عاشورا و مکتب حسین بهعنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهیبخش، رهائیبخش، عدالتطلبانه و آزادیخواهانه جبهه حق با جبهه باطل میباشد – قسمت بیست و سه
ثالثاً تأکید میکنیم که «ترم به کار برده در این رابطه توسط صالحی نجفآبادی، صلحطلبی امامحسین با یزید و عبیدالله زیاد است در صورتی که یزید و عبیدالله زیاد در اوج انتظار خود از امامحسین تنها بهدنبال یک بیعت یکطرفه اجباری خشک و خالی بودند، که البته هرگز و هرگز امامحسین حاضر به قبول آن هم نمیشد» بنابراین، برعکس داوری صالحی نجفآبادی، «هرگز در پروسه حرکت عاشورای حسین (در سالهای 60 تا 61 یعنی از 28 رجب سال 60 که امامحسین پس از امتناع از بیعت با یزید از مدینه به مکه هجرت میکند تا دهم عاشورای 61 که مبارزه امامحسین با حکومت فاسد بنیامیه وارد نبرد مسلحانه میشود) صحبت صلح شرافتمندانه بین امامحسین و یزید و عبیدالله مطرح نبوده است» چراکه «حکومت فاسد و ظالم و ضد مردمی بنیامیه میدانستند که حسینی که هرگز از آغاز تا انجام این پروسه حاضر به یک بیعت خشک و خالی آن هم بهشکل اجباری با یزید نمیشود، چگونه میتواند وارد صلح شرافتمندانه با یزید بشود؟»
سؤالی که در اینجا قابل طرح است اینکه «آیا صالحی نجفآبادی نمیداند که امام حسینی که از آغاز تا انجام حاضر به قبول یک بیعت اجباری خشک و خالی با یزید نبود، این امامحسین چگونه میتواند با یزید و عبیدالله زیاد وارد پروسه صلح شرافتمندانه بشود؟»
یادمان باشد که «تمامی شعارهای امامحسین بهخصوص در روز عاشورای 61 هجری در کربلا جوهر مبارزه با باطل و رویکرد حقطلبانه داشته است.»
رابعاً صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید «از آغاز تا انجام حرکت امامحسین را یک حرکتی فردی میداند که یاران او بهصورت مقلد و مقلد از او دنبالهروی میکردند.»
خامسا صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید، «تکوین حرکت امامحسین از 28 رجب سال 60 در مدینه یک حرکت بالبداهه تعریف میکند». البته در صفحات 64 تا 67 کتاب شهید جاوید او تلاش میکند که «با طرح انواع بیعت، مبارزه امامحسین در پروسه عاشورا بهصورت تدافعی تحلیل نماید». او میگوید:
«میدانیم که امامحسین مسلم را به کوفه فرستاد تا اگر شرایط مساعد باشد از مردم بیعت بگیرد... حقیقت بیعت این است که کسی دست بهدست دیگری بدهد و عهد و قراردادی با وی استوار کند و ملتزم شود بدان عمل نماید. بیعت اقسامی دارد که در اینجا به چند قسم از آن اشاره میشود: «بیعت متابعت، بیعت به خلافت، بیعت برای جهاد». بیعت متابعت آن است که بیعت کننده ملتزم شود چیزهایی را که در ضمن بیعت به وی پیشنهاد میشود، بپذیرد و بدان عمل کند و این در حقیقت بیعت پیروی از اسلام است. بیعت به خلافت آن است که بیعت کننده پشتیبانی خود را از خلیفه جدید اظهار کند، بیعت برای جهاد آن است که بیعت کننده آمادگی خود را برای پیکار با دشمن تحت فرمان کسی که با وی بیعت میکند اعلام دارد. بیعتی که مسلم بن عقیل از مردم کوفه گرفت برای جهاد با دشمن بود و مردم در این بیعت ملتزم شدند تحت فرمان امامحسین با حکومت یزید پیکار نماید. آیا بیعت برای جهاد میتواند هدفی بهجز برگرداند خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود داشتهباشد؟... آنگاه که گروههایی از مردم آمادگی خود را برای برگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود اعلامکردند و بهطور اطمینان بخشی اظهار وفاداری نمودند، حجت بر امام تمام میگردد و بر اوجب میشود که قدرت موجود را برای برگرداندن خلافت به کار بندد و زمام امور را بهدست بگیرد و از این راه دین پایمال شده را زنده نماید. نکته قابل ملاحظه این است که اقدام امام برای تشکیل حکومت اسلامی و برچیدن حکومت ظلم دارای جنبه اتمامحجت نیز هست و به تعبیر دیگر هم انجام مسئولیت است و هم اتمامحجت» (شهید جاوید، ص 64 – 69 - سطر 16 بهبعد).
آنچه که از عبارات فوق صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید برای ما قابل فهم است اینکه: «صالحی نجفآبادی در عبارات فوق برای اینکه آن نگاه غلطاش به حرکت امامحسین (در پروسه پنج ماه دوازده روز، از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) به خیال خودش تئوریزه نماید، دست به دامن بیعت و انواع بیعت شدهاست که البته بهلحاظ موضوعی درست است، اما نتیجهای که او از این موضوع گرفته است کاملاً اشتباه میباشد» اشتباه صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید «بهخاطر آن پیشفرض غلط اولیه است که در باب حرکت امامحسین داشته است، و آن پیشفرض غلط او این بوده که از نظر او امامحسین برای کسب قدرت و حکومت و خلافت از مدینه در 28 رجب حرکت کرده نه برای چیزی دیگر.»
صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید، «تمام تلاشش بر این امر قرار دارد که این اصل غلط پیشفرض ذهنی خودش را توجیه فقهی و تاریخی و حتی کلامی بکند». لذا در همین رابطه است که «ما بر این باوریم که رویکرد صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید، یک رویکرد انطباقی است، نه یک رویکرد تطبیقی». و دلیل انطباقی بودن رویکرد صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید بهخاطر همین موضوع است که او، اول یک پیشفرض برای خود در نظر گرفته است، و بعد در کتاب شهید جاوید تلاش میکند که تمام حرکت و مبارزه امامحسین و مسلم بن عقیل و غیره در آن کاسه از قبل تعیین شده بریزد.
پرواضح است که «تا زمانی که ما به غلط بودن آن اصل اولیه مورد ادعای صالحی نجفآبادی دست پیدا نکنیم، هرگز نمیتوانیم بر کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی نقد علمی بکنیم». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که اگر «روش نقد در این امور به دو صورت آنی و لمی تقسیم نماییم، و روش آنی حرکت از کل به جزء تعریف کنیم و برعکس روش لمی را حرکت از جزء بهکل تعریف نماییم، در این صورت میتوانیم نتیجهگیری کنیم که امکان نقد کتاب شهید جاوید از طریق لمی یا حرکت از جزء بهکل یا شیوه استقرایی وجود ندارد.»
دلیل آن هم این میباشد که اصلاً صالحی نجفآبادی، «از طریق لمی یا استقرایی به نتایج گرفته شده در کتاب شهید جاوید حرکت نظری و ذهنی نکردهاست، بلکه برعکس او از طریق آنی، ابتدا یک کل را برای خود بهعنوان پیشفرض در نظر گرفته است، و سپس برای تعریف و تشریح و تبیین آن غلط پیشفرض خودش بهلحاظ تاریخی و فقهی و کلامی حرکت است». در نتیجه «این رویکرد غلط انی او و حرکت از کل به جزء باعث شدهاست تا صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید خود بهصورت گزینشی هم در عرصه فقهی و هم در عرصه کلامی و هم در عرصه تاریخی وارد بشود» یعنی در تاریخ حرکت امامحسین «تنها بر آن مواردی تکیه بکند که در راستای تعریف و تحلیل و تبیین آن اصل غلط پیشفرض خودش باشد.»
باز هم تأکید و تکرار میکنیم و از این تکرار خود هرگز خسته نمیشویم که «آن اصل غلط پیشفرض اولیه صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید، همان اعتقاد غلط او نسبت به اینکه انگیزه امامحسین در پروسه حرکت عاشورا، کسب قدرت سیاسی و دستیابی به حکومت و خلافت از بالا، از طریق دستیابی به نیروی نظامی و اجتماعی بوده است»، تمامی تئوری پردازی غلط صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید در راستای تبیین و تعریف و توجیه این اصل غلط و این پیشفرض غلط او میباشد. بهطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که «اگر ما بتوانیم بهصورت علمی و تحلیلی و تاریخی و کلامی ثابت کنیم که این اصل پیشفرض صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید غلط میباشد، بدونتردید ستون خیمه نظری و فقهی و کلامی و تاریخی شهید جاوید صالحی نجفآبادی و رویکرد انطباقی او در این رابطه فرو خواهد ریخت.»
عنایت داشتهباشیم که در این رابطه «تنها با رویکرد تطبیقی به پروسه عاشوری 60 - 61 هجری امامحسین است که ما میتوانیم بهنقد علمی کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی بپردازیم و باز در این رابطه است که ما میتوانیم داوری کنیم که «متأسفانه در چارچوب رویکرد تطبیقی، هنوز کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی مورد نقد همه جانبه قرار نگرفتهاست». آن چنانکه باید بگوییم، «تمامی نقدهای صورت گرفته در باب کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی یا از زاویه رویکرد دگماتیستی و ارتجاعی توسط اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی به این کتاب صورت گرفته و یا از زاویه انطباقی تاریخی و کلامی و حتی فقهی انجام گرفته است». بهطوریکه حتی نقد معلم کبیرمان شریعتی در کتاب شهادت و یا مجموعهآثار جلد 19 صفحه 149 تا 153 به کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی هم با شیوه و رویکرد انطباقی صورت گرفته است، چراکه «شریعتی هم مانند صالحی نجفآبادی در شهادت و پس از شهادت ابتدا یک اصل غلط بهعنوان پیشفرض ذهنی و نظری خود در نظر گرفته است، و سپس در دو کنفرانس شهادت و پس از شهادت تلاش میکند تا توسط تاریخ و کلام به تبیین و تحلیل آن اصل غلط اولیه مورد اعتقاد خود بپردازد.»
ادامه دارد