پاسخ به سوال‌های رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت چهارده

چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟

 

اول - سرکوب قهرآمیز خیزش مذهبی خرداد 1342 (که تحت هژمونی روحانیت حوزه‌های فقاهتی و به خصوص خمینی شکل گرفته بود) توسط دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم کودتائی و مستبد پهلوی، عنایت داشته باشیم که خود «خیزش خرداد 42 منهای اینکه واکنش طبقه متوسط شهری بر علیه کودتای 28 مرداد 32 (کودتائی که با همدستی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و حمایت امپریالیسم انگلیس و دربار پهلوی و روحانیت حوزه‌های فقاهتی بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران انجام گرفت) بود» و منهای اینکه مولود «شکست انقلاب مشروطیت (که آخرین سنگربان انقلاب مشروطیت در جامعه ایران جنبش ملی‌گرایانه مردم ایران تحت هژمونی دکتر محمد مصدق) بود» و منهای اینکه «خیزش خرداد 42 مولود حرکت روحانیت حوزه‌های فقاهتی در راستای کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی برای اولین بار در تاریخ هزار ساله روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی تحت هژمونی خمینی بود» و منهای اینکه «خیزش خرداد 42 مولود و سنتز جایگزین شدن حرکت مذهبی و سنتی و فقاهتی و دگماتیست و غیر دموکراتیک و زن‌ستیز سیاسی – اجتماعی – فرهنگی، به جای حرکت ملی‌گرایانه و دموکراتیک جبهه ملی تحت هژمونی دکتر محمد مصدق بود» از همه مهمتر اینکه «خیزش خرداد 42 مولود و سنتز ریزش دو پایگاه اجتماعی – طبقاتی رژیم کودتائی و مستبد پهلوی بود.»

قابل ذکر است که از آغاز تکوین رژیم کودتائی و مستبد پهلوی (از کودتای اسفند ماه 1299 امپریالیسم انگلیس بر علیه مشروطیت و رژیم قاجار تحت فرماندهی رضاخان میرپنج) تا دهه 40 «دو حامی اجتماعی و طبقاتی این رژیم کودتائی و مستبد در جامعه ایران عبارت بودند از روحانیت و طبقه زمین‌دار روستاها که اولین محصول این پروژهٔ رفرم ارضی شاه – کندی سال 41 - 42 ریزش این دو حامی اجتماعی – طبقاتی رژیم کودتائی و مستبد پهلوی بود». به این ترتیب که «با اصلاحات ارضی شاه – کندی هم طبقه زمین‌دار روستاهای ایران رویاروی رژیم پهلوی قرار گرفتند و هم روحانیت حوزه‌های فقاهتی که تا آن زمان تحت هژمونی بروجردی مرجعیت بلامنازع حوزه‌های فقاهتی شیعه حامی رژیم کودتائی پهلوی بودند و از کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 بر علیه دولت دموکراتیک مصدق حمایت می‌کردند، اما با فوت بروجردی و اعلام حق مشارکت زنان ایران در انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی توسط رفرم شاه – کندی در سال‌های 41 - 42 روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی، پشتیبانی خودشان را از رژیم کودتائی پهلوی برداشتند.»

قابل ذکر است که «این جدائی روحانیت و طبقه زمین‌دار و عدم حمایت از رژیم کودتائی و مستبد پهلوی در شرایطی انجام گرفت (که از فرایند پساکودتای 28 مرداد 32) اقشار میانی جامعه ایران که حامی دولت مصدق بودند و جبهه ملی ایران تحت هژمونی دکتر محمد مصدق به عنوان نماینده سیاسی خود تعریف می‌کردند، به صورت دشمن رویاروی رژیم کودتائی پهلوی قرار گرفته بودند». در نتیجه «اقشار میانی جامعه ایران در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 مترصد فرصتی جهت انتقام (نسبت به زخم عمیق کودتای 28 مرداد 32) از رژیم کودتائی و مستبد پهلوی بودند»؛ بنابراین این همه باعث گردید که (حتی با سرکوب قهرآمیز خیزش خرداد ماه 42 تحت هژمونی روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی توسط رژیم کودتائی و مستبد پهلوی) «اسلام فقاهتی دگماتیست حوزه‌های فقهی به عنوان یک گفتمان سیاسی جایگزین گفتمان مشروطه‌خواهی و ملی‌گرایانه و دموکراسی‌خواهانه و ضد استعماری و ضد استبدادی جبهه ملی تحت هژمونی مصدق بشود.»

پر پیداست که جایگزینی این گفتمان دگماتیست فقاهتی (حوزه‌های فقهی) به جای گفتمان ملی‌گرایانه و آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش مصدق و مشروطه‌خواهان جبهه ملی باعث گردید تا «خمینی بتواند برای نخستین بار (در سال 48) نظریه ولایت فقیه خودش را به عنوان تئوری کلامی – فقهی – سیاسی (حوزه‌های دگماتیست فقهی) در راستای کسب قدرت سیاسی به عنوان گفتمان آلترناتیوی مشروطیت مطرح نماید.»

باری، بدین ترتیب بود که در سال 43 در زمان بازگشت شریعتی از اروپا به ایران، «فضای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران صورتی کاملاً عکس سال 1338 داشت» و دلیل این امر هم آن بود که «در سال 1338 که شریعتی به اروپا رفته بود، فضای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران فضائی بود که هنوز گفتمان ملی‌گرایانه و دموکراسی‌خواهانه و مشروطه‌طلبانه مصدقی (حتی پس از کودتای 28 مرداد 32) بر جامعه ایران حاکم بود و اقشار میانی جامعه ایران به دنبال انتقام‌گیری از رژیم کودتائی پهلوی بودند و نهضت مقاومت ملی (که خود شریعتی یکی از اعضای فعال آن بود) در ادامه جبهه ملی به دنبال بسیج جامعه ایران بر علیه رژیم پهلوی بودند و فضای اختناق و سرکوب دوران پساکودتای 28 مرداد 32 همچنان بر فضای جامعه ایران سنگینی می‌کرد و توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت کودتائی و دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم کودتائی پهلوی بود.»

در این رابطه یادمان باشد که در سال 43 (زمان بازگشت شریعتی از اروپا) «دوران تنفس سیاسی تحمیلی (توسط جناح دموکرات‌های آمریکا) بر رژیم کودتائی پهلوی در جامعه ایران هم به پایان رسیده بود و شاه در حال نهادینه کردن استبداد و سرکوب همه جانبه رژیم کودتائی پهلوی بر جامعه ایران بود». مع الوصف، بدین دلیل بود که «شریعتی با جمعبندی که نسبت به شرایط جامعه ایران در سال 43 داشت، از همان آغاز ورود به کشور دریافته بود که با حاکمیت گفتمان دگماتیست فقاهتی روحانیت حوزه‌های فقهی در آن شرایط برعکس گذشته انجام هر گونه تحول سیاسی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران در گرو تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در چارچوب استراتژی آگاهی‌بخش و بر پایه همان استراتژی بازسازی تطبیقی نظری و عملی علامه محمد اقبال لاهوری می‌باشد». به بیان دیگر شریعتی در بدو ورود به ایران در سال 43 «بر پایه تحلیل مشخص از شرایط آن روز ایران دریافته بود که بدون تحول فرهنگی همه جانبه تکوین یافته از پائین (در جامعه ایران) امکان حرکت دموکراتیک سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران وجود ندارد»؛ بنابراین در این رابطه بود که مهمترین خودویژگی حرکت شریعتی در فرایندهای چهارم و پنج و ششم (در طول 14 سال پس از بازگشت از اروپا)، «دستیابی به این تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران بود.»

البته از آنجائیکه شریعتی در آن شرایط «به لحاظ جوهر فرهنگی، جامعه ایران را در تحلیل نهائی یک جامعه دینی تحلیلی می‌کرد»، در نتیجه (آنچنانکه خود او در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» در سال 1350 در دانشگاه صنعتی شریف یا آریامهر آن زمان مطرح کرد) او بر این باور بود که «هر گونه تحول فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در یک جامعه دینی باید از کانال همان دین بازسازی شده تطبیقی (آنچنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گفت) صورت بگیرد». لذا بدین ترتیب است که کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» شریعتی با شعار «از مذهب باید آغاز کرد» تمام می‌گردد.

پر واضح است که شعار «از مذهب باید آغاز کرد» شریعتی در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» خود دارای همان جوهر آگاهی‌بخش بود که بعداً شریعتی در کنفرانس «قاسطین، مارقین، ناکثین» (در آبان‌ماه سال 1351 قبل از بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی پهلوی) مطرح کرد. به بیان دیگر «طرح مؤلفه آگاهی مقدم بر دو مؤلفه دیگر در شعار «آگاهی، آزادی و برابری» به عنوان شعار استراتژیک شریعتی در 14 سال فرایندهای چهارم و پنجم و ششم (از سال 43 تا 1356) خود معرف این حقیقت می‌باشد که شریعتی در فرایند پسابازگشت از اروپا به تقدم جایگاه تحول فرهنگی نسبت به تحول سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران پی برده بود» و مؤلفه «آگاهی» در شعار سه مؤلفه‌ای «آگاهی، آزادی و برابری» او نمودار همین تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در بستر استراتژی آگاهی‌بخش توسط بازسازی تطبیقی عملی و نظری اسلام و مسلمین در رویکرد شریعتی بوده است. البته، باز در همین رابطه «شعار نجات اسلام قبل از مسلمین شریعتی در طول 14 سال فرایندهای چهارم و پنجم و ششم شریعتی قابل تعریف می‌باشد.»

دوم – جدای از تحول فرهنگی و تغییر گفتمان حاکم بر فضای جامعه بزرگ ایران در سال 1343 (در زمان بازگشت شریعتی از اروپا و شروع فرایند چهارم حیات سیاسی شریعتی) «تغییر عمده دیگری که در جامعه ایران اتفاق افتاده بود، تغییر ساختاری در هرم طبقاتی – اقتصادی جامعه ایران بود که معلول و سنتز رفرم ارضی شاه – کندی بود». قابل ذکر است که از سال 41 -42 پروژه رفرم ارضی شاه – کندی توسط امپریالیسم آمریکا و دولت کندی از بیرون و از بالا به شاه تحمیل شده بود و شاه در راستای نهادینه کردن قدرت خودش توسط حمایت امپریالیسم آمریکا و دولت کندی و در جهت تثبیت منافع جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا (در فرایند پساجنگ دوم جهانی) و ایجاد بازار مصرفی برای کالاهای آنها و بسترسازی برای سرمایه‌گذاری آنها و غارت منابع اقتصادی کشور مجبور شد تا تن به این رفرم ارضی تحت عنوان انقلاب سفید شاه و ملت بدهد. بدون تردید همین انجام رفرم ارضی و اصلاحات تحمیلی از بالا باعث گردید که به لحاظ اقتصادی و طبقاتی تحول ساختاری در جامعه ایران شکل بگیرد.

ادامه دارد