اصلاحات چیست؟ مصلحین کیانند؟ و اصلاح طلبان کدام؟ - بخش اول

 

«اصلاح» - «احیاء» - «بازسازی» : نزدیک به هزار سال است که از نشر کتاب «احیاء العلوم دینی» امام محمد غزالی، صوفی و زاهد بزرگ قرن پنجم هجری می‌گذرد. امام محمد غزالی نخستین منتقدی بود که در تاریخ اسلام بر پایه عقلانیت نقادانه دینی از درون دین اسلام و دین محمد به صورت راسیونالیزه یا تئوریزه شده دین محمد و اسلام محمد در قرن پنجم یعنی 500 سال بعد از حرکت محمد را به نقد کشید و نام عقلانیت نقادانه خود را «احیاء» یا «زنده کردن علوم دینی» نامید. البته اگرچه قبل از امام محمد غزالی، نخستین بار در تاریخ اسلام موضوع تحول دینی از درون دین توسط امام حسین در وصیّت نامه سیاسی‌اش قبل از حرکت از مکه به طرف کوفه به برادرش محمد ابن حنفیه با ترم «اصلاح» مطرح کرد: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی دین جدی، ارید ان امر بالمعروف وانهی عن المنکر – قیام من برای اصلاح در دین جدم می‌باشد تا بر پایه اصل امر به معروف و نهی از منکر به این مهم بپردازم.»

ولی در یک نگاه برون دینی به دو ترم مطرح شده یکی از طرف امام محمد غزالی که «احیاء» می‌باشد و ترم «اصلاح» که از طرف امام حسین در تبیین فلسفه قیام خود مطرح گردید، این دو ترم «اصلاح» و «احیاء» اگر چه ممکن است به لحاظ فونکسیون آن که تحول دینی می‌باشند مشترک باشند، ولی به لحاظ مکانیزمی یکسان نمی‌باشد.

 

تفاوت اصلاح با احیاء و بازسازی و بازگشت به خویش: قبل از شروع بحث در این رابطه بهتر است که در همین جا به ترم سومی هم که از طرف علامه محمد اقبال لاهوری مطرح گردیده نیز اشاره­ائی داشته باشیم. علامه محمد اقبال لاهوری به جای دو ترم «اصلاح» امام حسین و «احیاء» امام محمد غزالی‌ترم سومی به کار می‌برد به نام «بازسازی تفکر دینی» که اصطلاح «بازسازی تفکر دینی» اقبال هم باز در مرحله حرکت معلم کبیرمان شریعتی دچار یک تحول ترمولوژی گردید و شریعتی به جای سه ترم «اصلاح» امام حسین و «احیاء» امام محمد غزالی و «بازسازی تفکر دینی» اقبال ترم چهارمی به کار گرفت به نام «بازگشت به خویشتن» که هر چهار ترم اگر چه به لحاظ فونکسیون مکتبی دارای فونکسیون واحدی می‌باشند، ولی به لحاظ مکانیزمی دارای ساختارهای متفاوتی می‌باشند.

«اصلاحات» امام حسین: ترم «اصلاحات» امام حسین را اگر در بستر دیسکورس زمانی او تبیین نمائیم به این حقیقت می‌رسیم که مکانیزم اصلاحات از نظر امام حسین بر پایه یک تحول عملی سیاسی - اجتماعی جهت ایجاد تحول نظری دینی – اسلامی می‌باشد. همان استراتژی که قبل از امام حسین از طرف پدرش امام علی[1] مطرح گردید. به عبارت دیگر مبنای تئوریک ترم «اصلاحات» از نظر امام حسین و امام علی آنچنانکه عبدالرحمان ابن خلدون تونسی در قرن نهم میلادی در کتاب «مقدمه تاریخ» خود تبیین کرده است، بر پایه تقدم نجات مسلمین از انحطاط برای اصلاح اسلام از انحراف می‌باشد؛ لذا در همین رابطه است که اگر بخواهیم در یک نگاه برون دینی به تنظیم هیرارشی کلمات و خطبات و نامه‌ها و وصیت و... امام علی در نهج­البلاغه بر پایه حجم گفته‌ها و نوشته بپردازیم، می‌توانیم از زاویه حجم، آنها را به این ترتیب آرایش دهیم.

1 - نقد اخلاقی - نفسانی با تکیه بر نفی اخلاق شکل یافته در 25 سال بعد از محمد و تکیه بر زهد دنیاگرائی و یاد مرگ، تبیین توحید، یاد خدا و تبیین معاد.

2 - نقد اجتماعی - تاریخی - سیاسی - طبقاتی با تکیه بر نفی حاکمیت سیاسی، حاکمیت طبقاتی، انحرافات اجتماعی و انحرافات تاریخی بعد از محمد.

3 - نقد قدرت در عرصه سیاست با تکیه بر نفی دولت شام و سیاست تمویه­گرانه خونخواهی عثمان یا قرآن سر نیزه‏ائی صفین و...

4 – نقد مردم - که بزرگ‌ترین بُعد حرکت تبلیغی – ترویجی و عقلانیت نقادانه امام علی می‌باشد که - بر پایه نفی پوپولیسم و تحلیل روان­شناسانه فرهنگ مردم جهت استحاله استکمالی فرهنگی آنها می‌باشد.

5 - نقد طبقه جدید محصول دنیاگرائی صحابه محمد و ثروت­های اندوخته شده این طبقه جدید در کادر شعار عدالت­خواهانه و ضد طبقاتی.

بنابراین آنچنانکه مشاهده می‌کنیم در این هیرارشی نهج‏البلاغه ما جائی برای نقد ترویجی - تئوریک جهت راسیونالیزه کردن اسلامی و دینی برای انحرافات سیاسی و طبقاتی و اجتماعی و تاریخی و یا اصلاحات مورد ادعای امام علی نمی‌بینیم. البته این موضوع در رابطه با امام حسین که بزرگ‌ترین منتقد سیاسی - اجتماعی - تاریخی - طبقاتی بعد از محمد تا این زمان در تاریخ اسلام می‌باشد نیز بیشتر صادق است، چراکه ما در رابطه با امام حسین هم آنچنانکه در دوران 25 سال سکوت امام علی دیدیم باز با یک دوران سکوت تئوریک - سیاسی بیش از نیم قرن می‌بینیم، چراکه آنچه از امام حسین امروز در دست ما است باز به صورتی بسیار کمتر همان محورهای اعلام شده توسط امام علی می‌باشد و ما در هیچ جا حتی برای یک نمونه هم نمی‌بینیم که امام حسین به نقد نحله‏های انحرافی فکری از مرجئه گرفته تا جبریون، اشاعره، معتزله و... پرداخته باشد، نه اینکه سواد امام حسین کم بوده است، بلکه بدین دلیل بوده است که امام حسین چنین مبارزه نظری - ترویجی - سوبژکتیو و راسیونالیزه شده درون دینی توسط دین محمد و تئوری وحی و مکتب احساس نمی‌کرده است. ماحصل اینکه امام حسین هم مانند پدر بزرگوارش امام علی چنین استنباط می‌کرده که توسط نقد سیاسی و اجتماعی و تاریخی بر پایه استراتژی نجات مسلمین از انحطاط در راستای نجات اسلام از انحراف مقصود حاصل می‌شود و دیگر نیازی به مبارزه درون دینی تئوریک بر علیه این نحله‏ها بر پایه استراتژی تقدم نجات اسلام از انحراف قبل از نجات مسلمین از انحطاط نیست. اما انحرافات نظری و سوبژکتیویته درون دینی در مدت چهار صد سال بعد از امام حسین و امام علی و به خصوص در عصر عباسیان در عرصه­های: الف - فلسفه یونان - یونان زدگی اسلام؛ ب - کلام اسکولاستیک متکلمین اسلامی - مجردگرائی و ذهنی زدگی اسلام، ج - تصوف وارداتی خانقاهی مشرق زمین به خصوص هند - تصوف زدگی اسلام؛ د - فقه سرطانی و آماس کرده روحانیت سنتی تشیع و تسنن - فقه زدگی اسلام و... [وارد اسلام شد].

اینجا بود که استراتژی تحول اجتماعی جامعه مسلمانان تغییر کرد، چراکه استراتژی جامعه مسلمانان از زمان امام علی تا غزالی یعنی مدت پنج قرن آنچنانکه عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در «مقدمه تاریخ» خود می‌گوید، بر تقدم نجات انحطاط مسلمین بر نجات انحراف اسلام استوار بود. یعنی هم امام علی و هم امام حسین و... بر این عقیده بودند که علت سقوط مسلمین از مدینه النبی محمد، انحطاط مسلمین می‌باشد و تا زمانی که ما توسط نقد قدرت، ثروت، معرفت و... به نجات جامعه مسلمین از این انحطاط سیاسی و طبقاتی و اخلاقی و اجتماعی نپردازیم، امکان نجات اسلام از انحراف وجود نخواهد داشت؛ لذا در این راستا بود که مبارزات اصلاح­گرانه امام علی و امام حسین بر پایه استراتژی تقدم نجات مسلمین از انحطاط در راستای نجات اسلام از انحراف قرار داشت (آنچنانکه خود امام حسین در وصیّت نامه سیاسی‌اش قبل از حرکت از مکه به کوفه به برادرش محمد بن حنفیه می‌گوید: «لابطرا و لا مفسدا انی خرجت لطلب اصلاح دین جدی ارید آن امر بالمعروف و نهی عن المنکر - قیام من برای اصلاح دین محمد بر پایه امر بالمعروف و نهی از منکر است»).

همچنین خود امام علی در خطبه 16 نهج‏البلاغه این چنین تبیین می‌کند:

«أَلاَ وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ اَلَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ اَلْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَ أَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا - آگاه باشید که گرفتاری‌ها و بلاهای اجتماعی شما بازگشت پیدا کرده است به جامعه‏ائی که محمد بر آن جامعه مبعوث گردید استراتژی محمد در آن جامعه استوار بر کلمه حق بود که برای این کلمه حق محمد بعثت کرد، لذا حرکت اصلاح­گرانه من هم در این شرایط بر آن کلمه استوار خواهد بود و برای نیل به این استراتژی محمد مجبورم برای نجات جامعه مسلمین از انحطاط اجتماعی موجود مسلمین را به میدان عمل و پراتیک بکشانم تا در این پراتیک نفس گیر جامعه مسلمین به آرایش جدیدی دست پیدا کند. پایینی‌ها بالا بیایند و بالائی­ها پائین روند، عقب افتاده‌ها پیشاهنگ شوند و پیشاهنگ‌ها به عقب رانده شوند.»

باز در همین رابطه در خطبه شماره 3 نهج‏البلاغه – خطبه شقشقیه «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ ترجیح الصبر فَرَأَیْتُ أَنَّ اَلصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی اَلْعَیْنِ قَذًی وَ فِی اَلْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً - در آن زمان خودم را بین دو امر دیدم دست بر شمشیر یا صبر بر سکوت، صبری که پیران را نابود می‌کند و کودکان را پیر می‌کند - پس به جای شمشیر، صبر را انتخاب کردم و بر پایه صبر سکوت را بر گزیدم، سکوتی که برایم به قیمت خار در چشم و استخوان در گلو تمام شد.»

شعار «احیاء علوم دینی» غزالی: در قرن پنجم با نشر کتاب «احیاء علوم دینی» امام محمد غزالی سوال بزرگی در تاریخ اسلام مطرح گردید و آن اینکه[2] «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق یا بعثت علی شریعته سهله» و دین اخلاقی محمد به دین دنیائی فقهی بدل گردد؛ لذا برای نجات مسلمین از این انحطاط فراگیر بازگشت اخلاقی به اسلام و نفی فقاهت آماس کرده سرطانی لازم می‌باشد و تا زمانی که این تحول در اسلام صورت نگیرد امکان نجات مسلمین از انحطاط موجود وجود نخواهد داشت. بنابراین از نظر غزالی نجات از انحراف اسلام باید در راستای نجات از انحطاط مسلمین صورت گیرد، مگر دین مرده یا اسلام مرده است که غزالی شعار زنده کردن و احیاء سر می‌دهد؟ طرح این سوال در جامعه اسلامی و مسلمانان از پاسخ غزالی در تمامی کتاب‌هایش مهم‌تر بود، چرا که با طرح این سوال تاریخی و استراتژیک غزالی بود که مسلمانان از یک خواب چهارصد ساله بیدار شدند و برای آن‌ها روشن گردید که اسلام به علت فقاهتی مرده است، باید قبل از زنده کردن مسلمین اسلام را زنده کنیم به این دلیل بود که استراتژی «نجات اسلام از انحراف فقاهتی در راستای نجات مسلمین از انحطاط اخلاقی» امری لازم می‌باشد.

به موازات استراتژی امام علی و امام حسین که عبارت بود «نجات مسلمین از حاکمیت غاصبانه زر و زور و تزویر در راستای نجات اسلام از انحراف امری لازم می‌باشد» مطرح گردید[3]. به هر حال اگرچه پاسخ غزالی در تاریخ اسلام مرد، ولی سوال غزالی در قرن پنجم بنیانگذار یک استراتژی پارالل با استراتژی امام علی و امام حسین گردید و در همین رابطه بود که از قرن پنجم دو استراتژی در تاریخ اسلام و مسلمانان مطرح گردید که عبارت می‌باشند از:

1 - استراتژی امام علی - امام حسین بر پایه حرکت اصلاح­گرایانه در کانتکس نجات مسلمین از انحطاط برای نجات اسلام از انحراف؛

2 - استراتژی دوم عبارت بود از نجات اسلام از انحراف برای نجات مسلمین از انحطاط؛

که البته هر دو استراتژی فوق عرصه ابژکتیو خود را در بستر اصل امر به معروف و نهی از منکر تبیین می‌کردند، بطوریکه آنچنانکه فوقاً دیدیم امام حسین در وصیّت نامه سیاسی‌اش به برادرش محمد ابن حنفیه متکای دینی و اسلامی و شرعی خود را اجرای امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرد و غزالی هم در باب امر به معروف کتاب «احیاء علوم دینی» خود معتقد است که «اگر کسی در عرصه ابلاغ و هدایت­گری سلطان جور کشته شود، شهید مرده است». ماحصل اینکه استراتژی امام علی و امام حسین عبارت بود از مبارزه برای نجات جامعه مسلمین توسط نقد ابژکتیو قدرت، نقد ابژکتیو ثروت، نقد ابژکتیو معرفت، اما اصلاحات در استراتژی غزالی عبارت بود از پیرایش و آرایش سوبژکتیو اسلام توسط پیرایش اسلام از فقاهت روحانیت، پیرایش اسلام از فلسفه یونانی فلاسفه، پیرایش اسلام از مجرد اندیشی کلامی متکلمین، پیرایش اسلام از صوفی­گری خانقاهی همراه با آرایش اسلام توسط اخلاق، آرایش اسلام توسط زهدگرائی و دنیاگریزی و آرایش اسلام توسط عرفان­گرائی صوفیانه.

نهضت «سلفیه» سیدجمال - عبده - رشیدرضا: مدت نزدیک به هشتصد سال (از قرن پنجم تا قرن چهاردهم) هر دو استراتژی فوق در جامعه اسلامی و مسلمانان به فراموشی سپرده شد و مسلمانان خارج از این دو کانتکس یا به خواب رفتند و یا اگر حرکت و تحولی داشتند به صورت پراگماتیستی و بیرون از این دو کانتکس صورت می‌گرفت، تا اینکه با رنسانس اروپا و شکل­گیری انقلاب کبیر فرانسه و نفی شدن دوران قرون وسطی در غرب آهسته آهسته با بیدار شدن غرب و انجام انقلاب اجتماعی، انقلاب صنعتی، انقلاب علمی، پیدایش مدرنیزه ابزاری و سیاسی و علمی و... به یکباره جهان اسلام و مسلمین از خواب بیدار شد و همراه این بیداری شرق در قیاس با پیشرفت غرب مسلمانان احساس یک عقب­ماندگی فاحش با غرب و مدرنیزه غربی کردند. در این رابطه بود که برای بار دیگر شعار اصلاح­گری در میان مسلمین مطرح گردید. نخستین منادی شعار اصلاح­گری در این مرحله سیدجمال الدین اسدآبادی بود که بر پایه استراتژی اول یعنی استراتژی امام علی - امام حسین که به قول محمد حسین نائینی عبارت بود از «تنبیه الامه برای دست یابی به تنزیه الامله» یا «نجات مسلمین از انحطاط برای نجات اسلام از انحراف» دست به کار شد تا به هر شکلی شده اول مسلمین را از انحطاط و عقب ماندگی از غرب نجات دهد تا توسط آن بتواند اسلام را از انحراف رهائی ببخشد. ولی از آنجائیکه سیدجمال بر پایه نگرش انطباقی مدرنیزه، غرب را به جای اینکه یک مدرنیزه متدیک و اپیستمولوژیک و علمی ارزیابی کند، مدرنیزه ابزاری تبیین کرد، لذا در این رابطه بود که سیدجمال علت انحطاط مسلمین را در عقب­ماندگی صنعت، تکنولوژی، تسلیحات و... از غرب تبیین کرد و بر پایه این تشخیص درد بود که زمانی که به ارائه تجویز درمان پرداخت، راه نجات مسلمین از انحطاط را قدرتمند شدن مسلمین ارزیابی نمود، که جهت انجام این مقصود از این دربار به آن دربار کوچ می‌کرد تا سران اتوکرات و دسپات و مستبد کشورهای اسلامی را وادار به اتحاد و قدرتمند شدن نظامی و سیاسی در برابر غرب بکند که حاصل آن همه تلاش مردافکن سیدجمال برای رهائی مسلمان از انحطاط توسط عساکره جرار و رهبران قدرتمند این شد که، سیدجمال در پایان عمر به خود بیاید و به این اصل برسد که از همه جا رانده و از همه جا مانده است؛ لذا برای جبران مافات سیدجمال مجبور به تجدید نظر در استراتژی گذشته خود شد به این دلیل بود که سیدجمال از همه جا رانده و از همه مانده یک مرتبه تمامی حرکت گذشته خود را به زیر سلاخی انتقاد خویش کشید و کوشید تا در استراتژی جدید خود انحراف استراتژی گذشته خود را تصحیح نماید. در این رابطه بود که سیدجمال در مرحله دوم از حرکت خود کوشید همان استراتژی گذشته را این بار به صورت عکس از توده‌ها آغاز نماید که به علت گرایش پوپولیستی که سیدجمال در این مرحله از حرکت خود به آن گرفتار شد جهت تنبیه الامه برعکس گذشته که بر عساکر جرار و وحدت سیاسی رهبران دسپات اسلامی و قدرت کشورهای اسلامی تکیه می‌کرد، این بار حرکت اصلاح­گرانه خود را از بیداری توده‌ها آغاز کند. که برای این مقصود و منظور استراتژی که سیدجمال در مرحله دوم حرکت خود برای بیداری مسلمان به آن تکیه کرد بر پایه همان نگرش انطباقی که داشت تکیه بر علم پوزیتویستی و تجربی غرب و فلسفه یونانی شرق بود.

اینجا بود که کتاب «نیچریه» را در هندوستان تالیف کرد که در این کتاب سیدجمال کوشید با تکیه انطباقی بر علم تجربی پوزیتویستی سیانسی فرانسیس بیکنی غرب، شرایط تحول و بیداری توده‏های مسلمان همراه با فاصله گرفتن آن‌ها از اسلام تکلیفی و اسلام انفعالی و اسلام تفسیری و اسلام دنیا گریز و آخرت طلب و خانقاه نشین صوفیه فراهم سازد[4]. البته زمانی که دریافت که با این متاع پوزیتویستی مغرب زمین نمی‌تواند با سنت­های دینی و تاریخی و اجتماعی بتون آرمه شده مسلمانان برعکس مغرب زمین مقابله کند در مصر کوشید به عقلانیت اسلامی روی آورد و آن را در برابر عقلانیت کانتی غرب قرار دهد، از آنجائیکه عقلانیت اسلامی که سیدجمال توسط آن بتواند به اصلاح سنت­های مسلمان بپردازد چیزی جز همان فلسفه یونانی زده ارسطوئی و افلاطونی نبود، لذا سیدجمال در مصر به کتاب «اشارات» ابوعلی سینا روی آورد و توسط این عقلانیت یونانی ارسطوئی کوشید که به جنگ سنت­های تاریخی مسلمانان برود و در برابر عقلانیت تجربی مدرنیزه ابزاری غرب به صورت سپری استفاده کند که به علت ماهیت طبیعت گریز، ذهنی­گرا، تفسیری، مجرداندیش و... فلسفه یونانی و ارسطوئی – سینوی، این حرکت سیدجمال نتوانست به اصلاحات معرفتی توده‌ها بیانجامد و آنچنانکه سیدجمال می‌خواست سنت تاریخی توده‌ها بدل به معرفت و اندیشه شناخت بکند و انفعال تاریخی توده‏های مسلمان بدل به فعالیت اجتماعی و تاریخی نگردید و منقادیت توده‌ها در عرصه شریعت فقهی بدل به منتقد شدن توده‏های مسلمان در عرصه اسلام معرفتی نشد و...

به همین دلیل بود که پروژه اصلاح­گرایانه سیدجمال ناتمام ماند و با مرگ سیدجمال تمامی تحولات اجتماعی که سیدجمال در کشورهای اسلامی ایجاد کرد از انقلاب مشروطیت تا قیام ضد استعماری مردم عراق و دیگر کشورهای اسلامی از شمال آفریقا تا آسیای جنوب شرقی نتوانست پروسه استکمالی خود را طی کند و همگی یا گرفتار اتوکرات­های منطقه‏ائی شدند و یا تحت هژمونی سنت­گراهای تحریف­گر فقاهتی درآمد و یا در تحلیل نهائی حربه انتقال قدرت در دست استعمارگران خارجی شدند. در این رابطه بود که از بعد از مرگ سیدجمال نهضت اصلاح­گرایانه‏ائی که سیدجمال آغاز کرده بود با تجدید نظر در استراتژی آن از طرف شاگردان او دنبال شد که مهم‌ترین آن‌ها عبده و رشیدرضا بود که بعدا در نسلی دیگر به علامه محمد اقبال لاهوری و بالاخره به معلم کبیرمان شریعتی رسید که همگی این‌ها با جمعبندی از علت بن­بست استراتژی سیدجمال از استراتژی نجات مسلمین از انحطاط برای نجات اسلام از انحراف به استراتژی نجات اسلام از انحراف برای نجات مسلمین از انحطاط روی آوردند، که حاصل این تغییر استراتژی آن شد که تمامی این‌ها جهت درمان آن درد عقب ماندگی از غرب و انحطاط مسلمین به درمان درد انحراف اسلام پرداختند. اما از آنجائیکه هر کدام از این‌ها درد انحراف اسلام را به صورتی تبیین می‌کردند، لذا درمان­های آن‌ها صورت متفاوتی به خود گرفت عبده و رشیدرضا علت انحراف اسلام را در آرایش‌های فقهی، فلسفی، صوفی­گری، کلامی و... تبیین کردند که در مدت چهارده قرن توسط فرهنگ‌های مختلف دامن اسلام را گرفته است و راه نجات اسلام از این آرایش‌های فقهی، فلسفی، کلامی و صوفی­گری پیرایش اسلام از همه این اضافات تاریخی توسط نهضت سلفی­گری یا بازگشت به اسلام سهله و سمهه محمد توسط قرآن و نهج‏البلاغه یا متون اصیل اسلامی دانستند و در این رابطه بود که دست به شعار بازگشت به قرآن و انتشار نهج‏البلاغه و تفسیر قرآن زدند تا توسط آن اسلام زمین­گیر شده در فلسفه یونان و تصوف هندی و فقه حوزه‏ائی و کلام مجرد اندیش ذهنی نجات دهند و آن را سبک کنند.

ادامه دارد



[1] . از سال 36 هجری الی 41 یعنی مدت چهار سال و نه ماه حکومت خویش کوشید تا بر پایه عقلانیت نقادانه‏ائی به نقد تاریخ 25 ساله اسلام بعد از محمد بپردازد. ولی نقدهای امام علی که تقریبا اکثر آن‌ها در نهج­البلاغه سیدرضی موجود می‌باشد، نقدهای سیاسی - اجتماعی - طبقاتی - تاریخی می‌باشد که با توجه به سکوت تبلیغی - ترویجی - تئوریک 25 ساله امام علی در برابر حکومت شیخین و عثمان و حمایت سیاسی تلویحی از حکومت شیخین، دلالت بر این امر می‌کند که امام علی اعتقادی به عقلانیت نقادانه نظری – ترویجی – تئوریک – سوبژکتیو درون دینی مانند امام محمد غزالی و علامه محمد اقبال لاهوری و دکتر شریعتی نداشته است و تنها در کانتکس مبارزه تبلیغی - تهییجی - افشاگرانه سیاسی - نظامی - طبقاتی معتقد به انجام مبارزه ترویجی - نقدی - تئوریک بوده است.

[2] . خارج از اینکه محتوای کتاب «احیای علوم دینی» غزالی چه می‌باشد و غزالی در این کتاب درد را چگونه تشخیص داده است و درمان را چگونه تجویز می‌کند، که البته در این کتاب از نظر امام محمد غزالی درد جامعه مسلمین انحراف اسلام از صورت اولیه آن به سمت دگماتیسم فقاهتی می‌باشد که این دگماتیسم فقاهتی باعث گردیده است تا دین محمد به صورت تک بعدی فقاهتی در آید و همین تک بعدی فقاهتی و رشد سرطانی فقاهت توسط روحانیت حوزه‏ها عاملی گردیده است تا دین محمد که بر اخلاق استوار بود، منحرف گردد.

[3] . البته از آنجائیکه درمان ارائه شده از طرف امام محمد غزالی برای این درد مانند امام علی و امام حسین یک پایه ابژکتیو نداشت و در راستای آخرتی کردن دین محمد و بی­مقدار کردن دنیای دین محمد و بی­اختیار کردن انسان دین محمد بر پایه زهد صوفیانه هندی و ضدیت دنیا با آخرت و نفی عقلانیت دین محمد استوار بود، لذا شعار امام محمد غزالی نتوانست مانند شعار امام علی و امام حسین به نهضت و استراتژی تاریخی بدل گردد و به همین خاطر بود که استراتژی امام محمد غزالی حتی به آن ورطه از سقوط افتاد که در عرصه استراتژی نجات مسلمین از انحطاط مانند عبدالرحمن ابن خلدون تونسی حرکت اصلاح­گرانه امام حسین را در شکل حمایت تلویحی از یزید، نفی کرد.

[4] . لذا در همین رابطه است که سیدجمال در این کتاب در انتقاد به روحانیت فقاهتی حوزه می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از آن عالم روحانی که سال‌ها پای این چراغ نفت سوز مشغول تحقیق فقهی است اما برای یک بار از خود نمی‌پرسد که چرا وقتی حباب شیشه‏ائی از روی این چراغ بر می‌داریم فتیله آن دود می‌زند.