بمناسبت گرامیداشت از هجرت تا شهادت معلم كبیرمان شریعتی

گامی فراپیش در راه باروری اندیشه حزبی شریعتی

مقدمه:

از هجرت تا شهادت 32 سال[1] است که {می‏گذرد و در این مدت،} یکی به مدح، دیگری به ذم، یکی به نقد، دیگری به شرح و بالاخره هر کسی می‌کوشد از ظن خود یار شریعتی شود. تا از درون او بجوید اسراری که هنوز برای جامعه ناگفته مانده است. به هر حال مدت 32 سال زمان مناسبی است تا آنهائی که می‌خواهند با نگاه تاریخی جنبش شریعتی را حلاجی کنند، قابلیت انجام آن را داشته باشند. چرا که به قول بزرگی که می‌گوید؛ برای این که؛ تاریخ بتواند بی طرفانه در باب یک حرکت یا یک فکر به قضاوت بنشیند باید یک نسل از آن حرکت و اندیشه گذشته باشد، تا صلاحیت این کار را به کف آورد. زیرا در این مدت آب‌ها از آسیاب فرو می‌افتد و پرده‌های - حب و بغض و عاطفه- که به مصداق «حب الشی یعمی و یصم» جلو چشم‌ها و درک واقعیت‌ها را می‌گیرد، کنار می‌رود؛ و آن زمان است که واقعیت‌ها آن چنان که هست، نه آن چنان که می‌گویند، برای ما هویدا می‌شود و شاید این نظریه هرمنوتیکی هم مصداق پیدا کند که: «متن» پس از نویسنده و مستقل از او حیات می‌یابد و حرکت می‌کند. طبیعی است که من‌های همه این سخن‌ها و گفته‌ها برای اندیشمند بزرگی چون شریعتی، که اندیشه و فکر در زمان حیاتشان - مانند مذاب‌های آتشینی که از دهان آتشفشان خارج می‌شود- تشخیص ماهیت مذاب‌ها تا زمانی که؛ دهانه آتش فشان خاموش نشود و مذاب‌های آتشین جاری سرد نشود، امری غیر ممکن می‌باشد. اگرچه گرمی مذاب‌های آتشین دهانه آتشفشان اندیشه شریعتی هنوز سرد نشده است، ولی 32 سال است که آن دهانه آتشفشان خاموش گشته است؛ لذا اکنون شرایط برای آن مناسب است تا به - آنالیز مخلوط مذاب‌های خارج شده از آن دهانه آتشفشان- بپردازیم.

 

فصل اول- شریعتی در ترازوی نقدها و مدح‌ها و ذم‌ها:

1 - سوال اول و بزرگی که در این مرحله از تاریخ جنبش شریعتی در برابر ما وجود دارد، این که 32 سال - نقادی و مداحی و فحاشی- که بر شریعتی شده است چه دستاوردی برای ما داشته است؟ چرا که در جوامع متمدن و اهل اندیشه مشخصا توسط سلاح نقد اندیشه‌ها است که آن را زنده نگه می‌دارند و اگر اندیشه‌ای یا فکری از بستر نقد دور شود، پیش از آن که صاحب آن بمیرد، آن اندیشه خواهد مرد. به عبارت دیگر توان زندگی کردن یک اندیشه بستگی به «پتانسیل نقد پذیری» آن اندیشه دارد. به قول مولانا :

هست حیوانی که نامش اشغرست / او به زخم چوب زفت و لمترست

تا که چوبش می‌زنی به می‌شود / او ز زخم چوب فربه می‌شود

اندیشه‌های بزرگ -اشغری- هستند که از ضرب چوب نقد تغذیه می‌کنند.

 

2 - سوال دوم و مهمی که در رابطه با اندیشه شریعتی مطرح می‌شود این که؛ آیا برخورد 32 ساله ما با اندیشه شریعتی یک برخورد نقادانه بوده است، یا تسویه حساب‌های شخصی و گروهی و سیاسی است[2]؟

برای پاسخ به این سوال تنها کافی است که به دستاوردهائی که در عرض 23 سال حیات پس از مرگ شریعتی بدست آوردیم و یا آن نقادی‏هائی که در ده سال زمان حیات خود شریعتی به کف آورده‌ایم، بپردازیم تا برایمان روشن شود که؛ نه مدح‌های گفته شده بر شریعتی و نه نقدهای سروده شده بر این اندیشه بزرگ و نه فحاشی‌های ساخته و بافته شده[3]، هیچ کدام نتوانسته است تاکنون گردونه جنبش شریعتی را از عرصه تسویه حساب‌های هویت‏طلبانه و فرصت‏طلبانه و قدرت‏طلبانه و منفعت‏طلبانه فردی و گروهی خارج کند؛ و دلیل آن هم :

 آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیلت باید از وی رو متاب

3 - تمامی جهش‌های بزرگ معرفتی- تاریخی- اجتماعی بشر زائیده نقدهای حیاتی بوده است که اندیشه‌های بزرگ در یک تند پیچ تاریخی- معرفتی از اندیشه‌های تاریخ ساز ماقبل خود کرده‌اند. آیا اگر فرانسیس بیکن‏ها متدولوژی گذشته ارسطوئی حاکم بر اندیشه انسانها به نقد نمی‌کشیدند و متدولوژی استقرائی را جانشین متد قیاسی ارسطو نمی‌کردند. یا کانت و دکارت فلسفه ارسطوئی گذشته حاکم بر اندیشه بشر با جایگزین ساختن عقل خود بنیاد انسان به نقد نمی‌کشیدند. یا هگل برپایه دیالکتیک، سیستم فلسفی خود از جهان را، جانشین سیستم فلسفی صوری و ذهنی یونانیان نمی‌کرد، در اروپا رنسانسی اتفاق می‌افتاد؟ هرگز. پس با صدای بلند و جرس قاطع باید اعلام کنیم که؛ رنسانس اروپا و تمدن جدید غرب که امروز بشریت را مقهور خویش ساخته است. بدون هیچ شکی مدیون نقدهای تاریخ ساز اندیشه‌های بزرگی چون فرانسیس بیکن‏ها و کانت‌ها و دکارت‌ها و هگل‌ها است که با آن نقدها بشریت را در برابر سوال‌های بزرگ جدید قراردادند.

4 - بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین کاری که شریعتی کرد، نقد گذشته معرفت و متدولوژی و فلسفه و تاریخ و هویت و فقاهت و شریعت و دیانت و سیاست و... گذشته ما بود که توانست این لکوموتیو به گل نشسته هزار ساله سنت و توده ما را به حرکت وا دارد.

5 - سوال بزرگی که شریعتی در مسیر حرکت و تاریخ ما قرار داد و با آن سوال همه چیز ما را چونان پوستین پشمین وارونه عوض کرد این سوال بود: تمامی حرکت انبیا و اولیا و روشنفکران و «امرین بالقسط من الناس» از آغاز در جهت تغییر جهان و جامعه و انسان بوده است، چرا به تفسیر و تجلیل و تقدیس جهان و جامعه و تاریخ نشسته‌ایم؟

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم / هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم 

موج زجان رفته‌ای تیز خرامید گفت / هستم اگر می‌روم گرنروم نیستم

 

با طرح این سوال از طرف شریعتی بود که در اندیشه او همه چیز عوض شد و نگاه او تغییر کرد و - فلاسفه پفیوزان تاریخ- شدند، اسلام فقاهتی توجیه کننده سرمایه‌داری گشت، تز «اسلام منهای روحانیت» نجات‏بخش جامعه گردید و عرفان و تصوف عرفای بزرگ (حتی عرفان مولانا و حافظ) که بر بی مقداری دنیا و بی اختیاری انسان و بی تفاوتی جامعه استوار می‌باشد، عامل «آفت» جامعه نامید. او «متد استقرائی» را جانشین متد قیاسی کرد و «بینش دیالکتیک» را جانشین بینش صوری ارسطوئی نمود، شریعتی «مبارزه طبقاتی تاریخ» را جانشین مبارزه‌های حیدر نعمتی نظری - عملی غاصبین خلافت در تاریخ کرد، او «سوسیالیسم علمی» را جانشین لیبرالیسم اقتصادی و زرمداران سرمایه‌داری کرد و «رادیکالیسم سیاسی» را جانشین رفرمیسم عافیت طلب سیاسیون نمود و «اندیویدالیسم فلسفی» هایدگر را که بر «من حقیقی انسان تاریخی» استوار می‌باشد، جانشین اندیویدالیسم لیبرالیستی سرمایه‌داری کرد و «کلکتیویسم عدالت طلبانه» را جانشین لیبرالیسم اخلاقی (و سکسوالیته و اگوسانترالیسم) سرمایه‌داری جهانی مغرب زمین کرد، شریعتی «دموکراسی متعهدانه اجتماعی» را جانشین لیبرالیسم سیاسی سرمایه‌داری - که بستر ساز لیبرالیسم اقتصادی ریکاردو و آدام اسمیت بود- کرد. او دید تاریخی به مبانی فکری را (معرفت و شناخت و اسلام و قرآن و شیعه و علی و حسین و محمد و ابراهیم و حج و انتظار و فلسفه و عرفان و...) جانشین فهم ارسطوئی از معرفت، فهم دین، شناخت قرآن، شناخت اسلام، فهم شیعه، فهم عرفان و... کرد و «انسان آرمان گرا» که منافع خود را فدای منافع دیگران می‌کند[4]، جانشین انسان مسئولیت گریز و عافیت طلب آکادمیک و خودمحور لیبرال‏منش و علم زده مدرنیسم می‌نماید. شریعتی رسالت تاریخی انبیاء ابراهیمی را که؛ در راستای هدایت کردن توده‌ها جهت قیام بالقسط و بر پایه «آگاهی و آزادی و قدرت» می‌باشد، جانشین رسالت انبیا با جهت گیری -آخرت منهای دنیا و خدای منهای خلق- بکند. او با طرح «تشیع عدالت‏طلبانه ضد طبقاتی» ابوذر و سربداریه، آن را جانشین تشیع مصلحت پرستانه فقاهتی (مجلسی و صفوی) نمود و «قرآن و نهج البلاغه و صحیفه» را توانست جانشین - مفاتیح الجنان و بحارالانوار و منتهی الامال- کند. شریعتی «ایدئولوژی ضد طبقاتی» ابوذر را جانشین فرهنگ و فلسفه طبقاتی و ارسطوئی و یونانی زده ابوعلی سینا نماید، او «سنت محمدی» را جانشین سنت اموی کرد و اسلام جامعه ساز و دنیاگرای و آرمان خواه و عدالت طلب و آزادی‏بخش و آگاهی ساز علی را جانشین اسلام دنیاگریز و آخرت گرای و مجرد اندیش و فرد گرای جامعه گریز و دربارنشین ابوسفیان نماید و «زن متمدن مسلمان» را جانشین زن سنتی متجدد کرد.

6 - اگر بگوئیم که در تاریخ پروسه نوگرائی دینی (از سیدجمال تا اقبال و از اقبال تا شریعتی) هیچ اندیشه و فکری در زمان حیات و بعد از حیات یک نویسنده و یا گوینده به اندازه اندیشه‌های شریعتی چکش کاری و آشپزی و نقادی (چه در داخل کشور و چه در خارج کشور) نشده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم؛ و همین جا است که یک سوال بزرگ دیگر مطرح می‌شود که؛ چرا این اندیشه و این شخصیت هم در زمان حیاتش و هم بعد از حیاتش باید تا این اندازه مورد سلاخی و مدیحه سرائی قرارگیرد. دشمن به شکلی و دوست به صورتی. هر کدام با آنچه که در انبان خود دارد به استقبال و جنگ این اندیشه بپردازد؛ و تنها کارزاری که در عرصه نوگرائی دینی هر گز در آن آتش بست بر قرار نشده و نخواهد شد، کارزار اندیشه و جنبش شریعتی می‌باشد. ممکن است در پاسخ به این سوال بگوئیم که؛ علت این امر به خاطر این است که شریعتی ایدئولوگ انقلاب فقاهتی 22 بهمن بوده است؟ یا بگوئیم که استراتژی شریعتی در این جامعه هزار ساله، تنها استراتژی بوده است که توانسته است درهای بسته را بر روی روشنفکران و پیشگامان بیگانه با مردم باز کند؛ و آتش آگاهی را وارد متن توده‌ها بکند و جامعه را به حرکت وا دارد؟ یا بگوئیم شریعتی کسی بود که توانست، اسلام سنتی و اسیر اسلام فقاهتی را از تیول روحانیت و حوزه نجات دهد و با عودت دادن آن به عصر محمد، زنگارهای 1400 ساله را از چهره آن بزداید؟ یا بگوئیم در پروسه نوگرائی دینی شریعتی تنها معماری بود که توانست سنت را بدل به مدرنیته نماید و مصلحت را در پای حقیقت ذبح کند. او فریاد خاموش ربذه را دو باره در مناره زمان زنده نمود و خون کربلای تاریخ را که در کارخانه پتروشیمی استحمار نو و کهنه تبدیل به تریاق شده بود، دوباره حیات نو بخشید. شریعتی ابراهیم گرفتار شده در آتش نمرود زمان و زمین را در مکتب خانه حج ابراهیمی زنده کرد و برده‌های پوسیده شده در دخمه‌های کنار قبر فرعونیان زمین و زمان را دوباره به فریاد در آورد، او فقاهت حوزه را در پای شریعت محمدی ذبح شرعی نمود. شریعتی توانست مارقین زمان را در پای قاسطین سر ببرد و قاسطین زمین را در پای ناکثین دین ذبح کند، او مستضعفین زمین را اراده خدا در زمان نامید و انتظار فرج را تبدیل به مکتب اعتراض کرد و توحید صفاتی - ذاتی - افعالی و... را بدل به توحید طبقاتی- نژادی و قومی نمود.

 

فصل دوم- جنبش شریعتی در کدامین مرحله؛ تکوین یا تدوین و یا تبیین؟

1 - اگر حرکت شریعتی را از صورت شخصی در آوریم و آن را در آینه استراتژی تاریخی حرکت ابراهیمی و تمامی پیشتازان و «امرین بالقسط من الناس» که از ابراهیم بنیان گذار توحید تا محمد و از محمد تا آخر زمان ادامه دارد، تماشا کنیم. بی شک حرکت شریعتی یا جنبش شریعتی در عرصه استراتژی سه مرحله‌ای تاریخ انبیا و پیشگامان نهضت‌های تاریخی قسط خواهانه توده‌ها که عبارتند از:

الف- جنبش عدالت خواهانه (برابری).

ب- جنبش رهائی‏بخش یا جنبش آزادی‏طلبانه (آزادی)

ج- جنبش آگاهی‏بخش یا معرفت‏طلبانه (آگاهی).

همانی که شریعتی در شعار استراتژیک حزب مستضعفین و به صورت «آگاهی- آزادی و برابری» مطرح می‌کند در نظر بگیریم، بی شک جنبش شریعتی جزو مرحله سوم از این استراتژی در عرصه تاریخ جنبش خلق‌ها و انبیاء توحیدی قرار می‌گیرد.

2 - شریعتی در تبیین و تدوین مرحله تاریخی استراتژی خود که جنبش آگاهی‏بخش (یا معرفت‏طلبانه توده‌ای یا اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی) می‌باشد، در پایان جنبش علنی خود و در قبل از دستگیری و زندان به صورت سه نوع خودآگاهی مطرح می‌کند[5]، و استراتژی آگاهی‏بخش خود را به سه مرحله محوری «خود آگاهی اعتقادی- خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی انسانی» تقسیم می‌کند، و در همین راستا مراحل ایدئولوژیک خود را هم به سه مرحله «ایدئولوژی ملی- ایدئولوژی طبقاتی و ایدئولوژی اومانیستی» تقسیم نمود.

3 - پیام خمسه شریعتی که عبارت است از: پنج کنفرانس آخری که شریعتی در پایان جنبش علنی خود (در مهر ماه و آبان ماه سال 51) ایراد کرد. باید مبنای تدوین و تبیین استراتژی شریعتی قرارگیرد. چرا که بزرگ‌ترین مشکلی که امروز جنبش معرفتی شریعتی از آن رنج می‌برد، عدم تبیین و تدوین حرکت فکری شریعتی می‌باشد. آنچه امروز به عنوان جنبش معرفتی شریعتی در مجموعه آثار شریعتی در دسترس ما قرار دارد عبارت است از؛ پروسه فکری شریعتی که در مسیر آن شریعتی در مراحل مختلف رشد معرفتی که قرار می‌گرفته، دستاوردهای تئوریک -اعم از ایدئولوژی یا استراتژی- ارائه داده است و طبیعی است که هنگامی شریعتی آن مرحله ایدئولوژیک و یا استراتژیک خود را پشت سر می‌گذاشته و وارد مرحله بالاتری می‌شده است و دستاوردهای نوینی ارائه می‌داده است که گاها و بعضا کاملا با دستاورد قبلی او متناقض بوده است و متناقض می‌باشد، که البته این تغییر و تحول هم در جنبه ایدئولوژیک او صورت گرفته است و هم در جنبه استراتژیک.

4 - پروسه تکوین اندیشه شریعتی؛ شریعتی در مرحله تکوین ایدئولوژی و استراتژی خود به صورت دفعی به دستاوردهای علمی آخر حیات جنبش فکری علنی خود نرسیده است. بلکه این دستاوردها مانند هر صاحب تفکری به صورت تدریجی و در اثر پراکسیس مداوم فردی - اجتماعی و عینی - نظری و ابژکتیویته - سوبژکتیویته خود شریعتی برای او حاصل شده است.

5 - پروسه تکوین ایدئولوژیک شریعتی؛ مراحلی طی کرده است که با مراحلی که شریعتی در پروسه - تکوین استراتژیک- خود طی کرده است متفاوت می‌باشد. اما آنچه در این رابطه حائز اهمیت است این که؛ شریعتی در تحول مراحل پروسه تکوین ایدئولوژی و قبل از تحول مرحله ایدئولوژیک به تحول در مرحله استراتژیک می‌رسیده است و پس از تحول به - مرحله استراتژیک- بوده است که شریعتی به تحول در مراحل - تکوین ایدئولوژیک- خود دست پیدا کرده است؛ و این موضوع که در دریافت پروسه تکوین ایدئولوژیک شریعتی قرار دارد، به غایت دارای اهمیت می‌باشد و عامل حیات دار شدن اندیشه شریعتی گردیده است و رمز بقای اندیشه شریعتی تا به حال و آینده خواهد بود. زیرا بسیاری از اندیشمندان اسلامی جامعه ما چه قبل از شریعتی و چه بعد از او، چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور کوشیدند تا در کادر پروسه نوگرائی دینی[6]، اندیشه‌های نجات بخشی از خود به ارث بگذارند، اما به سبب این که اندیشه آن‌ها - ما به ازای استراتژیک- نداشت و حتی در زمان حیات خودشان و قبل از این که حضور فیزیکی آن‌ها با مرگ از میان برود، اندیشه آن‌ها مرد و از میان رفت و اگر امروز بعضی از این اندیشه‌ها را می‌بینیم که هنوز سعی می‌کنند در جامعه با هیاهوی و قیل و قال اعلام حرکتی کنند، این جنبش‌ها جنبش‌های درونی آن اندیشه نیست، بلکه جنبش‌های برون دولتی می‌باشد. که به خاطر دولتی شدن این اندیشه‌ها توسط رژیم‌های معلوم الحال و غاصب و برای آن که به وجود غاصبانه خود پایه فکری بخشند، می‌کوشند تا این اندیشه‌های مرده و پوسیده را یدک بکشند تا با تکه بر آن علاوه بر هویت تاریخی بخشیدن به وجود غاصبانه خود، همین طور تبیین مکتبی و مذهبی برای حیات غاصبانه خود داشته باشند و بزرگ‌ترین شانسی که جنبش فکری شریعتی تاکنون داشته است این که، دولتی- نشده است و هنوز دولت‌های غاصب نه تنها اندیشه او را به رگبار می‌بندند، حتی از انتقال استخوان‌های او به داخل کشور هم وحشت دارند و اگر از احساسات پاک توده‌ها هراس نداشتند، برای تسکین خاطر شیطانی و غاصبانه خود[7] و چونان متوکل عباسی که قبر حسین را ویران کرد و بر آن آب بست، قبر شریعتی را نیز با تحریک بعثی‌های ضد خلق حاکم بر سوریه و تحت عنوان اتوبان کشی، به آب می‌بستند!

6 - تکوین ایدئولوژی شریعتی؛ شریعتی هم در عرصه تکوین ایدئولوژی، مراحل سه گانه طی کرده است و هم در عرصه تکوین استراتژی خود به مراحل سه گانه رشد و اعتلا دست یافت. البته با در نظر گرفتن نکته مهمی که فوقا مطرح شد و آن این که؛ «تکوین مراحل استراتژیک شریعتی تقدم زمانی و ارزشی بر تکوین مراحل ایدئولوژیک او داشته است» همین جا بد نیست که به طرح این نکته مهم نیز بپردازیم که؛ مرحله بندی تکوین اندیشه شریعتی هیچ ربطی با مراحل تدوین استراتژی و ایدئولوژی شریعتی ندارد. در مرحله بندی تکوین اندیشه شریعتی؛ ما پروسه تکوین و شکل گیری اندیشه شریعتی را -اعم از ایدئولوژی و استراتژی- و توسط خود شریعتی در بستر عمر و حیات شریعتی بررسی می‌کنیم و نه پروسه تدوین ایدئولوژی و استراتژی شریعتی، که تبیین کننده رابطه اندیشه شریعتی با جامعه‌ای است که در دوره خود شریعتی و یا جامعه‌های بعد از شریعتی مربوط می‌باشد و خیلی واضح است که پروسه تکوین اندیشه شریعتی به خود شریعتی مربوط می‌شود ولی پروسه تدوین اندیشه شریعتی اعم از ایدئولوژی و استراتژی به ما مربوط است، به عبارت دیگر برای این که اندیشه شریعتی نمیرد و بتواند دائما زندگی کند، باید پروسه تدوین اندیشه او به موازات رشد و تغییر جامعه و توسط پیشگامان مستضعفین در هر زمان انجام گیرد. اما پروسه تکوین اندیشه شریعتی یک بار در زندگی و حیات شریعتی انجام گرفته است و ما فقط موظف به شناخت آن هستیم تا وظیفه خود در عرصه تدوین ایدئولوژی و استراتژی شریعتی را بهتر بشناسیم.

7 - مراحل پروسه تکوین ایدئولوژی شریعتی؛ سه مرحله‌ای که شریعتی در پروسه تکوین ایدئولوژی خود طی کرده است عبارتند از:

اول- مرحله انطباقی - علمی.

دوم- مرحله تطبیقی- تاریخی- هندسی- ایدئولوژیک.

سوم- مرحله تطبیقی - حزبی ایدئولوژیک.

مرحله اول از تکوین ایدئولوژی شریعتی؛ در مرحله انطباقی- علمی می‌باشد که در این مرحله شریعتی هم فاز با سید جمال- عبده و بازرگان و... می‌کوشد که با تاسی از دایره المعارف فرید وجدی اصولی از آن اقتباس نماید و سپس با اضافه کردن چند اصل از خود و به صورت مکانیکی و اکلکتیویته به تدوین و تبیین اسلام[8] بپردازد. البته این مرحله از تکوین اسلام شناسی که همان اسلام شناسی مشهد می‌باشد بعدا در اواخر سال 50 و در مقدمه درس اول اسلام شناسی ارشاد (درس‌های 15 و 16 تاریخ ادیان که همان درس اول و دوم اسلام شناسی هندسی شریعتی می‌باشد) مطرح کرد و در دو جلسه تکرار پذیرفت که توسط خود شریعتی به نقد کشیده شد، که خود شریعتی بزرگ‌ترین نقاد و نفی کننده مرحله اول تکوین ایدئولوژی خود که؛ ایدئولوژی انطباقی- علمی بود، می‌باشد.

مرحله دوم از تکوین ایدئولوژی شریعتی؛ مرحله تطبیقی- تاریخی- هندسی ایدئولوژیک شریعتی می‌باشد، که در اواخر سال 50 و اوایل سال 51 (در طی سلسله دروس اسلام شناسی ارشاد) به تدوین نهائی آن با اقتباس از تز هندسی باشلارد می‌پردازد. آنچه مشخصه مرحله دوم پروسه تکوین ایدئولوژی در نگاه شریعتی را تشکیل می‌دهد و آن را از مرحله اول و پروسه تکوین متمایز می‌سازد؛ سیستم سازی و تبیین فلسفی او از انسان و جامعه و تاریخ و جهان می‌باشد، که در مرحله دوم در طی - پراکسیس شدید نظری- عملی سه ساله- شریعتی به آن دست می‌یابد. در مرحله اول و پروسه تکوین ایدئولوژیک به خاطر این که شریعتی مانند سیدجمال و عبده دارای بینش انطباقی بود، تنها به تشریحات علمی بسنده می‌کرد و خود را نیازمند به دست یابی تبیین «تطبیقی- فلسفی - مکتبی- قرآنی» از «جهان- انسان- جامعه-تاریخ و سیستم سازی فلسفی» نمی‌دید ولی در مرحله دوم شریعتی مسلح به - بینش فلسفی و نگرش دیالکتیکی و تبیین فلسفی- از انسان و جامعه و تاریخ و جهان می‌باشد.

مرحله سوم از پروسه تکوین ایدئولوژیک شریعتی؛ که مرحله نهائی و در اوج اعتلای ذهنی و عینی او می‌باشد، مرحله «حزبی- ایدئولوژیک» است که شریعتی در آخرین روزهای فعالیت علنی جنبش فکری خود (یعنی در تاریخ 3/8/51 و شانزده روز قبل از بسته شدن حسینیه ارشاد) در کنفرانس - شیعه حزب تمام- مطرح می‌کند. در این مرحله است که دیگر شریعتی[9] طی یک تحول بسیار عمیق کیفی به مرحله سوم گام می‌نهد و آن تصمیم به «تغییر جامعه بر مبنای تفسیر و تبیین فلسفی جهان، جامعه و تاریخ و انسان» بود. اینجا است که برای شریعتی -ایدئولوژی حزبی- به عنوان برنامه درازمدت و کوتاه مدت تغییر جامعه، مطرح می‌شود. شریعتی در مرحله اول به طرح علمی اسلام می‌رسد و در مرحله دوم به طرح فلسفی توحید و اسلام دست یافت و در مرحله سوم است که شریعتی پا به عرصه «اسلام برنامه‌ای جهت تغییر جامعه» می‌گذارد، زیرا اگر اسلام در مرحله علمی انطباقی اولیه بماند و یا اگر اسلام در مرحله تبیین فلسفی ثانویه بماند و نتواند به -اسلام برنامه ای- برسد، همه تلاش‌ها به شکل روشنفکرانه و ذهنی و مجرد خواهد بود. اینجا بود که شریعتی به آخرین پاسخ خود در پروسه تکوین ایدئولوژیک خویش دست یافت که؛ تنها در مرحله -ایدئولوژی حزبی است که اسلام برنامه‌ای- مطرح می‌شود و جانشین اسلام فلسفی و اسلام تطبیقی و اسلام انطباقی علمی می‌شود.

 

اصول مقدماتی اندیشه شریعتی در مسیر تکوین ایدئولوژی از مرحله انطباقی اولیه به مرحله حزبی نهائی :

اگرچه شریعتی در دروس اولیه ارشاد سعی می‌کند نیل به این دستاوردهای تئوریک اش را صورتی دفعی ببخشد، ولی واقعیت امر این بود که شریعتی پس از کشف اصول چهارگانه مهمی که در پراکسیس نظری - عملی سه ساله پر تلاش خود (در بین سال‌های 48 و 49 و 50 داشت)، توانست به مرحله دوم تکوین ایدئولوژی خود که مرحله ایدئولوژی تطبیقی - تاریخی - هندسی ایدئولوژیک بود، دست یابد و اگر بگوئیم که این کشفیات مهم چهارگانه شریعتی (که در طی سال‌های 48 و 49 و 50 صورت گرفت) از کشف خود ایدئولوژی هندسی - ارشاد شریعتی مهم‌تر می‌باشد، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. اصول چهارگانه زیر بنائی اسلام شناسی ارشاد که شریعتی در سه سال (48 و 49 و 50) به آن دست یافت عبارتند از :

اول- کشف تاریخی دیدن تمام مقولات ذهنی – عینی: از مقوله شناخت تا فهم خود اسلام، از متدولوژی تا فهم تاریخ اسلام، از فهم مقوله وحی تا فهم شیعه و علی و پیامبر و غیره که در کادر این کشف بزرگ بود، و اولین اصلی که برای شریعتی (در مقدمه امت و امامت به تاریخ 20/1/48) مطرح شد این که؛ فهم اسلام غیر از خود اسلام است. فهم اسلام یعنی شناخت ما نسبت به اسلام، فهم وحی غیر از خود وحی است، فهم وحی یعنی نسبت ما با وحی و یا شناخت ما با وحی، این مسئله با خود وحی فرق می‌کند، فهم ما یا شناخت ما یک مقوله تاریخی است؛ و لذا دائما تغییر می‌کند، در صورتی که خود -اصل و خود وحی- تغییر نمی‌کند. شریعتی با تاریخی کردن - شناخت ما از اسلام- به یک کشف بزرگ دیگر هم رسید و آن این که؛ ما با یک اسلام و با یک شیعه در تاریخ روبرو نیستیم، ما انواع اسلام و انواع شیعه ‏داریم؛ از اسلام محمدی گرفته تا اسلام اموی و از شیعه علی گرفته تا شیعه ابوسفیان، از شیعه ابوذر گرفته تا شیعه ابوعلی سینا، از شیعه سربداریه گرفته تا شیعه صفوی و قس علیهذا. همه این‌ها شیعه و اسلام است و تفاوت همه این‌ها به خاطر تاریخی بودن - فهم ما از اسلام و فهم ما از قرآن و فهم ما از وحی- می‌باشد. ما اگر فهم و شناخت خود را از اسلام و وحی و قرآن یک مقوله تاریخی دانستیم، دیگر نه تنها زمان در تغییر باورهای ما دخالت می‌کند، بلکه عوامل مهم‌تر از آن هم در تعیین و تغییر باورهای ما در این رابطه دخیل خواهند بود، مثل عامل طبقاتی یا عامل عاطفی - شخصی و عقده‌های روحی که در مورد آخر شریعتی در نیایش خود از خدا می‌خواهد تا عقیده او را از دست عقده‌ها مصون بدارد، که همه این‌ها مبنای تشکیل باورهای ما یا شناخت ما می‌باشند. در رابطه با فهم از قرآن و وحی باز هم شریعتی به همین کشفیات تاریخی خود رسید و آن این که؛ فهم از قرآن با خود قرآن متفاوت است، فهم از قرآن یک مقوله تاریخی است، یعنی به موازات تغییر زمان و شرایط فهم ما هم باید تغییر کند، اما خود قرآن مانند طبیعت ثابت است و نتیجه مهم تاریخی هم که شریعتی از این موضوع می‌گیرد این که؛ زمانی که تمامی غاصبین خلافت در تاریخ دیدند که نمی‌توانند - قرآن را به نفع خود تغییر دهند- کوشیدند که «شناخت و فهم قرآن را به نفع خود تغییر دهند» و شناخت و فهم ما از قرآن (که از نظر شریعتی یک مقوله تاریخی می‌باشد)، همان تفسیر قرآن است. از قرآنی که بر سر نیزه معاویه در جنگ صفین علم شد تا قرآن علی که در برابر قرآن سرنیزه معاویه فرمود؛ این قرآن‌ها را به خاک بکشانید «من قرآن ناطقم» تفاوت دارد، از نظر شریعتی دو نوع قرآن موجود در جنگ صفین - دو تا قرآن- نیست بلکه - یک قرآن- است، هم قرآن علی و هم قرآن معاویه صورتی واحد دارند، آنچه در اینجا متفاوت می‌باشد فهم از قرآن بود که با هم متفاوت است و باعث می‌شود که (از علی تا معاویه، از فرش تا عرش) با هم فرق کنند، تفاوت فهم قرآن‌ها در جنگ صفین دو نوع تفسیر متفاوت از قرآن می‌باشد که هر طرف برحسب شرایط اجتماعی - تاریخی - طبقاتی خود از قرآن ارائه می‌کند. البته شریعتی در ادامه همین کشفیات مهم تاریخی خود به اصل علمی دیگری هم رسید، که قبل از او این اصل به توسط علامه محمد اقبال لاهوری[10] کشف شد. این اصل عبارت بود از؛ در تاریخ اسلام ریشه بد فهمیدن - قرآن و وحی و اسلام- بازگشت به عصر عباسیان پیدا می‌کند که با ورود فلسفه یونان به اندیشه اسلامی و جانشین شدن - متد صوری و فلسفه- ارسطوئی به جای - متد قیاسی و دیالکتیک- قرآنی موضوع - تفسیر نادرست- یا فهم غلط از قرآن مطرح شد و از نظر شریعتی رمز بقای چهار صد ساله عباسیان و رمز فنای کمتر از یک صد ساله امویان در همین - بد فهمیدن قرآن و نفوذ اندیشه‌های یونانی به اندیشه‌های اسلامی- نهفته است.

دوم- کشف اصل مبارزه طبقاتی؛ به عنوان پایه تمامی تحولات تاریخی- اجتماعی- مذهبی- سیاسی توسط شریعتی محسوب می‌گشت، و اگر بگوئیم کشف این اصل چه به لحاظ ارزشی و چه به لحاظ جایگاهی که در پروسه تکوین ایدئولوژی شریعتی داشته است، از اهمیتی کمتر نسبت به اصل اول برخوردار نیست، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. شریعتی اولین بار این اصل را (در تاریخ 18/12/48) در کنفرانس میعاد با ابراهیم مطرح کرد و سپس آن را (در تاریخ 23/5/49) در کنفرانس مذهب علیه مذهب تعمیم تاریخی بخشید و بالاخره در کنفرانس حسین وارث آدم (در تاریخ 4/2/50) اصل مبارزه طبقاتی را مدون و تئوریزه کرد. شریعتی این اصل را به صورت زیر بنای تمامی عقاید گذشته و حال و آینده خود درآورد به طوری که در مقدمه همین کنفرانس می‌گوید؛ تمامی مانیفست فکری گذشته و حال و آینده من همین مقاله حسین وارث آدم است و آنچه من بعد از این می‌گویم جز توضیح و تکرار این مقاله نخواهد بود و اگر چیز دیگری بگویم اضافی است[11]. پس از کشف اصل دوم ایدئولوژی شریعتی نکته مهمی که باید در رابطه با پروسه تکوین ایدئولوژی شریعتی مطرح کنیم اینکه؛ کشف اصل مبارزه طبقاتی برای شریعتی باعث گشایش بسی راه‌های بسته «مانیفست فکری» او شد. که از جمله می‌توان به کشف «سوسیالیسم علمی» شریعتی اشاره کنیم که او از آن به عنوان آخرین نظرگاه ساختار اجتماعی در مقابله با نظام سرمایه‌داری نام می‌برد (او این نظریه را در وصیت نامه‌ای آورد که سال 50 و در مقدمه سفر به حج برای پوران همسرش نوشته بود) و دومین کشفی که در همین رابطه و پس از کشف «سوسیالیسم علمی» در سال 49 شریعتی به آن می‌رسد (و در مجموعه کنفرانس و جلسه پرسش و پاسخی که در مرداد ماه سال 49 در دانشکده نفت آبادان بود مطرح می‌کند که) کشف اصطلاح - مستضعفین- از قرآن به عنوان «پایگاه طبقاتی و جهت گیری اقتصادی حزب مستضعفین» می‌باشد، و شریعتی با این کشف بسیار مهم و بزرگ نه تنها توانست به پایگاه طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی خود مادیت اجتماعی بخشد، بلکه از آن مهم‌تر توانست کلا سوسیالیسم علمی و مورد ادعای خود را تبیین علمی- نظری- تئوریک نماید.

سوم- اصل دیالکتیک در عرصه منطق و فلسفه و متدولوژی و شناخت: کشف دیالکتیک در بستر متد استقرائی بزرگ‌ترین کشف شریعتی در عرصه متدولوژی و اپیستمولوژی بود، شریعتی با این کشف توانست آخرین گم شده متدولوژیک - اپیستولوژیک خود را پیدا کند، او با کشف دیالکتیک بود که توانست به طرف تبیین فلسفی - تطبیقی از انسان و اجتماع و تاریخ برود و دامن خود را از تشریحات علمی- انطباقی قبلی، که او را اسیر اسلام انطباقی کرده بود رهائی بخشد. بر پایه کشف منطقی - فلسفی دیالکتیک بود که شریعتی توانست به طرف سیستم سازی فلسفی و ایدئولوژیک و استراتژیک جهت گیری کند، زیرا او تا قبل از کشف دیالکتیک نمی‌توانست انسان را تبیین فلسفی کند و به تشریح علمی او بسنده می‌کرد، شریعتی تا قبل از کشف دیالکتیک نمی‌توانست جامعه را تبیین فلسفی کند و تا کشف دیالکتیک نیز نمی‌توانست مبارزه طبقاتی را فهم کند، او تا قبل از کشف دیالکتیک نمی‌توانست حتی متن اصیل اسلامی مثل قرآن و نهج البلاغه را بفهمد، برای شریعتی همه چیز بعد از کشف این اصل رکین متدولوژیک - اپیستمولوژیک بود که عوض شد. انسان تغییر کرد، جامعه عوض شد و بالاخره تمامی تاریخ ادیان - چه در چین و چه در هند و حتی ایران و بالاخص تاریخ پیامبران سامی- همه صورتی جدید پیدا کردند و شریعتی توسط این عصای موسائی بود که دوران تشریحی و انطباقی گری سیدجمال و عبده را پشت سر گذاشت و وارد مرحله «تبیین فلسفی و سیستم سازی فلسفی» گردید، این سیستم سازی با تبیین فلسفی از انسان (در کنفرانس دانشکده نفت آبادان برای اولین بار در تاریخ مرداد ماه سال 49) و بر مبنای تضاد لجن و روح خدا که از داستان آدم (در سوره بقره) با متدولوژی دیالکتیک کشف کرده بود، شروع شد. پس از آن دیالکتیک را به عرصه اجتماع کشانید (در کنفرانس‌های حج در سال‌های 48 - 49) و با تفسیر سوره‌های ناس و قدر در کنفرانس حج (در سال 49 - 50) تضاد «ناس و خناس» یا «ملاء و مترف و رهبان» با توده‌ها را به عنوان «دیالکتیک اجتماعی» مطرح کرد و در کنفرانس میعاد با ابراهیم دامنه تبیین فلسفی و سیستم سازی دیالکتیکی خود را در کادر تضاد هابیل و قابیل (که مقتبس از داستان فرزندان آدم در سوره مائده بود) به عرصه تاریخ کشانید، شریعتی اولین سیستم سازی هماهنگ فلسفی -انسان و اجتماع و تاریخ و جهان را- برپایه دیالکتیک مطرح کرد (که در کنفرانس استانداردهای تعلیم و تربیت که در مرداد ماه سال 50 در دانشگاه سپاهیان دانش ورامین انجام داد)، این سیستم سازی بر پایه توحید و در اشکال مختلف فلسفی اعم از؛ توحید فلسفی- توحید اخلاقی- توحید تاریخی و توحید اجتماعی- بود و تماما بر مبنای دیالکتیک فلسفی، «تبیین فلسفی - تطبیقی» شده بود (که در نخستین جلسات اسلام شناسی ارشاد که از درس 15 تاریخ ادیان در بهمن ماه سال 50 شروع می‌شد، به طور کمال و تمام توسط او مطرح گردید).

 

1 - تکوین استراتژی شریعتی:

مقدمتا در باب تکوین ایدئولوژی شریعتی و حرکت سه مرحله‌ای او ناگزیر هستیم تا همانطور که پروسه تکوین ایدئولوژی را مجددا مطرح کردیم، پروسه تکوین استراتژی شریعتی را نیز تکرار کنیم و آن این که؛ اولا- پروسه «تکوین استراتژی» شریعتی با پروسه «تدوین استراتژی» او یکی نمی‌باشد و ما زمانی که می گوئیم پروسه تکوین استراتژی شریعتی مقصودمان مراحلی است که شریعتی به لحاظ استراتژی در طول عمر حقیقی خود طی کرده است، که طبیعتا این مراحل به لحاظ مضمون استراتژی گاها صورتی متضاد و پارادوکسیکال داشته است. اما زمانی که ما عنوان پروسه تدوین استراتژی شریعتی را به کار می‌بریم منظور ما از این عنوان «تدوین آخرین استراتژی شریعتی است که همان استراتژی حزبی» می‌باشد، که تدوین این استراتژی نیازمند به یک پیش فرض یا اصل مقدماتی دارد که عبارت است از؛ تدوین ایدئولوژی شریعتی حول -استراتژی حزبی- او، آن چنان که قبلا هم مطرح کردیم دستاوردهای ایدئولوژی شریعتی همیشه محصول استراتژی مورد قبول شریعتی در آن زمان بوده است، به عبارت دیگر شریعتی همیشه از -استراتژی به ایدئولوژی- می‌رسیده است و از آنجائی که استراتژی شریعتی در پروسه تکوین خود دارای مراحل مختلفی بوده است، در نتیجه دستاوردهای ایدئولوژیک شریعتی در مراحل مختلف استراتژی به لحاظ - هدایت گری عملی- صورت یکسان نداشت و گاها شکل متضاد داشته است، که این مساله نیاز به تدوین ایدئولوژی حول -استراتژی حزبی- یا بازخوانی‌های مجدد برپایه نگرش -اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی- از ایدئولوژی شریعتی را می‌طلبد، مثلا در کنفرانس شهادت (که شریعتی در ایام دهه اول محرم سال 50 در مسجد جامع نارمک ایراد می‌کند) با توجه به این که یکی از دستاوردهای ایدئولوژیک شریعتی می‌باشد و با عنایت به این که به علت خود ویژگی‌های زمانی سال 50 استراتژی مورد اعتقاد شریعتی در آن سال آن چنان که در این کنفرانس مطرح می‌کند (شهادت پیامی است به همه عصرها و به همه نسل‌ها که اگر می‌توانی بمیران و اگر نمی‌توانی بمیر) حداقل یک استراتژی غیر حزبی و غیر اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی است که بیشتر مضمون مسلحانه دارد؛ لذا محتوای ایدئولوژی کنفرانس شهادت یا تبیین اصل شهادت از نظر شریعتی یا دستاورد ایدئولوژی او در این رابطه مضمونی غیر حزبی داشته و بیشتر ماهیتی مسلحانه و قهر آمیز دارد. حال اگر بخواهیم در پروسه تدوین استراتژی شریعتی و بر پایه استراتژی حزبی او (که آخرین دستاورد استراتژی شریعتی می‌باشد) بپردازیم، طبعیتا باید در خود کنفرانس شهادت و محتوای ایدئولوژیک آن که تبیین اصل شهادت می‌باشد، دوباره و بر پایه - قرائت حزبی و اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی- باز خوانی شود در غیر این صورت کنفرانس شهادت با محتوای فعلی آن نمی‌تواند راهنمای عمل ما در استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی قرار گیرد. یا مثلا کنفرانس روشنفکر و مسئولیت آن در جامعه که شریعتی (در تاریخ 49-5-30 مطرح می‌کند) به خاطر این که در این مرحله زمانی معتقد به استراتژی نجات اسلام قبل از مسلمین می‌باشد، طبیعتا این نوع نگرش شریعتی به استراتژی او را به سمت حرکت‌های فرهنگی و روشنفکرانه که خطوط آن در دو کنفرانس - چه باید کرد و از کجا آغاز کنیم؟ - مشخص شده، سوق داد، در نتیجه محتوای ایدئولوژیک شریعتی که مرحله استراتژی نجات اسلام قبل از مسلمین بود، برای این که بتواند در مرحله اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی ماهیت عملی و هدایت گرایانه داشته باشد، آن را بر پایه «قرائت حزبی» از کنفرانس‌های فوق باز خوانی کرد.

 

2 - مراحل پروسه تکوین استراتژی شریعتی:

اگر حیات و عمر شریعتی را به سه مرحله؛ شریعتی در خود. - شریعتی برای خود. - شریعتی برای جامعه و مردم. تقسیم کنیم، و یا به چهار مرحله تقسیم کنیم؛ مرحله اول- شریعتی عارف. دوم- شریعتی سیاسی. سوم- شریعتی جامعه شناس. چهارم- شریعتی ایدئولوگ. در نتیجه می‌توانیم بهتر مراحل تکوین استراتژی شریعتی را تبیین نمائیم.

مرحله اول- شریعتی نوجوان است (یا شریعتی رومانتیک و احساسی و عارف یا شریعتی در خود)، که در عرصه طوفان‌های روحی یا بحران‌های فکری، مانند خسی خود را اسیر روح‌های بزرگ می‌کند و جائی در زندگی و فکر خود برای اندیشیدن به جامعه و مردم ندارد، این مرحله تقریبا تا اواخر دبیرستان و اوایل دانشگاه ادامه دارد، در این مرحله ترجمه - کتاب ابوذر جوده السحار- شروع می‌شود و آشنائی تصادفی شریعتی با ابوذر منجر به تولد - شریعتی سیاسی- می‌شود، و عکس آن چیزی که مشهور است و می‌گفتند، شریعتی با مصدق و نخشب سیاسی نمی‌شود بلکه او با ابوذر سیاسی می‌شود و طبیعی است که اگر کسی این چنین سیاسی شود فعالیت او محدود به یک کار سیاسی صرف نیست، بلکه به همراه خود سوسیالیست بودن و ضد استثمار بودن ضد کعب الاحبارها بودن و... را نیز می‌آورد. بنابراین شریعتی از همان آغاز دوران که سیاسی می‌شود - هم مصدقی و هم ضد استثمار و هم ضد ارتجاع مذهبی- است، استراتژی شریعتی سیاسی دائما در حال تغییر است؛ با شرکت در فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی و مذهبی (در کانون قرآن پدرش تا همگامی او با حرکت محمد نخشب و پیوند با جبهه ملی و بالاخره پس از مهاجرت به اروپا و آشنائی با جبهه آزادی‏بخش الجزایر و اعتقاد به استراتژی ارتش خلقی با تاسی از استراتژی ارتش آزادی‏بخش الجزایر) مدام در نوسان می‌باشد، در اواخر دوران اروپا و پس از بازگشت یک سفر که به خاطر فوت مادرش به ایران انجام می‌دهد، شریعتی یک تحول کیفی در استراتژی‌اش ایجاد می‌شود که او را از شریعتی سیاسی بدل به «شریعتی جامعه شناس» می‌کند و او تصمیم به هجرت از اروپا و اقامت دو باره در ایران و مشهد می‌گیرد، که عصاره این مرحله از حرکت شریعتی همان استراتژی - نجات اسلام قبل از نجات مسلمین- می‌باشد که با پراکسیس کار فرهنگی صورت گرفت، این استراتژی (که از سال‌های 45 - 46) با شروع اسلام شناسی مشهد که درس‌های شفاهی او در دانشگاه مشهد می‌باشد، لباس عینیت به تن می‌کند (و تا سال‌های 49 و 50 ادامه دارد) که به علت تحولات اجتماعی در این سال شریعتی جامعه شناس مذهبی بدل به «شریعتی ایدئولوگ» می‌شود که تا پایان عمرش این مرحله ادامه دارد. البته شریعتی در مرحله نهائی به خاطر شرایط اجتماعی و به لحاظ استراتژیک اسیر زیگزاگ‏هائی بوده است که گاها از - مبارزه قهرآمیز تا مبارزه اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی نوسان می‌کرد- ولی آنچه در رابطه با تبیین استراتژی نهائی شریعتی قابل تامل است همان «استراتژی سازمان گرایانه حزبی» او می‌باشد که در پنج کنفرانس آخر حیات علنی سیاسی شریعتی و در قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد عنوان شد که البته در مقدمه تدوین ایدئولوژی به آن اشاره کردیم. شریعتی در این پنج کنفرانس آخر که چکیده تمامی حرکت شریعتی می‌باشد «مانیفست ایدئولوژی - استراتژی» خود را به نمایش می‌گذارد، این پنج کنفرانس عبارتند از:

اول- تفسیر سوره انبیاء در آخرین درس اسلام شناسی و نیز تاریخ ادیان درس چهلم (که در تاریخ 12/8/51 هفت روز قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد که در آنجا ایراد شد، زیرا حسینیه ارشاد در تاریخ 19/8/51 بسته شد).

دوم- کنفرانس استحمار نو (که در تاریخ 12/7/51 و سی و هفت روز قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد و پایان حرکت علنی شریعتی در دانشگاه الزهرا عنوان شد).

سوم- کنفرانس تفسیر سوره روم- پیام امید به روشنفکر مسئول (که در تاریخ 5/8/51 و چهارده روز قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد در آنجا ایراد گردید).

چهارم- کنفرانس قاسطین - مارقین - ناکثین (که در تاریخ 7/8/51 یعنی دوازده روز قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد در همان مکان ایراد شد).

پنجم- شیعه یک حزب تمام (که شریعتی در تاریخ 3/8/51 و شانزده روز قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد در آن مکان کنفرانس داد).

این پنج کنفرانس آخرین پیام استراتژیک جنبش علنی شریعتی است که معروف به - پیام خمسه شریعتی- می‌باشد و او آخرین دستاوردهای استراتژیک و ایدئولوژیک خود را که بیشتر جنبه استراتژیک دارد تا ایدئولوژیک عرضه می‌کند و حتی بعد از زندان هم شریعتی نه در جلسات خانگی و نه در دست نوشته‌های فردی به خاطر این که رابطه‌اش با جامعه و حرکت اجتماعی قطع شده بود، دیگر نتوانست محتوای استراتژیک - ایدئولوژیک این پیام خمسه را اعتلا بدهد و شاید یکی از دلایل هجرت شریعتی به خارج از کشور (در 26 اردیبهشت سال 56) جهت شکست حصار سه ساله اجتماعی در بعد از زندان باشد که او را فلج کرده بود، زیرا به قول خود او نه نیروهائی که در مرحله سه ساله بعد از زندان با او رابطه داشتند از نیروهای سیاسی و انقلابی بودند و نه بانیان جلسه‌های خانگی ارزشی بیش از شله زرد و ولیمه برای کار شریعتی قائل بودند! لذا در همین راستا است که حتی همان شعار استراتژیک «عرفان- آزادی- برابری» که دکتر در یک جلسه خانگی و بعد از آزادی از زندان اعلام کرد، باید در تطبیق با شعار «آگاهی- آزادی- قدرت» که شریعتی در کنفرانس تفسیر سوره روم و در پیام خمسه آخر از جنبش علنی خود مطرح می‌کند، کامل گردد، یعنی شعار «عرفان- برابری-آزادی» باید تبدیل به شعار «آگاهی -آزادی- برابری» شود. یا تبدیل به «آگاهی- برابری- آزادی» شود، چرا که با شعار «عرفان - برابری – آزادی» نه می‌توان جنبش اجتماعی و تشکیلات حزبی بر پا کرد و نه می‌توان خودسازی فردی - تشکیلاتی انجام داد، فقط با آن شعار می‌توان به یک جمع بندی تاریخی از جنبش‌های فردی- اجتماعی- تاریخی بشر رسید. به این دلیل که عرفان یک مقوله فردی است و آن چنان که شریعتی می‌گوید؛ اگر به صحنه جامعه کشانیده شود به ایجاد گرایش‌های لیبرالیستی (لیبرالیسم فلسفی و لیبرالیسم اخلاقی و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی) می‌انجامد و حتی در صورت متعالی آن (مثل عرفان مولانا و حافظ) برای تشکیلات و جامعه هم مضر خواهد بود، بنابراین با اجازه شریعتی ما به جای شعار «عرفان- برابری- آزادی» شریعتی، شعار قبلی او یعنی «آگاهی- برابری- آزادی» را انتخاب می‌کنیم، تا از این شعار که استراتژی حزب مستضعفین می‌باشد و شریعتی در کنفرانس شیعه یک حزب تمام آن را عنوان کردند، تمامی اندیشه‌های او را بتوانیم به لحاظ استراتژیک و ایدئولوژیک تدوین و تبیین نمائیم.

اول- خودآگاهی اعتقادی.

دوم- خودآگاهی اجتماعی.

سوم- خودآگاهی انسانی.

از نظر شریعتی تبیین این سه نوع خودآگاهی بدین شکل است که؛ اول- در مورد توده‌ها باید توسط خودآگاهی اعتقادی ایجاد «خودآگاهی اجتماعی» کرد؛ و پس از این که توسط خودآگاهی اعتقادی توانستیم در توده‌ها خودآگاهی اجتماعی ایجاد کنیم آن‌ها در مرحله نهائی به «خود آگاهی انسانی» می‌رسند، در خودآگاهی انسانی پایه اکسیولوژی انسان‌ها «حقیقت- خیر- زیبائی» است آن چنان که در خودآگاهی اجتماعی پایه جنبش اجتماعی توده‌ها «آزادی- آگاهی- قدرت- سازماندهی و تشکل» می‌باشد و در خودآگاهی اعتقادی پایه اکسیولوژی پیشگام «عرفان و برابری و آزادی» می‌باشد، به طور مشخص استراتژی شریعتی دارای مضمون آگاهی‏بخش می‌باشد که بر پایه سه مرحله یا - سه تاکتیک محوری- استوار بوده است؛

یک- تاکتیک محوری در ایجاد «خودآگاهی اعتقادی به توسط ایدئولوژیک کردن باورهای» دینی و اعتقادی مردم شکل می‌گیرد.

دوم- تاکتیک محوری شریعتی در شکل گیری «خودآگاهی اجتماعی به توسط خودآگاهی اعتقادی» یعنی ایدئولوژیک کردن باورهای دینی مردم.

سوم- تاکتیک محوری شریعتی در ایجاد خودآگاهی انسانی به توسط خودآگاهی اجتماعی می‌باشد.

آن چنان که خود شریعتی در درس اسلام شناسی ارشاد - برخیز گامی فراپیش نهیم- می‌گوید: «سیدجمال از حکام سیاسی شروع کرد و شکست خورد، عبده از روحانیت شروع کرد و شکست خورد، باید از مردم شروع کنیم تا پیروز شویم.»

             

والسلام



[1] . از آخر اردیبهشت ماه مصادف است با سال روز هجرت شریعتی تا 29 خرداد که سال روز شهادت شریعتی می‌باشد، این مدت یک ماه را تحت عنوان -از هجرت تا شهادت شریعتی- جامعه و روشنفکران و اهل نقد و قلم به شریعتی می‌اندیشند و از او سخن می‌گویند.

[2] . و به قول مرحوم شریعتی؛ ‏های و هوی‌های ساختگی خارجی شاه غلام است. که توسط آن داستان بخواهد غصب و فروش خروس‌های بهمن آباد را بپوشاند و آن زمانی که مرکز همه خبرها داخل خانه می‌باشد و خبر اصلی داستان غصب خروس‌های به ناحق فروخته شده توسط شاه غلام است، او با داد و فریاد نگاه‌ها را متوجه بیرون می‌کند، تا درون در امان بماند، در حالی که در برون هیچ خبری نیست، تمام تقسیم قدرت‌ها در درون است.

[3] . چه جنبش داخل کشوری و چه جنبش خارج از کشور، چه جریان راست و چه جریان چپ، چه جریانات مذهبی و چه غیر مذهبی، چه طرفداران سوسیالیست و چه طرفداران سرمایه‏داری، چه طرفداران تشیع مجلسی و چه طرفداران تسنن وهابی، چه رفرمیست‏های اصلاح طلب نما و چه اصلاح طلب‌های رفرم خواه، چه لیبرالیست‌های شرمگین و تسامح طلب و چه سوسیالیست‌های عافیت طلب، چه انترناسیونالیست‏های فرصت طلب و چه ناسیونالیست‌های قدرت طلب، چه رادیکالیست‌های خود محور و چه میانه روهای هویت طلب، چه اندیویدوآلیست‏های لیبرال منش و چه کلکتویست‏های استالین منش

[4] . و سختی‌های زنجیر زئوس و زندانی شدن در چاه‌های یخ زده کوه‌های آرارات را به خاطر انتقال آتش آگاهی و معرفت که در تیول خداوندان زر و زور و تزویر هرکول و زئوس و ونوس قرار داشت به جان می‌خرد تا آن آتش آگاهی را تحویل انسان‌ها بدهد.

[5] . در کنفرانس استحمار نو- در دانشگاه الزهراء - که در تاریخ 12/7/51 صورت گرفت و جزء پنج کنفرانس آخر حرکت علنی شریعتی می‌باشد.

[6] . که در صورت انطباقی آن از سیدجمال و عبده شروع شده بود و به صورت تطبیقی آن به اقبال و شریعتی رسید.

[7] . آن چنان که کوشیدند با ساواکی جلوه دادن جنبش فکری شریعتی هویت سیاسی- اجتماعی- تاریخی شریعتی را به رگبار جهل و شرک خود ببندند.

[8] . در سال‌های 46 -47 پرداخته و در ضمن سلسله درس‌های شفاهی خود را که در دانشگاه مشهد داشته است و بعدا تحت عنوان اسلام شناسی مشهد منتشر شد.

[9] . که در مرحله دوم پروسه تکوین ایدئولوژیک خود به تبیین فلسفی جهان و انسان و جامعه و تاریخ و دارای بینش توحیدی و نگرش دیالکتیکی بود.

[10] . بنیان گذار اسلام تطبیقی در پروسه نوگرائی دینی و در عصر جدید که پس از اسلام انطباقی سیدجمال و عبده می‌باشد.

[11] . که البته اولش دست نوشته بود که شریعتی در شب عاشورای سال 49 در منزل و تا صبح در حالت بی خودی می‌نویسد و مطهری مداح رژیم حاکم آن را نوحه سرائی مارکسیستی شریعتی بر امام حسین لقب می‌دهد.