اقبال پیام - آوری برای عصر ما، که از نو باید او را شناخت

آیا پروژه «اصلاح دینی» در جامعه ما جز از مسیر «اقبال لاهوری» ممکن می‌باشد؟ - قسمت بیست و دوم

 

ماحصل اینکه:

1 - از بعد از شکست حرکت ضد انحطاطی و اصلاح‌طلبانه سیدجمال، دو پروژه در دستور کار نظریه‌پردازان مسلمان قرار گرفت:

الف - پروژه اول که خود این نظریه‌پردازان تحت عنوان پروژه «سلفیه» تعریف کردند و توسط رشید رضا و سیدقطب و محمد قطب و ابوالعلاء مودودی در پاکستان رسید، بنیانگزاری گردید، معتقد بودند که «راه رهائی مسلمانان از انحطاط، از مسیر برگشت نظری و عملی به دوران اولیه مسلمانان می‌گذرد». لذا در این رابطه بود که طرفداران این رویکرد معتقد بودند که برای برگشت عملی به دوران اولیه مسلمانان، باید برگشت نظری و عملی به گذشته اولیه مسلمانان بکنیم که این برگشت نظری تنها توسط برگشت به قرآن صورت می‌گیرد که البته از آنجائیکه رویکرد آنها به قرآن یک رویکرد دگماتیسم و فقاهتی بود، همین امر باعث گردید تا رویکرد نظری آنها به قرآن، به اسلام فقاهتی و حکومتی و دگماتیسم سیدقطب منتهی گردد. جریان‌های اسلام حکومتی اعم از القاعده و داعش و غیره همه در راستای این رویکرد تکوین پیدا کردند.

ب – پروژه دوم که سر سلسله جنبان آن حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌باشد و خود اقبال این پروژه را پروژه «تجدید بنا» یا «بازسازی اسلام» در همه عرصه‌های کلامی و فلسفی و اخلاقی و سیاسی و فقهی و عرفانی و غیره توسط اجتهاد در اصول و فروع اسلام تعریف می‌کند.

«اکنون وقت مناسب آن است که اصول اساسی اسلام مورد تجدید نظر واقع شود. در این سخنرانی‌ها هدف من بحث فلسفی در باره بعضی از مفاهیم اسلام است به این امید که شاید این کار لااقل در فهم شایسته معنی اسلام به عنوان پیامی که به بشریت فرستاده شده سودمند افتد و نیز به منظور تهیه زمینه برای مباحث بعدی» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل اول - معرفت و تجربه دینی – ص 12- س 1).

لذا 50 سال بعد از سیدجمال در هندوستان پروژه دوم تکوین پیدا کرد که در ادامه آن این پروژه به معلم کبیرمان شریعتی رسید و سپس آرمان مستضعفین از سال 55 در ادامه جنبش ارشاد شریعتی این رویکرد را در دستور خود قرار داده است و 9 سال است که نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این جاده حرکت می‌کند. تفاوت دو رویکرد «سلفیه» و «بازسازی» در این است که:

اولاً رویکرد «بازسازی اسلام» معتقد است که «بدون اصلاح دینی اسلام امکان اصلاح سیاسی جوامع مسلمان از جمله ایران نمی‌باشد». به عبارت دیگر از نگاه نظریه‌پردازان رویکرد بازسازی اسلام (از محمد اقبال تا نشر مستضعفین) حرکت اصلاح‌گرایانه (نه اصلاح‌طلبانه از بالا مانند سیدجمال) از پائین، سیاسی و اجتماعی در جوامع مسلمان در گرو اصلاح دینی در آن جوامع می‌باشد و بدون «اصلاح دینی» امکان حرکت اصلاح‌گرایانه سیاسی و اجتماعی در این جوامع وجود ندارد و به همین دلیل نظریه‌پردازان این رویکرد علت شکست سیدجمال و علت انحراف جریان سلفیه را عدم اعتقاد به انجام اصلاح دینی می‌دانند. بر این مطلب بیافزائیم که طرفداران این رویکرد معتقدند حتی رنسانس اروپا محصول و سنتز اصلاح دینی لوتر و کالون در قرن پانزدهم و شانزدهم مغرب زمین می‌باشد، برعکس رویکرد بازسازی اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین طرفداران رویکرد سلفیه (از رشید رضا تا سیدقطب) معتقدند که تنها با اسلام فقاهتی دگماتیسم قرن اول هجری می‌توان مسلمانان را به دوران شکوفائی تمدنی گذشته خود رسانید.

ثانیاً در عرصه سیاسی، رویکرد بازسازی هر چند در قرن بیستم و بیست و یکم به وحدت مسلمین اعتقاد دارند، اما اعتقاد آنها به معنای نفی هویت ملی جوامع مسلمان در چارچوب دولت – ملت‌های مولود مدرنیسم نیست، بلکه برعکس در این رویکرد هر گونه وحدت بین جوامع مسلمان باید از کانال همین دولت – ملت‌های موجود عبور کند. در صورتی که برعکس در رویکرد سلفیه ضمن نفی دولت – ملت‌های موجود جوامع امروز مسلمان معتقدند که باید مانند دوران امپراطوری گذشته جوامع مسلمان تحت زعامت خلیفه واحد در یکدیگر متحد و ادغام پیدا کنند.

ثالثاً برعکس رویکرد «بازسازی» که معتقدند که «تمامی مبانی نظری مسلمانان دچار انحطاط و ویرانی شده است و برای اصلاح دینی باید کل اسلام مورد تجدید بنا و بازسازی قرار گیرد»، طرفداران پروژه «سلفیه» معتقدند که تنها با «احیاء علوم اسلامی گذشته» مثل تفسیر و فقه می‌توانیم به اسلام راهنمای عمل و نجات بخش دست پیدا کنیم.

رابعاً برعکس رویکرد «بازسازی» که معتقد است که تنها توسط «اجتهاد در اصول و فروع کل مبانی و علوم اسلام و مسلمانان می‌توان به اصلاح دین و بازسازی و تجدید و بنای اسلام دست پیدا کرد». طرفداران رویکرد «سلفیه» معتقدند که با اجتهاد در فروعات فقهی آن هم توسط فقهای حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی می‌توان به اسلام سلفیه و احیاء شده دست پیدا کرد.

خامسا نظریه‌پردازان پروژه «بازسازی» معتقدند که برای بازسازی و اصلاح دین اسلام منهای اجتهاد در اصول و فروع کل مبانی کلامی و فلسفی و فقهی و عرفانی و اخلاقی و تفسیری مسلمانان، باید این اجتهاد در اصول و فروع در چارچوب فرمول پیوند بین ابدیت و تغییر صورت بگیرد، چراکه در این فرمول «ابدیت» همانی مبانی «تجربی نبوی پیامبر اسلام» می‌باشد و «تغییر» همان «زمان» است. همچنین در چارچوب همین اجتهاد در کل اصول و فرو ع توسط فرمول «پیوند بین ابدیت و تغییر» است که اینها باز به دسته‌بندی سه اسلام: تطبیقی، انطباقی، دگماتیسم می‌پردازند، چرا که اگر مطابق این فرمول «ابدیت مطلق بشود و تغییر - که همان زمان می‌باشد - نادیده گرفته شود، خروجی نهائی آن اسلام دگماتیسم» می‌باشد. در صورتی که اگر در چارچوب این فرمول «تغییر مطلق» گردد و «ابدیت در چارچوب این تغییر تعریف بشود» خروجی آن «اسلام انطباقی» می‌باشد. ولی اگر «تغییر و ابدیت» به صورت دیالکتیکی در پیوند با هم تعریف بشوند، اسلام تطبیقی سنتز اجتهاد در اصول و فروع در چارچوب پروژه بازسازی و اصلاح دینی خواهد بود. البته در رویکرد «سلفیه» به صورت مطلق فرمول «ابدیت و تغییر» به فراموشی سپرده می‌شود، چرا که مطابق این رویکرد «تغییر» یا «زمان» جائی در روش و متدولوژی ندارد. تنها «ابدیت» آن هم در شکل فقهی آن می‌تواند راه‌گشا باشد.

سادساً مطابق پروژه «بازسازی»، «هر کس کشیش خود می‌باشد» و «هر کس باید جرات اندیشیدن و اجتهاد داشته باشد» و بدین ترتیب تمام واسطه‌های بین خداوند و انسان (روحانیت) در این رویکرد از میان برداشته می‌شود و «اسلام منهای روحانیت در چارچوب اسلام منهای فقاهت» (منظور از فقه بخش معاملات و امور اجتماعی فقه می‌باشد نه بخش عبادات که سنت پیامبر اسلام بوده است، زیرا آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی متکلم و مفسر و نظریه‌پرداز و فقیه بزرگ قرن هیجدهم هندوستان در کتاب «حجه الله بالغه» مطرح می‌کند، تمامی آیات فقهی قرآن حتی آیات فقهی عبادی مطابق بنیه و شرایط اجتماعی و تاریخی و جغرافیائی مسلمانان قرن هفتم میلادی عربستان تنظیم شده است که توسط این آیات فقهی قرآن که کمتر از 5% کل آیات قرآن می‌باشد، پیامبر اسلام تنها می‌خواسته است تا یک مدل بر حسب آن شرایط خودویژه تاریخی و اجتماعی و سیاسی و جغرافیائی و فرهنگی ارائه کند، تا بعداً مسلمانان بتوانند در چارچوب شرایط خودویژه اجتماعی و تاریخی و جغرافیائی و فرهنگی خاص خویش توسط فرمول «پیوند بین ابدیت و تغییر» با عصای «اجتهاد در اصول و فروع» برای خود «فقه خاص یا علم حقوق خاص خود» تنظیم نمایند) البته شریعتی با شعار «آنچنانکه مصدق شعار اقتصاد بدون نفت سر می‌داد، من شعار اسلام منهای روحانیت سر می‌دهم» به دنبال اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای فقاهت بود و شرط اصلاح دین اسلام در تشیع و تسنن در این رابطه تفسیر می‌کرد.

بنابراین جای تعجب ندارد که (برعکس نظریه‌پردازان اسلام سلفیه) تمامی نظریه‌پردازان پروژه «اسلام بازسازی» از محمد اقبال تا نشر مستضعفین افرادی غیر روحانی هستند و البته دلیل اصلی آن هم این می‌باشد که در تحلیل نهائی تمام افراد روحانی اعم از شیعه و سنی بن مایه اولیه نظری و ذهنی‌شان همان اندیشه‌های دگماتیسم می‌باشد که مانع از جرات اندیشیدن در آنها می‌شود. به همین دلیل هرگز در تاریخ روحانیت شیعه و سنی در طول بیش از هزار سال گذشته ما نمی‌توانیم حتی در حد لوتر قرن شانزدهم میلادی مسیحیت یک روحانی پیدا کنیم و به همین دلیل داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که «نباید گذاشت در عرصه پروژه عملی و نظری اصلاح‌گرایانه رویکرد بازسازی پای روحانیت حوزه‌های فقاهتی اعم از شیعه و سنی به صورت فردی یا گروهی باز بشود»، چراکه در تحلیل نهایی وجود این عناصر تأثیر ارتجاعی خود را در عمل و نظر به صورت غریزی می‌گذارند. آنچنانکه در طول 150 سال حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران شاهد این امر بوده‌ایم که در هر جا که عناصر فردی و جمعی روحانیت حوزه‌های فقاهتی ظهور کرده‌اند، چه در قبل از مشروطیت و چه در مشروطیت و چه در نهضت مقاومت ملی و چه در قیام 15 خرداد و چه در پروسس جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 تا به امروز، هر جا که روحانیت حوزه‌های فقاهتی به صورت فردی و اجتماعی حضور داشته‌اند حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران به انحراف و نابودی کشیده است.

به هر حال در این رابطه است که نظریه‌پردازان پروژه «بازسازی» از محمد اقبال تا نشر مستضعفین معتقد به حذف تمامی واسطه‌های بین خداوند و انسان‌ها (در تمامی شکل‌های مختلف آن که از سال 260 هجری الی الان تکوین پیدا کرده‌اند) می‌باشند و معتقد به عدم صلاحیت روحانیت در راستای نظریه‌پردازی در این عرصه‌ها می‌باشند و معتقد به اسلام منهای فقاهت در این زمان هستند و معتقد به این هستند که «هر کس و هر قوم با زبان خاص خود می‌تواند کتاب مقدس را ترجمه کند و با همان زبان خاص خود به صورت مستقیم با خدا تماس حاصل نماید و هیچ حکمی و دستوری نه در شکل فردی و نه در شکل اجتماعی وجود ندارد که اجرای آن مختص به روحانیت و واسطه‌ها باشد». تمامی احکام و دستورات اسلامی و قرآنی فرد و جمع می‌توانند جدای از روحانیت و واسطه‌ها با زبان خاص خودشان به انجام دهند و «هیچ تفسیر رسمی از قرآن وجود ندارد و همه حق دارند, تا قرآن را بفهمند.»

باری، برعکس رویکرد پروژه «بازسازی» معتقدین به پروژه «سلفیه» منهای اینکه معتقد به واسطه‌های بین خداوند و انسان‌ها هستند و روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی را به عنوان واسطه‌های بین خداوند و انسان‌ها مطرح می‌کنند و منهای اینکه معتقد نیستند که هر کس می‌تواند کشیش و روحانیت خود باشد و منهای اینکه معتقد نیستند که هر کس می‌تواند در متون اولیه اسلام آزادانه بیاندیشد و منهای اینکه معتقد نیستند که دوران ختم نبوت پیامبر اسلام از سال 11 هجری آغاز شده است و تا قیامت این دوران ادامه خواهد داشت و در دوران ختم نبوت دیگر واسطه‌های مختلف بین انسان و خداوند قطع می‌شود و در دوران ختم نبوت مسلمانان می‌توانند آزادترین انسان‌های روی زمین باشند و هیچ کس و گروهی حق ندارد در دوران ختم نبوت ادعای واسطی بین خداوند و انسان بکند و در دوران ختم نبوت تنها موتور هدایت انسان‌ها و مسلمانان عقل و خرد جمعی استقرائی بشر می‌باشد که توسط آن همه چیز حتی خود قرآن را هم می‌توان مورد تفسیر و بازفهمی قرار داد، آنها در چارچوب اسلام فقاهتی و دگماتیسم سلفیه اعتقاد دارند، آنچنانکه راه نجات نظری و عملی مسلمانان از کانال برگشت (نه بازگشت) به گذشته حاصل می‌شود و همراه با رویکرد یکطرفه با متن، باید متن را فهمید و فهم و تفسیر متن فقط در حصار روحانیت حوزه‌های فقاهتی می‌باشد و اجتهاد در فهم متن باید به صورت اجتهاد در فروع آن هم به صورت محدود فقهی صورت بگیرد و روحانیت به صورت واسطه‌های بین خداوند و انسان می‌باشند و انسان‌ها نمی‌توانند کشیش و روحانیت خود مستقل از روحانیت باشند و بهشت از طریق روحانیت می‌توان به دست آورد، با همه این احوال طرفداران این رویکرد در چارچوب اسلام حکومتی مولود اسلام فقاهتی معتقدند که راه نجات سیاسی مسلمانان هم برگشت به شکل نظام خلیفه‌ای اولیه مسلمانان می‌باشد.

ادامه دارد