انسان در نهج‌البلاغه یا رویکرد علی به انسان – قسمت دوم

کدامین انسان؟ انسان تطبیقی؟ یا انسان انطباقی؟ یا انسان دگماتیسم؟

4 - انسان تطبیقی علی در نهج‌البلاغه:

در رویکرد تطبیقی به انسان برعکس دو رویکرد انطباقی و دگماتیسم - که قبلا تبیین کردیم - از آنجائیکه در این رویکرد:

الف - انسان موجودی در حال شدن مستمر و پایان ناپذیر و در نتیجه تعریف ناپذیر می‌باشد اما از آنجائیکه این انسان به صورت یک ابژه دارای خصائص عام فراتاریخی و فرازمانی جدای از خصائص مشخص و کنکریت می‌باشد، همین امر باعث می‌گردد که در این رویکرد انسان کلی به عنوان یک ابژه حقیقت و واقعیت خارجی پیدا کند آنچنانکه هر سال در ماه ذیحجه در پروژه حج این انسان کلی توسط حجاج محرم شده یکدست و یکسان به نمایش درمی‌آید و هدف معمار این پروژه (یعنی پیامبر اسلام) از مناسک و مراسم حج (از احرام، طواف، سعی، وقوف عرفات، مشعر و منا تا قربانی و عید قربان) به نمایش درآوردن انسان کلی به عنوان یک واقعیت و یک ابژه بوده است تا توسط این امر پس از اثبات انسان کلی و فراتاریخی و فرازمانی به عنوان یک واقعیت بتواند به تعریف حقوق این انسان کلی بپردازد.

آنچنانکه در تعریف حقوق این انسان کلی و عام در قرآن همه جا ما با موضوع «یا أَیهَا الْإِنْسَانُ» و یا با «أَیهَا النَّاسُ» روبرو هستیم که بی شک مخاطب این‌ها انسان فراجغرافیائی و فرامنطقه‌ائی و فرازمانی و فراتاریخی می‌باشد یعنی همان انسان عام و کلی است که فوقا مطرح کردیم و آنچنانکه مطرح کردیم و باز هم بر آن تاکید می‌کنیم از نظر قرآن و پیامبر اسلام این انسان عام و کلی غیر از آنکه دارای واقعیت عینی و خارجی می‌باشد، دارای درد و درمان مشترکی نیز هست و به همین دلیل بعثت پیامبران ابراهیمی و در راس آن‌ها پیامبر اسلام در راستای این امر تعریف و تبیین می‌گردد. یعنی اگر ما در چارچوب انسان کنکریت عربستان یا غیره بخواهیم مخاطب قرآن را تعریف بکنیم هیچ چیز از قرآن باقی نمی‌ماند جز یک سلسله اساطیر گذشته و یک سلسله دستورات فقهی.

به همین دلیل بوده که آنچنانکه به صراحت از آیات قرآن هم برمی‌آید، پیامبر اسلام منهای تکیه هویتی که بر قبله بودن کعبه برای مسلمین در برابر بیت المقدس به عنوان آلترناتیو داشته است از همان آغاز تکوین وحی نبوی و قرآن تلاش می‌کرده تا در کنار وحی نبوی قرآن بر پروژه سمبلیک حج به عنوان یک مفسر واقعی وحی نبوی یا قرآن تا پایان تاریخی در راستای تکوین اسلام تاریخی تکیه نماید.

ب – برعکس رویکرد ماهیتی و دگماتیستی ارسطوئی این خصائص کلی و عام انسان‌ها یک حقیقت ازلی از پیش تعیین شده نیست بلکه سنتزی است که انسان تاریخی در بستر شدن و تکامل مستمر خود آن‌ها را حاصل کرده است در نتیجه همین جایگاه اکتسابی بودن این خصائص عام انسانی است که باعث می‌شود تا در کانتکس انسان تطبیقی نهج‌البلاغه، انسان اگزیستانسیالیستی علی جایگزین انسان ماهیتی ارسطوئی بشود چراکه عامل تکوین و تولد انسان اگزیستانسیالیستی اعتقاد به دردهای مشترک فراتاریخی همه انسان‌ها است که از جمله این دردها می‌توان از درد تنهائی، درد جدائی و مرگ، درد گریز از آزادی و درد بی معنائی انسان یاد کرد.

بنابراین وقتی که علامه محمد اقبال لاهوری در فصل اصل حرکت در ساختمان اسلام - ص 203 - س 17 - کتاب باز سازی فکر دینی در اسلام خود می‌گوید: «بشریت امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد و اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند» از آنجائیکه مبنای این قضاوت و تبیین اقبال اعتقاد به درد مشترک همه انسان‌ها می‌باشد و فارغ از انسان کنکریت و مشخص، اقبال به درد فرامنطقه‌ائی و فرازمانی و فراتاریخی انسان‌ها آن هم به صورت همگانی برای همه انسان‌ها معتقد است. این دیدگاه اقبال یک رویکرد اگزیستانسیالیستی به انسان است و گرنه با رویکرد ماهیتی ارسطوئی اقبال نمی‌تواند برای همه انسان‌ها درد مشترک قائل شود و در نتیجه درمان مشترک تجویز نماید.

ج – در کانتکس رویکرد تطبیقی با تولد انسان تطبیقی(که همان انسان اگزیستانسیالیستی می‌باشد) به جای انسان ماهیتی و عارضی ارسطوئی، این انسان اگزیستانسیالیستی تنها می‌تواند در چارچوب چهار رابطه 1 - انسان با خدا، 2 - انسان با خودش، 3 - انسان با طبیعت، 4 - انسان با دیگران اعم از جامعه و تاریخ آفریده بشود. از آنجائیکه هدف پیامبر اسلام در قرآن و در ادامه آن هدف امام علی در نهج‌البلاغه تکوین و دستیابی به همین انسان تطبیقی یا انسان اگزیستانسی می‌باشد، لذا پیامبر اسلام پیوسته در قرآن و در عرصه حیات نبوی 23 ساله خود تلاش می‌کرد تا با فعال سازی این چهار رابطه (انسان با طبیعت و خودش و خدا و جامعه و تاریخ) چه در دوران 13 ساله مکی و چه در دوره ده ساله مدنی در راستای دستیابی به انسان تطبیقی - که همان انسان اگزیستانسی می‌باشد - گام بردارد.

لذا در این رابطه است که می‌توانیم تمامی آیات قرآن را در راستای فعال کردن این چهار رابطه انسان آرایش بدهیم بطوریکه در آیات تبیین الله به عنوان قطب وجود و هستی قرآن می‌خواهد توسط این آیات به فعال سازی رابطه بین انسان با خداوند بپردازد آنچنانکه در خصوص آیات مربوط به توجه و مطالعه طبیعت قرآن می‌کوشد توسط این آیات به اکتیو کردن رابطه انسان‌ها با طبیعت و جهان خارج بپردازد همان موضوعی که علامه محمد اقبال لاهوری در فصل اول کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام خود تحت عنوان معرفت و تجربه دینی از صفحه 3 تا صفحه 34 یعنی بیش از 31 صفحه به تبیین آن می‌پردازد و در این 31 صفحه کتاب بازسازی فکر دینی تمام تلاش اقبال بر این امر قرار دارد تا در قرن بیستم مسلمانان جهان را جهت توجه به جهان خارج و طبیعت تشویق نماید چراکه اقبال به تاسی از قرآن و پیامبر اسلام به درستی می‌داند که برای تکوین رویکرد اگزیستانسی و مبارزه با رویکرد ارسطوئی - که از نظر اقبال عامل اصلی انحطاط مسلمین جهان در این دوران شده است - تنها راه مقابله با انحطاط مسلمین مقابله با رویکرد دگماتیسم ارسطوئی توسط جایگزین کردن رویکرد اگزیستانسی می‌باشد و لذا از نظر اقبال تا زمانی که به صورت همه جانبه با رویکرد ارسطوئی در فرهنگ و اندیشه مسلمانان برخورد نشود هر گونه حرکتی جهت نجات مسلمانان از انحطاط آب در هاون کوبیدن خواهد بود.

در همین رابطه در راستای تثبیت و استقرار رویکرد اگزیستانسی در قرن بیستم در میان مسلمان جهت نجات از انحطاط، اقبال مانند قرآن و پیامبر اسلام و امام علی در نهج‌البلاغه معتقد به فعال شدن رابطه انسان با جهان خارج و طبیعت به عنوان استارت پروژه رویکرد اگزیستانسی می‌باشد. البته قرآن در ادامه فعال سازی رابطه انسان با جهان خارج به عنوان پیش درآمد و استارت پروژه رویکرد اگزیستانسی پس از طرح آیات آفاقی به طرح آیات انفسی توسط طرح قیامت و نفس انسان و غیره می‌پردازد و بدینوسیله به فعال سازی رابطه انسان با خودش می‌پردازد و در آخر قرآن توسط آیات مربوط به طرح تاریخ گذشتگان و طرح حیات جوامع مختلف به فعال سازی رابطه انسان با جامعه و تاریخ می‌پردازد و در کانتکس این مانیفست قرآن و پیامبر اسلام است که امام علی با تاسی از قرآن و پیامبر اسلام برای دستیابی و پرورش انسان اگزیستانسی در نهج‌البلاغه تلاش می‌کند توسط خطبه‌ها و کلام و نامه‌ها و حکم رابطه چهارگانه انسان با خدا، انسان با طبیعت، انسان با جامعه و تاریخ و انسان با خودش فعال بکند.

به همین دلیل است که اگر می‌بینیم که در نهج‌البلاغه امام علی به تبیین حیات مورچه، ملخ، خفاش، طاوس و غیره می‌پردازد این تلاش امام علی در راستای فعال کردن رابطه انسان با طبیعت می‌باشد آنچنانکه در داستان مرگ، تقوا، قیامت، زهد و اخلاق که در سرتاسر نهج‌البلاغه از وفور موج می‌زند امام علی تلاش می‌کند تا به فعال سازی رابطه انسان با خودش بپردازد و در عرصه تبیین تاریخ گذشتگان - آنچنانکه در وصیت نامه‌اش به امام حسن می‌فرماید - امام علی می‌کوشد تا به طرح رابطه انسان با جامعه و جوامع گذشته بپردازد و در عرصه تبیین رابطه خداوند با جهان، انسان، جامعه و تاریخ است که امام علی بر آن است که تا انسان‌ها را وادار به فعال سازی رابطه خود با خداوند بکند.

بنابراین هم قرآن و هم نهج‌البلاغه جهت پرورش انسان اگزیستانسی برای جایگزین کردن با انسان ماهیتی ارسطوئی معتقد به فعال کردن این چهار رابطه انسان هستند و به همین دلیل است که اگر بخواهیم تمامی نهج‌البلاغه علی را در یک عبارت تعریف و توصیف بکنیم جز این نخواهد بود که علی در نهج‌البلاغه تلاش می‌کند که در چارچوب چهار رابطه نوین: 1 - انسان با خدا، 2 - انسان با خودش، 3 - انسان با طبیعت، 4 - انسان با دیگران اعم از جامعه، تاریخ انسان نو اگزیستانسی و تطبیقی پرورش دهد که این انسان تطبیقی علی علاوه بر اینکه به راحتی می‌تواند جایگزین انسان ماهیتی ارسطو بشود با جایگزین شدن انسان اگزیستانسی علی به جای انسان ماهیتی ارسطو این انسان تطبیقی و اگزیستانسی می‌تواند کلید واژه هر گونه تحول و تکامل اجتماعی و تاریخی جامعه مسلمان در هر شرایط تاریخی بشود آنچنانکه می‌توانیم به صراحت و با ضرس قاطع اعلام کنیم که هرگز بدون انسان تطبیقی و اگزیستانسی امکان تحول اجتماعی و انسانی و تاریخی جوامع مسلمان در این شرایط در راستای رهائی و نجات از انحطاط وجود ندارد.

5 - مانیفست انسان تطبیقی یا انسان اگزیستانسی در نهج‌البلاغه علی:

الف - مشخصه اول انسان اگزیستانسی امام علی این است که معیار سنجش انسان‌ها در گرو معرفت اکتسابی آن‌ها می‌باشد نه ماهیت از پیش تعیین شده یا علم لدنی قبلی آن‌ها.

«لاَ تُقَاتِلُوا اَلْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ اَلْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ اَلْبَاطِلَ فَأَدْرَکَهُ... - پس از من با خوارج نجنگید زیرا کسی که حق را بجوید و به خطا رود مانند کسی نیست که خطا را بجوید و آن را دریابد» (خطبه 61 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح - ص 94 - س 2) در این کلام امام علی می‌فرماید حساب کسی که به دنبال حق است و اشتباه می‌کند با حساب کسی که دنبال باطل است و اشتباه می‌کند متفاوت است، اگر اشتباهی صورت گرفت باید اشتباه آن‌ها را در چارچوب معرفت و شناخت تبیین کنیم نه در کانتکس شمشیر و سر نیزه و زور و ماهیت از پیش تعیین شده.

تو درون چاه رفتستی زکاخ / چه گنه دارد جهان‌های فراخ

زآنکه از قرآن بسی گمره شدند / زآن رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود / چون تو را سودای سر بالا نبود

مولوی – مثنوی – دفتر سوم – ص 182 - س 17

ای برادر تو همه اندیشه‌ای / ما بقی خود استخوان و ریشه‌ائی

گر گل است اندیشه تو گلشنی / ور بود خاری تو هیمه گلخنی

اول فکر آخر آمد در عمل / به نیت عالم چنان دان از ازل

از یک اندیشه که آید در درون /صد جهان گردد به یک دم سرنگون

جان نباشد جز خبر در آزمون / هر که را افزون خبر جانش فزون

جان ما از جان حیوان بیشتر / از چه؟ زآنرو که فزون دارد خبر

پس فزون از جان ما جان ملک / کو منزه شد زحس مشترک

و زملک جان خداوندان دل / باشد افزون تو تحیر را بهل

مثنوی – دفتر دوم - ابیات 277 و 278 و 3326 تا 3329

ب - از دیدگاه امام علی انسان اگزیستانسی انسانی است که بر پایه اندیشه خود تصمیم می‌گیرد نه بر پایه علم لدنی و ماهیت از پیش تعیین شده. به عبارت دیگر از دیدگاه امام علی انسان اگزیستانسی انسانی است که با شناخت و معرفت اکتسابی خود، خود را می‌سازد نه با علم لدنی یا ماهیت از پیش تعیین شده قبلی؛ لذا امام علی در خطبه 54 - نهج‌البلاغه صبحی الصالح – ص 90 -91 – س 10 تصمیم به جنگ جمل و رویاروئی با طلحه و زبیر محصول ساعت‌های فکر کردن و بی خوابی کشیدن خود می‌داند نه تکیه کردن بر علم لدنی از پیش تعیین شده خود.

«فَتَدَاکُّوا عَلَیَّ تَدَاکَّ اَلْإِبِلِ اَلْهِیمِ یَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا راعی‌ها وَ خُلِعَتْ مَثَانِیهَا حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِیَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَیَّ وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا اَلْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّی مَنَعَنِی اَلنَّوْمَ فَمَا وَجَدْتُنِی یَسَعُنِی إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ اَلْجُحُودُ به ما جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ اَلْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مُعَالَجَةِ اَلْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ اَلدُّنْیَا أَهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ مَوْتَاتِ اَلْآخِرَةِ- مردم برای بیعت با من چنان ازدحام کردند که گوئی مانند شتران تشنه در روز ورود به آب یکدیگر را می‌کوبند شترانی تشنه که ساربانشان آنان را به حال خود گذاشته و افسارهای آنان را رها ساخته باشند تا آنجا که گمان کردم مردم خواهند کشت یا بعضی از آن‌ها بعضی دیگر را از پای در خواهند اورد - من این امر زمامداری را پشت رو کردم تا آنجا که تفکر در این موضوع خواب را از چشمانم منع کرد هیچ چاره‌ائی که برای من امکان داشت نیافتم، مگر اینکه یا با آن تبهکاران به نبرد برخیزم یا آنچه را که محمد آورده است منکر شوم - برای من جنگ آسان‌تر از کیفر الهی بود و مرگ و شکست دنیا برای من از مرگ و سقوط در سرای آخرت آسان‌تر بود.»

اینقدر گفتیم باقی فکر کن / فکر اگر جامد بود رو ذکر کن

ذکر آرد فکر را در اهتزاز / ذکر را خورشید آن افسرده ساز

مثنوی - دفتر ششم - ابیات 1475 و 1476

ج - هر چند در دیسکورس انسان ماهیتی ارسطوئی شناخت دارای تعریف ساده انعکاس عین در ذهن می‌باشد، در نهج‌البلاغه علی طلب شناخت را از ویژگی‌های انسان اگزیستانسی می‌داند که همین شناخت اگزیستانسی است که هم باعث رشد و تعالی عامل شناسا می‌شود و هم موضوع شناسائی را در عرصه شناخت رشد می‌دهد.

«سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ اَلْحُبُّ إِلَی غَیْرِ اَلْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ اَلْبُغْضُ إِلَی غَیْرِ اَلْحَقِّ وَ خَیْرُ اَلنَّاسِ فِیَّ حَالاً اَلنَّمَطُ اَلْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ اِلْزَمُوا اَلسَّوَادَ اَلْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اَللَّهِ مَعَ اَلْجَمَاعَةِ وَ إِیَّاکُمْ وَ اَلْفُرْقَةَ... - در باره من دو گروه از مردم به هلاکت می‌افتند دوست افراط گر که محبت افراطی او، او را به سوی غیر حق می‌کشاند و دشمن تفریط گر که عداوت با من او را هم به سوی غیر حق می‌کشاند و بهترین مردم از نظر تشخیص و وضع روحی در باره من صنف متوسط و معتدل است که افراط و تفریط نمی‌کنند شما طرف این گونه مردم را بگیرید و همواره با سواد اعظم باشید زیرا دست خدا با جماعت است و از جدائی و پراکندگی بپرهیزید» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 127 - ص 184 - س 11).

ای دریغا لقمه دو خورده شد / جوشش فکرت از آن افسرده شد

گندمی خورشید آدم را کسوف / چون ذنب شعشاع بدری را خسوف

اینت لطف دل که از یک مشت گل / ماه او چون می‌شود پروین گسل

سخت خاک آمیز می‌آید سخن / آب تیره شد سر چه بند کن

تا خدایش باز صاف خوش کند / آنکه تیره کرد هم صافش کند

مثنوی – دفتر اول – ابیات 1642 - 1645

د - از دیدگاه امام علی در نهج‌البلاغه تفاوت تقوای اگزیستانسی و تطبیقی با تقوای ماهیتی و دگماتیستی در این است که تقوای اگزیستانسی یا تقوای تطبیقی یک تقوای کنشگر و تقوای سپری و تقوای ستیز می‌باشد در صورتی که تقوای دگماتیسم یا تقوای ماهیتی یک تقوای تماشاگر و تقوی ترمزی و تقوای پرهیز می‌باشد.

«وَ قَالَ ع مَا اَلْمُجَاهِدُ اَلشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ... - پاداش مجاهدی که در راه خدا شهید می‌شود با عظمت‌تر از کسی نیست که قدرت پیدا کند و عفو نماید» (نهج‌البلاغه صبحی صالح - باب حکم - شماره 474 - ص 559 - س 1).

ه - تقوای اگزیستانسی و تطبیقی یک تقوای کنشگر است.

«وَ قَالَ ع اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ اَلْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ اِرْتَحَلَ عَنْهُ- فرمود:علم با عمل همراه است پس هر کس علم به چیزی پیدا کرد به آن معلوم عمل نمود؛ و علم به عمل دعوت می‌کند اگر عمل آن را اجابت کرد با آن خواهد بود و گرنه کوچ می‌کند» (نهج‌البلاغه صبحی صالح – کلمات قصار – شماره 366 - ص 539 - س 1).

و - تفاوت خداپرستی اگزیستانسی و تطبیقی با خداپرستی دگماتیستی در این است که در خداپرستی اگزیستانسی و تطبیقی خداوند یک خدای پرسونال است که انسان به راحتی می‌تواند با او رابطه بگیرد و دعا و نیایش بی واسطه بکند در صورتی که در خداپرستی دگماتیسم خداوند غیر پرسونال می‌باشد و امکان رابطه گیری با او وجود ندارد.

«وَ قَالَ ع إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلتُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ اَلْأَحْرَارِ- فرمود: قومی خدا را به خاطر بهشت عبادت می‌کنند این عبادت بازرگانان است گروهی خدا را به خاطر ترس از جهنم عبادت می‌کنند این عبادت بندگان است جمعی هم خدا را به انگیزه سپاسگزاری عبادت می‌کنند این عبادت احرار و آزاد مردان است» (نهج‌البلاغه صبحی صالح - کلمات قصار – شماره 237 – ص 510 - س 8).

مثنوی – دفتر دوم – چاپ نیکلسون – ص 281 – بیت 1764 به بعد

وحی آمد سوی موسی از خدا / بنده ما را زما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی / نی برای فصل کردن آمدی

تا توانی پا منه اندر فراق / ابغض الاشیاء عندی الاطلاق

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام / هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

در حق او مدح در حق تو ذم / در حق او شهد و در حق تو سم

ما بری از پاک و ناپاکی همه / از گرانجانی و چالاکی همه

من نکردم امر تا سودی کنم / به لک تا بر بندگان جودی کنم

هندوان را اصطلاح هند مدح / سندیان را اصطلاح سند مدح

من نگردم پاک از تسبیحشان /پاک هم ایشان شوند و در فشان

ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود / گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

زانک دل جوهر بود گفتن عرض / پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

چند زین الفاظ و اضمار و مجاز / سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

آتشی از عشق در جان بر فروز / سر به سر فکر و عبارت را بسوز

موسیا آداب دانان دیگرند / سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر زمان سوزید نیست / بر ده ویران خراج و عشر نیست

گر خطا گوید ورا خاطی مگو / ور بود پر خون شهید او را مشو

خون شهیدان را زآب اولی‌تر است / این خطا از صد صواب اولی‌تر است

در درون کعبه رسم قبله نیست / چه غم ار غواص را پاچیله نیست

تو ز سر مستان قلاوزی مجو / جامه چاکان را چه فرمائی رفو

ملت عشق از همه دین‌ها جداست / عاشقان را ملت و مذهب خداست

لعل را گر مهر نبود باک نیست / عشق در دریای غم غمناک نیست

ادامه دارد