تیتر اول

تحلیلی از جامعه مدنی، جامعه سیاسی، جامعه عمومی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران

 

نگاهی به تاریخ ایران حداقل از 128 سال قبل، که «انقلاب مشروطیت (نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا در کشور ما شکل گرفت) تا امروز اگر بخواهیم به‌صورت اجمالی جامعه بزرگ رنگین کمان ایران را آسیب‌شناسی نماییم، باید بگوییم آسیب عمده جامعه بزرگ ایران از آغاز تاکنون غیبت «جامعه مدنی تطبیقی» است»، تکیه به ترم «مدنی و تطبیقی» در اینجا اشاره به این مطلب است که:

اولاً «جامعه مدنی با جامعه سیاسی و حتی جامعه انقلابی متفاوت است.»

ثانیاً خود جامعه مدنی برعکس جامعه سیاسی و جامعه انقلابی، به دو شکل «جامعه مدنی تطبیقی و جامعه مدنی انطباقی» قابل تقسیم می‌باشد. در جامعه مدنی انطباقی (مثل جامعه مدنی دوره 26 ماهه دولت مصدق) «جامعه مدنی از بالا توسط دولت تشکیل‌می‌شود» که البته جامعه مدنی انطباقی به‌خاطر اینکه از بالا توسط دولت تشکیل می‌گردد، با سرنگون شدن آن دولت (مثل کودتای 28 مرداد 32 سازمان سیا امپریالیسم آمریکا بر علیه دولت مصدق) جامعه مدنی انطباقی هم نابود می‌شود.

اما برعکس در جامعه مدنی تطبیقی که از پایین به‌صورت خودجوش و خودسازمان‌ده و خود رهبری دینامیک تکوین یافته از پایین مادیت پیدا می‌کند، جامعه مدنی هرگز با تحول جامعه سیاسی از بالا دچار تحول نمی‌شود.

برای فهم جامعه مدنی تطبیقی و تفاوت آن با جامعه مدنی انطباقی تنها کافی است که جامعه مدنی کشورهای اروپایی که از بعد از انقلاب کبیر فرانسه تشکیل گردیدند، با جامعه مدنی دوران مصدق مقایسه نماییم. به این ترتیب که در طول بیش از 200 سال گذشته که جامعه مدنی در اروپا شکل‌گرفته، «هرگز با تغییر دولت‌ها نتوانسته برای همیشه نابود بشوند.»

در خصوص جامعه تطبیقی مدنی، باز جامعه مدنی تطبیقی هم به دو دسته تقسیم می‌شوند، «دسته‌ای بر پایه آزادی مطلق فردی یا لیبرالیسم استوار است»، که توسط جان لاک و منتسکیو و ژان ژاک روسو در غرب بنا گذاشته شده‌است. و این رویکرد تا آنجا پیشرفت که آن چنانکه تاچر نخست‌وزیر اسبق انگلستان می‌گفت، «جامعه اصلاً وجود خارجی ندارد. آنچه هست فقط فرد و افراد است و دیگر هیچ». یادمان باشد که «لیبرالیسم یا جامعه مدنی فردگرا در مغرب زمین در بستر سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی شکل گرفت، و علی‌الدوام به‌عنوان حافظ نظام سرمایه‌داری می‌باشند و بدون آن امکان بقاء سرمایه‌داری وجود ندارد.»

دسته دوم جامعه مدنی تطبیقی، «جامعه‌ای است که (برعکس جامعه مدنی تطبیقی فردگرا و لیبرالیسم که بر فرد استوار می‌باشد) بر پایه شوراهای فراگیر خودجوش و خودسازمان‌ده و خودرهبر دینامیک جمعی تکوین یافته از پایین استوار می‌باشد». این جامع مدنی، جامعه‌محور (برعکس جامعه مدنی فرد محور یا لیبرالیسم) «جامعه مدنی سوسیالیسم می‌باشد.»

در جامعه مدنی تطبیقی سوسیالیسم، «نه جامعه قربانی فرد می‌شود (مانند لیبرالیسم) و نه فرد قربانی جامعه می‌گردد». یادآوری می‌کنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 48 سال حیات درونی و برون‌ی خود، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران، و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته به جامعه مدنی تطبیقی جنبشی «یا سوسیالیسم اجتماعی) که استوار بر شوراهای فراگیر و سراسری خودجوش و خودسازمان‌ده و خود رهبری جمعی تکوین یافته از پایین استوار است، اعتقاد داشته است و در همین رابطه بوده است که پیوسته جامعه مدنی لیبرالیستی فردگرا که نافی جامعه می‌باشد، نقد کرده‌ایم.»

باری، جامعه سیاسی یا جامعه انقلابی در غیبت جامعه مدنی، در جوامعی شکل می‌گیرند که «اختناق و استبداد و توتالیتاریسم حاکم باشد، و گروه‌های اجتماعی بر پایه تضادهای اجتماعی و طبقاتی و سیاسی بر علیه رژیم‌های مستبد و توتالیتاریسم حاکم و یا بر علیه طبقه حاکم در جامعه طبقاتی در اشکال مختلف خیزشی و جنبشی و صنفی و مدنی و سیاسی مبارزه می‌کنند.»

در جامعه سیاسی اعتراضات پایینی بر علیه بالایی‌های قدرت به دو شکلی مبارزه می‌کنند:

الف – خیزشی

ب – جنبشی، و در صورتی که مبارزه گروه‌های مختلف اجتماعی به‌صورت هماهنگ درآیند، «جامعه صورت انقلابی پیدا می‌کند و با انقلاب سیاسی جابه‌جایی قدرت در جامعه به اشکال مختلف صورت‌می‌گیرد». عنایت داشته‌باشیم که «تحول و انقلاب وقتی که در جامعه سیاسی صورت‌می‌گیرد، صرفاً صورت سیاسی دارد و شامل انقلاب و تحول اجتماعی و فرهنگی نمی‌شود.»

فراموش نکنیم که جامعه سیاسی و انقلاب سیاسی یک موضوع دفعی مانند کودتای سیاسی نیست، قابل‌ذکر است که در کودتای سیاسی تحول و انتقال قدرت از بالا توسط گروهی قدرتمند بر گروهی دیگر که سوار بر قدرت سیاسی می‌باشند، صورت‌می‌گیرد. اما در انقلاب سیاسی، انقلاب صورت پروسه‌ای و فرایندی دارد که جامعه سیاسی به‌صورت یک پروسه میان مدت و کوتاه مدت شکل می‌گیرند. برای فهم بیشتر موضوع باید توجه داشته‌باشیم که «جامعه سیاسی ایران چه در زمان مشروطیت و چه در زمان جبهه مقاومت ملی و مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت و خود دولت 26 ماهه مصدق و همچنین چه در سال‌های 56 و 57 و انقلاب 57 ، و بالاخره جامعه سیاسی فعلی ایران که از دی‌ماه 96 با خیزش‌های ملی 96 و آبان‌ماه 98 و نیمه دوم 1401 و همراه با آن جنبش‌های مالباختگان و کارگران و معلمان و بازنشستگان و پرستاران (من‌های دو سال کرونایی) جامعه سیاسی می‌باشد.»

اما در «جامعه سیاسی در طول 5 سال گذشته (از دی‌ماه 96 الی الان منهای دو سال کرونا) هرگز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به مرحله جامعه انقلابی یا به‌اصطلاح موقعیت انقلابی و در نتیجه دوران تغییر توازن قوا به سود پایین‌های قدرت و بر علیه بالایی‌های قدرت دست پیدا نکرده‌است». همه حرکت‌های 5 سال گذشته گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران حداکثر یا صورت خیزش انقلابی داشته و یا جنبش انقلابی، هیچ‌کدام به موقعیت انقلابی و تغییر توازن قوا به سود پایینی قدرت دست پیدا نکرده‌است.

در نتیجه «همه این حرکت‌های صنفی و مدنی و سیاسی یا خیزش و جنبشی در طول 5 سال گذشته توسط ماشین سرکوب چند لایه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب‌شده‌اند». بنابراین، این موضوع را می‌توانیم در این شرایط به این صورت تئوریزه کنیم که بر خلاف «بحران‌های سیاسی سال‌های 78 و 88 که بحران‌های سیاسی گروه‌های مختلف بالایی‌های قدرت و یا در رابطه یا تقسیم باز تقسیم قدرت بین بالایی‌های قدرت بودند، از دی‌ماه 96 به‌بعد (من‌های دو سال کرونایی) «این بحران‌های سیاسی از پایینی‌های جامعه بر علیه بالایی‌های قدرت شکل گرفتند.»

در دوره جدیدی که از دی‌ماه 96 شکل گرفت، کل حاکمیت با شعار «اصلاح‌گرا، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» توسط پایینی‌های قدرت (چه به‌صورت خیزشی مثل خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و نیمه دوم 1401، و چه به‌صورت جنبش‌های سراسری مثل جنبش معلمان و جنبش مالباختگان و جنبش بازنشستگان و بالاخره جنبش پرستاران که امروز شاهد آن هستیم) کل جناح‌های حاکمیت و حزب پادگانی خامنه‌ای توسط پایینی‌های قدرت در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به چالش کشیده شدند» و بدین صورت است که از «دی‌ماه 96، که نبرد مردم ایران از صورت تضاد جناح‌های درونی قدرت بیرون آمد، و پایینی در یک جبهه با بالایی‌های قدرت از همه لایه‌ها و گروه‌های جامعه بزرگ ایران بر علیه بالایی‌های قدرت به نبرد صنفی و مدنی و سیاسی پرداختند، «جامعه سیاسی» تکوین پیدا کرد.»

علی ایحال، از اینجا بود که جامعه سیاسی از دی‌ماه 96 در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شکل گرفت، که به‌جز دوران دو ساله کرونایی این جامعه سیاسی، با حرکت حلزونی با حاکمیت به‌صورت صنفی و مدنی و سیاسی وارد نبرد شدند. بدون‌تردید، در این جامعه سیاسی «توده‌های مردم ایران دیگر نمی‌خواهند به روال گذشته زندگی کنند، و به روال گذشته زندگی خودشان در حاکمیت جناح‌های درونی قدرت تعریف کنند». علی‌هذا، به همین دلیل است که از دی‌ماه 96 به‌بعد، (یا با تکوین جامعه سیاسی در کشور ایران) حزب پادگانی خامنه‌ای دریافت که دیگر نمی‌توانند مانند گذشته «توسط ایجاد تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های مختلف حکومت، بر مردم حاکمیت نمایند.»

بنابراین بدین‌ترتیب بود که همراه با به چالش کشیدن یک دست بالایی‌های قدرت توسط پایینی‌های قدرت، «روش حاکمیت خود را بر جامعه بزرگ ایران تغییر داد». به این صورت که در این مرحله حزب پادگانی خامنه‌ای، «پروژه یکدست کردن قدرت در دست خودش، جهت بالا بردن هر بیشتر قدرت سرکوب جامعه سیاسی در دستور کار خود قرار داد». لذا از اینجا بود که «از دی‌ماه 96 با تشکیل جامعه سیاسی کل پایینی‌های قدرت، در برابر بالایی‌های قدرت قرار گرفتند». اما در فاز جدید «جامعه سیاسی از سازماندهی خودجوش و خود رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین محروم بود و همین امر باعث گردید که گروه‌های جامعه بزرگ ایران چه در حرکت‌های ملی خیزشی و چه در حرکت‌های سراسری جنبشی در تحلیل نهایی نتوانند توازن قدرت به نفع خود تغییر بدهند و در مرحله جامعه سیاسی در طول 5 سال گذشته (از دی‌ماه 96 الی الان) تمامی حرکت‌های سیاسی جنبشی و خیزشی توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای سرکوب شدند» و این واقعیت درسی به ما می‌دهد، و آن اینکه «با تشکیل جامعه سیاسی اگر شرط لازم برای تحقق انقلاب سیاسی در جامعه فراهم می‌گردد، ولی شرط کافی فراهم نباشد، تغییر توازن قوا به سود پایینی‌های قدرت و انقلاب سیاسی و به پایین کشیدن قدرت سیاسی حاکم ممکن نمی‌باشد». چراکه در اینجا شرط لازم همان «شرایط عینی انقلاب می‌باشد و شرایط کافی انقلاب همان شرایط ذهنی انقلاب می‌باشد.»

به‌بیان‌دیگر «شرایط عینی جامعه بدون شرایط ذهنی نمی‌تواند تحول و انقلاب آفرین باشد» زیرا شرایط عینی گسترده همان فقر و ستم و گرانی و تورم و بیکاری است که جامعه ایران 45 سال است که در چنین شرایطی زندگی می‌کنند، اما خود این شرایط عینی اگر چه می‌تواند بسترساز خیزش‌های توده‌وار بی‌شکل بشود، هرگز بدون شرایط ذهنی نمی‌تواند دیالکتیک تغییر و تحول کیفی جامعه به وجود بیاید.»

بی‌شک آن چنانکه از سال 96 شاهد بودیم، با تکوین جامعه سیاسی «شرایط برای بسیج جنبشی و خیزشی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم گردید، اما تنها جامعه سیاسی به خودبه‌خود تا زمانی که شرایط ذهنی فراهم نشود، نمی‌تواند وارد موقعیت انقلابی گردد». شرایط ذهنی که می‌تواند «جامعه سیاسی را وارد وضعیت انقلابی و انقلاب سیاسی و تغییر توازن قدرت و سرنگونی حاکمیت بکند، آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و برنامه و تاکتیک و استراتژی و رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین است.»

پر واضح است که «تا زمانی که شرایط ذهنی برای جامعه سیاسی شکل نگیرد، اگر ده‌ها بار همه حرکت‌های ملی خیزش و جنبش امثال دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و نیمه دوم 1401 در جامعه سیاسی شکل بگیرد، جامعه سیاسی هرگز نخواهد توانست به موقعیت انقلابی و انقلاب برسد». زیرا در غیبت شرایط ذهنی، همیشه هر قدر هم که شرایط عینی به‌صورت گسترده وجود داشته‌باشد، «توازن قوا به سود حاکمیت می‌باشد، و بی‌تردید چنین حرکت‌های ملی اجتماعی هر قدر هم که گسترده باشند، توسط حزب پادگانی خامنه‌ای می‌توانند سرکوب بشوند.»

نکته‌ای که طرح آن در اینجا خالی از عریضه نمی‌باشد اینکه «طرح واژه موقعیت انقلابی و یا گاهاً خود ترم انقلاب، توسط گروه‌های به‌خصوص خارج نشین برای این‌گونه حرکت‌های بدون شرایط ذهنی مطرح می‌شود، که تنها در رابطه خواسته هژمونی‌طلبانه فرصت‌طلبانه این‌گونه جریان‌های سیاسی می‌باشد». مثلاً در خصوص ابر خیزش نیمه 1401 که حتی به مرحله موقعیت انقلابی نرسیده بود، «هنوز که دو سال از سرکوب آن ابر خیزش می‌گذرد، اصطلاح انقلاب ژینا به کار می‌برند». و فراموش نکنیم که از بعد سرکوب هولناک ابر خیزش 1401، تاکنون جامعه سیاسی در رکود به سر می‌برد. ولی باز هم این جریان‌های فرصت‌طلب و هژمونی‌طلب اصطلاح «انقلاب ژینا» یا «خیزش انقلابی ژینا» به کار می‌برند که تنها عکس‌العملی که این‌گونه کاربردهای فرصت‌طلبانه ایجاد می‌کند، «بالا بردن هزینه مشارکت توده‌های در حرکت‌های اجتماعی آینده است.»

باری، با آنچه که فوقا مطرح کردیم در اینجا می‌توانیم به یک سؤال مهم پاسخ بدهیم و آن اینکه «آیا ابر خیزش ملی 5 ماهه 1401 همچنان حیات انقلابی خود را حفظ کرده است؟»

پاسخ اجمالی ما به این سؤال این است که «خیر» ابر خیزش ملی 1401 که از بهمن ماه 1401 توسط قدرت چند لایه سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای سرکوب گردید، مدت نزدیک به دو سال است که در رکود قرار گرفته، و «دیگر به‌شکل سابق‌اش طابق النعل بالنعل امکان بازتولید ندارد». البته معنای این حرف آن نیست که «در جامعه سیاسی ایران خیزش‌های ملی و جنبش‌های سراسری در شکل‌های دیگری و با انگیزه و جوهر دیگری غیر ممکن است، بلکه برعکس باید اعتراف و تأکید کنیم که در جامعه سیاسی امروز ایران و یا در آینده حرکت‌های عظیم خیزشی و جنبشی ادامه پیدا می‌کند». البته این درس بزرگی است که می‌بایست در چرایی نتوانستن خیزش ملی در 5 سال گذشته در مسیر تحقق موقعیت انقلابی و خود انقلاب تغییر توازن قوا و سرنگونی رژیم بدان توجه بشود و «این بر عهده پیشگامان و پیشروان آگاه جامعه بزرگ ایران است که برای رفع این نقیضه بزرگ با همه توان در مسیر آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی کنش‌گران جنبشی و خیزشی اقدام کنند، و توسط آن شرایط ذهنی بر پایه شرایط عینی موجود جامعه جهت انجام دیالکتیک جامعه سیاسی فراهم سازند.»

یادآوری می‌کنیم در مدت نزدیک به دو سال رکود پسا ابر خیزش ملی 1401، نه‌تنها حتی یک نمونه از جنبش‌های سراسری و خیزش‌های ملی شکل نگرفته‌است، بلکه برعکس از دامنه حرکت‌های خیزشی ملی و جنبشی سراسری کاسته شده و در طول نزدیک به دو سال گذشته به‌جای بازتولید خیزش ملی 1401 با آن جوهر سابق «اکنون مبارزات جنبشی و خیزشی برای مطالبات اقتصادی در حال شکل‌گیری می‌باشد.»

پایان

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری