پاسخ به سؤال‌های رسیده

 «دموکراسی – سوسیالیستی» چیست؟ - قسمت دوم

 

بدواً باید عنایت داشته باشیم که «جنبش دموکراسی سوسیالیستی» با «جنبش کارگری» متفاوت می‌باشند. هر چند که بازو و عضله اصلی جنبش دموکراسی سوسیالیستی «جنبش کارگری» می‌باشد و تا زمانیکه جنبش کارگری به جنبش دموکراسی سوسیالیستی نپیوندد، جنبش دموکراسی سوسیالیستی نمی‌تواند به‌صورت اکثریت عظیم توده‌ای جامعه، شرایط را برای تحقق فاز اول پلاتفرم دموکراسی – سوسیالیستی که حکومت مردم بر مردم توسط مردم می‌باشد، فراهم سازد.

شاید بهتر آن باشد که در این رابطه اینچنین مطرح کنیم؛ از آنجائیکه خود پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین به‌عنوان حزب یا سازمان و یا جنبش نمی‌توانند (مانند حزب طراز نوین لنینیستی) به نمایندگی از جنبش کارگری و دیگر جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین، قدرت سیاسی یا دولت را در دست بگیرند (زیرا آنچنانکه در سوسیالیست‌های دولتی قرن بیستم قبل از فروپاشی تجربه شد این امر بسترساز تکوین طبقه جدید بورژوازی دولتی به جای طبقه کارگر در بالائی‌های قدرت می‌گردد)، لذا به همین دلیل شرط اصلی تحقق فاز اول پلاتفرم دموکراسی - سوسیالیستی که همان حکومت مردم بر مردم توسط مردم می‌باشد، این است که «جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین» تحت هژمونی جنبش طبقه کارگر بتوانند توسط شوراها و جنبش‌ها و جامعه مدنی تکوین یافته از پائین به‌صورت اکثریت عظیم جامعه قدرت سیاسی را به‌طور دموکراتیک در دست بگیرند.

نقش جنبش یا حزب و یا سازمان پیشگامان مستضعفین در این رابطه تنها «هدایت‌گری و آگاهی‌بخش و سازمان‏گری» این اکثریت عظیم جامعه می‌باشد و به همین دلیل است که جنبش یا حزب یا سازمان پیشگامان مستضعفین جزء جنبش دموکراسی سوسیالیستی می‌باشند نه جزء جنبش طبقه کارگر. در نتیجه تنها با پیوند جنبش کارگری به جنبش دموکراسی سوسیالیستی است که شرایط برای هژمونی طبقه کارگر به‌عنوان نیروی عامل جهت تحقق فاز اول دموکراسی سوسیالیستی که همان حکومت مردم بر مردم توسط مردم می‌باشد، فراهم می‌گردد. در این رابطه است که جنبش کارگری تنها با پیوند به جنبش دموکراسی سوسیالیستی می‌تواند علاوه بر پیوند ارگانیک با جنبش دموکراسی سوسیالیستی، «رهبری» این جنبش را هم در دست بگیرد.

به عبارت دیگر دلیل اصلی جدائی جنبش دموکراسی سوسیالیستی از جنبش کارگری در فرایند اولیه تکوین آن، آرایش شعار و خواسته‌های جنبش و حزب دموکراسی سوسیالیستی با آرایش شعار و خواسته‌های جنبش کارگری می‌باشد، زیرا جنبش کارگری پیوسته در هر شرایطی مقدم بر هر چیز به دنبال تحقق شعار «نان و نفی استثمار طبقه بورژوازی حاکم» توسط لغو مالکیت خصوصی بر سرمایه‌های تولیدی و توزیعی و نفی کار مزدوری و مبارزه با کالا شدن نیروی کار در بازار رقابتی سرمایه‌داری می‌باشد و لذا در این رابطه است که برای جنبش کارگری شعار «آزادی در مرتبه دوم» اهمیت قرار دارد، هرچند که جنبش کارگری خوب می‌دانند که «بدون آزادی و کاهش هزینه مبارزه» برای آنها امکان سازمان‏گری مستقل و جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین وجود ندارد.

البته برای جنبش و حزب یا سازمان دموکراسی – سوسیالیستی شعار «آزادی در کنار شعار نان» (که توسط اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه تحقق پیدا می‌کند) معنی پیدا می‌کند. یعنی برای جنبش و حزب پیشگامان مستضعفین شعار «آزادی» با شعار «نان» پیوند ارگانیک دارد و به همین دلیل در پلاتفرم جنبش و حزب پیشگامان مستضعفین پروسس تحقق دموکراسی سوسیالیستی به دو فرایند:

1 - دموکراسی برای سوسیالیسم.

2 - سوسیالیسم برای دموکراسی تقسیم می‌شوند.

در فرایند اول یا فرایند دموکراسی برای سوسیالیسم که عبارت است از «حکومت مردم بر مردم توسط مردم» اکثریت عظیم جامعه می‌توانند با کسب دموکراتیک قدرت سیاسی یا ریزش قدرت از بالا به پائین شرایط برای نهادینه کردن جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر تکوین یافته از پائین تحت هژمونی طبقه کارگر فراهم کنند و توسط این نهادینه کردن جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین است که شرایط برای اجتماعی کردن قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در ادامه اجتماعی کردن قدرت سیاسی توسط دموکراسی مشارکتی یا شورائی که همان حکومت مردم بر مردم توسط مردم می‌باشد، فراهم می‌گردد.

باری در فاز اول برنامه و پلاتفرم دموکراسی سوسیالیستی یعنی فاز «دموکراسی برای سوسیالیست» جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین می‌توانند در فضای باز دموکراتیک که به دست آمده، به نهادینه کردن پایه‌های جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین بپردازند. فراموش نکنیم که آنچه که باعث «تکوین دموکراسی پایدار» در یک جامعه می‌شود «نهادینه شدن جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین» می‌باشد و تا زمانیکه یک جامعه نتواند به جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی تکوین یافته از پائین دست پیدا کند، نمی‌تواند به «دموکراسی پایدار» دست پیدا کند و تنها عاملی که در 111 سال پساانقلاب مشروطیت ایران باعث گردیده است تا در جامعه ایران امکان دستیابی به دموکراسی پایدار تقریباً غیر ممکن بشود، این است که ما همیشه بدون دستیابی به «جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر نهادینه شده مردمی و تکوین یافته از پائین» تلاش کرده‌ایم تا به دموکراسی پایدار دست پیدا کنیم. در نتیجه همین امر باعث گردیده است تا همیشه دموکراسی و آزادی سیاسی- اجتماعی در جامعه ایران؛

اولاً به جای اینکه از پائین شکل بگیرد از بالا بر جامعه ایران تزریق بشود.

ثانیاً به علت فقدان جامعه مدنی جنبشی و شوراهای فراگیر مردمی نهادینه شده از پائین این دموکراسی تزریق شده از بالا نتواند به پائین جامعه ریزش کند تا نهادینه و پایدار گردد.

ثالثاً به علت تزریق از بالا و عدم نهادینه شدن در پائین، این آزادی و دموکراسی‌های غیر نهادینه شده با یک کودتا و هجمه رژیم‌های توتالیتر از بین رفته‌اند.

به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه در مشروطیت و کودتای انگلیسی رضاخان و سید ضیاء در اسفند 1299 و کودتای امپریالیستی – ارتجاعی 28 مرداد 32 و سرنگونی تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران و از همه مهمتر شکست انقلاب ضد استبدادی 57 و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته، همه و همه مولود همین فقدان جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد، که بسترساز آن شده است تا «بذر دموکراسی و آزادی نتواند در خاک این سرزمین بارور گردد.»

پر پیداست که بزرگترین سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود این است که؛ اگر تمام راه‌ها به رم ختم می‌شود و جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین تنها سوپاپ اطمینان دستیابی به دموکراسی پایه‏دار در جامعه ایران می‌باشد چرا جامعه ایران که توسط انقلاب مشروطیت در سرآغاز قرن بیستم (در سال 1906) توانست سر سلسله جنبان انقلاب دموکراتیک در کشورهای پیرامونی بشود، نتوانسته است بذر دموکراسی کاشته شده در این سرزمین را به شجره طیبه دموکراسی تبدیل نماید؟

در پاسخ به این سؤال سترگ است که باید بگوئیم که عامل اصلی عدم تحقق و دستیابی جامعه ایران به دموکراسی پایدار غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بوده است که عامل ضمانت و پایداری دموکراسی می‌باشد و مانع بازتولید تاریخی استبداد نیز هست. هر چند که عوامل بالقوه و بالفعل امکان بازتولید استبداد در تاریخ ایران عبارتند از:

1 - حاکمیت اسلام فقاهتی و اسلام فرقه‌گرایانه‌ای که از قرن چهارم به بعد توسط دو سلسله آل‏بویه و صفویه در تاریخ ایران نهادینه شد، است و این اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام حکومتی و ولایتی یا اسلام زیارتی و شفاعتی و اسلام فرقه‌گرایانه‌ای که در بستر سنت متصلب مذهبی به‌صورت فرهنگ ارتجاعی نهادینه نظری و ذهنی شده است، عاملی گردیده است تا به جای «روحیه اجتماعی» که لازمه نظری و اذهان عمومی و وجدانی اجتماعی و اخلاقی حرکت به سمت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران می‌باشد، «روحیه فردی» به‌عنوان عقیده و ایمان و مذهب و اسلام و سنت تاریخی، جایگزین در ذهنیت عام جامعه ایران در بیش از هزار سال گذشته بشود.

فراموش نکنیم که جوهر اصلی اسلام تکلیفی و اسلام تقلیدی و اسلام تعبدی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی هزار سال گذشته حاکم بر اذهان عمومی جامعه ایران «روحیه فردی» است، چراکه تقلید و تکلیف و احکام فقهی هزار ساله اسلام فقاهتی حاکم تنها و تنها در راستای تعیین تکلیف فردی و جداسازی فرد از اجتماع و تعیین نسخه برای فرد از زمان تولد و از مادر تا زمانی که فرد در قبر قرار می‌گیرد، فونکسیون دارد.

و لذا داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که تا زمانیکه اسلام فقاهتی یا اسلام روایتی یا اسلام زیارتی یا اسلام ولایتی به‌عنوان عقیده و ایمان در وجدان و اذهان عمومی جامعه ایران وجود داشته باشد، امکان دستیابی به روحیه اجتماعی که لازمه حرکت نهادینه شده اجتماعی از پائین که بسترساز اصلی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد، هرگز و هرگز و هرگز در جامعه ایران وجود نخواهد داشت و هر گونه تلاشی در این رابطه توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران آب در هاون کوبیدن است، چراکه خروجی نهائی و بزرگترین فاجعه‌ای که اسلام فقاهتی و اسلام روایتی هزار ساله گذشته حاکم بر ذهنیت عام جامعه ایران حاصل کرده است «جدا کردن فرد از جامعه و اتمیزه کردن جامعه ایران» و جایگزین کردن سرنوشت فردی و وجدان فردی و اخلاق فردی و دین فردی به جای سرنوشت اجتماعی و دین جامعه‏سازانه و روحیه جمعی و وجدان اجتماعی بوده است.

مصیبتی بزرگتر از آن اینکه تمامی جریان‌های پیشاهنگ سه مؤلفه‌ای حزبی و چریکی و ارتش خلقی و نهضت روشنفکری ایران که از قرن نوزدهم و از بعد از شکست ایران در جنگ‌های روسیه در طول بیش از 150 سال گذشته در راستای حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران گام برداشته‌اند، تاکنون نتوانسته‌اند این اپیدمی خانمان‏سوز و فرهنگ‏سوز و مبارزه‏سوز و تشکیلات‏سوز جامعه ایران را فهم نمایند و در نتیجه این امر باعث گردیده است تا همین روحیه فردی و همین اپیدمی فردگرایانه و فرقه‌گرایانه، حتی به درون خود تشکیلات و سازمان‌های سیاسی پیشاهنگی در سه مؤلفه آن و در نهضت روشنفکری 150 ساله گذشته ایران نفوذ و رسوخ نماید.

بنابراین در همین رابطه بوده است که در 8 سال گذشته نشر مستضعفین ایران به‌عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در ادامه حرکت 41 ساله آرمان مستضعفین ایران تلاش کرده است تا در نوک پیکان وظایف فوری خود را در مبارزه همه جانبه نظری و تئوریک با اسلام فقاهتی و اسلام روایتی قرار دهد و این باور را در وجدان پیشگامان مستضعفین ایران و جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و اکثریت عظیم توده‌های ایران نهادینه نظری و تئوریک سازد که «بدون جایگزین کردن اسلام بازسازی شده تطبیقی حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی و آرمان مستضعفین (به جای اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی و حکومتی هزار ساله حاکم بر اذهان عمومی جامعه ایران)، امکان دستیابی به روحیه اجتماعی و جامعه‏سازانه و دوری از روحیه فردی و تقلیدی و تکلیفی و تعبدی و جایگزین کردن عقلانیت به جای خرافات و اسلام رهائی‌بخش به جای اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و دستیابی به حرکت اجتماعی و جامعه‏سازانه و نهادینه کردن جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران وجود ندارد.

ادامه دارد