انقلاب مشروطه 14 مرداد 1285

در ترازوی

انقلاب ضد سلطنتی و فقاهتی 22 بهمن 57 و نهضت مقاومت ملی سالهای 29 تا 32 ملت ایران

مقدمه: چهاردهم مرداد 1389 مصادف با یکصد و چهارمین سالروز صدور فرمان مشروطیت و اعلام پیروزی انقلاب مردمی مشروطیت ایران می باشد. آنچنانکه 28 مرداد 1389 مصادف است با پنجاه هفتمین سالروز کودتای 28 مرداد و شکست نهضت مقاومت ملی ایران که اگر در همین رابطه،  انقلاب شکست خورده ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 را هم در نظر بگیریم، از آنجائیکه فاصله زمانی انقلاب فقاهتی 57 تا انقلاب مشروطیت تقریبا 72 سال می باشد می توانیم برپایه فاصله زمانی این سه تحول بزرگ چنین نتیجه بگیریم که ملت ایران تنها ملتی است که در قرن بیستم میلادی سه انقلاب بزرگ اجتماعی به ثمر رسانده است و اگر انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 بعنوان بزرگترین و سر آغاز تحول اجتماعی بورژوا دمکراتیک بشریت و سر آغاز دوران غلبه طبقه انقلابی بورژوازی اروپا بر طبقه ارتجاعی فئودالیته اروپا در قرن هیجدهم بدانیم،

با عنایت به اینکه انقلاب مشروطیت ایران در سال 1906 تحقق پیدا کرده است، لذا در قیاس تاریخی انقلاب مشروطیت با تمامی انقلابات بورژوا دمکراتیک جهان غیر سرمایه داری مغرب زمین، انقلاب مشروطیت ایران سر آغاز تحول اجتماعی بورژوا دمکراتیک جهان غیر غرب در تاریخ جهان می باشد چراکه تمامی انقلابات بورژوا دمکراتیک جهان غیر غرب سرمایه داری از انقلاب بورژوا دمکراتیک روسیه تا انقلاب بورژوا دمکراتیک چین و ژاپن و ... همگی از نظر تاریخی بعد از انقلاب مشروطیت ایران تحقق پیدا کرده است و البته این برتری تاریخی در رابطه با نهضت ضد امپریالیستی خلقهای جهان که بصورت مشخص از بعد از جنگ بین الملل دوم ( 1939 - 1945 ) عینیت تاریخی پیدا کرد نیز صادق می باشد. چراکه نهضت رهائی بخش و ضد امپریالیستی مقاومت ملی ایران برهبری دکتر محمد مصدق که از بعد از شهریور 1320 در مرحله اعتلائی خویش قرار گرفت بلحاظ تاریخی سر سلسله جنبان نهضت رهائی بخش و ضد امپریالیستی جهان بعد از جنگ بین الملل دوم می باشد یعنی آنچنانکه مائو رهبر چین در نامه خود به یکی از رهبران سیاسی تشکیلات مائوئیستی ایران یادآوری می کند که انقلاب مشروطیت ایران سر آغاز پیروزی جنبش بورژوا دمکراتیک در خلقهای جهان به اصطلاح سوم می باشد، نهرو و ناصر در پیامهای خود به پیش تازی و پیشگامی و پیشکسوتی و پرچمداری و رهبری مبارزه رهائی بخش ضد امپریالیستی مصدق در جهان، خلقهای بعد از جنگ بین الملل دوم اذعان می نمایند. اما با همه این موفقیتها و برتری های تاریخی که تاریخ جنبش اجتماعی خلق ایران در یک قرن گذشته داشته است سوال عظیم و فربه و سترگ تاریخی که در اینجا مطرح می شود عبارت است از اینکه:

چرا با همه این احوال و برتریهای تاریخی که جنبش اجتماعی ملت ما در قرن بیستم داشته است از نظر دستاورد در نقطه می بینیم منحنی دستاوردهای خلقهای بپاخاسته قرن بیستم می باشد؟ ( البته طرح موضوع دستاوردها در اینجا هم اشاره به دستاوردهای اقتصادی دارد و هم اشاره به دستاوردهای اجتماعی و سیاسی می کند. چراکه آنچنانکه از نظر دستاوردهای اقتصادی کشور ما نتوانسته است همگام با پیشرفت اقتصادی کشورهائی چون ژاپن و چین و کره جنوبی یا آرژانتین و برزیل و ... ( که همگی آنها بلحاظ تحقق تحول تاریخی بورژوا دمکراتیک در مرحله موخر تاریخی نسبت به تاریخ تحول اجتماعی کشور ایران قرار داشته اند ) پیش رفت نماید. از نظر دستاوردهای سیاسی و اجتماعی هم کشور ما نتوانسته است همگام با پیشرفت سیاسی و اجتماعی کشورهائی مثل هندوستان و ... ( که باز بلحاظ تحول تاریخی بورژوا دمکراتیک تاریخی موخر از کشور ما دارد ) در عرصه دموکراسی پیشرفت کند. البته این سوال یک سوال تاریخی است که هر انسان روشنفکر این مرز بوم در این تند پیچ تاریخی سرنوشت کشورمان باید از خود بکند و تا زمانیکه در این مرحله حساس تاریخی ایران یک روشنفکر یا پیشگام این مرز و بوم از خود چنین سوال تاریخی نکند و برای این سوال تاریخی خود پاسخی تاریخی پیدا نکند هر گونه حرکتی و اقدامی در این کشور محتوم به شکست خواهد بود و لذا طبیعی خواهد بود که برحسب آن پاسخی که آن جریان یا آن شخص به این سوال فربه تاریخی می دهد حرکت او دارای مضمون و کیفیت و سمت و سوی تاریخی می گردد.

در همین رابطه با توجه به حساسیت این سوال سترگ تاریخی است که نشر مستضعفین در سرآغاز یکصد و پنجمین سال پیروزی انقلاب مشروطیت ایران و سر آغاز پنجاه و هشتمین سال شکست نهضت مقاومت ملی مردم ایران اقدام به نشر این ویژه نامه مرداد ماه 89 کرده است تا توسط آن بتواند با هم سنگ کردن این سه تحول شکست خورده بزرگ اجتماعی یک قرن گذشته ایران در ترازوی یکدیگر پاسخی علمی برای این سوال عظیم و بزرگ و سترگ پیدا کند که:

چرا ملت ایران از یکطرف در مدت یک قرن گذشته مجبور به سه انقلاب یا سه تحول بزرگ اجتماعی گردید و از طرف دیگر چرا ملت ایران در عرصه این سه تحول بزرگ یک قرن گذشته شکست خورد و نتوانست خواسته های تاریخی خود را از این تحول سه گانه حاصل نماید؟

طبیعی است که وقتی در برابر اینچنین سوال فربه تاریخی قرار می گیریم خود طرح سوال از طرح پاسخ مهمتر است و بیش از آنکه به عظمت پاسخ در این رابطه بپردازیم باید به عظمت این سوال تاریخی فکر کنیم آنچنانکه مولانا در این رابطه می گوید:

مثنوی دفتر چهارم صفحه 772 چاپ رینولدالین نیکلسون

گفت موسی ای خداوند حساب   /   نقش کردی باز چون کردی خراب؟

نر و ماده نقش کردی جانفزا   /   وآنگهان ویران کنی این را چرا؟

گفت حق دانم که این پرسش ترا   /   نیست از انکار و غفلت و زهوا

ورنه تادیب و عتابت کردمی   /   بهر این پرسش ترا آزردمی

لیک می خواهی که در افعال ما   /   باز جوئی حکمت و سر بقا

تا از آن واقف کنی مر عام را   /   پخته گردانی بدین هر خام را

قاصدا سائل شدی در کاشفی   /   بر عوام ارچه که تو زان واقفی

زانک نیم علم آمد این سوال   /   هر برونی را نباشد این مجال

هم سوال از علم خیزد هم جواب   /   همچنانک خار و گل از خاک و آب

هم ضلال از علم خیزد هم هدی   /   همچنانک تلخ و شیرین از ندی

زاشنائی خیزد این بغض و ولا   /   وز غذای خوش بود سقم و قوی

مستفیذ اعجمی شد آن کلیم   /   تا عجیم انرا کند ز این سر علیم

ما هم از وی اعجمی سازیم خویش   /   پاسخش آریم چون بیگانه پیش

خر فروشان خصم یکدیگر شدند   /   تا کلید قفل آن عقد آمدند


چرا هم انقلاب مشروطیت 1285 و هم نهضت مقاومت ملی سالهای 20 تا 32 و هم انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 ملت ایران شکست خورد؟

آیا سوالی از این عظیم تر و فربه تر و سترگ تر در تاریخ ایران وجود دارد؟

آیا تا زمانیکه برای این سوال تاریخی پاسخی تاریخی پیدا نکنیم هر گز می توانیم در این مرز و بوم دست به یک تحول اجتماعی تاریخی بزنیم؟

آیا نباید ارزش هر جریان مدعی تحول اجتماعی در این کشور بر پایه وزن پاسخی باشد که به این سوال می دهد؟

آیا این حقیقت تاریخی را می توانیم در اینجا مطرح کنیم که علت اینکه هر بار تحول اجتماعی کشور ما با شکست رو برو می شود بخاطر این است که تا کنون نتوانسته ایم برای این سوال تاریخی یک جواب تاریخی پیدا کنیم؟

بهر حال اگر با طرح همین چند سوال عظمت و ارزش سوال فوق برای پیشگامان و روشنفکران این مرز بوم روشن شده باشد برای نشر مستضعفین هدف حاصل شده است و اما در رابطه با پاسخ به این سوال نخست قبل از اینکه به طرح پاسخ نشر مستضعفین به این سوال بپردازیم به طرح پاسخ های مختلفی که از طرف صاحب نظران مختلف مطرح شده اشاره ائی هرچند گذرا می کنیم:

1 - نظریه سوبژکتیوی: آنچنانکه همگان می دانند معمار بزرگ این نظریه معلم کبیرمان شریعتی می باشد لذا در اینجا نخست به طرح پاسخ معلم کبیرمان شریعتی در رابطه با سوال فوق می پردازیم بطوریکه می دانید پاسخ شریعتی به سوال فوق در کانتکس طرح یک سوال دیگر مطرح شده است آنجا که شریعتی می گوید علت اینکه انقلاب کبیر فرانسه پس از دو قرن روز بروز شکوفا تر و بالنده تر می گردد و دارای دینامیسم اعتلا بخش می باشد ولی انقلاب مشروطیت ما هنوز استقرار پیدا نکرده به شکست منتهی شد چه می باشد؟

در پاسخ به این سوال دوم است که شریعتی می گوید علت این می باشد که انقلاب کبیر فرانسه با صد سال کار فکری و رنسانس فکری انجام گرفت در صورتی که انقلاب مشروطیت ما با چند تا فتوی شروع شد بعبارت دیگر اگر این سوال و جواب شریعتی را تعمیم بدهیم یعنی از یکطرف دامنه سوال شریعتی را به نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 ( که از نظر ما اگر شریعتی می بود همه اینها مانند ما شکست خورده تبیین می کرد ) تعمیم دهیم و از طرف دیگر دامنه پاسخ شریعتی را هم از قیاس با انقلاب کبیر فرانسه به کلیه انقلابات موفق اقتصادی اجتماعی بشر در قرنهای 19 و 20 تعمیم دهیم. پاسخ نهائی شریعتی به این سوال تعمیم یافته این می باشد که علت شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 به این دلیل است که بستر سوبژکتیو این تحولات بزرگ اجتماعی قبلا تکوین پیدا نکرده و بهمین دلیل پروسه ابژکتیو این تحولات صورتی خود به خودی و فتوائی و تکلیفی داشته است و تا زمانیکه این سوبژکتیو تحولات اجتماعی شکل پیدا نکند انحراف و شکست ابژکتیو تحولات اجتماعی ایران از نظر شریعتی امری جبری می باشد و بهمین علت بود که شریعتی از سال 43 که به ایران آمد استراتژی خودش را بر پایه این پاسخ در جهت اعتلای سوبژکتیو تحولات اجتماعی بر پایه اسلام و مذهب و شیعه و خودآگاهی اعتقادی که از نظر شریعتی پایه اساسی سوبژکتیو تاریخی مردم ایران می باشد استوار ساخت و انجام دیگر خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و ... در ایران که عامل تحولات اجتماعی خواهد شد.

از نظر شریعتی در چارچوب همین خودآگاهی اعتقادی تبین می گردد و اینچنین بود که شریعتی معتقد بود که اگر این تکوین سوبژکتیو تحولات اجتماعی ایران سه نسل یا سیصد سال هم طول بکشد نباید جهت انجام ابژکتیو تحولات اجتماعی در جامعه ایران دست به سزارین بزنیم.

2- نظریه ساختاری: طرفداران این نظریه که تمامی معتقدین به سوسیالیسم علمی در عرصه های مذهبی و غیر مذهبی ایران تشکیل می دهند علت شکست تحولات تاریخی مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 در عقب ماندگی ساختاری ایران ارزیابی می کنند از دیدگاه این نظریه پردازان سوسیالیستی علت شکست های فوق بازگشت پیدا می کند به وضعیت ساختاری ایران در مرحله شکل گیری انتقال مناسبات تولیدی ایران از مرحله زمینداری به مرحله سرمایه داری و موقعیت سرمایه داری ایران بلحاظ تاریخی و ساختاری که خود شکلی غیر دینامیسمی و وارداتی و مکانیسمی داشته است. توضیح آنکه از دیدگاه این نظریه پردازان علت شکست تحولات اجتماعی سه گانه فوق بازگشت پیدا می کند به وضعیت بیمار ساختاری ایران که خود بیماری ساختاری ایران بازگشت پیدا می کند به اولا وضعیت انتقال مناسبات زمینداری ایران به مناسبات سرمایه داری در ثانی پروسه شکل گیری خود مناسبات سرمایه داری ایران.

الف - وضعیت انتقال مناسبات زمینداری به مناسبات سرمایه داری: از آنجائیکه طبق دینامیسم طبیعی تاریخی برای اینکه وضعیت انتقال مناسبات زمینداری به مناسبات سرمایه داری صورت علمی داشته باشد می بایست:

اولا: انباشت اولیه سرمایه داری از طریق سرریز شدن ثروت های مازاد مناسبات زمینداری به مناسبات سرمایه صورت گیرد.

ثانیا: پروسه تکوین سرمایه داری در یک جامعه بدو شکل اول - بورژوائی یا بورژوازی تجاری صورت گیرد. دوم - کاپیتالیسمی یا تکوین بورژوازی تولیدی به انجام برسد.

ثالثا - آنچنانکه انباشت اولیه بورژوازی تجاری در هر جامعه ائی باید ثروت های سرریز شده از مناسبات زمین داری باشد انباشت اولیه در عرصه کاپیتالیستی یا سرمایه داری صنعتی -تولیدی باید از طریق سرریز شدن سرمایه های تجاری توسط بورژوازی تجاری به بورژوازی صنعتی - تولیدی به انجام برسد، که در کشور ایران تمامی این مراحل صورت طبیعی و دینامیسمی خود را طی نکرده است و گاها صورتهای مکانیسمی یا وارداتی و برونی جانشین صورتهای دینامیسمی گردیده است که در اینجا بشرح آن می پردازیم:

پروسه انتقال زمینداری و چگونگی شکل گیری سرمایه داری تجاری و تولیدی - صنعتی ایران: اگر سرآغاز شکل گیری بورژوازی تجاری یا بورژوازی کلاسیسم ایران را به دوران صفویه یعنی نیمه دوم قرن هفده بدانیم (که این دوران مصادف است با دوران رنسانس اروپا و اعتلای بورژوازی تجاری اروپا ) از آنجائیکه هیئت های حاکمه ایران بر پایه تولید ویژه آسیائی از آغاز شکل گیری تاریخ ایران پیوسته بر پایه اصل غارت - غنیمتی استبداد مطلق العنان خود را بر توده زحمت کش ایران ادامه می داده اند. این استراتژی غارت و غنیمتی نظامهای اتوکراتیک و دسپاتیزم ایران باعث می شده تا تمامی دستاوردهای زحمت کشان ایران توسط هیئت های حاکمه ایران (منهای یک زندگی بخور و نمیر ) پیش از آنکه توسط طبقه استثمارگر حاکمه زمیندار ایران به غارت برود توسط این هیئت های حاکمه غارت شود و تازه علاوه بر این غارت دستاوردهای زحمت کشان ایران از آنجائیکه هیئت های حاکمه جبار ایران در تمامی دوران های گذشته دائما در حال جنگ و ستیز بیرونی جهت کسب غنیمت های جنگی برای پرکردن خزانه های خود بودند با عنایت به اینکه جنگهای گذشته تماما بر پایه نیروی انسانی استوار بوده نه مانند امروز که تکیه عمده آن بر تکنولوژی می باشد. این امر باعث می شده تا بستر تامین کننده نیروی انسانی جنگ افروزی آنها ( از آنجائیکه در مناسبات ماقبل سرمایه داری مانند امروز ارتش صورت کلاسیک نداشته ) از همین نیروهای زحمت کش تولیدی جامعه ایران تامین گردد. برای نمونه برای تامین نیروی انسانی یک لشکرکشی نادر افشار یا سلطان محمود غزنوی که تمامی آنها زحمت کشان تولید کشاورزی ما بودند کل تولید کشاورزی ما تعطیل می گردید طبیعی است که  کُشت و کُشتار این نیروها تا چه اندازه می توانست به اقتصاد کشاورزی ما ضربه وارد کند. به این ترتیب بود که زحمت کشان ایران در آن مناسبات از دو طریق توسط هیئت های حاکمه ایران مورد ستم و غارت و استثمار قرار می گرفتند هم استعباد فیزیکی جهت تامین نیروی نظامی آنها بر اینها تحمیل می شد و هم استثمار اقتصادی توسط غارت دستاوردهای تولیدی آنها انجام می گرفت. البته این غارت و استثمار و استعباد توده های زحمت کش ایران منهای استثمار طبقه زمیندار ایران بوده است بهمین علت بود که در تاریخ مناسبات ماقبل سرمایه داری ایران انباشت اولیه قابل انتقال به مناسبات تجاری نه از جانب طبقه حاکمه ایران مانند اروپا امکان پذیر گردید و نه از جانب طبقه زحمت کش تولیدی، چراکه هیئت های حاکمه ایران در طول 2500 سال گذشته هم طبقه زحمت کش ایران را غارت و استثمار می کرد و هم طبقه حاکمه اقتصادی ایران را برای پرکردن خزانه های خالی خود آن زمانی که غنیمت های باد آورده خارجی نمی توانست پر کند غارت می کردند.

اینهمه باعث گردید که در دوران صفویه که بورژوازی تجاری ایران در شکل سنتی و کلاسیسم آن در حال تکوین و رشد بود بعلت عدم سر ریز شدن ثروت های زمینداری نتواند مانند اروپا از آنچنان رشد و اعتلائی برخوردار گردد، بهمین دلیل بورژوازی تجاری ایران که ریشه آن در بورژوازی کلاسیسم و سنتی و بازار نهفته بود از همان دوران صفویه و افشاریه و زندیه و قاجاریه که همگی ایل های غارت گر بودند نتوانست دارای رشد طبیعی گردد و همین ضعف بورژوازی تجاری ایران در برابر مناسبات زمینداری و طبقه حاکمه زمیندار و هیئت های حاکمه اتوکرات ایران بود که باعث گردید تا مناسبات سرمایه داری ایران از همان نطفه اولیه تکوینی خود بیمار متولد گردد و زمانی این بیماری سرمایه داری ایران شدت پیدا کرد که با پیدایش چاه های نفت همراه با سرمایه های باد آورده آن هیئت های حاکمه مستبد ایران جهت تثبیت حاکمیت خود بر پایه شکل گیری مناسبات سرمایه داری بجای شکل گیری انباشت اولیه از طریق سر ریز شدن سرمایه تجاری سرمایه های نفتی توسط هیئت های حاکمه ایران به بورژوازی تولیدی ایران تزریق گردید که این موضوع باعث گردید تا از دو طریق بورژوازی صنعتی ایران دچار بیماری گردد هم در عرصه سرمایه اولیه و انباشت اولیه بورژوازی صنعتی که این موضوع عاملی شد تا سرمایه داری صنعتی ایران بجای دینامیسم، بصورت دستوری از طریق هیئت های حاکمه جبار تکوین پیدا کند. مثل عملیات رفرم اقتصادی شاه در سال 1340 که توسط پلاتفرم شش ماده ائی تحمیلی از طرف کندی به شاه به انجام رسید. از طرف دیگری زمینه های ابژکتیویته و سوبژکتیویته پرولتاریای صنعتی ایران بود که بر عکس اروپا مستقیما از روستا به حاشیه تولید و از حاشیه تولید به پرولتاریای صنعتی انتقال پیدا کردند که این موضوع باعث گردید تا پرولتاریای صنعتی ما نتواند پروسه طبیعی تاریخی خود را طی کند در نتیجه پرولتر صنعتی یا طبقه کارگر امروز ما بلحاظ سوبژکتیوی همان دهقان زمینداری می باشد که از زمین کشاورزی روستا مستقیم پشت چرخهای کارخانه قرار گرفته است.

طرفداران نظریه ساختاری به این دلایل معتقدند که سرمایه داری ایران به این دلایل نتوانسته دارای یک رشد طبیعی بشود و همین بیماری باعث گردیده که نه طبقه بورژوازی ما بتواند دارای یک هویت تاریخی بشود و نه طبقه کارگر ما توانسته دارای یک هویت طبیعی تاریخی بشود که اینهمه باعث گردیده تا در سه تحول اجتماعی گذشته نه طبقه بورژوازی ملی ایران بتواند رسالت تاریخی خود را مانند اروپا یا کشورهائی مثل هند و چین و ... به انجام برساند و نه طبقه تولید کننده و پرولتاریا یا کارگر ایران توانسته نقش تاریخی خود را مانند کشورهای صنعتی به درستی به انجام برساند که حاصل همه اینها باعث شد که طبقه کارگر و طبقه بورژوازی ملی ما تسلیم رهبری های سیاسی ماقبل سرمایه داری بلحاظ سوبژکتیوی قرار گیرند که اینهمه علت اصلی شکست تحولات سه گانه گذشته تاریخ ما از دیدگاه این نظریه پردازان می باشد. از نظر این نظریه پردازان تا زمانیکه وضعیت ساختاری ما هم بلحاظ سوبژکتیوی و هم بلحاظ ابژکتیوی سر و سامانی پیدا نکند اگر ده تا از این انقلابات هم انجام گیرد باز این هیئت های حاکمه نو رسیده توسط این انقلابات توسط طبقات حاکمه های درباری مانند بختک بر روی توده های زحمت کش خواهد افتاد و تمامی دستاوردهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی ملت ایران را تاراج و نابود خواهند کرد.

3- نظریه نشر مستضعفین: نظریه نشر مستضعفین در خصوص پاسخ به سوال فوق نسبت به علت شکست سه تحول اجتماعی اخیر تاریخ ایران ( مشروطیت - نهضت مقاومت ملی - انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 ) تلفیقی از دو نظریه اول ( نظریه سوبژکتیو شریعتی ) و دوم ( نظریه ساختاری ) می باشد چرا که بقول شریعتی، نشر مستضعفین در این رابطه نه مارکس است و نه ماکس وبر است بلکه مارکس وبر می باشد توضیح آنکه از نظر نشر مستضعفین علت شکست تحولات اجتماعی سه گانه گذشته تاریخ ایران دو مؤلفه ائی می باشد یک مؤلفه آن سوبژکتیوی می باشد و یک مؤلفه دیگر آن ابژکتیوی است. به این ترتیب که از نظر نشر مستضعفین در خصوص مؤلفه سوبژکتیوی علت شکست تحولات اجتماعی گذشته سه گانه تاریخ ایران ضعف تئوریک این تحولات می باشد که خود این ضعف تئوریک ریشه در تسلط اندیشه های فقاهتی و دگماتیسم بر جامعه در این مرحله از تاریخ داشته است و لذا در رابطه با این ضعف تئوریک بوده که هر سه تحول فوق در عرصه نظری و سوبژکتیوی صورت خود بخودی داشته و حداکثر سرمایه تئوریک این تحولات سه گانه اجتماعی تئوری نفی ائی بوده و هیچگونه تئوری اثباتی در رابطه با این سه تحول اجتماعی از طرف تئوری سازان و نظریه پردازان ایرانی برای توده های ایرانی مطرح نگردیده است که حاصل این خلاء تئوریک آن شده که حداکثر توده های اجتماعی ایران در عرصه این سه تحول بزرگ تاریخی اجتماعی فقط بدانند که چه نمی خواهند یعنی فقط می دانستند شاه باید برود یا اینکه استعمار انگلیس باید برود و ... اما اینکه چه چیزی باید جانشین آن گردد هیچ نمی دانستند و نمی شناختند و همین خلاء تئوریک در عرصه اثبات گرائی تئوریک باعث می شده تا هرچه به موازات نفی آن خواسته توده ها جانشین آن می گردید از طرف توده های انقلابی ایران مورد تائید گردد و عکس آن منادیان این اندیشه ها حتی به سطح ماه انتقال پیدا کنند که حاصل این جایگزینی آن گردید که ارتجاعی ترین اندیشه های دگماتیسم قرون وسطائی همراه با نفی آنها در شکل اثباتی بدست همین توده های انقلابی بر کرسی اثباتی آن نفی های سیاسی بنشیند.

با رفتن قاجاریه نظام دست نشانده پهلوی توسط امپریالیسم انگلیس با کودتای 1299 بر سرنوشت مردم ایران مسلط گردید و با رفتن امپریالیسم انگلیس توسط کودتای سیاه 28 مرداد 32 امپریالیسم امریکا بر سرنوشت ملت ایران مسلط شد و با رفتن رژیم منحوس پهلوی در 22 بهمن 57 رژیم مطلقه فقاهتی بر سرنوشت توده های ایران حاکم گردید که تمام کشت و کشتار حکومت پنجاه ساله پهلوی در عرض یکماه در ایران به انجام رسانید. بنا براین مؤلفه اول علت شکست تحولات اجتماعی سه گانه گذشته تاریخ ایران از نظر نشر مستضعفین مؤلفه سوبژکتیو یا خلاء تئوریک می باشد که از نظر نشر مستضعفین این خلاء سوبژکتیو یا تئوریک باعث گردیده تا توده های مردم ایران در عرصه این تحولات فقط مسلح به تئوری نفی ائی بشوند و هرگز نسبت به آلترناتیو این نفی ها شناخت مشخص تئوریک نداشته باشند در نتیجه این امر باعث گردید تا توده های ما فقط در عرصه این تحولات بدانند که چه نمی خواهند اما اینکه چه می خواهند هیچ شناخت سیاسی و اقتصادی نداشته اند و همین ضعف تئوریک در عرصه اثبات گرائی بوده که باعث گردیده که تحولات سه گانه اجتماعی تاریخ گذشته ایران نتواند دستاورد مفهومی و تئوریک برای تاریخ مبارزات بشری داشته باشد که در قیاس با دستاورد های تئوریکی که امثال انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه برای بشریت به ارمغان آورد می توانیم به حد عمق این خلاء تئوریک تحولات گذشته ایران واقف گردیم. بنا براین در این راستا است که از نظر نشر مستضعفین بزرگترین رسالت پیشگام در این مرحله از تاریخ تحولات اجتماعی ایران برای اینکه در تحولات اجتماعی آینده ایران گرفتار آن بلاهای گذشته نگردیم پرکردن این خلاء تئوریک می باشد که لازمه این عمل طرح تئوریک تمامی دستاوردهای تئوریک بشر تا این مرحله از تاریخ توسط بومی کردن آنها همراه با مفهوم سازی یا تئوریک کردن دستاوردهای گذشته تاریخ تحولات مردم ایران می باشد، البته با زبان خود مردم که در این رابطه است که نشر مستضعفین بزرگترین رسالت تاریخی خود را در این مقطع بر پایه همین ضرورتهای تاریخی تبیین می نماید و اما در رابطه با مؤلفه ابژکتیو نشر مستضعفین موضوع آسیب های ساختاری اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی ایران بر پایه تولید ویژه آسیائی و تز غارت و غنیمتی هیئت های حاکمه جنایتکار گذشته ایران اعتقاد دارد ولی راه حل مقابله کردن با این آسیب های بر پایه نسخه پیچی های سرمایه داری و لیبرالیستی اعم از لیبرالیسم اقتصادی یا لیبرالیسم سیاسی و یا لیبرالیسم اجتماعی و معرفتی امری خیانتکارانه تلقی می کند بلکه معتقد است که تنها بر پایه برنامه سوسیالیستی در کادر مرحله دمکراتیک تحول اجتماعی ایران است که می توانیم به درمان این آسیب های ساختاری ایران بپردازیم و راههای غیر سوسیالیستی به جای کعبه به ترکستان ختم خواهد شد.

وجوه افتراق و تشابه سه تحول شکست خورده اجتماعی گذشته تاریخ ایران که عبارت است از انقلاب مشروطیت - نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد استبدادی فقاهتی 22 بهمن 57 چه می باشد:

حال پس از اینکه تا اندازه ائی توانستیم به تئوری عام حاکم بر سه تحول بزرگ اجتماعی تاریخ گذشته ایران واقف گردیم در اینجا می توانیم وارد عرصه تئوری های خاص و مشخص این سه تحول بزرگ تاریخ گذشته ایران بشویم برای ورود به عرصه تئوریهای خاص و مشخص این سه تحول بزرگ اجتماعی گذشته ایران باید نخست به وجه تشابه و سپس به وجه تمایز این سه تحول بپردازیم.

وجه تشابه سه تحول بزرگ اجتماعی شکست خورده گذشته تاریخ ایران، مشروطیت - نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 57

وجه تشابه این سه تحول عبارتند از:

  1. رهبری جنبش اجتماعی بر جنبش های طبقاتی و دمکراتیک
  2. جایگاه عمده خرده بورژوازی شهری هم بلحاظ عینی و هم بلحاظ ذهنی
  3. نقش مذهب در بسیج توده های اجتماعی
  4. عدم داشتن تشکیلات و تئوری های علمی رهبری این تحولات
  5. جوهر ضد اتوکراتیک جنبش های اجتماعی این سه تحول بزرگ اجتماعی
  6. کوتاه مدت بودن این تحولات در کادر صرفا نفی ائی ضد استبدادی و عدم استمرار درازمدت این مبارزات بعلت نبود تئوریهای اثباتی در اندیشه هژمونی این سه تحول بزرگ اجتماعی تاریخ گذشته ایران

1 - رهبری جنبش اجتماعی: در سه تحول شکست خورده اجتماعی تاریخ گذشته ایران نقش محوری این تحولات اجتماعی در دست جنبش اجتماعی ایران بوده است که این جنبش اجتماعی در مقاطع مختلف تاریخی گاها بشکل جنبش های قومی یا جنبش های منطقه ائی یا حتی جنبش های ایلاتی ایران عرض اندام کرده است البته طرح این موضوع به معنای نفی موجودیت جنبش های دیگر طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی در جنبش های فوق نمی کند بلکه بالعکس مقصود این است که هژمونی جنبش ها در این تحولات اجتماعی در دست جنبش اجتماعی بوده است و جنبش های دیگر طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی همگی تحت تاثیر و تحت هژمونی جنبش اجتماعی بوده اند.

2 - جایگاه عمده خرده بورژوازی: آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت نخستین وجه تشابه سه تحول بزرگ اجتماعی تاریخ گذشته ایران موقعیت هژمونیک جنبش اجتماعی در تحولات سه گانه اجتماعی فوق می باشد که از آنجائیکه خواستگاه اصلی جنبش های اجتماعی فوق بصورت مشخص خرده بورژوازی شهری ایران در لایه های مختلف آن بوده است که در جمع صورت طیفی داشته اند و بلحاظ کمی از کل جنبش طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی ایران بیشتر بوده است. این امر باعث گردیده  تا نقش خرده بورژوازی شهری هم بلحاظ کمی و هم بلحاظ کیفی بصورت فونکسیون عملی در مدیریت و حرکت این تحولات سه گانه اجتماعی عمده گردد که همین عمده شدن نقش خرده بورژوازی شهری در این تحولات بعنوان خواستگاه عمده این تحولات بلحاظ اسیب شناسی این تحولات را در مقاطع مختلف خود دچار افت های مختلف خرده بورژوازی ساخته است.

3 - نقش مذهب در بسیج توده های اجتماعی خرده بورژوازی شهری ایران: از آنجائیکه متن جامعه شهری ایران و در شکل عمده آن خرده بورژوازی شهری ایران در همه لایه های مختلف آن از حاشیه تولید گرفته تا لایه های میانی و در نهایت خرده بورژوازی غیر مرفه و نیمه مرفه و مرفه خرده بورژوازی همگی مذهبی می باشند ( البته مقصود از مذهبی بودن دلالت بر اعتقادات و مذهب دگم و قشری و تقلیدی و فقهی این قشر عظیم شهری ایران می کند و هرگز طرح آن از طرف ما در این تحلیل تاریخی به معنای تائید از طرف ما نمی باشد بلکه بالعکس در اینجا مقصود ما فقط بیان واقعیت های اجتماعی - تاریخی ایران می باشد و اصلا سخن در اینجا در جهت نفی و یا اثبات این واقعیت ها نمی باشد ) همین موقعیت مذهبی اقشار خرده بورژوازی شهری ایران است که بخاطر:

الف - قشری بودن مذهب خرده بورژوازی شهری ایران

ب - دگماتیسم و فناتیک بودن مذهب خرده بورژوازی شهری ایران

ج - تقلیدی بودن جوهر مذهب خرده بورژوازی شهری ایران

شرایط را برای تسلط روحانیت فقاهتی و دگماتیسم و هژمونی طلب ایران بر تحولات سه گانه فوق فراهم کرده است که رهبری روحانیت شیعه فقاهتی بر این جنبش های اجتماعی این تحول سه گانه اجتماعی گذشته ایران بوده که زمینه انحراف و شکست و بن بست این تحولات سه گانه تاریخی ایران را فراهم کرده است همچنین در لوای همین هژمونی روحانیت فقاهتی ایران بر تحولات سه گانه فوق بوده که باعث گردیده که تقریبا بخش اعظم فراز و نشیب و جزر و مد این تحولات در کانتکس کشاکش جناحهای مختلف روحانیت فقاهتی حاکم در عرصه تقسیم و باز تقسیم قدرت بین آنها انجام گیرد و باز در همین رابطه بوده که بعلت دیدگاههای مختلف روحانیت فقاهتی که هژمونی جنبش اجتماعی با خواستگاه خرده بورژوازی شهری هر بخش از روحانیت نمایندگی لایه ائی از این طیف خرده بورژوازی در دست گیرد که کشاکش های و دسته بندیهای جنبش اجتماعی همه و همه در کادر این دسته بندی قابل تبین می باشد.

4 - عدم دارا بودن تشکیلات و تئوری مبارزه رهبری این تحولات سه گانه شکست خورده تاریخ گذشته ایران: از آنجائیکه آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت:

اولاً - جنبش اجتماعی رهبری جنبش های طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی در تحولات سه گانه فوق در دست داشته است ثانیاً -  خواستگاه جنبش اجتماعی در تحولات سه گانه فوق بلحاظ کمی و کیفی خرده بورژوازی شهری در تمامی لایه های مختلف آن از لایه حاشیه تولید آن تا خرده بورژوازی مرفه ایران بوده است.

ثالثاً - خرده بورژوازی شهری ایران بلحاظ سوبژکتیوی در تمامی لایه های آن مذهبی می باشند.

رابعاً - مذهب خرده بورژوازی شهری ایران یک مذهب فقهی و قشری و دگماتیسم و تقلیدی می باشد.

خامساً - مذهب قشری و فناتیک و تقلیدی و دگماتیسم لایه های مختلف طیف خرده بورژوازی شهری زمینه غصب و استقرار هژمونی روحانیت فقهی و حوزه ائی و سنتی و تکلیفی و دگماتیسم شده.

با توجه به اینکه نه اندیشه و نه حرکت تاریخی این روحانیت به هژمونی رسیده پتانسیل کسب تشکیلات و تئوری علمی مبارزه نداشته است همین امر باعث گشته تا مبارزه جنبش اجتماعی در سه تحول شکست خورده فوق صورت موجی و تکلیفی خارج از تشکیلات داشته باشد و همین امر یکی از دلایل عمده شکست این جنبش ها و عدم توانائی آنها در استمرار مبارزه دراز مدت بوده است.

5 - جوهر ضد استبدادی جنبش های اجتماعی سه تحول بزرگ شکست خورده تاریخ گذشته ایران: با توجه به شرایط خود ویژه تاریخی ایران که در کادر موضوع غارت - غنیمتی بر پایه تولید خود ویژه آسیائی که فوقاً ذکرش رفت، جایگاه خشونت و جنایت و دسپاتیزم و استبداد و دیکتاتوری و اتوکراتیک بعنوان وجه مشخصه عمده تمامی هیئت های حاکمه گذشته 2500 ساله تاریخ ایران بوده است که گاهاً آنچنان این وجه استبدادی مطلق العنان می شده که نه تنها طبقات زحمت کش ایران را به ستوه می آورده، بلکه طبقات حاکمه ایران را هم دچار تنگنای سیاسی می کرده است. لذا در این رابطه بوده که در تمامی تاریخ مبارزات مردم ایران وجه عمده و جوهر اصلی این مبارزات جوهر ضد استبدادی آنها بوده است و این شعار ضد استبدادی بصورت تنها شعاری بوده که همیشه در تاریخ ایران می توانسته هم به بسیج اجتماعی و هم بسیج طبقاتی و هم بسیج دمکراتیک بیانجامد البته آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم در شکل منفی آن نه در شکل اثباتی آن.

6 - کوتاه مدت بودن مبارزه در تمامی تحولات بزرگ سه گانه اجتماعی شکست خورده تاریخ گذشته ایران: البته در خصوص کوتاه مدت بودن مبارزه در تحولات سه گانه مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 این موضوع ریشه در امور مختلفی دارد که عمده ترین آنها عبارت است از ماهیت خرده بورژوازی خواستگاه طبقاتی جنبش اجتماعی در تمامی لایه های آن که بلحاظ روانشناسی طبقاتی هم بخاطر مؤلفه ابژکتیو آن که مالکیت نسبی بر ابزار تولید او را به سمت محافظه کاری در عرصه مبارزه سوق می دهد و هم سوبژکتیوی آن که آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم اعتقاد به مذهب سنتی و تقلیدی و فقهی و پوزیتیویستی و ... باعث گردیده تا این قشر عظیم اجتماعی ایران قابلیت دست یابی به تئوریهای مبارزه علمی که لازمه یک مبارزه دراز مدت است را از دست بدهد و تن به مبارزه کوتاه مدت بدهد.

وجه افتراق سه تحول بزرگ اجتماعی مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57: وجه تمایز این سه تحول بزرگ عبارت اند از:

1 - شکل بندی سه گانه حکومت بدین ترتیب که:

الف - در مشروطه شکل بندی حکومت سلطنتی مطلقه بود.

ب - در نهضت مقاومت ملی شکل بندی حکومت سلطنتی مشروطه بود.

ج - در نظام فقاهتی 57 شکل بندی حکومت شکل بندی حکومت بر پایه ولایت مطلقه فقاهتی می باشد.


2 - شعارهای جنبش اجتماعی که:

الف - در مشروطیت شعار جنبش اجتماعی تشکیل عدالت خانه و قانون بود.

ب - در نهضت مقاومت ملی شعار جنبش اجتماعی ملی شدن صنعت نفت کشور بعلاوه شاه باید سلطنت کند نه حکومت بود.

ج - شعار جنبش اجتماعی در انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن مرگ بر شاه بود.


3 - رهبری جنبش های اجتماعی سه گانه:

الف - در انقلاب مشروطیت که در دو مرحله شکل گرفت رهبری در دست انقلابیون بزرگی امثال ستارخان و باقرخان بود.

ب - در نهضت مقاومت ملی رهبری جنبش اجتماعی در دست قهرمان ملی تاریخ ایران دکتر محمد مصدق بود.

ج - در انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن رهبری جنبش اجتماعی در دست روحانیت فقاهتی - سنتی بود که در راس آن مقام عظمای ولایت مطلقه فقاهتی قرار داشت.


4 - رابطه فقه و حکومت:

در مشروطیت تلاش در جهت تشکیل فقه حکومتی بر پایه قانون اساسی و تعبیر و تفسیر فقهی مشروطیت توسط مراجعی امثال نائینی و خراسانی بود که اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطیت به صراحت این موضوع را تبین می نماید آنجا که می گوید: " مجلس مقدس شورای ملی که با توجه و تایید حضرت امام عصر عجل اللله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثر الله امثالهم و عامه ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیر الانام صلی الله علیه و اله وسلم نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنماید پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعین نموده به سمت عضویت بشناسد تا موادی که در مجلس عنوان می شود به دقت مذاکره و غور و بررسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالف با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل اللله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود ".

در همین رابطه کتاب تنبیه الامه و تنزیه مله نائینی که در این کتاب نائینی تلاش می کند تا تز مشروطه را در برابر تز مشروعه شیخ فضل الله نوری توجیه فقهی نماید چراکه شیخ فضل الله نوری به اصل مشروطه که بر پایه فقه سیاسی یا فقه حکومتی بود معتقد نبود و در برابر آن به تز مشروعه معتقد بود که مبتنی بر حکومت فقهی بود بنابراین تضاد بین دو جناح خراسانی و نائینی از یکطرف و شیخ فضل الله نوری از طرف دیگر تضاد بین دو تز فقه حکومتی و حکومت فقهی بود بدین ترتیب که نائینی و خراسانی آنچنانکه در قانون اساسی مشروطه آماده است معتقد به نظارت فقهی بر قوانین مملکت بودند، در صورتیکه شیخ فضل الله نوری آنچنانکه که در انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 22 بهمن 57 اتفاق افتاد معتقد به حکومت فقهی بود که او نامش را مشروعه می گذاشت ماحصل اینکه از نظر رابطه فقه با حکومت سه تحول بزرگ شکست خورده مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی 57 دارای اختلاف دکترین بودند بدین صورت که مشروطیت معتقد به فقه حکومتی بود اما نهضت مقاومت ملی معتقد به حکومت غیر فقهی بود در صورتیکه انقلاب ضد سلطنتی فقاهتی 57 معتقد به حکومت فقاهتی می باشد شکل بندی حکومت فقاهتی یا حکومت فقهی انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 می توانیم از اصول 57 ، 91 ، 107 ، 110 ، 112 ، 130 ، 157 ، 175 قانون اساسی فقاهتی دریافت کنیم که در اصل 57 قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی با بیان " قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه قوه مجریه و قوه قضائیه زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت اعمال می گردند " که طبق این اصل باطرح ولایت مطلقه امر رهبری فقاهتی را در حکومت فقهی ورای قانون و نظارت و ... می داند که در قیاس با اصل سی و پنجم و سی و ششم متمم قانون اساسی مشروطه که می گوید " اصل 35 " سلطنت ودیعه ایست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه معوض شده " و اصل 36 که می گوید " سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس موسسان به شخص اعیحضرت شاهنشاه رضا پهلوی تفویض شده است " به هیچ وجه از نظر تمرکز قدرت و سلطه سیاسی و مدیریتی قابل مقایسه با هم نمی باشد چراکه در اصول 110 و 191 و 175 و157 و130 و ... قانون اساسی فقاهتی کلیه کلیدهای قدرت در عرصه های مختلف اجرائی و قضائی و نظامی و نظارتی و تقنینی و ... در دست فقیهی قرار می دهد که خود بدست نماینده های منتخب خود انتخاب می شود و بوسیله نماینده های منتخب خود نظارت می شود و شخصیتی ورای قانون دارد و خط قرمز کلیت نظام و جامعه و ... می باشد و پاسخگوی هیچ نهادی هم نمی باشد قوه قضائیه خودش انتخاب می کند قوه مقننه توسط شورای نگهبان خودش انتخاب می کند رئیس جمهور توسط شورای نگهبان منتخب خودش انتخاب می کند ارتش و سپاه و نیروی انتظام و بسیج و ... خودش انتخاب می کند صدا و سیما و مطبوعات دولتی و ... خودش انتخاب می کند نماز جمعه ها و تشخیص مصلحت و ... خودش انتخاب می کند خبرگان رهبری توسط شورای نگهبان خودش انتخاب می کند نهادهای اقتصادی و فرهنگی غیر دولتی امثال بنیادها و تولیت آستانه ها و ... خودش انتخاب می کند و ... خودش هم آنچنانکه در کتاب ولایت فقیه مطرح شده ولایت رسول بر مردم دارد و ولایتش هم مطلق می باشد یعنی ورای قانون و عرف و شرع و ... می باشد.

بنا براین بزرگترین وجه تمایز بین سه تحول بزرگ اجتماعی گذشته ایران یعنی مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد سلطنتی 22 بهمن فقاهتی 57 بر گشت پیدا می کند به رابطه فقه و حکومت در این سه نوع تحول آنچنانکه مطرح کردیم رابطه فقه و حکومت به سه شکل مطرح می شود که عبارتند از:

1 - فقه حکومتی در مشروطیت

2 - حکومت غیر فقهی در نهضت مقاومت ملی

3 - حکومت فقهی در رژیم مطلقه فقاهتی 57


و تا زمانیکه این وجه تمایز عمده شناخت کامل پیدا نکنیم، نمی توانیم به جایگاه این سه تحول شکست خورده تاریخی مان واقف گردیم.

چرا ملت ما مجبور به سه انقلاب در قرن بیستم گردید که هر سه هم شکست خورد و نصیبی برای توده های ما حاصل نشد؟

و اما سوال بزرگی که هنوز تا اینجا نه طرح شده و نه پاسخی به آن داده ایم اینکه چرا این ملت در طول یک قرن باید سه انقلاب بزرگ اجتماعی بکند و آخر کارش شعارش این گردد که: سال به سال دریغ از پارسال.

برای پاسخ به این سوال سترگ باید بصورت اجمالی بگوئیم تا زمانیکه قانون اساسی و متولیان آن قانون اساسی از طریق همین قانون اساسی و همین متولیان اصلاح پذیر نباشند انقلاب تنها راه اصلاحات است بعبارت دیگر اصلاحات و انقلاب دو ترم مکانیکی جدا از هم نمی باشد که بین آنها دیوار چین وجود داشته باشد بلکه بالعکس انقلاب و اصلاح یک ترم می باشد که برحسب شرایط مختلف اجتماعی گاه این اصلاحات بصورت اصلاحات از درون توسط خود همین قوانین و متولیان صورت می گیرد و گاه نیز بعلت عدم قابلیت نظام و عدم اصلاح پذیری این طلب اصلاحات بصورت انقلاب بروز می کند هم در انقلاب مشروطیت و هم در انقلاب فقاهتی و هم در نهضت مقاومت ملی خواسته های اولیه مردم یک سلسله خواسته های اصلاحی بود ولی از آنجائیکه قابلیت و ظرفیت قانون اساسی و متولیان آن قوانین پتانسیل پذیرش این اصلاحات از درون را نداشتند لذا خودبخود این اصلاح طلبی توده ها بصورت انقلاب بروز کرده است بنابراین اگر بخواهیم با توجه به این پیش فرض به پاسخ سوال فوق بپردازیم باید بگوئیم که علت اینکه سه انقلاب در یک قرن در یک کشور به انجام میرسد و هر سه به شکست منتهی شد و توده های ایران هیچ دستاورد تاریخی نصیب شان نگردید بلکه بالعکس همان حداقل دستاوردی هم که از قبل داشتند از دست دادند به این علت است که نه ساختار قانون اساسی اجازه تحول می دهد و نه متولیان قدرت این نظام ها حاضر به مشارکت قدرت با مردم می شوند و اینجا است که در چنین بن بستی راهی برای اصلاحات توسط توده ها نمی ماند غیر از اینکه دست به انقلاب بزنند.

و سوال مهمی که در همین جا مطرح میشود عبارت از اینکه چرا با این سه تحول انقلابی اجتماعی باز توده ها به دستاوردهای مورد خواسته خود نرسیدند؟

برای پاسخ به این سوال دوم باید بگوئیم که علت اینکه توده ها نتوانسته اند با این همه انقلاب در یک قرن به دستاورد های مورد نظر اصلاح طلبانه خود دست پیدا کنند برگشت پیدا می کند به فقر تئوری انقلاب های انجام شده چراکه تا زمانیکه توده ها ندانند که چه می خواهند هر گز نمی توانند بر پایه آنچه که نمی خواهند به دستاوردی مثبتی بصورت شانسی دست پیدا کنند در عرصه خودآگاهی اول توده ها باید به این حقیقت بزرگ که چه می خواهند دست پیدا کنند و سپس بر پایه آن به این حقیقت دست یابند که چه نمی خواهند و این موضوعی بوده که هرگز در سه تحول فوق برای توده های ما حاصل نشده است و آنچه انجام گرفته است صورتی کاملا عکس این بوده یعنی توده ها ما در عرصه این سه تحول بزرگ فقط به این مرحله از خودآگاهی رسیده اند که چه نمی خواهند و بر پایه این خواسته نفی ائی شروع به حرکت کرده اند و لذا آن زمانی هم که به پیروزی رسیده اند چون نمی دانستند که چه می خواهند متولیان سوار بر انقلاب شده خواسته خود را به شکل عوام فریبانه ائی در کام توده های ما ریخته اند و با دست این توده ها و مردم خواسته های قدرت طلبانه خود را بر کرسی قانون نشاندند طبیعی است که اینچنین قانون اساسی تحمل تحول پذیری نخواهد داشت و هیچگونه مکانیزمی برای تغییر خود در درون خود جهت نیل توده ها به اصلاحات نخواهد داشت و تنها راه اصلاح آن فقط از طریق نفی آن امکان پذیر می باشد اینچنین بوده که سه انقلاب و سه تحول نتوانسته برای توده های ما در عرض یک قرن دستاوردی داشته باشد و لذا تا زمانیکه تحول اجتماعی توده ها به چهارچوب قانون اساسی دست پیدا نکند که توسط آن بتوانند به خواسته های اصلاحی خود را از طریق همین قانون برسند راهی جز نفی این قوانین برای توده ها باقی نمی ماند.


آیا قانون اساسی مشروطیت یا قانون اساسی فقاهتی امکان تحول از درون دارند؟ بد نیست که در اینجا اشاره ائی هر چند گذرا به این حقیقت هم داشته باشیم که اصل پیدایش قانون اساسی در تاریخ بشریت یک میوه ائی است که محصول انقلاب کبیر فرانسه می باشد زیرا آنچنانکه ذکرش رفت انقلاب کبیر فرانسه یک انقلاب بورژوا دمکراتیکی می باشد که در سر آغاز غلبه نظام سرمایه داری بر نظام فئودالیته اروپا شکل گرفت و از آنجائیکه این انقلاب توانست طبقه انقلابی بورژوازی را جایگزین طبقه فئودالیته حاکم اروپا بکند ( قابل توجه است که در زمان تحقق انقلاب کبیر فرانسه یعنی نیمه دوم قرن هیجده سال 1789 از آنجائیکه طبقه بورژوازی در مبارزه آلترناتیو طبقه مرتجع فئودالیته بود لذا طبقه بورژوازی یک طبقه انقلابی بود هر چند همین طبقه در قرن هیجده بخاطر اینکه در برابر طبقه بالنده و نورسته پرولتاریای صنعتی اروپا که قرار گرفت بصورت یک طبقه ضد انقلابی بدل شد ) علیهذا همین غلبه طبقه بورژوازی بر طبقه فئودالیته اروپا توسط انقلاب کبیر فرانسه بود که باعث گردید تا با توجه به پتانسیل های درونی طبقه بورژوازی اروپا ( که طبقه ائی بود آینده طلب و نوگرا و پویا و متحرک و پول پرست و قدرت طلب و تکنیک طلب و ... ) لذا غلبه این طبقه توسط انقلاب کبیر فرانسه باعث گردید تا بشریت در عرصه علوم اجتماعی و علوم انسانی صاحب دستاوردهای نوینی گردد که یکی از همین دستاوردها قانون اساسی بود که تا قبل از انقلاب کبیر فرانسه معمولاً حکومتها برپایه سلیقه های طبقه های حاکمه یا هیئت های حاکمه اداره می گردید ولی با طرح قانون اساسی بشریت در کل زمین به این حقیقت تمکین کرد که باید حاکمیت ها در عرصه یک چارچوب قانونی و کنکرت که مورد توافق همگانی باشد حکومت کنند اینجا بود که ترم قانون اساسی در تاریخ بشر مطرح گردید و بشدت گسترش پیدا کرد بطوریکه امروز ما کشوری را نمی توانیم پیدا کنیم که در کره زمین تن به این حقیقت نداده باشد و دارای قانون اساسی نباشد البته آنچه که بورژوازی و قدرتهای وابسته از قانون اساسی انتظار داشتند منهای همان صورت قانونی و انتخابی و رای گیری شده و دخالت مردم در تعیین سرنوشت شان توسط تدوین قانون اساسی مهمترین فونکسیون مورد انتظار از قانون اساسی ایجاد چارچوب و ساختاری برای تقسیم قدرت بین بالائی ها و پائین های جامعه بود بدین ترتیب که مهمترین وظیفه قانون اساسی در یک کشور تقسیم قدرت می باشد البته مقصود از قدرت در اینجا اشکال مختلف آن که شامل قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی می باشد است بنا براین ارزش یک قانون اساسی کلا به میزان رائی که این قانون توانسته با استفاده از نا آگاهیهای مردم بدست آورد نیست بلکه بالعکس ارزش یک قانون اساسی در این است که این قانون تا چه اندازه می تواند قدرتهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی بین بالائی ها و پائینی ها تقسیم کند و تا چه اندازه می تواند پاسخگوی خواسته اصلاح طلبانه جامعه خودش باشد و تا چه اندازه می تواند دارای دینامیسم و تحول درونی باشد بقول مولانا:

هست حیوانی که نامش اشغر   /   او بضرب چوب خوب لمتر است

تا که چوبش می زنی به میشود   /   او بضرب چوب فربه می شود

طبیعی است که اگر زمانی کار قانون اساسی فقط این شد که قدرت را فقط بین بالائی ها یا طبقه حاکمه و هیئت حاکمه جامعه تقسیم کند اینچنین قانون اساسی هر چند با رای اکثریت قریب به اتفاق توده ها هم به تصویب رسیده باشد باز یک قانون اساسی ارتجاعی خواهد بود و بزرگترین مشخصه چنین قانون اساسی آن خواهد بود که هرگز دارای قابلیتهای تحول پذیری در جهت منافع توده ها نخواهد داشت و تنها راه اصلاح آن نفی خود آن می باشد متاسفانه قانون اساسی مشروطیت و فقاهت ما از چنین مشخصه ائی برخوردار بودند یعنی هر دو قانون اساسی در جهت انتقال قدرت از پائینی های جامعه به بالائی های جامعه می باشد و تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی در میان خود بالائی ها می باشد و اصلا در این دو قانون اساسی صحبت از تقسیم قدرت یا مشارکت قدرت پائینی ها با بالائی ها مطرح نیست درست است از شورا در این قانون صحبت می شود درست است که از انتخاب و رای در این دو قانون دم زده می شود ولی هیچکدام از این مکانیزم ها در راستای تقسیم قدرت بالائی ها با پائینی ها نیست بلکه تنها و تنها انتظاری که قانون گذار پس از تحریف ها و متمم های پی در پی از این امور دارد مقبولیت بخشیدن به تقسیم قدرتهای سه گانه بین خود می باشد بهمین دلیل است که نه شاه و نه شیخ هرگز حاضر نمی شود زمانیکه گردونه تمامی قدرتهای سه گانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و معرفتی در دست خود نگه داشته است حتی در حد نواله ائی هم بطرف توده ها پرتاب کند اینجا است که کوچکترین مانور جهت تقسیم فرمایشی و صوری قدرت هم باعث سوراخ شدن نظام و انقلاب می گردد و هم تا زمانیکه این حاکمیت ها از طرف توده ها به مرگ گرفته نشوند هرگز این حاکمیت ها حاضر به پذیرش تب نخواهند شد و همین موضوع رمز سی سال کشاکش و بن بست توده ها برای ایجاد اصلاحات جهت وادار کردن حاکمیت ها به تقسیم قدرت با توده ها در ایران می باشد.


سلام بر مشروطیت

سلام بر نهضت مقاومت ملی ایران

سلام بر ستارخان

سلام بر باقر خان

سلام بر سید جمال

سلام بر دکتر محمد مصدق

سلام بر شهدای راه آزادی

سلام بر شهدای راه عدالت و برابری

سلام بر شهدای راه آگاهی خلقها


زنده باد آگاهی

زنده باد برابری

زنده باد آزادی


والسلام