آسیبشناسی «خیزش معیشتی آبانماه 98» - قسمت پنجم
بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که منهای اینکه در این شرایط جنبش مطالباتی کارگران ایران صورت کارگاهی دارد نه طبقهای و منهای اینکه جنبش مطالباتی کارگران ایران گرفتار مطالبات حداقلی صنفی یعنی کسب حقوق معوقه و افزایش حداقل حقوق و حداکثر مبارزه با خصوصی کردن کارخانهها و طرفداری از دولتی شدن صنایع و مراکز تولیدی خود میباشند، این جنبش در این شرایط به دنبال عدالتخواهی توسط ابراهیم رئیسی و قاسم سلیمانی و خامنهای هستند. البته طرح این موضوع در اینجا تنها در چارچوب آسیبشناسی جنبش کارگری ایران معنی دارد نه بیش از آن چرا که خیزش آبانماه 98 نشان داد که جنبش کارگری و جنبشهای مطالباتی پس از پشت سر گذاشتن دوران اعتلای سال 97 و افول مولود تحریمهای اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا، در این شرایط دیگر از آنچنان وزنهای برخوردار نیستند که بتواند با حضور همه جانبه در خیزش آبانماه 98 رهبری این خیزش را در دست بگیرند و شرایط برای استحاله خیزش اعتراضی آکسیونی آبانماه 98 به جنبشهای فراگیر اعتصابی و تغییر توازن قوای میدانی به سود کنشگران اجتماعی جامعه مدنی ایران فراهم بکنند.
بر این مطلب بیافزائیم که در جریان خیزش آبانماه 98 اتاق فکر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر تمامی این خلل و آسیبهای خیزش آبانماه 98 و جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی جامعه بزرگ ایران آگاهی همه جانبه داشتند، چرا که منهای کالبد شکافی خیزش دیماه 96 توسط اتاق فکر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این اتاق فکر از بعد از اعتلای جنبش مالباختگان در سال 96 به صورت تمام عیار جنبشهای مطالباتی در زیر ذرهبین تحلیلهای نظری و عملی خود قرار داده بودند. لذا در این رابطه بود که در جریان خیزش آبانماه 98 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تلاش کرد تا به صورت مهندسی شده با ابن خیزش برخورد نماید چراکه:
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط قطع اینترنت خانگی و اینترنت موبایل امکان هر گونه هدایتگری این خیزش از درون و برون از کشور قطع کرد؛ و برای اولین بار در تاریخ ایران و جهان توانست با قطع کامل اینترنت خانگی و اینترنت موبایل «حکومت نظامی بر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی حاکم نماید» و البته دلیل این امر همان بود که اتاق فکر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به درستی فهمیده بودند که «خیزشهای بیگفتمان و بیرهبر و بیبرنامه و اتمیزه هرگز از پتانسیل خودرهبری و خودسازماندهی برخوردار نمیباشند، در نتیجه قطع رابطه توسط فضای مجازی با برون این خیزشها در داخل و خارج از کشور بدون تردید تیر خلاص به این خیزشها میباشد.»
ثانیاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از همان آغاز شروع خیزش آبانماه 98 (برعکس خیزش دیماه 96) تلاش کرد تا توسط پمپاژ کمکهای صدقهای از بالا تحت عنوان یارانه معیشتی، از پیوند حاشیههای تولید به این خیزش جلوگیری کند چراکه اتاق فکر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فهمیده بودند که «موتور حرکت خیزش دیماه 96 ارتش 19 میلیون نفری حاشیهنشینان بودند، در صورتی که موتور حرکت خیزش آبانماه 98 ارتش 8 میلیون نفری جوانان بیکار و قشر غیر مرفه طبقه متوسط شهری بودند» لذا به همین دلیل در جریان خیزش آبانماه 98 بزرگترین موفقیت دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای در این بود که توانستند توسط پمپاژ کمکهای صدقهای تحت عنوان یارانه معیشتی از پیوند حاشیهنشینان به این خیزش جلوگیری نمایند.
بر این مطلب بیافزائیم که در جریان خیزش آبانماه 98 در تعریف حاشیهنشینان، اتاق فکر رژیم مطلقه فقاهتی این حاشیهنشینان را به دو صورت جغرافیائی و شهری تقسیم کردند. در جریان تعریف حاشیهنشینان جغرافیائی، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم استانهای کشور را به دو دسته فقیر و برخوردار تقسیم کردند و در رابطه با کمکهای صدقهای خود تحت عنوان یارانههای معیشتی، این کمکها از استانهای فقیر سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی و غیره شروع کردند و البته در جریان تعریف حاشیه تولید درون شهری هم در تقسیم کمکهای صدقهای خود تکیه عمده بر حاشیههای تولید کلانشهرها و شهرهای حاشیه گذاشتند بنابراین در این رابطه بود که متضرر اصلی در پروژه افزایش 300 درصدی بنزین لایههای میانی طبقه متوسط شهری بودند که مانند جنبش سبز سال 88 تنها از مشت آهنین حزب پادگانی خامنهای برخوردار شدند.
ثالثاً برعکس خیزش دیماه 96، در خیزش آبانماه 98 خود خامنهای قبل از اینکه خیزش آبانماه 98 به جنگ جناحهای درونی قدرت در عرصه انتخابات مجلس یازدهم تبدیل بشود، درست در همان زمانی که محلس دهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جلسه غیر علنی در پشت دربهای بسته تلاش میکردند تا با طرح سه فوریتی پروژه افزایش 300 درصدی قیمت بنزین را کان لم یکن سازند و موضوع را به عرصه جنگ جناح درونی قدرت برای فضاسازی انتخابات مجلس بکشانند، به صورت علنی (برای اولین بار در طول 30 سال رهبریاش) به میدان آمد و از این پروژه حمایت علنی کرد و آب پاکی بر روی دستان آنهائی ریخت که میخواستند با گل آلود کردن آب، از این آب گل آلود (در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حکومت) برای خود ماهی بگیرند.
رابعاً در جریان خیزش آبانماه 98 جهت مهار این خیزش، حزب پادگانی خامنهای تلاش کردند تا با کشتار عظیم میدانی کنشگران اصلی این خیزش، توسط تک تیراندازان خود و با سلاحهای جنگی، قبل از اینکه عمر این خیزش مانند خیزش عراق و لبنان درازمدت بشود، با بالا بردن هزینه مبارزه برای کنشگران میدانی آن را مهار کنند. افزایش صدها کشته و هزاران زخمی و هزاران دستگیری کنشگران خیزش آبانماه 98 توسط حزب پادگانی خامنهای تنها در این رابطه قابل تفسیر میباشد؛ و خیزش آبانماه 98 نشان داد که «جامعه ایران یک جامعه دینامیک است» و همین دینامیک بودن جامعه ایران باعث گردیده است که خیزشهای معیشتی جامعه ایران (برعکس جنبشهای مطالباتی خودبنیاد آن) پیشبینیناپذیر باشند، ولی آنچه با کنار هم قرار دادند خیزش آبانماه 98 و خیزش دیماه 96 و جنبش سبز 88 و جنبش دانشجوئی 78 قابل فهم است اینکه «جامعه ایران به دنبال تغییر و تحول از پائین است، همچنین گفتمان جامعه ایران یک گفتمان دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد» بنابراین در جامعه ایران هر زمانی که حرکتهای اجتماعی خود را به صورت تک مؤلفهای آزادیخواهانه یا برابریطلبانه مادیت بخشیدهاند، شکست خوردهاند. «البته شرط لازم موفقیت در این عرصه اولویت بخشیدن به جنبشهای مطالباتی خودبنیاد به جای خیزشهای بیشکل میباشد» چراکه:
اولاً خیزشهای معیشتی بیشکل و تودهوار غیر قابل پیشبینی میباشند.
ثانیاً این خیزشها در شرایطی که توازن قوا به سود حزب پادگانی خامنهای میباشد، قابلیت سرکوب همه جانبه دارند.
ثالثاً این خیزشهای بیشکل و بیگفتمان و بیسر و بیبرنامه نمیتوانند به صورت درازمدت و فرسایشی حرکت رو به جلو داشته باشند.
رابعاً کنشگران اصلی این خیزشهای بیشکل هر چند در عرصه عمل بازیگران اکتیو و فعالی هم میباشند اما در پروسس مبارزه، «بازیسازان قابلی نیستند» برعکس کنشگران جنبشهای خودبنیاد مطالباتی که «هم بازیگران قابلی هستند و هم بازیسازان خوبی میباشند.»
خامسا علت و دلیل غیر قابل پیشبینی بودن اعتلای این خیزشهای معیشتی در جامعه ایران، به خاطر آن است که جامعه ایران آبستن گسلهای متفاوتی میباشد که این گسلها عبارتند از:
1 - گسلهای طبقاتی.
2 - گسلهای جنسیتی.
3 - گسلهای قومیتی.
4 - گسلهای مذهبی و فرهنگی.
5 – گسلهای اجتماعی و سیاسی.
در نتیجه همین تعدد گسلها در جامعه ایران باعث شده است که به موازات شکلگیری یک جرقه (مثل افزایش قیمت بنزین در آبانماه سال 98) با فعال شدن یک یا چند گسل فوق، تمامی این گسلها فعال بشوند و به همافزایی دیگر گسلها بپردازند. د ر نتیجه همین فعل شدن همزمان گسلهای پنج گانه فوق شرایط برای ظهور خیزش فراگیر در جامعه ایران فراهم میشود.
باری، آنچنانکه قبلاً هم مطرح کردیم به علت مشارکت کنشگران گسلهای فوق در عرصه خیزشها دیگر، تکیه صرف کردن بر تحلیل طبقاتی جهت شناخت این خیزشها امری انتزاعی میباشد بلکه برعکس برای فهم و شناخت این خیزشها باید در کنار تحلیل طبقاتی بر تحلیل نسلی نیز تکیه نمائیم. پر پیداست که به موازات آنکه گسلها در یک جامعه بیشتر باشد بافت اجتماعی خیزشها پیچیدهتر میشود.
پایان