سلسله درسهایی از قرآن – سوره شوری – قسمت سی و یک
«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالتمحور» و «شوریمحور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»
«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»
یکی اصل عدالت (مساوات و برابری بین همه افراد جامعه آنچنانکه در آیه 15 سوره شوری با بیان «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَينَكُمُ» مطرح میشود.
دیگری اصل شورا (آنچنانکه در آیه 38 سوره شوری با بیان «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَينَهُمْ - امرشان بر پایه شوری انجام میدهند» بیان شدهاست.
معالوصف برای اینکه بتوانیم «تبیین توحید اجتماعی در رویکرد قرآن و اسلام بهعنوان یک دین (نه یک شریعت فقهی) فهم نمائیم، باید دو اصل عدالت و شورا («وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَينَكُمُ» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَينَهُمْ») را در پیوند با هم و در چارچوب نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی فهم نمائیم نه بهصورت مکانیکی و منفرد از هم چراکه بدون نظام استوار بر مساوات و برایری در جامعه هرگز نمیتوان به نظام شورایی تکوین یافته از پایین دست پیدا کرد. آنچنانکه بدون نظام شورایی تکوین یافته از پایین هرگز نمیتوان به نظام اجتماعی استوار بر مساوات و برابری دست پیدا کرد.
آیات 51 تا 53 سوره شوری:
«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِي بِإِذْنِهِ مَا يشَاءُ إِنَّهُ عَلِي حَكِيمٌ - وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ - صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ - و هیچ بشری را نشاید که خدا با او تکلم کند مگر از طریق وحی و یا از وراء حجاب و یا آنکه رسولی بفرستد به اذن خود هر چه میخواهد به او وحی کند که خدا بلند مرتبه و حکیم است - و همین طور ما روحی از امر خود را به سویت وحی کردیم و گرنه تو نه میدانستی کتاب چیست و نه میدانستی ایمان چیست و لیکن ما آن را نوری کردیم تا بهوسیله آن هر که از بندگانمان را که خواستیم هدایت کنیم و تو به یقین بهسوی صراط مستقیم هدایت میکنی - صراط خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک اوست، آگاه باش که شدن همه امور بهسوی خداست» (سوری شوری - آیات 51 تا 53).
شرح لغات:
وَحْيا: بهمعنای اشاره سریع است.
صِرَاطٍ: در اصل سراط و معنای لغویش بلعیدن است که از جهت نزدیکی مخارج راء و طاء با صاد و تطابق آنهاسین به صدای صا در آمده و قلب به آن شده و در استعمالات به جاده باز و عمومی (اتوبان) گفتهمیشود.
مُسْتَقِيمٍ: بهمعنای مستوی و معتدل است، اسم فاعل از استقام و مجرد آن قام است.
باری، آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم، فصل ششم آیات سوره شوری که سه آیه میباشد (از آیه 51 تا 53) و آخرین آیات سوره شوری هم است «به تبیین نبوت پیامبر اسلام میپردازد» و البته باز هم تکرار میکنیم که در سه فصل آخر سوره شوری (از آیه 27 تا 53) «قرآن بهدنبال تبیین دین بر پایه سه اصل توحید و نبوت و معاد میباشد». لذا در همین رابطه است که در فصل چهارم به «تبیین معاد» و در فصل پنجم به «تبیین توحید» و در فصل ششم که فصل آخر آیات سوره شوری میباشد به «تبیین نبوت پیامبر اسلام» میپردازد.
نکتهای که در خصوص تفسیر سه آیه آخر سوره شوری که همان فصل تبیین نبوت میباشد باید در نظر بگیریم اینکه اگرچه در سوره شوری در آیه 3 «كَذَلِكَ يوحِي إِلَيكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» و آیه 7 « وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ قُرْآنًا عَرَبِيا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا...» و آیه 13 «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ...» و آیه 17 «اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ...» در باره وحی نبوی صحبت کرده است ولی «با سه آیه آخر سوره شوری که باز درباره وحی نبوی میباشند، تفاوت دارد»؛ زیرا در آیات 3 و 7 و 13 وحی نبوی که قرآن در باره آن صحبت میکند، «وحی نبوی عام مخصوص همه پیامبران الهی میباشد، در صورتی که در سه آیه آخر سوره شوی (آیات 51 تا 53) مستقیماً مخاطبش خود پیامبر اسلام است و قرآن با خود پیامبر درباره وحی صحبت میکند و بهصورت مشخص در باره وحی نبوی پیامبر اسلام حرف میزند.»
لهذا در همین رابطه است که ما در تفسیر آیه 3 سوره شوری مطرح کردیم که «قرآن به دنبال تبیین و تبلیغ وحی نبوی بهطور عام میباشد» و اما در تفسیر آیه 13 سوره شوری گفتیم که «قرآن بهدنبال آن است تا موضوع تکوین دین و شریعت از وحی نبوی مطرح نماید»؛ و در تفسیر آیه 17 سوره شوری هم گفتیم که «موضوع در باره جایگاه کتاب میزان در حرکت انبیاء است.»
معالوصف، «در تحلیل نهایی هر سه آیه 3 و 13 و 17 وحی نبوی عام پیامبران الهی را مورد تبیین قرار میدهد»؛ اما در «سه آیه آخر سوره شوری (51 تا 53) مخاطب خود پیامبر اسلام است»؛ و از اینجا است که ما فصل ششم آیات سوره شوری (آیات 51 تا 53) «تبیین نبوت پیامبر اسلام بر پایه وحی تفسیر و تعریف میکنیم». آنهم «در کنار تبیین توحید و تبیین معاد که در دو فصل چهارم و پنجم برای تبیین دین میباشد.»
نکته دیگری که در تفسیر آیات سه گانه پایانی سوره شوری باید در نظر بگیریم اینکه «چرا قرآن در راستای تبیین نبوت پیامبر اسلام بر پدیده وحی نبوی تکیه میکند؟»، «آیا خارج از چارچوب پدیده وحی نبوی ما نمیتوانیم نبوت پیامبر اسلام را تبیین بکنیم؟»
در پاسخ به این دو سؤال لازم است که عنایت داشته باشیم که خود محمد اقبال در فصل پنجم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام تحت عنوان روح فرهنگ و تمدن اسلامی که بهدنبال تبیین نبوت پیامبر اسلام میباشد، «او هم تبیین نبوت پیامبر اسلام را در چارچوب تبیین وحی به انجام میرساند»؛ و بر این باور است که «جز در چارچوب تبیین وحی نبوی ما نمیتوانیم به تبیین نبوت پیامبر اسلام بپردازیم». محمد اقبال در این رابطه تا آنجا پیش میرود که حتی «پدیده ختم نبوت پیامبر اسلام را هم در چارچوب همین جوهر وحی نبوی پیامبر اسلام تبیین مینماید». البته دلیل این امر هم آن است که «نبوت پیامبر اسلام بدون وحی نبوی موضوع بدون موضوع میباشد»، چون «نبوت یعنی جایگاه پیامبر اسلام در عرصه وحی نبوی»؛ و پیامبر اسلام از زمانی نبی و رسول و به مقام نبوت میرسد که (آنچنانکه محمد اقبال میگوید) «میتواند توسط تجربه دینی یا پراکسیس باطنی و وجودی خودش، در عمق نامحدود حیات درونی خود فرو برود و صاحب وحی نبوی بشود.»
بنابراین تا زمانی که «پیامبر نتواند توسط تجربه دینی به عمق نامحدود حیات درونی خود متصل بشود، هرگز نخواهد توانست به وحی نبوی دست پیدا کند و نخواهد توانست به نبوت دست پیدا کند» بنابراین در این رابطه است که در فصل ششم سوره شوری (آیات 51 تا 53) «قرآن در باب چگونگی پیوند پیامبر اسلام به عمق نامحدود حیات درونی خودش صحبت میکند»، «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِي بِإِذْنِهِ مَا يشَاءُ إِنَّهُ عَلِي حَكِيمٌ - و هیچ بشری را نشاید که خدا با او تکلم کند مگر بهطریق وحی و یا از طریق وراء حجاب و یا از طریق رسولی بفرستد پس به اذن خود هرچه میخواهد به او وحی میکند که خدا بلند مرتبه و حکیم است» (سوره شوری آیه 51).
معنای دیگر این بیان قرآن که خطاب به پیامبر اسلام مطرح میشود این است که «وحی نبوی عبارت است از تکلم خداوند با نبی که مکانیزم این تکلم خداوند با نبی تنها توسط پیوند نبی با عمق نامحدود حیات درونی خودش حاصل میشود»؛ و به همین دلیل است که در آیه بعد میگوید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ - ما روحی از امر خود را به سویت وحی کردیم (و این چنین کتابی بر تو نازل کردیم) که تو خودت نه کتاب میدانستی چیست و نه از ایمان و آثار حسنهای که در دلت از آن کتاب مییابی اطلاعی داشتی و لیکن ما آن را نوری کردیم تا بهوسیله آن هر که از بندگان را خواستیم هدایت کنیم و تو به یقین بهسوی صراط مستقیم هدایت میکنی» (سوره شوری آیه 52).
توجه داشته باشیم که «يرْسِلَ رَسُولًا فَيوحِي بِإِذْنِهِ مَا يشَاءُ» خود پیامبر اسلام میباشد که موظف است تا این وحی را به مردم برساند.
پایان