سر سخن:

مهر، آغار فصل تحصیلی جدید و بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها را گرامی می‌داریم

هراس رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بازگشایی مدارس و دانشگاهها، بازتولید حرکتهای جدید خیزشی و جنبشی در عصر دو ساله رکود حاکم میباشد

 

مهر 1401 در میان مهره‌ای 45 سال گذشته برای دانشجویان و دانش‌آموزان و معلمان و اساتید کشور ایران صورتی کاملاً متفاوت دارد. چرا که مهر 1401 پس از دو سال تعطیلی کر ونایی مدارس و دانشگاه‌ها و جنبش دانش‌آموزان و معلمان و دانشجویان و اساتید در قلب ابر خیزش ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 با شعار «زن، زندگی، آزادی» ظهور کرد و تمامی فرهنگ دگماتیسم هزاران ساله حوزه‌های فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشید. مع‌هذا همین امر باعث گردید تا با پیوند جنبش دانشجویی و جنبش معلمان و جنبش دانش‌آموزان و جنبش اساتید، بنزینی بر آتش در حال شعله‌ور این ابر خیزش ملی افزوده شود. همچنین با پیوند جنبش‌های دانشجویی و دانش‌آموزی و معلمان و اساتید «شرایط برای تقویت جنبش زنان در رهبری آن ابر خیزش فراهم گردید.»

البته آسیب عمده جنبش‌های دانشجویی و دانش‌آموزی در برخورد با ابر خیزش توده‌وار و بی‌شکل و خودبه‌خود ضد استبدادی و ضد آپارتاید 1401، «رویکرد انطباقی آنها بود» که همین امر باعث گردید که پیوند این جنبش‌ها نتوانند توسط رهبری خود این ابر خیزش ملی توده‌وار و بی‌شکل «رهبری دینامیک و سازماندهی دینامیک خودجوش تکوین یافته از پایین حاصل گردد». پیوند انطباقی آنها «تنها باعث ایجاد شرایط برای رشد بی‌شکل‌ی و بی‌رهبری کنش‌گران آن ابر خیزش بشود. حاصل دیالکتیکی این آسیب متقابل باعث آن گردید که ابر خیزش نه ماهه 1401، از چهلمین روزبه بعد، روند افولی پیدا نماید» که سرانجام این روند افولی که همراه با سرکوب هولناک حزب پادگانی خامنه‌ای بود، باعث گردیده که «تاکنون نزدیک به‌مدت دو سال، تمامی حرکت‌های فراگیر جنبشی و خیزشی در رکود فراگیر قرار گیرند.»

حاکمیت این رویکرد انطباقی بر جنبش‌های مدنی و سیاسی و در رأس آنها جنبش دانشجویی و دانش‌آموزان این سؤال بزرگ را در این شرایط در برابر ما قرار می‌دهد که «آیا در سال جاری تحصیلی، جنبش‌های دانش‌آموزان و دانشجویان و معلمان و اساتید پتانسیل شکستن این رکود گسترده بر حرکت‌های جنبشی و خیزشی جامعه بزرگ ایران را دارند؟»

یادآوری کنیم که رکودهای گسترده پس از جنبش سبز 88، دی ماه 96، آبان‌ماه 98 به‌صورت حرکت حلزونی پس از مدتی توسط «فشارهای گسترده شرایط عینی نه ذهنی» در هم شکسته شده‌است. بی‌شک همین امر هم باعث خواهد شد «تا رکود گسترده پسا سرکوب خیزش 1401 دوباره شکسته می‌شوند» اما آنچه در این رابطه حائز اهمیت است اینکه «آیا مانند خیزش‌های گذشته دوباره خیزش‌های بی‌شکل توده‌ای رکود شکن می‌شود، یا اعتلای جنبش‌های دینامیک مدنی و سیاسی و صنفی عامل این شکست رکود فعلی می‌گردند؟» شاید بهتر باشد که در خصوص جایگاه و ویژگی جنبش دانشجویی و جنبش دانش‌آموزان بگوییم که این جنبش‌ها اگر چه در تحلیل نهایی موتور استارت اولیه حرکت‌های خیزشی گسترده مانند خیزش تیرماه 78 و خیزش آبان‌ماه 98 جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران هستند، اما در باب موتور استارت خود جنبش دانشجویی و دانش‌آموزی فی نفسه نیستند، یعنی حتی اگر بپذیریم که این دو جنبش شعله بنزین حرکت خیزشی می‌باشند اما هنوز این سؤال به‌جای خود باقی است که «استارت اولیه حرکت جنبشی، جنبش دانشجویی و دانش‌آموزان کدام می‌باشد؟»

بدون شک در پاسخ به این سؤال در طول 83 سال گذشته حیات جنبش دانشجویی (از شهریور 20 الی الان) موتور حرکت اولیه جنبش دانشجویی همان «موقعیت مکانیسمی آنها است، نه موقعیت دینامیک خودجوش و خودرهبر درون زای تکوین یافته از پایین آنها». معنای دیگر این حرف این است که «رویکرد انطباقی جنبش دانشجویی و دانش‌آموزان از آغاز تاکنون باعث گردید که خود این جنبش‌ها دارای حرکت خود ذات و دینامیک درونی نباشند». بلکه گاهاً یا از جریان‌های جامعه سیاسی نشئت‌گرفته‌اند، مانند حرکت‌های جنبش سیاسی از شهریور 20 تا دهه چهل که از جریان‌های سیاسی و ملی و مارکسیستی جبهه ملی و نهضت آزادی و حزب توده و غیره حرکت اولیه خود دریافت می‌کردند و از ده چهل تا نیمه دهه 50 از جنبش چریکی و جریان‌های مربوطه اعم از مذهبی، یا مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی خلق، حرکت سیاسی –اجتماعی خود را تعریف می‌کردند و به همین دلیل بیش از 90 درصد کنش‌گران جنبش چریکی دهه 40 و 50 دانشجویان، جنبش دانشجویی دانشگاه‌های کشور ایران بودند و در سال‌های 56 و 57 جنبش دانشجویی در چارچوب رویکرد انطباقی و برون‌نگر به رهبری خمینی و حواریون او تن دادند، و بعد از انقلاب 57، تا کودتای فرهنگی 59 باز جنبش دانشجویی در حرکت خود تاسی از جریان‌ها مختلف خط امام تا پیروان مجاهدین خلق و چریک‌های فدائیان خلق بودند و در دوران بعد از کودتای فرهنگی از سال 62 تا خرداد 76 نزدیک دو دهه به‌صورت یک‌طرفه دست‌ساز دستگاه‌های امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بودند، و از خرداد 76 با حاکمیت گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی به‌مدت دو دهه حرکت جنبش دانشجویی و جنبش معلمان و دانش‌آموزان تحت‌تأثیر جنبش اصلاح‌طلبان حکومتی از بالا بودند و از دی‌ماه 76 که جنبش دانشجویی دانشگاه تهران با شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» باز این جنبش دانشجویی دنباله‌رو حرکت‌های خیزشی خودجوش داخل کشور شدند (البته جنبش دانش‌آموزی هم از بعد از جدا شدن جنبش معلمان از گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی تحت‌تأثیر جنبش معلمان حرکت می‌کردند) آن چنانکه در شرایط خیزش‌های ملی مثل ابر خیزش 1401 و آبان‌ماه 98 و دی‌ماه 96، به‌صورت انطباقی دنباله‌رو کنش‌گران خیزشی بودند.

علی ایحال، در همین رابطه بود که خمینی در سال‌های 58 و 59 که جنبش دانشجویی مستقل از او و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (به‌جز شاخه دست‌ساز دانشجویان خط امام که توسط موسوی‌خوئینی‌ها بر علیه جناح راست حاکمیت و جریان‌های چپ سازماندهی شدند) بقیه جنبش عظیم دانشجویی در دانشگاه به دنباله‌روی از جریان‌ها سیاسی جامعه سیاسی اعم از مذهبی‌ها و مارکسیست‌ها پیوسته‌بودند، خمینی و حواریونش دریافتند که «تنها راه سرکوب جنبش رادیکال درون دانشگاه‌ها جدا کردن دانشجویان از جریان‌ها مذهبی و مارکسیستی جامعه سیاسی بود» سرکوب خونین و وارد کردن تانک توپ‌های هادی غفاری و دارهای احمد جنتی به دانشگاه و زندان شدن دانشگاه‌ها و دانشگاه شدن زندان‌ها (که جزء شعارهای محوری خمینی در این رابطه بود) همه حاصل همین رویکرد جداسازی پیوند بین جامعه سیاسی و جنبش دانشجو ئی خمینی بودند، که پس از وفات او و جایگزینی خامنه‌ای دوباره همین رویکرد توسط خامنه‌ای به‌صورت پادگانی کردن دانشگاه‌ها و مدارس و نهادینه کردن نیروهای سرکوب و امنیت در سطح دانشگاه‌های کشور همه در این رابطه بوده است.

کشتار بی‌رحمانه دانشجویان از تابستان تا عاشورای 88 و همچنین حمله مغول‌وار حزب پادگانی خامنه‌ای به خوابگاه‌ها و خود دانشگاه‌ها چه در خیزش تیرماه 78 و چه در جنبش سبز 88 و چه در خیزش 1401 همه و همه در این رابطه قابل‌تفسیر و تحلیل می‌باشد. فراموش نکنیم که در دهه 60 «بیش از 70 درصد کشته شده میدان و سربداران زندان‌ها از جنبش دانشجویان کشور بودند». در نتیجه وجود همین رویکرد در خمینی و خامنه‌ای بود که «سرکوب هولناک جنبش و خیزش‌ها باعث رکود حرکت‌های اجتماعی برای مدت‌ها می‌گردد». برای مثال سرکوب هولناک جنبش دانشجویی در دوره ابر خیزش ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401 (که با شعار «زن، زندگی و آزادی» هویت جهانی خود را تثبیت کردند) حاصل‌اش رکود عظیم حرکت‌های اجتماعی اعم از جنبشی و خیزشی در این شرایط می‌باشد. اگر بر این رویکرد باور داشته‌باشیم که نقطه اوج سرکوب جنبش دانشجویی توسط حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان ابر خیزش ملی 1401 «یکشنبه خونین 10 مهر 1401 در دانشگاه شریف بوده است» که بدون‌تردید کشتار خونین دانشجویان در دانشگاه شریف توسط حزب پادگانی خامنه‌ای باعث گردید که از سال 1402 به‌بعد سال تحصیلی جدید در کشور ایران را با یادآوری خاطر خونین دهم مهرماه 1401 و هجمه مغول حزب پادگانی خامنه‌ای به دانشگاه شریف می‌باشد، تا با یادبود سرکوب خونین دانشجویان دانشگاه شریف توسط حزب پادگانی خامنه‌ای دانشجویان و دانش‌آموزان «جوهر حرکت مدرسه و دانشگاه را از نو تعریف کنند.»

بنابراین روز یکشنبه 10 مهر 1401 نمایش خیزش و پایداری دانشجویان در دانشگاه شریف تهران و برگی فراموش ناپذیر (را در هفدهمین روز اعتلای ابر خیزش ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401) رقم زد. از حدود ساعت 18:30 دقیقه روز یکشنبه مورخ 10 مهر 1401 خبرهای گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی پخش شد که این گزارش‌ها حاکی از آن بود که نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌های حزب پادگانی خامنه‌ای به دانشجویان معترض هجوم بردند و آنها را با تفنگ‌های پینت بال و ساچمه‌ای مورد هدف قرار داده‌اند. در آن روز تمام درهای ورود و خروج دانشگاه توسط لباس‌شخصی‌ها مسدود می‌شود و حتی با پادرمیانی حراست و رئیس دانشگاه کار به جایی نمی‌رسد و در همان ساعت 18 که ساعت تعطیلی کلاس‌های درس دانشگاه بود دانشجوهایی که کلاس‌شان تمام شده بود لباس شخصی به آن‌ها اعلام‌کردند که برای خروج تنها از سمت دانشکده مهندسی انرژی و یا درب شمالی خارج شوند وقتی دانشجویان به خیابان قاسمی رسیدند خیابان پر بود از نیروهای امنیتی و لباس‌شخصی‌ها و نیروهای گارد ویژه حزب پادگانی خامنه‌ای اجازه نمی‌دادند به دانشجویان که از درب خیابان قاسمی خارج شوند و همزمان نیروهای لباس شخصی در میدان تیموری حضور داشتند که اعلام می‌کردند «هر کس بیاید بیرون با تیر می‌زنیم» ناچار دانشجویان از درب خیابان قاسمی به‌طرف دانشگاه برگشتند، دوباره داخل دانشگاه یگان ویژه در این زمان درب شمالی دانشگاه شریف را می‌بندند که این عمل باعث می‌گردد که دانشجویانی که بیرون دانشگاه در خیابان قاسمی بودند دیگه نتوانند برگردند به داخل دانشگاه. یعنی گارد ویژه و لباس‌شخصی‌ها از دو طرف جلو دانشجویان را گرفتند هم میدان تیموری و خیابان قاسمی و لباس‌شخصی‌ها درب دانشگاه را هم مسدود کرده‌بودند و آنها را با تفنگ‌های پینت بال و ساچمه‌ای شلیک می‌کردند «وضعیت عین جنگ بود.»

باری نیروهای یگان ویژه مرکز در این شرایط درب اصلی دانشگاه در خیابان آزادی را به محاصره تمام خود در آورده‌بودند و آنها هم با شلیک گلوله‌های ساچمه‌ای و تفنگ‌های پینت بال و گاز اشک‌آور شمار زیادی از دانشجویان آنجا را هم زخمی و ده‌ها تن از دانشجویان را دستگیر کردند. آنچه در حمله یگان ویژه و لباس‌شخصی‌ها قابل توجه بود، «تقاضای کمک دانشجویان گرفتار از مردم توسط شبکه‌های اجتماعی بود» که این امر باعث گردید تا جمعیت کثیری از مردم جلوی درب اصلی دانشگاه در خیابان آزادی جمع بشوند که به‌صورت جمعی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شعار می‌دادند. لهذا، در پاسخ حمایت مردم از دانشجویان بود که نیروهای سرکوب‌گر چند لایه‌ای حزب پادگانی خامنه‌ای «با گاز اشک‌آور و گلوله‌های ساچمه و تفنگ‌های پینت بال به مردم بی‌دفاع هم حمله‌ور شدند». بدون‌تردید، از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که «حمله به دانشگاه شریف توسط حزب پادگانی خامنه‌ای نماد خشونت و بی‌رحمی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در قبال دانشجویان بود». حزب پادگانی خامنه‌ای با یورش روز یکشنبه 10 مهرماه 1401 و ایجاد رعب و وحشت در صدد مهار اعتراض دانشجویان سراسر کشور بودند، اما آنچه در روزهای بعد، ابر خیزش ملی 1401 شاهد بودیم مصمم شدن جنبش اعتراضی دانشجوها در دانشگاه‌های کشور در همراهی آنها با مردم ایران بود.

سؤال مهمی که امروز پس از گذشت دو سال از حادثه خونین یکشنبه 10 مهر ماه می‌گذرد قابل طرح است اینکه «آیا جنبش دانشجویی یکبار دیگر توان شکستن این رکود فراگیر حاکم بر جنبش‌ها و خیزش‌های جامعه ایران دارند؟» آینده پاسخ این سؤال روشن می‌سازد.

علی ایحال، در یک مقایسه ساده بین شبیخون 10 مهرماه 1401 به دانشگاه شریف و شبیخون رژیم کودتای پهلوی در 16 آذر 1320 به دانشگاه تهران، آیا لازم نیست که «همچنان که 16 آذر هر سال از بعد از شبیخون رژیم کودتای پهلوی به دانشگاه تهران به‌عنوان روز دانشجو و مبارزه با استبداد و امپریالیسم آمریکا می‌باشد، از 10 مهر هم به‌عنوان روز دانشجو در مبارزه بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی مطرح بشود؟» و باز از آنجایی که 10 مهر هفته اول بازگشایی مدارس و دانشگاه‌های کشور می‌باشد، «آیا بهتر نیست آغاز مهر همچنین روز دانشجو بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تعریف بکنیم؟»

پر واضح است که، معنای این حرف جایگزین کردن 10 مهر به‌جای 16 آذر نیست، زیرا آن چنانکه فوقا اشاره کردیم«16 آذر روز دانشجو و روز مبارزه و تظاهرات و اعتصاب بر علیه رژیم استبداد و امپریالیسم آمریکا می‌باشد»، در صورتی که «10 مهر روز مبارزه جنبش دانشجویی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد». طبیعی است که در سال جاری شاید جنبش دانشجویی بتواند رکود دو ساله حاکم بر حرکت‌های اجتماعی اعم از جنبشی و خیزشی جامعه ایران را در هم بشکند.

باری، پناه بردن جنبش زنان ایران در دوره رکود دو ساله گذشته (یعنی از بعداز سرکوب هولناک ابر خیزش ملی 1401) «به جنبش نافرمانی مدنی صرف و تنها معلول ناتوانی سازماندهی جنبش زنان و جنبش دانشجویی است». یادمان باشد که «جنبش نافرمانی مدنی نیاز به سازماندهی و رهبری جمعی دینامیک درون جوش نمی‌باشند». بر این مطلب بیافزاییم، موتور جنبش دانش‌آموزان در 63 سال گذشته (از بهار سال 40 الی الان) بر دو حرکت استوار بوده است:

اول – جنبش معلمان به‌صورت محوری.

دوم – به‌صورت فرعی جنبش دانشجویی.

البته برعکس جنبش دانشجویی، «جنبش دانش‌آموزان جز پتانسیل و تکیه به این دو جنبش به‌خصوص جنبش معلمان راه دیگری برای حرکت سیاسی و صنفی و مدنی ندارد». با عنایت به قدرت جنبش معلمان ایران به‌لحاظ سازماندهی و تشکیلات و آگاهی‌یابی که دارند، این امر باعث می‌گردد که «جنبش دانش‌آموزان در چارچوب جنبش معلمان، هرگز از دایره حرکت غیر خشونت‌آمیز و مبارزه دموکراتیک خارج نمی‌شوند». اما جنبش دانش‌آموزان (آن چنانکه در ابر خیزش 1401 دیدیم) زمانی که دنباله‌رو جنبش دانشجویان قرار می‌گیرد، به‌علت فقدان سازماندهی سراسری جنبش دانشجویان و عدم آگاهی‌یابی سراسری، به موازات رادیکال و خشونت‌آمیز شدن جنبش دانشجویی جنبش دانش‌آموزی صورت رادیکال و خشونت‌آمیز پیدا می‌کنند. افزایش کشتار کنش‌گران جنبش دانش‌آموزان مانند «کیان پیر فلک، سارینا اسماعیل‌زاده، هستی ناروئی، نیکا شاکرمی، اسرار پناهی، سیاوش محمودی، ابوالفضل آدینه زاده، مونا نقیب و...» همه و همه گواه آن است که «جنبش دانش‌آموزان در جریان ابر خیزش ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401، جوهر رادیکالی داشته‌اند که بدون‌تردید این جوهر رادیکالی جنبش دانش‌آموزان در ابر خیزش ملی 1401 به‌خاطر تاسی جنبش دانش‌آموزان از جنبش دانشجویی بوده است.»

برای فهم بیشتر موضوع باید در مقایسه جنبش معلمان در ابر خیزش 1401 با جنبش دانش‌آموزان «جنبش معلمان با آن همه گستردگی و سازماندهی که داشت، به‌خاطر حرکت غیر خشونت‌آمیز خود، هیچ کنش‌گر جنبش معلمان در ابر خیزش 1401 کشته نشدند». تنها کنش‌گران جنبش معلمان دستگیر شدند امثال «اسماعیل عبدی، رسول بداقی، محمد دارکش، جعفر ابراهیمی، محمد حبیبی، زینب همرنگ، فرزانه ناظران پور، فاطمه تدریسی، محمد تقی فلاحی، سارا سیاه پور امید شاه‌محمدی، شیوا عاملی راد، اسکندر لطفی، شعبان محمدی، تحسین مصطفوی، مسعود نیکخواه و سیوان سلیمانی، لقمان افضلی، مختار اسدی، مجیر کرمی، سلیمان عبدی، محمود ملاکی، هاشم خواستار، عائکه رجبی، پیروز نامی، حمید رحمتی، انوش عادلی، فریبا انامی، عزیز قاسم‌زاده، حسن نظریان، محمود صدیقی پور، محمد علی زحمت‌کش، عبد الرزاق امیری، مژگان باقری، زهرا اسفندیاری، مهدی فتحی، ابوالفضل خوران، غلامرضا غلامی کندازی، ایر رهنما، افشین رزمجو، محمد سعیدی، ابو الشقاقی، سعید مطهری و... همه و همه زندانیان فعال جنبش معلمان هستند. اما آنچه در اینجا در مقایسه با جنبش دانش‌آموزان و دانشجویی مهم است اینکه «کشتار در ابر خیزش 1401 از معلمان وجود ندارد» که دلیل اصلی این موضوع آن است که «جنبش معلمان از آغاز الی الان دارای مبارزه به‌صورت غیر خشونت‌آمیز و در شکل دموکراتیک می‌باشد». مع‌الوصف، می‌توان نتیجه‌گیری کرد، «هر وقتی که جنبش دانش‌آموزان به‌جای تاسی از جنبش معلمان به جنبش دانشجویی تاسی نماید، جامعه دانش‌آموزان حرکتی رادیکالی و خشونتی دارند»، «رکود فعلی جنبش دانش‌آموزی در این شرایط، مولود همین تاسی جامعه دانش‌آموزان از جنبش دانشجو است. طبیعی است که تنها با تاسی همه جانبه جنبش دانش‌آموزان، از جنبش معلمان است که این رکود شکسته می‌شود.»

بنابراین «بدون فهم و شناخت جنبش معلمان و دانشجویی به‌صورت مستقل هرگز نمی‌توانیم جنبش دانش‌آموزان را به‌صورت مستقل تحلیل کرد». پر روشن است که معنای دیگر این حرف آن است که «با بحران جنبش معلمان و جنبش دانشجویان جنبش دانش‌آموزان هم دچار بحران و رکود می‌گردد». لذا به همین دلیل است که جنبش دانش‌آموزان در ابر حرکت ملی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی 1401، «اگر چه در مرحله اول تحت‌تأثیر جنبش معلمان بودند، اما به‌مرور زمان و به موازات ورود همه جانبه آنها به عرصه میدانی، حرکت آنها تحت‌تأثیر جنبش دانشجویی و حرکت آنها جوهر خیزشی پیدا کرد» و همین امر «موضوع اصلی آسیب‌شناسی جنبش دانش‌آموزان می‌باشد.»

تعلیم این درس به جنبش دانش‌آموزان است که موفقیت جنبش دانش‌آموزی «تنها در گرو تاسی از جنبش معلمان می‌باشد. پر روشن است که در این صورت دیگر امکان خشونت‌گرایی برای جنبش دانش‌آموزان وجود ندارد». یادمان باشد که «در بستر مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی، رویکرد خشونت‌گرایی چه به‌صورت عملی و چه به‌صورت عکس‌العملی باعث افزایش دوطرفه خشونت می‌شود». بزرگ‌ترین هنر جنبش معلمان این بوده و هست که توانسته‌است «خشونت دوطرفه خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را کنترل نماید و استقلال تشکیلات و مبارزه خودش از رژیم و جناح‌های درون حکومت حفظ نماید، هرچند که در دهه هفتاد و هشتاد وابستگی شدیدی با اصلاح‌طلبان حکومتی داشتند، اما از زمان دولت شیخ حسن روحانی استقلال خود را از اصلاح‌طلبان حکومتی حفظ نمودند.»

بنابراین، به همین دلیل است که حزب پادگانی خامنه‌ای در جریان خیزش 9 ماهه 1401، تلاش کرد تا مانند خمینی در بهار 59 این بار «کودتای فرهنگی را از مدارس شروع کنند و ادامه آن به دانشگاه‌ها بکشانند» دستگیری حداقل 110 دانش‌آموز و 47 معلم و در ادامه آن حملات شیمیایی مهندسی شده و تغییر 20 هزار مدیر مدرسه و اخراج معلمان مدارس و اساتید دانشگاه ورود مداحان و آخوندها به مدارس و دانشگاه‌ها همه و همه نمایش همان کودتای فرهنگی گسترده‌ای می‌باشد که این بار از مدارس و دانش‌آموزان و معلمان شروع شد و به دانشگاه کشانیدند. در ابر خیزش ملی 1401 که از 26 شهریور ماه با قتل حکومتی مهسا امینی شکل گرفت و در اندک مدتی در بیش از 100 شهر گسترش پیدا کرد. با گشایش مدارس و دانشگاه‌ها به‌خصوص از 7 و 10 مهرماه روند اعتلای آن ابر خیزش صورت کیفی پیدا کرد و اگر نیروهای امنیتی ابتدا برای سرکوب دانشجویان و دانش‌آموزان با شلیک و گلوله‌های ساچمه‌ای تلاش متفرق کردن آنها داشتند، ولی وقتی به نتیجه نرسیدند قوانین خودساخته را زیر پا گذاشته و توسط یگان ویژه وارد دانشگاه‌ها شدند که با اعتراض متقابل دانشجویان در 30 دانشگاه همراه گردید که این اعتراض سراسری دانشگاه بدون‌تردید نقطه عطفی در سیاست سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشند اکنون کنش‌گران جنبش دانشجویی به‌خوبی دریافته‌اند که تا زمانی که «جنبش دانشجویی نتوانند توسط آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و برنامه و استراتژی و تاکتیک مشخص و مستقل خودشان حرکت کنند، امکان شکست این رکود دو ساله خسته کننده توسط حرکت پایدار وجود ندارد، زیرا تنها بدین‌ترتیب است که جنبش دانشجویی می‌توانند به رویکرد تطبیقی در برابر رویکرد انطباقی گذشته خود دست پیدا کنند» آن چنانکه تا زمانی که «جنبش دانش‌آموزان نتوانند حرکت خود را به‌صورت پایدار و سازمان‌یافته، در ادامه جنبش معلمان حل کنند جنبش دانش‌آموزان نخواهند توانست به یک جنبش پایدار دست پیدا کنند.»

برخورد دو مؤلفه‌ای در عرصه میدانی بین دو جنبش معلمان و دانشجویان هرگز نمی‌تواند برای جنبش دانش‌آموزان کارساز باشند. «پرهیز از حرکت خشونت‌گرایی چه به‌صورت عملی و چه به‌صورت عکس‌العملی، چه در جنبش دانشجویی و چه در جنبش دانش‌آموزان، تنها با حرکت دینامیک خودجوش و خودسازمان‌ده و رهبری درون‌زای تکوین یافته از پایین ممکن می‌باشد وگرنه و لا غیر.»

پایان

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری