Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

آسیب شناسی جنبش اجتماعی 22 خرداد 88

جنبش اجتماعی سراسری کشور ما که از بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 برای اولین مرتبه در 30 سال بعد از انقلاب در سرتاسر کشور در حال اعتلا است و منحنی اعتلای آن در سراسر کشور به حدی سریع پیش می‌رود که تمامی رهبری فرصت طلب جنبش فوق، یعنی جناح مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی، تحت رهبری مثلث خاتمی - موسوی - هاشمی را آچمز کرده و آن‌ها را مجبور کرده تا به جای پیش تازی جنبش اجتماعی فوق به دنباله روی از آن بپردازند. آنان نه تنها توانایی اعتلا جنبش را ندارند، بلکه می‌خواهند از آن به مثابه اهرم فشاری از پایین برای چانه زنی از بالا استفاده کرده و در عرصه تقسیم قدرت، خامنه‌ای را مجبور به تجدید نظر در حمایتش از راست سنتی بکنند.

مهم‌ترین عملی که باعث گردید تا جنبش اجتماعی 22 خرداد فعلی با اینچنین پتانسیل قوی توسعه پیدا کند، جریحه‌دار کردن احساسات مردم بر مبنای سرقت فراگیر رای‌های آن‌ها توسط خامنه‌ای و دستگاه اجرایی حکومت فقاهتی حاکم می‌باشد. ممکن است همین جا این سوال مطرح شود که مگر سرقت رای‌های مردم توسط رژیم فقاهتی حاکم کار جدیدی است که فقط در این مرحله انجام گرفته و در گذشته سابقه نداشته است؟ آنچه باید در پاسخ به سوال فوق مطرح کرد اینکه کلا اگر بخواهیم سرقت‌های مختلف فرهنگی- تاریخی- اقتصادیی- سیاسی و انتخاباتی رژیم فقاهتی در طول 30 سال گذشته آرایش دهیم، شاید بیش از همه سرقت‌های پنجگانه فوق، سرقت انتخاباتی که در دو شکل رای سازی و راس سازی صورت گرفته است، در صدر لیست آرایش ماست. سئوال دوم این است که چه عواملی موجب گردیده است که سرقت انتخاباتی در 22 خرداد 88، موجبات به وجود آمدن جنبش اجتماعی شده است؟ پاسخ این سئوال را می‌توان در شرایط تاریخی انتخابات 22 خرداد 88 که در پایین بدان اشاره می‌کنیم جستجو کرد :

1 - رشد آگاهی مردم کشورمان، در این شرایط به خاطر دهکده‌ای شدن جهان در عرصه اطلاعات توسط ماهواره و اینترنت به صورت کیفی افزایش پیدا کرده است.

2 - آشکار شدن فساد عمومی و همه جانبه رژیم فقاهتی برای توده‌ها، که تاکنون به خاطر پوشش مذهبی، عدم فضای باز سیاسی، توده‌ها در قضاوتشان فساد رژیم را تنها شامل بخشی از حاکمیت، که جناح هاشمی بود – می‌دانست و بخشهای دیگر رژیم را تقریبا منزه از این موضوع می‌دانست. اما افشاگری‌های جناح‌ها در برابر مردم، کل نظام را برای مردم زیر سوال برد و این موضوعی بود که رژیم در مرحله تصمیم گیری برای مناظره‌های تلویزیونی کاندیداها به فکرش نمی‌رسید و خامنه‌ای فکر می‌کرد که توسط این مناظره فقط جناحهای رقیب و در راس آن‌ها هاشمی زیر سوال می‌رود نه کل نظام، و در راس آن‌ها خود او.

3 – حمایت‌های یک جانبه خامنه‌ای از جناح راست سنت گرا (به خصوص در مدت 6 ماه گذشته یعنی از ضیافت‌های ماه رمضان او که علنا از دولت احمدی نژاد خواست که برای چهار سال آینده تنظیم برنامه کند و در سخنرانی عید نوروز در مشهد و...) باعث گردید که تضادهای داخلی رژیم در این مرحله انتخابات و تقسیم قدرت از مرز داخلی بیرون بیاید و برای دومین بار پس از انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 یعنی پس از خروج منتظری از قدرت در سال 67 تضادهای داخلی رژیم به بیرون نظام تسری پیدا کند و قدرت ولایت، که کار اصلی‌اش در نظام فقاهتی تعدیل تضادهای داخلی حاکمیت بر پایه تقسیم باز تقسیم قدرت - آنچنانکه در زمان خمینی شاهد آن بودیم - به شدت تضعیف شده و در شرایط فعلی به خاطر جهت گیری یک جانبه خامنه‌ای از جناح راست سنتی به رهبری مصباح یزدی - جنتی- مهدوی کنی- محمد یزدی ناتوان گردد، که حاصل آن ریزش تضاد از بالا به پایین و رو در رو شدن گرگ‌های درون حاکمیت گردد. هاشمی رفسنجانی این موضوع را در نامه‌ای به خامنه‌ای از قبل به او گوشزد می‌کند. اما خامنه‌ای که گوشش بدهکار این مسایل نبود تا دقیقه نود به حمایت خود از احمدی نژاد ادامه داد که همین موضوع به صورت ماده محترقی درآمد که بر آتش خشم توده‌ها علیه احمدی نژاد و خامنه‌ای ریخته شد و روز بروز این آتش را شعله‌ورتر می‌سازد و جای تعجب نیست که در تمام تظاهرات بر علیه احمدی نژاد پیش از احمدی نژاد جهت گیری تضادها و شعارها به طرف خامنه‌ای یعنی خط سرخ نظام فقاهتی می‌باشد.

4 - ریزش تضادهای داخلی رژیم در کمپین انتخاباتی دهم رئیس جمهوری رژیم فقاهتی حاکم از بالا به پائین یعنی متن توده‌ها در بستر افشاگری‌های جناح‌های حاکم به خصوص توسط مصاحبه‌های رویاروی تلویزیونی بین کاندیداها که برای اولین بار در کمپین مبارزاتی کاندیداتوری رژیم تجربه می‌شد به علت ماهیت غیر برنامه‌ای این مناظره‌ها خود مناظره‌ها بدل به افشاگری‌های هیستریک و تسویه حساب‌های تاریخی 30 سال گذشته گردید. سه جریان راست مدرن به نمایندگی محسن رضائی و رفرمیست سنت گرا به رهبری کروبی و بالاخره رفرمیست مدرن به رهبری مثلث خاتمی- موسوی- هاشمی، و راست بازاری به رهبری ناطق نوری از یک طرف با راست سنت گرا تمامیت خواه اقتدار طلب پزیتویستی عوام فریب به رهبری احمدی نژاد از طرف دیگر باعث گردید تا:

اولا فساد کلی حکومت برای مردم روشن شود.

ثانیا چهره چهار ساله عوام فریب احمدی نژاد برای توده‌ها عریان گردد.

ثالثا در برابر چهره خشن و پزیتویستی و عوام فریب احمدی نژاد، چهره موسوی به صورت آزادی‌خواه عدالت طلب و مظلوم و دموکرات تجلی کند، که همین خندق زمینه گرایش بخشی از جمعیت 20 میلیونی معترض خاموش جامعه به طرف موسوی بشود و موسوی بتواند به صورت آلترناتیو واقعی احمدی نژاد برای توده‌ها مطرح گردد.

البته مخالفت سنتی موسوی در دهه 60 با خامنه‌ای دلیل دیگر گرایش توده‌ها به موسوی شد، چرا که آنچنانکه در انتخابات دوره هفتم رئیس جمهوری دیدیم آنچه باعث اقبال مردم به خاتمی گردید نه شناخت توده‌ها از خاتمی بود، بلکه حمایت خامنه‌ای از ناطق نوری بود که باعث گرایش مردم به خاتمی گردید در این انتخابات هم بغض از خامنه‌ای و احمدی نژاد عامل روی آوردن مردم به موسوی شده است.

 

آسیب شناسی جنبش اجتماعی 22 خرداد 88:

1 - خطر اولی که جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 را تهدید می‌کند همان آفتی است که جنبش اجتماعی – سیاسی 22 بهمن و جنبش اجتماعی- سیاسی مشروطیت را تهدید می‌کرد و آن عبارت است از نفی نگری توده‌ها به جای اثباتی نگری آن‌ها می‌باشد، چراکه در تمام جنبش‌های سیاسی- اجتماعی فوق موتور حرکت جنبش‌ها نفی وضع موجود بوده است نه اثبات وضع مطلوب و آلترناتیوی آینده، و این موضوع باعث گردیده است تا توده‌های ما سراب را آب بپندارند و در نتیجه پس از آنکه دیدند به آب نمی‌رسند دچار یاس و سرخوردگی می‌شوند و برای مدتی در لاک خود فرو می‌روند. آنچنانکه بعد از کودتای رضاخان در سال 1299 و کودتای سیاه در 28 مرداد سال 32 و 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 57 دیدیم که در تمامی این فرآیندهای تاریخی گذشته، توده‌های ما پس از اینکه در عرصه جنبش اجتماعی – سیاسی – اقتصادی خود نتوانستند پیش بروند و با ضربات فیزیکی رژیم‌های غیر مردمی کودتا روبرو شدند، به خاطر عدم سازماندهی خود و عدم پتانسیل رهبرانشان، جهت هدایتگری و سازمانگری آن‌ها، متلاشی می‌شد و پس از ضربه، به یاس می‌رسیدند و در نتیجه برای مدتی در لاک خود به صورت اعتراض خاموش فرو می‌رفتند.

2 - خطر دومی که جنبش اجتماعی 22 خرداد را تهدید می‌کند، عدم پیوند تاریخی هژمونی جنبش با خود جنبش می‌باشد. به عبارت دیگر بین جنبش اجتماعی فعالی و رهبری آن سنخیتی وجود ندارد، توده‌ها برای خواسته‌های تاریخی خود که عبارتند از: توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی مبارزه می‌کنند، اما هژمونی آن‌ها را برای وادار کردن خامنه‌ای به تقسیم باز تقسیم قدرت و سهم خواهی از قدرت به کشاکش با جناح‌های دیگر قدرت و در راس آن‌ها خامنه‌ای می‌پردارد و دلیل آن پارادوکس ماهیتی بین رهبری و جنبش به خاطر این است که، رهبری جنبش از دل جنبش اجتماعی فوق بیرون نیامده است، بلکه جنبش اجتماعی فوق به خاطر خلاء رهبری، خود را وابسته به این جناح کرده است و طبیعی است که به علت عدم صلاحیت رهبری جنبش، این جنبش مثل جنبش‌های قبلی عقیم گردد. چرا که رهبری فعلی جنبش در صورت طولانی شدن مبارزه توان هدایتگری جنبش را نخواهد داشت و تسلیم فشار حاکمیت می‌گردد. تنها در صورت کوتاه مدت بودن حرکت جنبش اجتماعی و تسلیم بدون فشار و سرکوب خامنه‌ای جهت تقسیم قدرت، رهبری فعالی جنبش اجتماعی 22 خرداد می‌تواند حرکت جنبش اجتماعی 22 خرداد را در خدمت منافع خود به کار گیرد. طبیعتا مکانیزمی که رهبری فعالی جنبش اجتماعی 22 خرداد برای وادار کردن خامنه‌ای جهت تقسیم قدرت به کار گرفته است تاکتیک فشار از پایین برای چانه زنی سهم بیشتر قدرت از بالا.

3 - خطر سومی که جنبش اجتماعی 22 خرداد را تهدید می‌کند خطر قهرآمیز شدن سریع برخورد جنبش اجتماعی 22 خرداد با حاکمیت است، بدون طی کردن مرحله‌ای مبارزه دموکراتیک، توسط اعتراضات علنی از اعتصاب گرفته تا تظاهرات و... که در این رابطه اتفاقا مکانیزم رژیم در روز دوشنبه 25 خرداد در همین راستا قابل تبیین و تحلیل می‌باشد. البته خامنه‌ای این تاکتیک را از سلف خود خمینی آموخته است.

 

تله 30 خرداد 60 در کمین 22 خرداد 88 است:

خمینی برای اینکه بتواند جنبش‌های اجتماعی یا دانشجویی یا سیاسی و... مخالف خود را سرکوب کند ابتدا سعی می‌کرد با بسترسازی و چراغ سبز زدن و وارد کردن فشارهای گوناگون، آن‌ها را در سه گوش و بن بست قرار دهد که تنها راه فرار آن‌ها را برخورد قهرآمیز کند و بعد که آن‌ها وارد برخورد عکس‌العملی و قهرآمیز با رژیم فقاهتی شدند با تمام قدرت آن‌ها را سرکوب کند. واقعه 30 خرداد سال 60 که اکنون در آستانه آن قرار داریم - برعکس آنچه مجاهدین خلق مدعی هستند - انتخابی اختیاری برای تعیین استراتژی نوین مجاهدین که همان شروع فاز نظامی و برخورد قهرآمیز با رژیم نبود، بلکه سه گوشه‌ای و بن بستی بود که خمینی از سال 58 پس از جریان سفارت و انقلاب فرهنگی بهار 59 و گرفتن ساختمان ستاد مرکزی مجاهدین در میدان ولی عصر و بالاخره پس از شروع جنگ و اوج گیری تضادهای داخلی حاکمیت میان دو جناح ارتجاع و لیبرالیسم بنی صدر، گام به گام می‌کوشید بستر این سرکوب را با سوق دادن آن‌ها به طرف برخورد عکس‌العملی و قهرآمیز فراهم سازد. که 30 خرداد تله‌ای در این رابطه بود که مجاهدین اسیر آن شدند. البته طرح این موضوع تبرئه کردن خط مشی چریکی که استراتژی مجاهدین بوده و هست، نیست بلکه بیشتر منظور ما از طرح این موضوع طرح واقعیت شکل گیری 30 خرداد توسط خمینی است و بهره بری که خمینی از این استراتژی خود کرد. که اگر چه بهای سنگینی برای این منظور پرداخت ولی با این تاکتیک نه تنها توانست مجاهدین را وادار به فرار از کشور کند و تشکیلات داخلی آن‌ها را متلاشی کند، بلکه به موازات آن پس از واقعه 30 خرداد، خمینی تمامی جریان‌های دیگر سیاسی جامعه را در بستر برخورد با مجاهدین خلق نابود و متلاشی کرد و شکنجه و اعدام سیستماتیک در زندان‌هایش را برقرار کرد و بالاخره هر چه ماهی می‌خواست از آب گل آلود 30 خرداد گرفت. آنچنانکه در جریان انقلاب فرهنگی هم باز تاکتیک خمینی بر همین مبنا قرار داشت، ابتدا می‌کوشید نیروها را در موضع عکس‌العملی وادار به اتخاذ برخورد قهرآمیز نماید و سپس با سرکوب قهرآمیز همه جانبه، آن‌ها را تار و مار کند. در همین راستا مثال‌ها برای خمینی فراوان است از کردستان گرفته تا گنبد و جریان شریعتمداری و...

 

استراتژی خامنه‌ای جهت برخورد با جنبش اجتماعی 22 خرداد:

خامنه‌ای هم در جهت سرکوب رقیبان قدرت حکومتی خود سعی می‌کند از همین استراتژی خمینی تاسی کند آنچنانکه در سرکوب جنبش 18 تیر دانشجویی سال 78 دیدیم، ابتدا توسط حمله بی امان لباس شخصی‌ها که سر انگشتان اجرایی خامنه‌ای می‌باشند به خوابگاه امیرآباد و به خاک و خون کشیدن آن‌ها کاری کرد که جنبش دانشجویی 18 تیر که یک حرکت دموکراتیک بود، به موضع عکس‌العملی و برخورد آنتاگونیستی روی آورد و سپس با تمام قدرت، ولی با ماسک مظلومیت جنبش 18 تیر را تار و مار کرد، به طوری که خاتمی چند روز بعد از 18 تیر در سخنرانی که در دانشگاه همدان کرد گفت: «من و خامنه‌ای افتخار می‌کنیم که توانستیم غائله 18 تیر را بدون یک قطره خونریزی به پایان ببریم.» در جریان سرکوب جنبش اجتماعی 22 خرداد باز خامنه‌ای در تلاش است که همین استراتژی را پیاده کند یعنی بستر را باز گذاشته و سپس با قتل عام روز دوشنبه سعی می‌کند آن‌ها را در سه گوشه دفاع از خود و اتخاذ برخورد عکس‌العملی و قهرآمیز کند و سپس با تمام سازماندهی که از قبل کرده جنبش 22 خرداد را قلع و قمع کند. بنابراین آنچه استراتژی خامنه‌ای در برخورد با جنبش 22 خرداد تا امروز تشکیل می‌دهد و احتمالا خطوط آن را در نماز جمعه 29 خرداد اعلام خواهد کرد عدم عقب نشینی در برابر رهبری جنبش برای تقسیم قدرت و یا ابطال انتخابات آنچنانکه خواسته جناح مثلث موسوی – خاتمی – هاشمی می‌باشد، است. حال بعدا بر اثر فشار فراگیر شدن جنبش 22 خرداد خامنه‌ای حاضر به عقب نشینی گردد موضوع دیگری است که در همان مرحله باید به بررسی آن بپردازیم در این مرحله تصمیم خامنه‌ای عدم عقب نشینی در برابر خواسته رهبری جنبش 22 خرداد است و فراهم کردن بستر برای سرکوب همه جانبه آن.

 

جنبش 22 خرداد در راستای پیوند با جنبش 18 تیر:

خطر بزرگی که پروسه رو به گسترش جنبش اجتماعی 22 خرداد برای خامنه‌ای دارد، پیوند جنبش اجتماعی فوق با جنبش دانشجویی است. که این پیوند علاوه بر اینکه باعث می‌گردد تا رهبری جنبش از رفرمیست‌های مثلث فوق به جنبش دانشجویی بیافتد. که در آن صورت به خاطر پیوند دو جنبش توده‌ای و دانشجویی این مبارزه دیگر خاموش شدنی نیست و امکان سرکوب آن بسیار سخت می‌شود. البته این خطر اگر چه برای خامنه‌ای به صورت یک خطر استراتژیک مطرح می‌باشد ولی برای جریان‌های سرکوبگر و چماقدار رژیم که زیر نظر امثال نقدی فعالیت می‌کنند، چندان قابل فهم نیست چرا که سرکوب خونین خوابگاه امیرآباد در این هفته یکی از خطرناک‌ترین حرکت‌های بی حساب و کتاب جناح سرکوبگر حاکم بود. به خاطر اینکه بهترین بستر برای سوق دادن جنبش اجتماعی به طرف جنبش دانشجویی می‌باشد و به همین خاطر بود که فورا رژیم پس از این سرکوب به عقب نشینی در برابر جنبش دانشجویی و استمالت از آن‌ها پرداخت و فورا وزیر آموزش عالی رژیم وادار به عذرخواهی از دانشجویان کرد. البته حضور گسترده دانشجویان در جنبش اجتماعی 22 خرداد موضوعی است که نمی‌توان نادیده گرفت، صحبت ما در اینجا در خصوص پیوند جنبش دانشجویی با جنبش اجتماعی 22 خرداد می‌باشد که طبیعتا این پیوند به رهبری و هدایتگری جنبش دانشجویی می‌انجامد که رژیم با تمام توان خود می‌کوشد جنبش اجتماعی فوق را به سوی آن حرکت دهد. کشت و کشتار روز دوشنبه 25 – 3 – 88 در خیابان آزادی تلاش رژیم در این راستا می‌باشد تا توسط آن بتواند مانند جنبش 18 تیر دانشجویی به راحتی جنبش اجتماعی 22 خرداد را سرکوب نماید.

 

عوامل شتاب آنتاگونیستی جنبش اجتماعی در گذشته تاریخ کشور ما :

عوامل شتاب گیری و پرش مبارزاتی توده‌های ما به طرف آنتاگونیسم در چهار عامل نهفته است که عبارتند از:

1 - تاریخ غارتگری و تهاجم فراگیر برون مرزی گذشته: تاریخ ما از حمله برون مرزی و جنایت و نسل کشی اسکندر گرفته تا غارت و نسل کشی مغولان از جنایت اعراب در عصر بین امیه و بنی عباس تا جنایت و نسل کشی اشرف افغان و جنایت و نسل کشی و غارتگری روسیه تزاری در قرن نوزدهم و بالاخره جنایت متفقین در جنگ دوم جهانی و بعد از آن همه و همه دلالت بر این غارتگری برون مرزی در تاریخ گذشته ما می‌کند.

2 - حاکمیت تاریخی استبداد داخلی گذشته که در 2500 سال تاریخ گذشته بر کشور ما که در اشکال مختلف قومی - مذهبی که به صورت ایل‌ها و آل‌ها بر سرنوشت توده‌های ما حاکم شدند همه مشحون از استبداد، دیکتاتوری، نسل کشی، حنایت و قتل عام همراه بوده است. یک روز به دستور انوشیروان عادل 30 هزار مزدکی از سر در خاک فرو می‌کردند، روز دیگر در لباس تشیع به دستور شاه عباس آزادی‌خواهان را توسط آدم خوارش سر به نیست می‌کردند و روز دیگر به دستور محمد خان قاجار، چشم‌های مردم را از کاسه در می‌آوردند و کرمان را بدل به کورمان می‌کردند و روز چهارم به فتوای خمینی در تابستان 67 به نسل کشی آزادی‌خواهان می‌پرداختند.

3 - سومین عاملی که باعث گردیده تا توده‌های ما نتوانند مبارزه به صورت درازمدت همراه با سازماندهی و پیگیری مراحل مختلف مبارزه طی کنند، عدم انجام شکل گیری طبیعی مناسبات اقتصادی – تاریخی جامعه گذشته ما بوده است. - قابل ذکر است که بستر آموزش توده‌ها، زندگی مادی – عینی آن‌ها می‌باشد که در عرصه طبیعی مناسبات تولیدی مادیت عینی به خود می‌گیرد - تکیه گذشته اقتصاد دربارهای ما، در یک مرحله بر اقتصاد غارت و غنیمتی و در مرحله دیگر بر نفت باعث شد، تا مناسبات گذشته ما نه در عرصه کشاورزی بتواند بسترساز مناسبات بورژوائی و سرمایه شود و نه در مرحله بورژوائی تجاری توانست مانند اروپا بسترساز مناسبات سرمایه داری صنعتی بشود.

4 - نهادینه شدن فرهنگ چریک‌گرایی تاریخ باز می‌گردد به ماهیت زندگی ایلی گذشته تاریخ ما - که نقش غالبی در گذشته تاریخ ما داشته است – برمی‌گردد و اگر بگوییم که تمامی تاریخ گذشته ما توسط همین ایل‌ها شکل گرفته است سخنی به گزاف نگفته‌ایم. چرا که آنچنانکه آریائی‌ها، مغولان و طاهریان ایل بوده‌اند، غزنویان، سلجوقیان، صفویان، افشاریه، زندیه و قاجاریه نیز ایل بوده‌اند. حتی مشروطیت ما هم توسط ایل بختیاری و سردار اسعد بختیاری شکل گرفته است. در زندگی ایلی به دلیل ضرورت‌های سیالیت امنیت و اقتصاد، حیات بر پایه جنگ، تجاوز، غارت و خونریزی استوار بود. برعکس زندگی غیر عشایری و غیر ایلی که به علت سکون و ثبوت و غیر سیالی بودن، بستر زندگی بر کار و تولید و کشاورزی و تجارت و از همه مهم‌تر شهرنشینی و روستا گریزی و شهرسازی و تمدن سازی استوار بوده است.

 

چریک‌گرایی سنتی – چریک‌گرایی مدرن:

منظور از چریک‌گرایی سنتی زندگی ایلی گذشته ما بوده است که از ایل آریایی که قومی خشن و خونریز بودند، شروع شد و تا ایل بختیاری در مشروطیت ادامه داشت و البته اگر چه بعد از مشروطیت قیام خزعل در خوزستان و خانوده ناصر خان قشقائی در فارس همه ماهیتی ایلی داشته است، ولی به خاطر شکل گیری مناسبات سرمایه‌داری در ایران از بعد از کودتای رضا خان و غلبه زندگی شهرنشینی و ثابت بر زندگی عشایری و سیالی، ایل‌ها جای خود را به آل‌ها دادند. بنابراین فرهنگ آنتاگونیسی یا چریک‌گرایی و ضد تحزب و سازمانگری تاریخی ما ریشه در غلبه زندگی ایلی بر تاریخ گذشته ما بوده است که این حاکمیت تاریخی باعث گردید تا اقتصاد غارت غنیمتی جایگزین اقتصاد و مناسبات تولیدی در جامعه بشود. اگر نادر شاه افشار که با ایل افشاریه بر صفویان غلبه کرد و بر تاریخ ما حاکم شد، می‌کوشد تا بهترین کشاورزان از روستا به زور جمع کند و از آن‌ها لشکری عظیم درست کند و سپس بر گرده این لشکر سوار می‌شود و به هندوستان تجاوز می‌کند و پس از نابودی اقتصاد و کشاورزان ما، همراه با پیروزی در جنگ با هندوستان کوه نور و دریای نور برای ما به غنیمت می‌آورد که همه معلول همین فرهنگ بوده است.

 

چریک‌گرایی مدرن:

منظور از چریک‌گرایی مدرن چریک‌گرایی است که پس از جنگ جهانی دوم و رشد مبارزات خلق‌ها به خصوص خلق‌های آمریکای لاتین در جهان گسترش یافت؛ و تئوری آوانگارد را جانشین توده‌ها کرد، این فرهنگ چریک‌گرایی که بعد از جنگ دوم جهانی تقریبا در تمام جهان گسترش پیدا کرده بود جامعه ما را از خود بی نصیب نکرد و در اواخر دهه چهل و تمامی دهه 50 و اوایل دهه شصت به صورت فرهنگ غالب مبارزاتی ما در آمده بود.

 

تمایز چریک‌گرایی مدرن با چریک‌گرایی سنتی:

1 - چریک‌گرایی مدرن بر آوانگارد تکیه می‌کند، اما چریک‌گرایی سنتی بر ایل. به عبارت دیگر در دیسکورس چریک‌گرایی مدرن چریک یک حزب است، اما در دیسکورس چریک‌گرایی سنتی، ایل یک حزب بوده است.

2 - در چریک‌گرایی مدرن چریک در بستر مخفی کاری و زندگی جدای از جامعه و خانه تیمی پرورش پیدا می‌کند، اما در چریک‌گرایی سنتی ایل در عرصه جنگ و چالش با ایل و قوم دیگر، هویت و پرورش پیدا می‌کند.

3 - در چریک‌گرایی مدرن در جنبش‌های اجتماعی و سیاسی چریک خود را جانشین حضور مردم می‌داند و به نمایندگی از مردم در آنجا حضور دارد، اما در چریک‌گرایی سنتی، ایل خود جامعه است نه جانشین جامعه.

4 - در چریک‌گرایی مدرن چریک یک مبارز حرفه‌ای است که تمام زندگی او در خدمت فعالیت نظامی او است و هیچ گونه فعالیت دیگر اقتصادی و اجتماعی – سیاسی نخواهد داشت، اما در زندگی ایلی فعالیت نظامی بخشی از زندگی آن‌ها می‌باشد و در کنار فعالیت نظامی، فعالیت اقتصادی و اجتماعی نیز دارد.

5 - در چریک‌گرایی سنتی کل ایل در خدمت جنگ ایلی است، اما در چریک‌گرایی مدرن فقط چریک که آوانگارد می‌باشد در خدمت فعالیت نظامی می‌باشد.