژنرال هایزر در واپسین روزهای انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 (جهت تسلیم ارتش کلاسیک شاه به روحانیت موج‌سوار و از راه رسیده) تا آزادی گروگان‌ها در (خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا) شب ورود ریگان به کاخ سفید تا مسافرت مک فارلین به ایران در کوران جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با صدام حسین و حزب بعث عراق تا پروژه صدها میلیارد دلاری هسته‌ای رژیم مطلقه فقاهتی (که سرانجامش به مصیبت نامه برجام انجامید و همه دود شد و به هوا رفت) تا تثبیت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه در منطقه (توسط جنگ‌های نیابتی در عراق و سوریه و لبنان و یمن و غیره) همه و همه مولود پس‌لرزهای 64 ساله دوران پساکودتای 28 مرداد 32 می‌باشد.

حال سوالی که در اینجا و در این رابطه مطرح می‌شود اینکه مگر کودتای نظامی 28 مرداد 32 ایران با دیگر کودتاهای امپریالیسم آمریکا که از بعد از جنگ بین‌الملل دوم جهت تثبیت هژمونی جهانی خود به عنوان یک استراتژی از آمریکای مرکزی و لاتین گرفته تا آفریقا و تا شمال و غرب و جنوب شرقی آسیا انجام داده است، متفاوت بوده است؟

در پاسخ به این سؤال است که باید بگوئیم جواب ما نسبت به سؤال فوق، جواب آری است. چراکه برای داوری در باب یک کودتا و پس‌لرزه‌های آن قبل از هر چیز باید به داوری در باب آن دولتی که توسط کودتا ساقط شده و دولتی که توسط آن کودتا سوار بر اریکه قدرت گردیده است، بپردازیم و در این رابطه است که کودتای 28 مرداد 32 دیگر جایگزین شدن صرف زاهدی به جای مصدق تعریف نمی‌شود. اگر چنین می‌بود، خمینی بعد از 27 سال از گذشت کودتای 32 و بعد از بیش از یک دهه از مرگ مصدق، فتوای تکفیر مصدق نمی‌داد. اگر چنین می‌بود، رژیم مطلقه فقاهتی امروز حتی از نامگذاری یک کوچه به نام مصدق وحشت نمی‌کرد. اگر چنین می‌بود، نیکسون معاون رئیس جمهور وقت امپریالیسم آمریکا که سه ماه بعد از کودتای 28 مرداد جهت خوشه چینی محصول کودتا به ایران آمد، در بدو ورود به ایران پیام تشکر و قدرانی خود را به سیدابوالقاسم کاشانی که در آن زمان در بیمارستان بود، ابلاغ نمی‌کرد.

اگر چنین می‌بود، در بدو ورود شاه فراری پس از کودتا به ایران، سیدمحمدحسین بروجردی پیام تبریک و شکرگزاری خودش را به دربار اعلام نمی‌کرد. اگر چنین می‌بود، پس از آزادی نواب صفوی از زندان در 29 مرداد 32 او جهت شرکت در کنفرانس اسلامی در مصر، در فرودگاه توسط کودتاگران بدرقه رسمی نمی‌شد. اگر چنین می‌بود، در سال 59 خمینی فتوای ارتداد جبهه ملی، در رابطه با نقد لایحه قصاص نمی‌داد. اگر چنین می‌بود، حسن آیت مهره کلیدی حزب وابسته زحمتکشان و یار غار مظفر بقائی، به عنوان تئوریسین رژیم مطلقه فقاهتی و تئوریسین قانون اساسی و اصل ولایت مطلقه فقیه این رژیم تعیین نمی‌شد.

اگر چنین می‌بود، درست در ساعتی که هویدا نخست وزیر 13 ساله رژیم کودتای پهلوی در زندان قصر اعلام کرد که می‌خواهد نسبت به حکومت کودتای پهلوی افشاگری کند، توسط باند صادق خلخالی – هادی غفاری، در راهرو زندان قصر اعدام نمی‌شد. اگر چنین می‌بود، رژیم کودتائی پهلوی دوم، پس از سه سال زندانی دکتر محمد مصدق و آزادی او، برای بیش از یک دهه مصدق را، در خانه پدریش در احمدآباد محصور نمی‌کرد. اگر چنین می‌بود، رژیم کودتائی پهلوی دوم از خاک سپاری جنازه مصدق طبق وصیت او در قبرستان شهدای 30 تیر 31 جلوگیری نمی‌کرد.

بنابراین می‌توانیم به ضرس قاطع بگوئیم که «اینچنین نبوده است که با کودتای 28 مرداد 32 تنها تغییر دولت از مصدق به زاهدی انجام گرفته باشد». اگر چنین می‌شد، مانند دیگر کودتاهای نظامی که از بعد از جنگ بین‌الملل دوم با سلطه جهانی امپریالیسم آمریکا مثل نقل و نبات شاهد بودیم، کودتای 28 مرداد 32 بدل به یک «حادثه» در گذشته می‌شد. بنابراین برای فهم جایگاه و جوهر کودتای 28 مرداد 32 قبل از هر چیز باید به این داوری بپردازیم و به این سؤال پاسخ دهیم که با کودتای 28 مرداد 32 چه دولتی رفت و چه دولتی جایگزین آن گردید؟

برای پاسخ به این سؤال باید بگوئیم مشخصه بارز دولت دکتر محمد مصدق این بود که:

اولاً دولت مصدق نخستین دولتی بود که (در چارچوب مبارزه مستقل و رهائی‌بخش ملی و ضد امپریالیستی و ضد استبدادی و ضد ارتجاعی) او با تکیه به آراء عمومی مردم ایران و قیام مردم در حمایت از مبارزه دمکراتیک‌اش و در کادر استراتژی پارلمانتاریستی‌اش، علاوه بر اینکه توانست انتصاب خودش به نخست وزیری را بر دربار پهلوی تحمیل نماید، توانست در عرصه شعار ملی کردن صنعت نفت، مردم ایران را بر علیه امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی بسیج نماید.

ثانیاً دولت مصدق نخستین و آخرین دولتی در ایران بوده است که معتقد به تکیه بر سرمایه‌های ملی جهت رشد سرمایه‌داری ایران (تحت هژمونی بورژوازی ملی) در چارچوب شعار «اقتصاد بدون نفت» به صورت متعارف و غیر نفتی و غیر رانتی بوده است.

ثالثاً دولت مصدق نخستین دولتی بود که در ایران در عرصه استراتژی جنبش رهائی‌بخش ملی تحت شعار «موازنه منفی» در دوران اعتلای جنبش‌های رهائی‌بخش جهان (بعد از جنگ بین‌الملل دوم) معتقد به جامعه مدنی (تکوین یافته از بالا) و دموکراسی بورژوائی در جامعه ایران بوده است.

رابعاً دولت مصدق نخستین دولتی بود که در ایران تحت شعار «مبارزه با بهره‌کشی» معتقد به رشد متعارف سرمایه‌داری ملی و تولیدی بوده است.

خامسا دولت مصدق نخستین دولتی بود که معتقد به نفی بهره‌کشی مناسبات ظالمانه سرمایه‌داری جهانی از مردم ایران بوده است.

سادساً دولت مصدق نخستین دولتی بود که در ایران معتقد به سکولار سیاسی و جدائی دولت و حکومت از دین و مذهب بود.

سابعاً دولت مصدق نخستین دولتی بود که در ایران تحت شعار «موازنه منفی» معتقد به استقلال سیاسی و اقتصادی بود.

ثامناً دولت مصدق نخستین دولتی بود که با شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت»، معتقد به ریزش قدرت سیاسی از بالائی‌های قدرت به پائینی‌های جامعه ایران جهت تعیین سرنوشت مردم به دست مردم بود.

ادامه دارد