سخن روز:
اسفند سالروز درگذشت مصدق و سالروز ملی کردن صنعت نفت ایران به رهبری مصدق و سالروز نخستین کودتا پهلوی دوم بر علیه دولت قانونی و دموکراتیک و ملی دکتر محمد مصدق است
بدونتردید در میان ماههای دوازدهگانه سال شمسی، «تنها ماهی از سال که میتواند یادآور مصدق برای جامعه بزرگ ایران باشد، ماه اسفند است» چراکه:
اولاً سوم اسفند «سالروز کودتای سوم اسفند 1299 روز کودتای رضاخان میرپنج میباشد» که با انجام این کودتا بود که «مبارزه مصدق بر علیه کودتای سوم اسفند 1299 صورت ملی پیدا کرد». یادآوری میکنیم که در سوم اسفند 1299 کودتایی انجام گرفت که خلاصه آن این بود که «سلسله قاجار رفت و رضا خان میرپنج شاه شد». وی در تاریخ 6 آذر 1311 (1932 میلادی) «امتیاز دارسی را لغو کرد». (زیرا تقی زاده وزیر دارایی وقت که حسبالامر رضا خان قرارداد را لغو کرد، خوب میدانست که «این لغو، مقدمه تمدید است چراکه از تدارک مقدمات کار، وقتی که سفیر ایران در انگلستان بود آگاه شده بود.»
باری، پس از کودتای سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان میرپنج، دکتر مصدق از نخستین شخصیتهای سیاسی بود که با آن کودتا مخالفت کرد و با آنکه در آن زمان یعنی در دولت مشیرالدوله از سوی او مصدق به والیگری (یا استانداری) فارس انتخاب شده بود، اما مصدق پس از کودتا، ابلاغیهی حکومت کودتا در فارس انتشار نداد، همچنین کوشش او برای تشویق احمد شاه قاجار به پایداری در برابر کودتا و استعفای او از والیگری فارس همه در این رابطه باید تفسیر کرد. بهخصوص اینکه در دورهی پنجم مجلس شورای ملی که مصدق بهعنوان نماینده مردم تهران اولین بار در مجلس شورای ملی حضور پیدا کرد، از آنجایی که در آن زمان رضا خان، نخستوزیر هم زمان وزیر جنگ احمد شاه قاجار در دست داشت، «مصدق که در مجلس و در رابطه با رضا خان با رویکرد مشروطهخواهی خود بهدنبال تفکیک قوا، و به وجود آمدن مجلس شورا و کاستن از دخالتهای شاه در کارهای کشور بود»، در مجلس پنجم از مخالفان سرسخت رضا خان «جهت پی ریزی یک نظام خودکامهی در ایران بود». معالوصف، او در جلسهی نهم آبان 1304 شمسی در سخنرانی خود بر علیه پادشاه شدن رضا خان گفت: «بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزید و در حضور همهی آقایان شهادت خود را میگویم، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله. من به این کلام الله مجید قسم یاد کردم و این ساعت هم کلام الله خصم من باشد اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم. من همان بودم که هستم و امروز هم اگر چیزی بر خلاف مصالح مملکت خود ببینم ناچار میشوم برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلام از اظهار عقیده خودداری نکنم، خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیسالوزرا (سردار سپه) پادشاه بشوند و در کارهای مملکت هم دخالت کنند، شاه هستند، رئیس الوزراء هستند، فرماندهی کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکهام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش هم به من بدهند زیر بار این حرفها نمیروم. آقای سید یعقوب، شما مشروطهطلب بودید، آزادیخواه بودید. بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر رفتید و مردم را دعوت به آزادی میکردید. حالا عقیدهی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد و هم رئیسالوزراء باشد و هم حاکم؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است و سردار سپه با این کار تبدیل به حاکم مستبدی شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید از دور اول بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم، آزادی نمیخواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود.»
با اینهمه، فریاد مصدق و آزادیخواهان دیگر مانند مدرس و فرخی یزدی و بهار بر علیه رضا خان میرپنج بی نتیجه ماند و رضاخان میرپنج به پادشاهی ایران رسید و البته پس از پایانکار دورهی ششم مجلس همان گونه که پیشبینی میشد، بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطه، یعنی آزادی انتخاب هم از بین رفت و کسانی به مجلس راه یافتند که فرمانبردار بی چون چرای رضا خان بودند. بسیاری از آزادیخواهان کشته یا زندانی شدند و مصدق نیز نخستین خانهنشینی خود را تجربه کرد. او در سالهای حکومت رضاخان زمانی در زندان گذارند و سپس در ملک خود در احمد آباد زیر نظر نیروهای حکومتی محصور و مجبور به سکوت شد آن چنانکه در دوره پهلوی دوم در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 زمانی مصدق در زندان نظامی شاه به سر و سپس در ملک خود در احمدآباد تبعید و مجبور به سکوت شد. بر این مطلب بیافزاییم که رضا شاه پس از استقرار سلطنت و برگزیدن مستوفیالممالک، از نخستوزیر درخواست کرد پست وزارت خارجه را به مصدق بدهد «اما مصدق این پست را نپذیرفت و علیه مستوفیالممالک نیز در مجلس سخنرانی کرد». پس از آن نیز مصدق یکی از منتقدین سر سخت رضا شاه بود در سال 1319 مأموران رضا شاه به خانه مصدق در احمد آباد ریختند و به بهانه جست و جوی مدارک او را بازداشت کرده و بدون هیچ اتهام و مدرکی به زندان بیرجند منتقل کردند. مصدق در زندان بیرجند حال بسیار وخیم داشت و بارها دچار خونریزی دهان و معده شد او در زندان در اعتراض به سرکوب رضا خانی، دست به اعتصابغذا زد. «مصدق در تحلیل نهایی سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست انگلستان میدانست و حاصل این امر آن شد که تا عزل رضا شاه در شهریور سال 1320 مصدق از صحنه سیاست و اجتماع کناره گرفت اما در حافظه اجتماعی و تاریخی طرفداران آزادی و استقلال هرگز به فراموشی سپرده نشد.»
باری، با یورش نیروهای متفقین به ایران در جریان جنگ دوم جهانی و برکنار کردن رضاخان از سلطنت، درهای زندانها باز شد و فریاد آزادیخواهان بار دیگر در سرزمین ایران طنینانداز شد. مصدق نیز از احمدآباد به تهران آمد و در انتخابات دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی از سوی مردم تهران به نمایندگی اول شهر تهران برگزیده شد. از مهمترین رویدادهایی که در آغاز کار آن مجلس رخ داد «مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامه نمایندگی سید ضیاءالدین طباطبایی بود که توسط کودتای سوم اسفند ماه 1299 در روی کار آمدن رضا خان نقش چشمگیری داشت» در آن زمان محمد مصدق 67 ساله بود با چنین پیشینهای هم زمان ایجاد جبهه ملی ایران کرد و به همین دلیل، مصدق از جانب میهن دوستان به رهبری جبهه ملی ایران برگزیده شد. این دورانی بود که پس از گذشت هشت سال از سقوط رضاشاه و ورود محمد رضا شاه به صحنه سیاسی ایران، کشور همچنان دستخوش ناآرامی و عدم ثبات سیاسی بود. نگاهی به آمار نشانمیدهد که از سال 1320 تا دوازده سال بعد کشور 15 بار نخستوزیر عوض کرد.
ثانیاً در 9 اسفند 1331 یعنی بیش از پنج ماه قبل از کودتای 28 مرداد 32 محمد رضا شاه جهت بسترسازی کودتا بر علیه دولت قانونی و ملی و دموکراتیک مصدق، به دروغ اعلامکرد که «من میخواهم مملکت را ترک کنم» و از بعد از پخش این خبر دروغین در بین لات و لوتهای طرفدار در بار و آخوندهای درباری مثل کاشانی و بهبهانی بود که اینها دور کاخ مرمر شاه جمع شدند و غوغا به پا کردند که نمیگذاریم اعلیحضرت برود و مملکت بی صاحب بشود تا مصدق کشور را تحویل کمونیستها بدهد. لهذا، یک سناریوی کامل برای کودتا چیدهبودند که از کاخ مرمر بروند نزدیک نخست وزیری مصدق را ساقط کنند چون هنوز فضای اختناق نبود، جوانها و ملیون آن روزگار به هم پیوستند و کودتای 9 اسفند 1331 را در نطفه خفه کردند. علی ایحال، از اینجا بود که روز نهم اسفند 1331 عدهای جلوی کاخ اختصاصی آمدهبودند و قصدشان این بود که در موقع خروج مصدق از کاخ، او را ترور کنند، البته نتوانستند، بنابراین بعد از آن جلوی خانه مصدق رفتند و باز کامیاب نشدند. خود مصدق در این باره میگوید: «افرادی که مقابل در معمولی که سمت جنوب کاخ است جمع شدهبودند بهمحض اینکه اتومبیل من بهسمت در شمالی حرکت نمود دنبال آن آمدند ولی قبل از اینکه به آنجا برسند اینجانب سوار شده به خانه مراجعت کردم و آنها در جلوی همان در توقف نمودند که بعد شنیدم گفتهبودند مرغ از قفس پرید. جمعیت به در خانه اینجانب هجوم آوردند، در اینجا لازم است گفته شود که در پیشاپیش این عده چند نفر افسر حاضر به خدمت و بازنشسته و چند تن چاقوکش معروف حرکت و قریب یک ساعت سعی میکردند که درب منزل من را شکسته وارد خانه شوند این بار هم نتوانستند دشمنان ایران به هدف خود رسیده و نهضت را با شکست مواجه سازند.»
ثالثاً در تاریخ 29 اسفندماه 1329 دکتر محمد مصدق بنا به پیشنهاد دکتر حسین فاطمی، «ملی شدن صنعت نفت ایران مراحل نهایی تصویب خود را در مجلس طی کرد قبل از آن در این رابطه ابتدا محمد مصدق در مهرماه 1322 (اکتبر 1944 میلادی) در سخنرانی خود در مجلس چهاردهم شورای ملی در باره «موازنه منفی» با هدف قطع دست امپریالیسم از کشور این طرح را پیشنهاد کرد که: «تا نیروهای بیگانه در ایران وجود دارد نباید به هیچ دولت خارجی امتیاز استخراج نفت داده شود» و باز در همین مجلس چهاردهم بود که مصدق طرحی را ارائه و به تصویب رساندهبود که بر مبنای آن «به دولت اجازه نمیداد بدون تصویب مجلس در باره نفت خام با خارجیها مذاکره کرده، و به کشوری امتیاز بدهد». مصدق اصولاً با «واگذاری امتیاز استخراج نفت ایران به شرکتها و دولتهای خارجی مخالف بود». بر همین مبنا نیز پیش از آن «با واگذاری امتیاز استخراج نفت در دریای خزر به شوروی در مجلس چهاردهم مخالفت کرده بود، اقدامی که باعث گردید تا بعدها به یکی از علل مخالفت و دشمنی حزب توده با شخص محمد مصدق و جبهه ملی بیانجامد.»
مصدق معتقد بود که «ایرانیان با اتکا به نیروی خویش، قادر به استخراج نفت کشورشان خواهند بود». بر همین پایه نیز «ملت ایران به رهبری مصدق قادر شدند که از شرکت نفت انگلیس و دولت انگلیس خلع ید کنند». برای فهم جایگاه این پیروزی در تاریخ ایران بهتر است «به جایگاه نفت قبل از این پیروزی توجه کنیم» که در پرسش و پاسخی که در آن ایام میان خلیل ملکی و بوین وزیر خارجه وقت انگلستان واقع شدهاست، به وضوح مشخص است. در این پرسش پاسخ ابتدا خلیل ملکی از وزیر خارجه انگلستان میپرسد: «شما از جان ما چه میخواهید؟ چرا نمیگذارید مردم ایران روی آسایش ببینند؟ چرا این باندهای فاسد و سیاهکار را تقویت میکنید؟ چرا نمیگذارید یک حکومت ملی و علاقهمند دلسوز حال ملت ایران تشکیل گردد؟ چرا هر روز شکاف بین حکومتها و ملت را زیادتر میکنید؟ چرا و چرا و چرا... از جان ما چه میخواهید؟» وزیر خارجه وقت انگلستان با خونسردی تمام پاسخ میدهد: «اویل، اویل، اویل» (نفت، نفت، نفت). (کتاب طلای سیاه یا بلای ایران - ص 9 - سطر 13).
قابلذکر است که مجلس چهاردهم (که مصدق بعد از تبعید رضاخان و شکست استبداد بیست ساله مطلق او در فضای پس از شهریور 20 توانست با رأی آزاد مردم تهران بهعنوان نماینده اول شهر تهران وارد مجلس چهاردهم بشود) طی تصمیمی مقرر داشت که «دولت حقوق حقه ایران را از شرکت نفت استیفاء کند». در اواخر مجلس پانزدهم در محیط خفقانآوری که عمال قدرتهای خارجی بر جامعه ایران حاکم کردهبودند، «قرارداد الحاقی گس گلشائیان (در غیبت مصدق در مجلس پانزدهم) به مجلس ارائه گردید. همه مقدمات امر فراهم شده بود که مجلس قرارداد را تصویب کند. اقلیتی کوچک از ملیون که در مجلس پانزدهم حضور داشتند به اتکای افکار عمومی با قرارداد الحاقی گس گلشائیان به مخالفت برخاستند»، علیهذا در چنین شرایط حساسی بود که مصدق (که بهخاطر آزاد نبودن انتخابات دور پانزدهم در مجلس نبود) طی نامهائی به مجلس پانزدهم «مخالفت ملت ایران را با آن قرارداد اعلامکرد». معهذا، مصدق اگر چه بهخاطر اختناق در انتخابات مجلس پانزدهم نتوانست در مجلس پانزدهم وارد شود ولی در مجلس شانزدهم برای بار دیگر وارد مجلس شد و در تیر ماه 1329 زمانی که کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شانزدهم تشکیل شد، «مصدق به ریاست آن بر گزیده شد.»
در سال 1329 رزمآرا رئیس ستاد ارتش با یک شبه کودتا نخستوزیر شد. رزمآرا چند ماه پس از آن به تاریخ 16 اسفند 1329 در مسجد شاه تهران ترور شد و از پای درآمد. پس از ترور رزمآرا در 16 اسفند 1329، «مجلسین شورای ملی و سنا در 29 اسفند 1329 پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت که از جانب جبهه ملی و مصدق پیشنهاد شده بود به اتفاق آرا از تصویب قطعی گذراندند». پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت ایران که از جانب مصدق و جبهه ملی مجلس شانزدهم به تصویب قطعی رسید عبارتند از: «به نام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضا کنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد». بنابراین، به همین دلیل است که روز 29 اسفند هر سال بعد از 29 اسفند 1329 بهعنوان روز ملی کردن صنعت نفت کشور تعریف شدهاست.
پر روشن است که از آنجایی که پرچمدار ملی کردن صنعت نفت ایران دکتر محمد مصدق بوده است باز روز 29 اسفند هر سال به نام مصدق تعطیل رسمی در کشور میباشد. یادمان باشد که قانون خلع ید در دهم اردیبهشت 1330 به تصویب مجلسین رسید و مصدق با عقیم کردن توطئه روی کار آوردن سید ضیا الدین طباطبایی در 12 اردیبهشت 1330 سمت نخست وزیری ملت را پذیرفت و در 29 خرداد 1330 از شرکت سابق نفت خلع ید کرد و هیئتی را به ریاست مهندس مهدی بازرگان برای اجرای ملی شدن نفت، راهی شرکت نفت کرد و قسمتی از خاک وطن را که در دست کارشناسان انگلیسی بود از دست آنها به در آورد.
مصدق در زمان دولت خود تا حد امکان سعی میکرد «تا قدرت شاه را کاهش دهد و مشروطه را اجرا کند و هم زمان تلاش داشت اوضاع آشفته کشور را سر و سامان دهد و تا آنجا که زمانه و دانش به او اجازه میداد در بهبود وضعیت مردم تهیدست و ستم دیده نیز تلاش میکرد و همزمان تلاش میکرد تا با دسیسههای شرکت نفت انگلیس و دولت انگلیس در ایران نیز مقابله و آن را خنثی نماید». پر روشن است که با دسیسههای شرکت نفت انگلیسی و دولت انگلیس، مصدق با پشتیبانی مردم مبارز ایران و بهویژه کارگران و زحمتکشان کشور پیروز شد.
در رابطه با کاهش قدرت محمد رضا پهلوی تا آنجا موفق بود که شاه ناچار شد که برای ادامه ستیز با مصدق، میدان را خالی کند و به شمال ایران پناه برده و جهت برکناری مصدق در 25 مرداد 1332 به دسیسه چینیهایش ادامه دهد ک البته آن اقدام شاه نیز شکست خورد و او ناچار شد که از ایران به عراق و سپس به مصر فرار کند.
در مقابله با امپریالیسمها اگرچه با واگذاری امتیاز استخراج نفت ایران که قبلاً سهم ایران 16%بود تا 50 درصد هم موافقت نکرد، زیرا که اصولاً مصدق با واگذاری امتیاز استخراج نفت ایران به شرکتها و دولتهای خارجی مخالف بود بر همین مبنا حتی «با واگذاری امتیاز استخراج نفت در دریای خزر به شوروی در مجلس چهاردهم مخالفت کرد» با همه این احوال، «مصدق با امپریالیسم تازه نفس آمریکا دچار خوشبینی بود و مخالفت او از استحکام لازم برخوردار نبود، که لازمه نبرد با امپریالیسم باشد» یادمان باشد که پس از اینکه با سیاستهای امپریالیستی دو امپریالیسم انگلیس و آمریکا آنها موفق شدند با ایجاد آشوب هرج و مرج و تهدید و تطمیع، خریداران نفت ایران را از معامله با دولت مصدق جهت خرید نفت منصرف نمایند «دولت مصدق اعلامکرد که به خریداران نفت ایران تا 50 درصد تخفیف خواهد داد، امری که حتی توسط دولت استالینیستی شوروی به او پاسخ مثبت نداد.»
معالوصف، به این ترتیب بود که دولت مصدق اقدام به «ارائه اوراق قرضه ملی به کارگران، زحمتکشان کشور و استقبال صادقانه و بی ریای آنان از مصدق، او موفق شد تا قبل از کودتای 28 مرداد سال 1332 کشور را بدون درآمد نفتی اداره کند». بر این مطلب بیافزاییم که مصدق در اردیبهشت 1332 یعنی سه ماه قبل از کودتای 28 مرداد 32 شاه را وادار کرد که امور املاک پهلوی را به دولت واگذار کند. همچنین او موفق شد در ارتباط با شکایت شرکت نفت انگلیس در سازمان ملل و دادگاه لاهه، دولت انگلیس را محکوم و حقانیت ملت ایران را در رابط با لغو امتیاز استخراج نفت ایران (توسط شرکت نفت انگلیس) به اثبات برساند» و باز فراموش نکنیم که مصدق «در مقابل نظریه حزب توده (که در آن زمان ایران را به دو منطقه نفوذ قدرتهای بزرگ تقسیم میکردند) به مخالفت برخواستهبود» و به واقع از «حق تعیین سرنوشت مردم ایران و حق فرمانروایی آنان بر سرزمین شان دفاع کرده بود». نظریه حزب توده ایران در آن دوران که توسط احسان طبری فرموله شده بود، اعلام میکرد که «جنوب ایران تا اصفهان منطقه نفوذ قدرتهای غربی و شمال ایران تا حدود قزوین منطقه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی است و لذا دولت مسکو حق دارد که خواهان دریافت حق امتیاز نفت شمال ایران شود.»
مصدق در 9 بهمن 1331 «از تمدید قرارداد شیلات شمال که مدت آن به پایان رسیدهبود خودداری کرد و به این ترتیب شیلات ایران را ملی کرد». عنایت داشته باشیم که «مصدق در پنجم مرداد 32 طی یک پیام رادیویی، تصمیم به انحلال مجلس هفدهم، (که پایگاه ایادی دربار و استعمار شده بود) با رأی مستقیم مردم گرفت» او در پیام رادیویی خود خطاب به مردم ایران گفت: «طی این مبارزه که بنابر اراده ملت، دولت بدان دست برد، البته منافع عدهای در خطر افتاد. بیگانگان از هر فرصتی استفاده میکنند، تا با تحریک و تقویت این عده و هماهنگ ساختن فعالیتهای آنان، هر روز مشکلات تازهای ایجاد کرده و سرانجام دولت را بهزانو درآورند. در مجلس شورای ملی هم کانونی برای پیشرفت مقاصد شوم آنها تشکیل شدهاست لذا دولت ناچار است از شما مردم وطنپرست تقاضا کند عقیده خود را در ابقا یا انحلال آن صریحاً اظهار کنید». مردم ایران وسیعا در این رفراندوم شرکت کردند و با رأی مثبت به انحلال مجلس، حمایت خود را از دکتر مصدق نشان دادند. لهذا به این ترتیب «با رأی مستقیم مردم، مجلس هفدهم که پایگاه ایادی دربار و استعمار شده بود، منحل شد.»
در اینجا برای گرامیداشت سالروز درگذشت او که در 14 اسفند میباشد، با اشاره به برخی گفتارهای کوتاه او، او را بهعنوان یک انسان بزرگ دموکرات و آزادیخواه ارج میگذاریم:
الف – «در جراید آنچه راجع به شخص این جانب نگاشته میشود و هر چه نوشته باشد بههیچوجه نباید مورد تعرض قرار گیرد.»
ب – «قانون برای مملکت است، نه مملکت برای قانون.»
ج – «شاه بهموجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و بههیچوجه من الوجوه در امور مملکت حق دخالت ندارد.»
د - «هر چه فحش شنیدم و یا در جراید خواندم پر کاهی بر من اثر ننمود و هر وقت به یاد پندی میآمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود "که وزن اشخاص در جامعه بهقدر شدائد است که در راه مردم تحمل میکنند" برای مبارزه حریص میشدم و خود را بهتر مجهز میکردم و من این نهضت را تا زندهام ادامه میدهم و از آن منحرف نخواهم شد.»
و - در بیدادگاه نظامی فرمایشی محمد رضا شاه، پس از کودتای 28 مرداد 32، سرافراز و پایدار گفت: «حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت، کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام.»
ز - «من به حس و عیان میبینیم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد، ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.»
ح – «آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمالنفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی در افکندهام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم.»
ط – «من طی اینهمه فشار و ناملایمات، اینهمه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و بهخوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار بر آیند.»
پایان