پرسش و پاسخ – 4

آیا قرائت نشر مستضعفین از اسلام، یک قرائت سوسیالیستی است، یا یک قرائت دموکراتیک و یا یک قرائت پلورالستیک می‌باشد؟

آیا شریعتی یک قرائت سوسیالیستی از دین داشت، یا یک قرائت دموکراتیک و یا یک قرائت پلورالیستیکی؟

آیا می‌توان به موازات یک قرائت سوسیالیستی از اسلام، هم زمان قرائت دموکراتیک و پلورالیستیکی از دین هم داشته باشیم؟

آیا پلورالیته نشر مستضعفین پلورالیته معرفتی است یا پلورالیته سیاسی – حزبی،  و یا پلورالیته مذهبی - دینی می‌باشد؟

آیا دیدگاه پلورالیستی نشر مستضعفین عامل تکوین فراکسیون‌های نظری و عملی در حزب مستضعفین نمی‌شود؟

چه ضمانت اجرائی وجود دارد که نگرش دمکراتیک نشر مستضعفین، هدایتگر به سوی لیبرالیسم سیاسی - فلسفی - اخلاقی - اقتصادی نشود؟

 

پاسخ: قبل از اینکه وارد بحث تفصیلی موضوع شویم، بهتر است در آغاز یک بحثی در خصوص تعریف هر یک از ترم‌های فوق داشته باشیم تا توسط آن، بتوانیم در عرصه بحث تفصیلی، منظور یکدیگر را بهتر فهم کنیم:

 

1 - قرائت دمکراتیک: منظور از قرائت دمکراتیک در اینجا عبارت است از «تبیین تئوری‌های عام و خاص و مشخص با عینک و نگاه دموکراسی». آنچنانکه در بحث‌های گذشته اعلام کردیم، دیدگاه هر فرد و هر جریانی بر پایه نگاه یا جهان بینی آن فرد و جریان شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر جهان بینی هر فرد و هر جریان عینکی است که بر روی چشمان آن فرد و جریان قرار گرفته است، که از کانال آن عینک، آن فرد و یا آن جریان جهان را می‌بیند و اندازه جهان در نگاه هر کس به اندازه واقعیت جهان خارج نیست، بلکه به اندازه جهان بینی است که آن فرد یا آن جریان دارد؛ لذا اگر بخواهیم جهان را برای فردی که جهان را کوچک می‌بیند بزرگ کنیم، نباید او را به مسافرت ببریم، بلکه باید جهان بینی او را عوض کنیم. در این راستا حال می‌توانیم به تعریف‌ترم دموکراسی بپردازیم که خود «ترم دموکراسی از دو اصطلاح دمو و کراسی تشکیل می‌شود که معنی دمو همان مردم یا جامعه است[1]. پس دمو یعنی مردم یا جامعه و» کراسی یعنی گرایش یا سالاری. پس دموکراسی یعنی جامعه سالاری یا مردم سالاری[2].

به هرحال تعریف از دموکراسی در گرو تعریف و تبیین از مردم است یعنی اول باید ببینیم که در عرصه تئوریک چه تعریفی از مردم می‌کنیم، آیا مردم را افراد گوشت و پوست دار، فردی - آنچنانکه نهضت لیبرالی در غرب تعریف می‌کند-، می‌دانیم؟ یا که نه، مردم را در بستر جامعه - آنچنانکه کلکتویسم یا قرآن معنی می‌کند -، تعریف می‌کنیم؟ برحسب نوع تعریفی که از دمو می‌کنیم ترم دموکراسی برای ما معنی پیدا می‌کند. اما آنچه که در رابطه با تبیین تفصیلی این ترم پس از اتمام بحث لغوی آن باید به آن توجه شود، عبارت از اینکه آنچنانکه فوقاً هم به اشاره رفت، اگرچه تاریخ طرح کاربرد این ترم بازگشت پیدا می‌کند به پنج قرن قبل از میلاد و آن هم در غرب، ولی با پایان یافتن دوران طلائی فلسفه در یونان و حاکمیت تفکر سیاسی اریستوکراسی، اتوکراتیک، تئوکراسی و توتالی‌تر بر اندیشه سیاسی مغرب زمین که بیشتر توسط فراگیر شدن امپراطوری روم و پیوند امپراطوری روم با کلیسا و شکل گیری و پیدایش اسکولاستیک بوجود آمد، ترم و اندیشه دموکراسی تا قرن هفدهم به فراموشی سپرده شد، تا اینکه به موازات شکل گیری رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه که یک انقلاب اقتصادی - اجتماعی بود و رهائی توده‌ها از بند اسکولاستیک - توسط شعار سکولاریسم موضوع مردم و جامعه در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی - وارد دیسکورس بشریت شد که به مرور زمان به موازات سرریز شدن ادبیات انقلاب کبیر فرانسه از جهان مغرب زمین به کشورهای پیرامونی، این ادبیات در کشورهای پیرامونی به صورت یک نهضت در آمد[3] و حاصل آن عدم سنخیت نهضت دموکراسی با زیر ساخت‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی این جوامع بود.

بنابراین آنچه می‌توان در یک نگاه کلی به نهضت دموکراسی مطرح کرد، عبارت است از اینکه:

الف - نهضت دموکراسی به صورت یک نهضت اجتماعی سیاسی مطرح گردید. برعکس نهضت لیبرالیته یا لیبرالیسمی که از همان آغاز تکوین صورتی اقتصادی داشت.

ب - در نهضت دموکراسی مبنای نگرش، مردم و جامعه و دموها بودند که در برابر نخبه‌ها یا اریستوکرات ها مطرح گردیدند.

ج - پایه فلسفی دموکراسی عبارت بودند از حق فلسفی، سیاسی، اجتماعی، انسانی توده‌ها و جامعه و مردم، جهت تعیین سرنوشت سیاسی - اجتماعی خودشان بود.

د - در عرصه سیاسی هدف دمکراسی و تعریف دمکراسی عبارت است از «مکانیزم تقسیم قدرت سیاسی برای تمرکززدائی قدرت در دست سیاستمداران» است که به عنوان بزرگ‌ترین عامل فساد، پیدایش استبداد، اتوکراتیک، توتالی‌تر و دسپاتیزم در جامعه می‌باشد. بنابراین «قرائت دمکراتیک به معنای مخالفت با تمرکز قدرت سیاسی توسط اجتماعی کردن قدرت سیاسی بر پایه ریزش قدرت از بالا به پائین، تفکیک قوا و همچنین اعتقاد به تعیین نهادهای اجتماعی و سیاسی توسط انتخاب مردم و همچنین اعتقاد به عزل و نصب تمامی حاکمان سیاسی توسط مردم و جامعه می‌باشد».

 

2 - قرائت سوسیالیستی: مقصود از قرائت سوسیالیستی در اینجا آنچنانکه در تعریف قرائت دمکراتیک مطرح کردیم عبارت است از «تبیین تئوری‌های عام و خاص و مشخص با نگاه سوسیالیستی» می‌باشد که تبیین سوسیالیسم در اینجا آنچنانکه در سلسله بحث‌های «مبانی سوسیالیسم» مطرح کردیم عبارت است از «اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف» می‌باشد. به عبارت دیگر آنچنانکه دموکراسی عبارت بود از «اجتماعی کردن سیاست یا توزیع قدرت سیاسی»، سوسیالیسم عبارت است از «توزیع قدرت اقتصادی بر پایه اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف» می‌باشد.

بنابراین آنچه وجه مشترک دموکراسی و سوسیالیسم را تشکیل می‌دهد، عبارت است از اصل «اجتماعی شدن قدرت» است، که در دموکراسی «قدرت سیاسی اجتماعی می‌شود» و در سوسیالیسم «قدرت اقتصادی اجتماعی می‌شود» و در پلورالیسم «قدرت معرفت اجتماعی می‌شود». همچنین همین اصل اجتماعی شدن - آنچنان که فوقاً هم به اشاره رفت - تعیین کننده مرز بین لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی است، که به عنوان آلترناتیو بورژوایی در برابر دمکراسی و سوسیالیسم قرار می‌گیرد. علی ایحال بر پایه این نگاه به دمکراسی و سوسیالیسم است که کلا سوسیالیسم و دمکراسی به لحاظ تئوریک تکمیل کننده یکدیگر می‌باشد و به همین دلیل است که ما نمی‌توانیم هرگز بدون دمکراسی به سوسیالیسم دست پیدا کنیم و همچنین بدون سوسیالیسم هم نمی‌توانیم به دموکراسی دست پیدا کنیم و علت بحران و شکست دکترین دموکراسی در مقام فردی آن و دکترین سوسیالیسم در مقام فردی آن در عرصه ابژکتیو و اجراء در غرب، همین در نظر نگرفتن پیوند تنگاتنگ تئوریک دو مقوله سوسیالیسم و دموکراسی می‌باشد. چرا که طرفداران سوسیالیسم دولتی می‌خواستند بدون توزیع قدرت سیاسی، توسط اجتماعی کردن قدرت اقتصادی تولید و توزیع، به سوسیالیسم نائل شوند و آنچنان که طرفداران دکترین دموکراسی می‌خواستند بدون اجتماعی کردن قدرت اقتصادی به اجتماعی کردن قدرت سیاسی بپردازند، که حاصل آن شد که سر انجام دکترین دموکراسی به لیبرالیسم ختم شود. زیرا دکترین لیبرالیسم یک تئوری دستگاهمند کامل است و دلیل آن هم این است که پروسه تکوین لیبرالیسم در غرب توسط بورژوازی از لیبرالیسم اقتصادی آغاز شد و سپس برای ساپورت سیاسی و اخلاقی و معرفتی لیبرالیسم اقتصادی، لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم معرفتی و لیبرالیسم اخلاقی شکل گرفت و در همین راستا است که ما نمی‌توانیم به یک شاخه از لیبرالیسم بدون اتکاء به شاخه های دیگر آن تکیه کنیم. مثلا به لیبرالیسم اقتصادی اعتقاد پیدا کنیم ولی بگوئیم لیبرالیسم سیاسی و فلسفی و اخلاقی آن نفی شود، این امر غیر ممکن است. در خصوص دموکراسی و سوسیالیسم از آنجائیکه پروسه تکوینی آن مانند لیبرالیسم در غرب شکل نگرفت[4].

ماحصل اینکه، آنچنانکه دکترین سوسیالیسم از دکترین دموکراسی و از دکترین پلورالیته یا پلورالیسم انفکاک ناپذیر است، قرائت دمکراسی هم از قرائت سوسیالیستی تفکیک پذیر نمی‌باشد. یعنی حتما قرائت سوسیالیستی مضمون دمکراتیک دارد و قرائت دمکراتیک مضمون سوسیالیستی خواهد داشت و در همین جا می‌توانیم به آن سوال که فوقاً مطرح شده بود که آیا قرائت نشر مستضعفین از اسلام یک قرائت سوسیالیستی است یا یک قرائت دمکراتیک؟ و سوال آیا قرائت شریعتی از اسلام و دین یک قرائت سوسیالیستی بود یا یک قرائت دمکراتیک؟ پاسخ گوئیم. چرا که با این توضیحی که داده شد دیگر جائی برای طرح چنین سوالی باقی نمی‌ماند زیرا که آنچنانکه سوسیالیسم بدون دمکراسی ابتر است، دمکراسی بدون سوسیالیسم نیز ابتر خواهد بود و به همین خاطر است که از نگاه شریعتی، آزادی به همان اندازه تجلیل و تکریم می‌شود که سوسیالیسم می‌شود. البته آزادی که بر پایه سوسیالیسم باشد نه آزادی که بر پایه بورژوازی باشد. چرا که آنچنانکه شریعتی می‌گوید «در جامعه ای که یکی سواره باشد و دیگری پیاده معلوم است که آزادی در خدمت سواره خواهد بود و پیاده از آن نصیبی نخواهد برد». پس با این توضیح حال می‌توانیم بگوئیم که قرائت سوسیالیستی اگر واقعاً سوسیالیستی باشد باید حتما دمکراتیک نیز باشد و قرائت دمکراتیک - اگر لیبرالیستی نباشد - باید حتما سوسیالیستی نیز باشد و این‌ها نسبت به هم تفکیک ناپذیرند. بنابراین آنچه تضمین کننده دکترین دمکراسی است، دکترین سوسیالیسم است و آنچه تضمین کننده دکترین سوسیالیسم است، دکترین دمکراتیک می‌باشد.

 

3 - پلورالیته یا پلورالستیک یا پلورالیسم و نشر مستضعفین: ترم پلورالیسم به لحاظ معنی لغوی به معنای تکثرگرائی می‌باشد، که این تکثرگرائی در سه عرصه معرفتی، اجتماعی و مذهبی مادّیت ابژکتیو پیدا می‌کند. آنچه در رابطه با تبیین هیرارشی اشکوبه های سه گانه تئوریک پلورالیسم در اینجا باید مطرح کنیم عبارت از اینکه «تا زمانی که دو اشکوبه پلورالیسم اجتماعی یا حزبی و پلورالیسم مذهبی بر پایه پلورالیسم معرفتی شکل پیدا نکند، پلورالیسم اجتماعی و مذهبی نمی‌تواند پایدار بماند» و برای شکل گیری پلورالیسم معرفتی در جامعه اولا باید به پلورالیسم فلسفی اعتقاد داشته باشیم. در ثانی باید بر پایه اجتماعی کردن نهادهای معرفت اجتماعی مانند قدرت سیاست در دموکراسی و قدرت اقتصاد در سوسیالیسم از قدرت معرفت هم توسط پلورالیسم تمرکززدائی کنیم.

در خصوص پلورالیسم فلسفی به عنوان سنگ زیربنای پلورالیسم، آنچنانکه در بحث‌های گذشته مطرح کردیم پلورالیسم فلسفی عبارت است از «اعتقاد به این حقیقت است که اصل شناخت یک واقعیت توسط انسان با اصل خود واقعیت مورد شناخت، متفاوت می‌باشد - و از آنجائیکه شناخت یک واقعیت با خود واقعیت فی نفسه متفاوت است - لذا پدیده شناخت که یک پدیده سوبژکتیو می‌باشد عبارت خواهد بود از درک ما از واقعیت خارجی و از آنجائیکه درک از واقعیت خارجی در افراد متفاوت می‌باشد، لذا این امر باعث می‌گردد تا تکثر شناخت‌ها و تکثر معرفت‌ها به وجود آید. پس اول ما باید تکثر معرفت‌ها از نظر فلسفی را به رسمیت بشناسیم و بعد بتوانیم به اصل پلورالیسم معرفتی اعتقاد پیدا کنیم. پس اصل تکثر معرفت‌ها از نظر فلسفی ریشه در تکثر شناخت انسان‌ها نسبت به واقعیت خارجی دارد.»

بنابراین پایه فلسفی پلورالیسم در انسان علاوه بر اینکه تبیین کننده تکثر معرفتی در انسان است، تبیین کننده این حقیقت نیز می‌باشد که هیچ کس دارای معرفت مطلق و شناخت مطلق نیست. شناخت یک امر نسبی است که هر کس به قدر پتانسیل دراکه خود از واقعیت برونی حاصل می‌کند و همین نسبی بودن شناخت افراد است که یک حقیقت دیگر را برایمان روشن می‌سازد و آن عبارت است از اصل جایزالخطا بودن انسان در عرصه شناخت و معرفت فردی است، که این حقیقت اصل ضرورت تکثر معرفتی برای تکمیل شناخت انسان را مطرح می‌کند چرا که «همه چیز را همگان دارند و همگان در بستر اجتماعی کردن معرفت حاصل می‌شود». حال با توجه به این پایه تئوریک پلورالیسم است که می‌توانیم به تبیین اصل پلورالیسم اجتماعی و اصل پلورالیسم اعتقادی بپردازیم. چرا که زمانی که بر پایه اصل پلورالیسم معرفتی مشخص شد که تکثر شناخت در انسان‌ها امر طبیعی می‌باشد و شناخت هیچ کس مطلق و تمام و کامل نیست و انسان بر پایه شناخت نسبی جایزالخطا می‌باشد در نتیجه خود به خود این سوال در این جا مطرح می‌شود که با چه مکانیزم‌هائی می‌توانیم شناخت و معرفت نسبی را کامل کنیم؟ اینجا است که تنها پاسخی که برای این سوال وجود دارد عبارت است اینکه تنها مکانیزم جهت تکمیل و اعتلای معرفت - چه معرفت فردی و چه معرفت اجتماعی - و تکثرگرائی اجتماعی و تکثرگرائی اعتقادی است که این امور توسط پلورالیسم احزابی و پلورالیسم نهادهای سیاسی و پلورالیسم مذاهب و اعتقادی امکان پذیر خواهد بود. حال با مشخص شدن این حقایق در خصوص پلورالیسم می‌توانیم به آخرین سوال مطرح شده پاسخ دهیم که وجود اصل پلورالیسم در عرصه حزب مستضعفین به خاطر اینکه پلورالیسم تنها در چهارچوب معرفتی و درونی شکل می‌گیرد و تنها جنبه معرفتی دارد، لذا در کادر قرائت واحد برون حزبی ایجاد فراکسیون و انشعاب حزبی نمی‌کند بلکه به صورت یک دیالکتیک نظری می‌تواند باعث اعتلای سوبژکتیو حزب بشود.

 

والسلام

 



[1] . با حفظ مضمون جمعی آن که همین مضمون جمعی یا اجتماعی بودن دمو عامل مرزبندی ‌ترم «دموکراسی» با ترم «لیبرالیته یا لیبرالیسم» می‌باشد. چرا که در ترم لیبرالیته مضمون آزادی فردی و اندیویدالیستی نهفته است، اما مضمون در دمو جمعی یا کلکتویستی می‌باشد.

[2] . البته کاربرد این اصطلاح تاریخی بس دراز داشته و اولین بار توسط فلاسفه یونان اعم از سقراط، افلاطون، ارسطو و... در پنج قرن قبل از میلاد به کار گرفته شده است و از بعد از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 این اصطلاح توسط فلاسفه و علمای اجتماعی مغرب زمین پایه تئوریک به خود گرفت.

[3] . البته مضمون این نهضت در کشورهای پیرامونی با نهضت در کشورهای مغرب زمین متفاوت بود چراکه نهضت دموکراسی در کشورهای مغرب زمین از فرانسه تا انگلیس و آلمان و... ابتدا جنبه تئوریک داشت و پس از شکل گیری و تکوین پایه‏های تئوریک قضیه بود که نهضت دموکراسی جنبه اجتماعی و سیاسی به خود گرفت. اما نهضت دموکراسی در کشورهای پیرامونی پیش از آنکه جنبه تئوریک و نظری به خود بگیرد و یا حداقل آن تئوری‏های دموکراسی غربی توسط روشنفکران کشورهای پیرامونی بومی گردد، مستقیم بر پایه همان شکل وارداتی حرکت اجتماعی خود را از سر گرفتند.

[4] . چرا که دموکراسی محصول قرن هیجدهم بود در صورتی که سوسیالیسم محصول قرن نوزدهم غرب بود و سوسیالیسم دمکراسی محصول قرن بیستم غرب بود که این گسستگی تاریخی میان سه ترم دمکراسی و سوسیالیسم و سوسیالیسم دمکراسی مبین این حقیقت است که دکترین سوسیالیسم و دکترین دمکراسی، نتوانست مانند دکترین لیبرالیسم پروسه طبیعی خود را طی کند و از آنجائیکه برای انجام پروسه طبیعی باید ابتدا سوسیالیسم اقتصادی شکل می‌گرفت و در رابطه با تبیین پایه سیاسی و معرفتی سوسیالیسم اقتصادی باید دمکراسی بوجود می‌آمد و در آن صورت بود که دیگر نیاز به طرح ‌ترم های جدیدی به نام‌های دمکراسی و سوسیال - دمکراسی در دیسکورس پروسه سوسیالیستی نبود. چرا که در آن صورت تعریف دمکراسی می‌شد، اجتماعی کردن سیاست و قدرت سیاسی و تعریف سوسیالیسم می‌شد، اجتماعی کردن تولید و توزیع و تعریف پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم حزبی و پلورالیسم مذهبی می‌شد، اجتماعی کردن معرفت و نهادهای اجتماعی معرفت و تکثر گرائی در عرصه های معرفتی و نهادی و مذهبی.