«عاشورا» در سه رویکرد:
رویکرد «تطبیقی» به عاشورا، رویکرد «انطباقی» به عاشورا و رویکرد «دگماتیستی» به عاشورا – قسمت چهارم
باری بدین ترتیب است که در مجموع میتوان از داوری معلم کبیرمان شریعتی در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» (در سال 1350 و در فضای حاکمیت گفتمان چریکی بر جامعه ایران) اینچنین نتیجهگیری کرد که:
اولاً شریعتی در خصوص پروسس پنج ماهه و 12 روز عاشورا (از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) بر این باور است که «حسین قیام کرد تا شهید بشود.»
ثانیاً شریعتی معتقد است که حسین در پروسس عاشورا «آگاه به زمان و مکان شهادت خود بود.»
ثالثاً شریعتی بر این باور است که حسین در چارچوب «رویکرد ملکوتیاش و علم امامتش توانسته بود به زمان و مکان شهادتش آگاهی پیدا کند.» شریعتی این کلام امام حسین (در زمان هجرت از مکه به مدینه در 28 رجب سال 60) که فرموده بود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاةِ - مرگ برای فرزند آدم زیباست همچون گردنبندی در گردن دختری زیبا و جوان» (م. آ - ج 19 - ص 152 - س 4) به عنوان دلیل خودش (بر آگاهی امام حسین نسبت به زمان و مکان شهادتش و ادعای اینکه حسین قیام کرد تا کشته شود) میداند.
رابعاً شریعتی در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» خودویژگی و مشخصهای که برای امام حسین و شهید قائل است عبارتند از اینکه:
اول - شهید انسان «جان بر کف» است.
دوم - شهید برای «شهادت» حرکت میکند.
سوم - شهید چشمی به «قدرت و مقام» ندارد.
چهارم - شهید «عمر کوتاهی» دارد.
بدین خاطر با نگاهی اجمالی به این خودویژگیهای مورد نظر شریعتی برای حرکت امام حسین در پروسه پنج ماه و 12 روز میتواند ما را به این داوری برساند که «همه این خودویژگیهای اعلام شده توسط شریعتی حاصل رویکرد انطباقی او به گفتمان چریکگرائی مسلط بر جامعه ایران بوده است». چراکه در چارچوب گفتمان چریکگرائی مسلط بر جامعه ایران (در سال 50 13 که شریعتی دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» انجام داده است) چریک مطابق دیسکورس چه گوارا و انقلاب کوبا و انقلاب در انقلاب رژی دبره «انسان جان بر کف» است. همچنین چریک «عمر کوتاهی» دارد که از نظر «چه گوارا حداکثر عمر چریک 6 ماه میباشد» و در ادامه آن در این چارچوب در نهایت «چریک برای کشته شدن مبارزه میکند» تا از «شهادت خودش ابزاری جهت رسوای حاکمیت بسازد» و به علت همین «عمر کوتاه چریک است که او چشمی به قدرت و مقام ندارد.»
باری بدین ترتیب است که باید بگوئیم که حتی طرح «خودویژگیهای شهید در دو کنفرانس شهادت و پس از شهادت تاسی از همین خودویژگیهای چریک در چارچوب گفتمان چریکگرائی مسلط بر جامعه ایران (در سال 1350) بوده است». لذا به همین دلیل است که ما «رویکرد شریعتی به عاشورا» (در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» در سال 50) «رویکرد انطباقی به عاشورا تعریف کردیم». برعکس رویکرد شریعتی در نوشته و کنفرانس «حسین وارث آدم» (در سال 1349 و در شرایط پیشا حاکمیت گفتمان چریکگرائی بر جامعه ایران) که «رویکرد شریعتی به عاشورا صورت تطبیقی داشته است». بر این مطلب اضافه کنیم که (آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم) شریعتی از سال 51 به فرایند «رویکرد تطبیقی سال 49 خود در باره عاشورا بازگشت». مع الوصف بدین ترتیب است که تفاوت رویکرد انطباقی شریعتی به عاشورا (در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» در سال 1350) با رویکرد دگماتیستی سید بن طاوس در «لهوف» (مانیفست رویکرد دگماتیستی به عاشورا) و رویکرد دگماتیستی لطف الله صافی گلپایگانی در کتاب «شهید آگاه» (که در رد «شهید جاوید» نعمت الله صالحی نجف آبادی نوشته است) و رویکرد دگماتیستی شیخ مرتضی مطهری در سه جلد کتاب «حماسه حسینی» در این است که معلم کبیرمان شریعتی هم در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» و هم در نوشته و کنفرانس «حسین وارث آدم» در سالهای 49 (برعکس رویکرد دگماتیستی به عاشورا) عاشورای حسین را در «اتصال نهضت تاریخی و توحیدی عملی و نظری ابراهیم خلیل تبیین و تعریف میکند» برعکس سید بن طاوس و شیخ مرتضی مطهری و لطف الله صافی گلپایگانی و نعمت الله صالحی نجف آبادی که در تحلیل نهائی همه اینها (اگرچه در عرصه رویکرد به عاشورا با هم تضاد دارند) «داستان حسین و عاشورا را به صورت مجرد از تاریخ گذشته» (که از جنگ هابیل و قابیل فرزندان آدم شروع میشود و در فرایند دیگر به ابراهیم خلیل میرسد و در ادامه تسلسلی آن پس از پیامبر اسلام به امام علی و بالاخره در جریان عاشورا به امام حسین منتقل میگردد) تحلیل میکنند؛ اما معلم کبیرمان شریعتی چه در رویکرد انطباقی به عاشورای خود (در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت») و چه در رویکرد تطبیقی به عاشورای خود (در کنفرانس و نوشته «حسین وارث آدم») «داستان حسین و عاشورا را در پیوند با تاریخ مبارزه حق و باطل تبیین کرده است» و هرگز او نه معتقد به تبیین «حرکت حسین مجرد از تاریخ بود» و نه «جنگ کربلا را به صورت یک حادثه تاریخی مجرد از پایگاههای تاریخی و اجتماعی تحلیل میکرد.»
یادمان باشد که علت اینکه داستان حسین و عاشورا با «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» بدل شده است به یک «حادثه غم انگیز» که در گذشته اتفاق افتاده و امروز وظیفه ما گریه کردن و سوگواری بر مظلومیت حسین و یارانش میباشد به خاطر آن است که وقتی که «عاشورا و حسین و حادثه کربلا را از بستر تاریخی جنگ حق و باطل جدا بکنیم راهی جز این باقی نمیماند مگر اینکه حسین و عاشورا و کربلا بدل بشوند به یک حادثه تاریخی مجرد؛ که همان حادثه غم انگیزی میباشد که تنها ما باید بر آن گریه کنیم» و بدین جهت با رویکرد دگماتیستی هرگز «عاشورا برای ما نمیتواند به صورت مکتب معرفت و حرکت درآید.»
در این رابطه است که باید بگوئیم که هر چند که شیخ مرتضی مطهری در سه جلد کتاب «حماسه حسینی» خودش تلاش کرده تا با دید انتقادی «رویکرد مظلومانه به عاشورای حسینی را بدل به رویکرد حماسی بکند» و عاشورا را با جوهر حماسی تبیین نماید ولی در تحلیل نهائی میبینیم که شیخ مرتضی مطهری در این هدف خودش شکست میخورد و در تحلیل نهائی باز حسین و عاشورای شیخ مرتضی مطهری در حماسه حسینی به خاطر اینکه با «رویکرد دگماتیستی مجرد از تسلسل نهضتی در بستر تاریخ بررسی میکند، همین امر باعث میگردد تا عاشورا و حسین و کربلای شیخ مرتضی مطهری هم به صورت یک حادثه غمانگیز درآید تا توسط آن برای مظلومیت حسین باید گریه کنیم» بنابراین در چارچوب همین رویکرد دگماتیستی به عاشورا است که شیخ مرتضی مطهری در کتاب «حماسه حسینی» خود داستان حسین و عاشورا را با تاسی از لهوف سید بن طاوس (مانیفست اصلی رویکرد دگماتیستی به عاشورا) بر این باور است که امام حسین از آغاز شروع داستان حسین و عاشورا و کربلا تلاش میکرد تا با همراه کردن خانوادهاش در این حرکت «با افزایش تعداد کشتههای یاران خودش توسط لشکر یزید و عبیدالله زیاد و عمر سعد ارزش قیام خود را در تاریخ بالا ببرد.»
«حسین علیه السلام در خطابهاش فریاد میکشد: «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ» (اللهوف ص 26) هر کس آماده است که خون دلش را در راه ما ببخشد هر کس که تصمیم به لقاء پروردگار گرفته است چنین کسی با ما کوچ کند آن که از جان گذشته نیست با ما نیاید قافله ما قافله از جان گذشتگان است. آیا اگر حسین بن علی عزیزانش را در مدینه میگذاشت کسی متعرض آنها میشد؟ ابداً ولی اگر عزیزانش را به صحنه کربلا نمیآورد و خودش تنها به شهادت میرسید، آیا ارزشی را که امروز پیدا کرده است پیدا میکرد ابداً. امام حسین کاری کرد که یک پاکباخته در راه خدا شود یعنی عمل را به منتهای اوج خود برساند. دیگر چیزی باقی نگذاشت که در راه خدا نداده باشد. عزیزانش هم افرادی نبودند که حسین آنها را به زور آورده باشد هم عقیدهها هم ایمانها و همفکرهای خودش بودند. اساساً حسین حاضر نبود فردی که کوچکترین نقطه ضعفی در وجودش هست همراهشان باشد و لهذا دو سه بار در بین راه غربال کرد. روز اولی که از مکه حرکت میکند اعلام میکند که هر کس جانباز نیست نیاید» (حماسه حسینی - ج ا - ص 240 - س 13).
آنچنانکه از عبارات فوق قابل فهم است شیخ مرتضی مطهری در چارچوب رویکرد دگماتیستی خودش به عاشورا تلاش میکند تا با تاسی از لهوف سید بن طاوس (که مانیفست اصلی رویکرد دگماتیستی به عاشورا میباشد) «فلسفه حرکت حسین کشته شدن و هر چه بیشتر کشته شدن یارانش تعریف نماید» و عامل ماندگاری داستان حسین و عاشورا و کربلا را در «کشته شدن و یا شهید شدن حسین به همراه 72 تن میداند» و در عبارات فوق مرتضی مطهری (در چارچوب همان رویکرد دگماتیستی وام گرفته از سید بن طاووس در لهوف) بر این باور است که اگر در «عاشورا و کربلا حسین تنها به شهادت میرسید عاشورا ماندگار نمیشد» و به همین دلیل از نظر مرتضی مطهری امام حسین (از آغاز شروع حرکتش در 28 رجب سال 60 از مدینه به مکه) تلاش میکرد تا با «دعوت از یارانش تعداد همراهان خودش را برای بالا بردن آمار کشته شدهها بیشتر بکند». طبیعی است که همه این دگمگرائیهای مرتضی مطهری در رابطه با تبیین عاشورا «ریشه در همان مجرد کردن پروسس عاشورا از تاریخ دارد» و در این رابطه بود که شیخ مرتضی مطهری در نقد کتاب «حسین وارث آدم» معلم کبیرمان شریعتی گفته بود که: «کتاب حسین وارث آدم روضه مارکسیستی بر امام حسین است». مع الوصف بدین ترتیب است که میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که مرز اصلی بین سه رویکرد (دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی) به عاشورا «اتصال حرکت 5 ماهه 12 روزه حسین و عاشورا به تسلسل نهضتی با تاریخ ابراهیم خلیل میباشد» که در این رابطه «رویکرد دگماتیستی عاشورا را به صورت مجرد در تاریخ مطرح میکند» و «رویکرد انطباقی به جای اینکه عاشورا و حسین را در دل تاریخ تسلسل نهضتی ابراهیم خلیل مطرح کند تاریخ را با حادثه 5 ماهه و 12 روز حسین و عاشورا تعریف میکند» و لذا در این رابطه است که نعمت الله صالحی نجف آبادی در کتاب «شهید جاوید» (که مانیفست رویکرد انطباقی به عاشورا میباشد) کل پروسه 5 ماهه 12 روز عاشورای امام حسین را به چهار مرحله تقسیم میکند:
مرحله اول حرکت از مدینه به مکه پس از اینکه امام حسین حاضر نشد تحمیل بیعت با جائر توسط والی مدینه را بپذیرد که البته از نظر صالحی نجف آبادی «این مرحله از 28 رجب تا دهم رمضان سال 60 یعنی مدت 42 روز طول کشیده است.»
مرحله دوم (از نظر صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید) از دهم رمضان سال 60 که نامههای مردم کوفه به امام حسین میرسد تا یازدهم ذی الحجه که امام حسین توسط سفیران راه خبر شهادت مسلم بن عقیل را دریافت میکند طول میکشد. عنایت داشته باشیم که از دهم رمضان مردم کوفه در دعوتنامههای خودشان خطاب به امام حسین مینویسند که: «ما از دست ظلم اموی به جان آمدهایم و شما را به عنوان امام المسلمین به کوفه دعوت میکنیم» و البته در رابطه با این دعوتنامههای مردم کوفه از امام حسین بود که ایشان در 15 رمضان سال 60 مسلم بن عقیل را «جهت راستآزمائی دعوتنامههای مردم کوفه» از مکه به آنجا میفرستد (قابل ذکر است که فاصله بین مدینه و مکه 600 کیلومتر بود و مکه تا کوفه در آن زمان 2000 کیلومتر فاصله داشته است، بنابراین جهت رفت و آمد سفیران امام حسین از مکه تا کوفه 12 روز رفت و 12 روز برگشت یعنی 24 روز فاصله بوده است و در خصوص رفت آمد به مدینه رفت و برگشت جمعاً 7 روز فاصله بوده است) و به این ترتیب بوده است که مسلم بن عقیل در 15 ماه رمضان از مکه به طرف کوفه حرکت کرده است که در 27 رمضان به کوفه میرسد و بعد از 40 روز ماندن در کوفه مسلم بن عقیل نخستین نامه خودش را در 12 ذی القعده به امام حسین میفرستد که متن آن نامه این بود: «کوفه آماده است عجله کنید» که البته این نامه مسلم در 24 ذی القعده به امام حسین میرسد و امام حسین تا هشتم ذی الحجه (18 روز) در رابطه با نامه مسلم بن عقیل مذاکره و کارشناسی و مطالعه و مشورت مینماید تا آنجا که در هشتم ذی الحجه یعنی درست روزی که مناسک حج شروع میشود امام حسین مکه را به سمت کوفه (به صورت آشکار و علنی و با همراهانش در شکل یک کاروان بزرگ) ترک میکند تا اینکه پس از طی کردند مسافتی بین مکه تا کوفه توسط سفیران راه باخبر میشود که «جنبش مسلم بن عقیل در کوفه توسط عبیدالله بن زیاد بن ابیه سرکوب شده است و مسلم بن عقیل هم به شهادت رسیده است» بنابراین بدین ترتیب است که صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید (مانیفست رویکرد انطباقی به عاشورا) «مرحله دوم از 10 رمضان سال 60 تا لحظه شنیدن خبر شهادت مسلم توسط امام حسین از سفیران راه تعریف میکند». البته او جوهر حرکت امام حسین در مرحله دوم «اقامه حکومت بر مسلمین» تعریف میکند؛ و «امام حسین را تنها در مرحله دوم شورشی بر علیه حکومت شام و امویان و یزید و سرنگونطلب و انقلابی تعریف میکند» و البته در سه مرحله دیگر صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید «جوهر حرکت حسین دفاعی و در راستای ایمنی خودش و همراهانش تعریف مینماید.»
ادامه دارد