جنبش «حاشیه‌نشینان ایران» و «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارتگر و دگماتیسم» - قسمت هفتم

 

ی – «حاشیه‌نشینان شهری ایران» در ترازوی 37 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم:

در قیام 15 خرداد از آنجائیکه هنوز پدیده حاشیه‌نشینان در ایران تکوین پیدا نکرده بودند، به علت بافت خودویژه اجتماعی ایران، لومپن پرولتاریای شهری تحت هژمونی گنده‌لاتها، توسط نوچه‌بازی و نوچه‌گرائی نقش همین جنبش حاشیه‌نشینان شهری را برای روحانیت موج‌سوار بازی کردند. به طوری که در جریان کودتای 28 مرداد همین لومپن پرولتاریای شهری تحت هژمونی شعبان بی‌مخ و رمضان یخی و طیب حاجی رضائی (که بعدا شهید رژیم مطلقه فقاهتی شد) و غیره توانستن با سر چوب کردن لباس زیر همسر دکتر محمد مصدق سر سلسله جنبان نهضت رهائی‌بخش و دموکراسی طلبانه کشورهای پیرامونی در فرایند بعد از جنگ بین‌الملل دوم، تحت مدیریت امپریالیسم جهانی و حمایت دربار ارتجاعی پهلوی دوم و ارتجاع مذهبی فقاهتی، دولت مصدق را سر نگون کنند.

به همین دلیل بود که روحانیت موج‌سوار فقاهتی در جریان جنبش 15 خرداد که در راستای مخالفت خمینی با حقوق زنان و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان در قضیه انجمن ایالتی ولایتی تکوین پیدا کرد، تلاش کردند تا توسط همین لومپن پرولتاریای تهران تحت رهبری طیب حاجی رضائی و نوچه‌هایش بر جنبش اجتماعی ضد استبدادی 15 خرداد (که مانند جنبش ضد استبدادی اجتماعی مردم ایران در سال‌های 56 - 57 فاقد رهبری و هژمونی بود) سوار شوند که البته غیبت جنبش سیاسی مترقیانه هم در جنبش 15 خرداد و هم در جنبش ضد استبدادی 56 - 57 مردم ایران باعث گردید تا در دو مرحله فوق روحانیت موج‌سوار فقاهتی توان آن را پیدا کند که رهبری این جنبش‌ها را در دست بگیرد.

دومین مشخصه حاشیه‌نشینان ایران که از سال 56 در اعتراض به سیاست ضد حاشیه‌نشینی رژیم کودتائی پهلوی دوم توسط تخریب خانه‌ها و زاغه‌ها و آلونک‌ها و کپرهای آنها به وسیله شهرداری‌ها تکوین پیدا کردند، رشد کمی سونامی‌وار این جنبش بود، چراکه فراموش نکنیم که در دهه 40 که رفرم شاه – کندی توسط سرمایه‌های نفتی بسترساز حاکمیت مناسبات تولید سرمایه‌داری وابسته در ایران گردید بیش از 70% جمعیت ایران در روستاها به سر می‌بردند، طبیعی است که با شکست پروژه رفرم شاه – کندی و سرازیر شدن سیل طبقه زحمتکش روستاهای ایران (که دیگر از بعد از شکست رفرم شاه – کندی به علت حاکمیت فقر مطلق و عدم امکان تولید درآمد کشاورزی در روستاهای ایران حتی در حد زندگی بخور و نمیر دوران زمین‌داری نمی‌توانستند تولید درآمد کنند) از آنجائیکه بورژوازی بزرگ دربار که توسط سرمایه‌های نفتی و رانتی و فروش زمین‌های خود در روستا به دربار، به شهرها آمده بودند و تولید صنعتی در دست گرفته بودند، توان جذب این سونامی را نداشتند، در نتیجه سونامی مهاجرت اجباری طبقه زحمتکش روستائی به شهرهای ایران از بعد از شکست رفرم شاه – کندی در دهه 40 نتوانست «در راستای پرولتریزه کردن جامعه ایران پیش برود.»

همین امر عاملی گردید تا این سیل ویرانگر مهاجرت طبقه زحمتکش روستائی به صورت یک پدیده آماس شده در حاشیه شهرها در گودها و آلونک‌ها و زاغه‌ها و کپرها در اوج فقر و فلاکت استخوان‌سوز و خانمان‌سوز و خرمن‌سوز تکوین پیدا کنند؛ و آنچنان رشد کمی این حاشیه‌نشینان صورت نجومی به خود گرفت که به یکباره ساختار طبقاتی جامعه ایران را دچار بحران کرد. زیرا به لحاظ کمی و جمعیتی به یکباره از دهه 50 و بخصوص از بعد انقلاب 57 که سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی «شعار مجانی شدن زمین در شهرها دادند»، جمعیت حانشیه‌نشینان شهری از تمامی گروه‌های اجتماعی ایران بیشتر شدند و همین رشد کمی که بسترساز بحران طبقاتی جامعه ایران در نیم قرن گذشته بخصوص از بعد از انقلاب 57 شده است، خود عاملی گردیده است تا این گروه اجتماعی علاوه بر اینکه در سال 56 - 57 با حضور خود در جنبش ضد استبدادی مردم ایران عامل گردید تا اینکه جنبش طبقه کارگر ایران که از 18 شهریور ماه 57 تحت هژمونی کارگران صنعت نفت به میدان آمده بودند، نتوانند هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران را به کف بگیرند و در غیبت جنبش سیاسی پیشگامان مردم ایران (بخاطر بن‌بست و شکست استراتژی جنبش چریکی در دهه 50) بسترساز موج‌سواری و کسب هژمونی روحانیت موج‌سوار و از راه رسیده شدند.

البته همین جنبش حاشیه‌نشینان در طول 37 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان یک اهرم تعیین کننده در تعیین سیاست‌های سرکوب‌گرانه رژیم مطلقه فقاهتی هم درآمدند؛ زیرا علاوه بر اینکه خواستگاه اصلی نیروهای سرکوب‌گر سپاه و بسیج و لباس شخصی‌ها و نیروی‌های انتظامی وغیره رژیم مطلقه فقاهتی، در طول 37 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی بوده‌اند و توسط این گروه اجتماعی بوده که رژیم مطلقه فقاهتی توانسته است هم در مرحله سرکوب جنبش‌های قومی سال‌های 58 تا 60 و هم در عرصه کودتای فرهنگی بهار 59 تحت مدیریت حسین حاجی فرج دباغ معرف به عبدالکریم سروش و هم در دوران 8 ساله جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین و هم در جریان سرکوب جنبش سیاسی ایران از بعد از 30 خرداد تا هولوکاست تابستان 67 به بسیج نیرو بپردازد و از این گروه عظیم اجتماعی استفاده نماید مضافا بر این توسط دخالت این گروه اجتماعی در جریان تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی رژیم فقاهتی بوده است که بخصوص از بعد از فوت خمینی و رهبری حزب پادگانی خامنه‌ای، این تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت، صورت سیستمی و نهادینه شده پیدا کرد؛ زیرا در دوران ده ساله رهبری خمینی بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، خمینی تلاش می‌کرد به علت جایگاه کاریزماتیکی که داشت، توسط فرمان و فتوا و تکلیف گروه اجتماعی حاشیه تولید را در راستای حل اختلافات خود از جنبش اقلیت‌های قومی تا اختلاف درون روحانیت مثل سرکوب قهرآمیز جنبش خلق مسلمان شریعتمداری و سرکوب همه جانبه جنبش سیاسی از 30 خرداد 60 تا هولوکاست تابستان 67 و پر کردن جبهه‌های جنگ با حزب بعث عراق و صدام حسین در طول 8 سال جنگ، توسط این گروه اجتماعی حاشیه‌نشین به انجام برساند.

اما از بعد از فوت خمینی از آنجائیکه خامنه‌ای به علت فقدان جایگاه کاریزماتیک در عرصه روحانیت و حوزه‌های فقاهتی و جامعه ایران کوشید تا توسط نهادینه و سازماندهی کردن تمامی ارگان‌های حکومتی اعم از لشکری و کشوری و نهادهای غیر دولتی اعم از بنیادها و سازمان‌ها و تولیت‌ها و حتی هیئت‌های سنتی مذهبی و مداحان و مساجد و ائمه‌های جمعه و جماعت و قس علی هذا با ایجاد تشکیلات حزب پادگانی فراگیر، مدیریت خود را در عرصه رژیم مطلقه فقاهتی به انجام برساند؛ که البته هم در فرایند ده ساله رهبری خمینی بر رژیم مطلقه فقاهتی و هم در دوران 27 ساله رهبری حزب پادگانی خامنه‌ای، خاستگاه اصلی نیروهای آنها همین گروه اجتماعی حاشیه‌نشینان بوده است.

لذا از آنجائیکه در 38 سالی که از عمر جنبش حاشیه‌نشینان شهری می‌گذرد، روحانیت موج‌سوار کوشیده است تا توسط مساجد و حسینه‌ها وتکیه‌ها و هیئت‌های سنتی و مداحان و هیئت‌های زیارتی و نمازهای جمعه و جماعت به سازماندهی این گروه تشکل‌ناپذیر و بدون هژمونی درون‌ذاتی بپردازند، خود به خود روحانیت فقاهتی در طول 38 گذشته رهبری این گروه اجتماعی در دست داشته است. لذا همین امر باعث گردیده است تا در طول 38 سالی که از عمر جنبش حاشیه‌نشینان شهری می‌گذرد، «رهبری این گروه اجتماعی در دست جناح راست رژیم مطلقه فقاهتی باشد.»

آمار رای‌های ثابت جناح راست در انتخابات 37 ساله گذشته که بین 10 تا 12 میلیون رای بوده است، معرف این واقعیت می‌باشد. به همین دلیل همین رهبری جناح راست بر گروه اجتماعی حاشیه‌نشینان شهرهای ایران، باعث گردیده است تا حتی جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون رژیم مطلقه فقاهتی که در خرداد 76 در جریان انتخابات دولت هفتم سید محمد خاتمی تکوین پیدا کرد، در خرداد 84 در جریان انتخابات دولت نهم، توسط همین جنبش حاشیه‌نشینان شهری شکست بخورد. به عبارت دیگر عامل شکست جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت در انتخابات دولت نهم در خرداد 84، معلول به صحنه کشیدن جنبش حاشیه‌نشینان شهری توسط جناح راست و حزب پادگانی خامنه‌ای بود.

چراکه جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلب درون نظام مطلقه فقاهتی تحت هژمونی سید محمد خاتمی در طول 8 سال عمر دولت هفتم و هشتم خود نتوانستند مرحمی بر زخم حاشیه‌نشینان شهری بزنند و اصلا به علت نداشتن تحلیل درست جامعه‌شناسانه از جامعه ایران برای گروه اجتماعی حاشیه‌نشینان شهری ارزشی قائل نشدند؛ و جنبش به اصطلاح اصلاحات سید محمد خاتمی چنین فکر می‌کردند که تنها توسط کسب هژمونی جنبش اجتماعی ایران، آنها می‌توانند به اهداف خود در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت دست پیدا کنند. غافل از اینکه جناح رقیب تحت هژمونی حزب پادگانی خامنه‌ای درس آنها را خوانده بود و دریافته بود که پاشنه آشیل و چشم اسفندیار جنبش به اصطلاح اصلاحات سید محمد خاتمی در نشناختن و نفهمیدن و پشت کردن به جنبش حاشیه‌نشینان شهری می‌باشد.

لذا در این رابطه بود که حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان انتخابات دولت هفتم که کاندیدای شش دانگ آنها اکبر ناطق نوری بود و توسط جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلب آچمز شد، دریافت که جهت مقابله با جنبش به اصطلاح اصلاحات سید محمد خاتمی باید به جنبش آلترناتیوی حاشیه‌نشینان شهری تکیه کند؛ اما نکته فاجعه اینجا بود که حزب پادگانی خامنه‌ای جهت به صحنه آوردن جنبش حاشیه‌نشینان شهری (از آنجائیکه عامل حرکت جنبش حاشیه‌نشینان فقر استخوان‌سوز آنها می‌باشد) طبیعی است که خصلت حاشیه تولید بودن حاشیه‌نشینان شهری باعث می‌گردید تا مقابله کردن با فقر استخوان‌سوز آنها تنها در چارچوب سیاست کمک‌های بلاعوض و غیر برنامه‌ریزی شده و اهدائی ممکن باشد.

البته و صد البته و هزار البته، این درمان فقر حاشیه‌نشینان شهری تا زمانی است که ما بخواهیم در چارچوب خود جایگاه اجتماعی و اقتصادی حاشیه‌نشینان و حاشیه‌نشینی بودند، به صورت غیر ساختی به التیام فقر آنها بپردازیم. پر واضح است که برای برخورد زیرساختی و برنامه‌ای با پدیده حاشیه‌نشین شهری به صورت درازمدت، راهی جز این نداریم که در چارچوب برنامه سوسیالیستی بتوانیم توسط رونق اقتصادی و رشد تولید صنعتی در عرصه کشاورزی و غیر کشاورزی رفته رفته بستر جذب این نیروی‌های کار بی‌کار شده فراهم کنیم. همان کاری که اصلا و ابدا از رژیم کودتائی پهلوی و رژیم مطلقه فقاهتی ساخته نیست.

لذا تا زمانیکه ما مانند رژیم مطلقه فقاهتی توان جذب این نیروی عظیم بیکار حاشیه تولید به صورت زیربنائی نداریم، راهی جز این برای ما نمی‌ماند، جز اینکه به صورت کوتاه‌مدت توسط تزریق کمک‌های بلاعوض و امدادی و اهدائی مثل کوپن و یارانه و غیره مرحمی موقتی بر زخم آنها بزنیم. طبیعی است که به موازات اینکه کدامین راه و استراتژی جهت برخورد با پدیده حاشینه‌نشینی انتخاب کنیم، دو راه حل یا استراتژی متفاوت شکل می‌گیرد که شکل برنامه و درازمدت برخورد با حاشیه‌نشینی، برخورد سوسیالیستی یا برنامه‌ای نامیده می‌شود. اما برخورد موضعی و کوتاه مدت با پدیده حاشیه‌نشینی و فقر از طریق کمک اهدائی و بلاعوض، پوپولیسم نامیده می‌شود.

اما از آنجائیکه دولت سید محمد خاتمی و جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلبان در دولت هفتم و هشتم توان برخورد درازمدت با حاشیه‌نشینی نداشتند و نمی‌توانستند توسط برنامه سوسیالیستی در عرصه تولید کشاورزی و غیر کشاورزی به جذب این خیل عظیم حاشیه‌نشینان دست پیدا کنند و از آنجائیکه برعکس جناح راست، دولت هفتم و هشتم و جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلبان، توان فهم جایگاه جنبش حاشیه‌نشین شهری را نداشت، همین امر باعث گردید تا این جریان نه تنها از انجام برنامه درازمدت جهت حل معضل حاشیه‌نشینان شهری ناتوان باشد، حتی نسبت به انجام پروژه‌های کوتاه‌مدت بلاعوض اهدائی هم نسبت به حاشیه‌نشینان شهری کوتاهی کردند.

لذا همین امر باعث گردید تا جناح راست و حزب پادگانی خامنه‌ای (از بعد از اینکه در دولت هشتم دیگر تضاد بین دو جناح راست حاکم و جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلب سید محمد خاتمی به نقطه بحرانی رسید) از این پاشنه آشیل و چشم اسفندیار جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلب استفاده نمایند؛ و در چارچوب همان هژمونی جناح راست بر حاشیه‌نشینان شهری کوشیدند، «تا از حاشیه‌نشینان شهری در برابر جنبش به اصطلاح اصلاح‌طلب سید محمد خاتمی یک آلترناتیو قوی ایجاد نمایند»؛ که البته «پوپولیسم ستیزه‌گر و غارتگر و دگماتیسم دولت نهم و دهم، مولود شکست دولت هشتم سید محمد خاتمی و جنبش به اصطلاح اصلاحات او و حمایت حاشیه‌نشینان توسط جناح راست و حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد

ادامه دارد