101 - شریعتی در آئینه اقبال28

«شریعتی» در آینه «اقبال» - قسمت بیست و هشتم

 

ماحصل اینکه، اقبال در فصل اول کتاب بازسازی فکر دینی، با «تبیین کلامی و علمی و فلسفی پیامبری به عنوان یک تجربه، می‌کوشد تا به نفی این رویکرد کلامی بپردازد که پیامبری را، یک ارسال مکانیکی سیگنال از آسمان‌ها» می‌دانستند و بدین ترتیب از نظر اقبال و شریعتی «این تجربه در پیامبر اسلام در بستر معراج صورت شخصی و فردی داشته است» و گرچه با وفات پیامبر اسلام دستیابی به تجربه نبوی برای بشریت پایان یافته است، اما «تجربه باطنی مانند تجربه حسی، به صورت فردی در راستای فهم دین برای همه ممکن می‌باشد

به معراج برآیید چو از آل‌رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید

مولوی - دیوان شمس

بنابراین در راستای دستیابی به هدف آزادی روحانی فردی و حذف واسطه‌های بین خدا و انسان و نفی روحانیت به عنوان یک صنفی که شغل اصلی‌شان واسطه‌گری یا واسطه تراشی بین خدا و انسان می‌باشد و یا به قول معلم کبیرمان شریعتی جهت دستیابی به اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای فقاهت و نفی اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام مداحی‌گری و دستیابی به شعار لوتر که می‌گفت «هر کس باید کشیش خود باشد» می‌بایست قبل از هر چیز در این رابطه، آب را از سرچشمه‌ها پاک کنیم. چرا که هم اقبال و هم شریعتی معتقد بودند که آب از سرچشمه‌ها گل شده است؛ و زمانیکه آب از سرچشمه‌ها گل شده باشد «امکان حرکت اصلاح‌گرایانه نظری از پائین وجود ندارد» و لذا در این رابطه بود که هم اقبال و هم شریعتی معتقد بودند که برای انجام حرکت اصلاح‌گرایانه در قرن بیستم در جوامع مسلمین:

اولاً باید بر «تقدم شعار نجات اسلام قبل از مسلمین تکیه کنیم و حرکت اصلاح‌گرایانه نظری مقدم بر حرکت اصلاح‌گرایانه عملی بدانیم.»

ثانیاً برای انجام حرکت اصلاح‌گرایانه نظری که همان پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام می‌باشد «باید بر تقدم اصلاح کلامی بر اصلاح فقهی تکیه کنیم». چرا که تنها با اصلاح کلامی است که ما می‌توانیم آب را از سرچشمه‌ها پاک کنیم.

ثالثاً در آرایش سه هدف تعبیر «روحانی از جهان» و «آزادی روحانی فردی» و «اسلام تطبیقی یا اصول اساسی» که بتواند بین «ابدیت و تغییر» پیوند ایجاد نماید، «باید تقدم بر آزادی روحانی فرد، جهت نفی واسطه‌گری بین خدا و انسان و نفی متولیان دین بکنیم». چراکه هم اقبال و هم شریعتی که بر دو شعار محوری «نجات اسلام قبل از مسلمین» یا «نجات اسلام برای نجات مسلمین» و شعار «اسلام منهای روحانیت» متفق بودند، هر دو این نظریه‌پردازان و متکلمین بزرگ تاریخ اسلام معتقد بودند که حتی برای دستیابی به شعار «نجات اسلام» یا «انجام حرکت اصلاح‌گرایانه نظری» توسط پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام، باید قبل از هر چیز به قطع سیطره متولیان دین توسط شعار «اسلام منهای روحانیت» بپردازیم. بر این مطلب بیافزائیم که هم اقبال و هم شریعتی معتقد بودند که برای دستیابی به «اسلام منهای روحانیت» باید توسط «حرکت خودآگاهی‌بخش دینی و اجتماعی و سیاسی»، «مردم را از روحانیت بگیریم، نه اینکه به صورت فیزیکی بخواهیم آنچنانکه فرقان در سال 57 و 58 مدعی آن بودند، روحانیت را از مردم

پر واضح است که «در عرصه مادیت و واقعیت بخشیدن به این دو استراتژی، گرفتن مردم از روحانیت علاوه بر اینکه راهی پر سنگلاخ و طولانی و مردافکن و استخوان‌سوز و طاقت‌سوز می‌باشد، بدون اقدام سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه اجتماعی و سیاسی انجام آن ممکن نیست». علی هذا، درس بزرگی که هم اقبال و هم شریعتی در عرصه استراتژی حرکت اصلاح‌گرایانه نظری و عملی اسلام و مسلمین توسط پروژه بازسازی فکر دینی به ما آموختند، این بود که «در آرایش سه هدف پروژه بازسازی فکر دینی یعنی تفسیر روحانی از جهان و آزادی روحانی فرد و تکوین اسلام تطبیقی، جهت پیوند بین ابدیت و تغییر، باید قبل از همه به شعار اسلام منهای روحانیت دست پیدا کنیم». چرا که تا زمانیکه روحانیت به عنوان یک صنف خود را متولیان اسلام و مسلمین بدانند و توسط اسلام دگماتیسم فقاهتی و روایتی و ولایتی و شفاعتی و زیارتی و مداحی‌گری، می‌خواهند از اسلام و مسلمین دفاع نمایند و خود را نمایندگان آسمان و امام زمان و واسطه‌های بین خدا و انسان‌ها و مسلمانان می‌دانند، هر گونه حرکت اصلاح‌گرایانه نظری و عملی برای نجات اسلام و مسلمین آب در هاون کوبیدن خواهد بود.

به همین دلیل از نظر اقبال و شریعتی برای اینکه بتوانیم به «آزادی روحانی فرد» دست پیدا کنیم و برای اینکه بتوانیم به «اسلام تطبیقی جهت پیوند بین ابدیت و تغییر» دست پیدا کنیم و برای اینکه بتوانیم به پروژه «حرکت اصلاح‌گرایانه نظری و عملی» یا «نجات اسلام و مسلمین» دست پیدا کنیم و برای اینکه بتوانیم به «اقدام سازمان‌گرایانه و تحزاب‌گرایانه جنبشی از پائین» دست پیدا کنیم و برای اینکه بتوانیم توسط «اسلام تطبیقی قرآنی و نبوی به مبارزه نظری و علمی با اسلام تکلیفی و اسلام تعبدی و اسلام تقلیدی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام مداحی‌گری» بپردازیم، «باید قبل از هر چیز به شعار اسلام منهای روحانیت توسط حرکت آگاهی‌بخش دینی و اجتماعی و سیاسی دست پیدا کنیم

به عبارت دیگر، «باید قبل از همه اینها جهت دستیابی به همه این خواسته‌ها به اسلام منهای روحانیت توسط حرکت خودآگاهی‌بخش دینی و اجتماعی و سیاسی دست پیدا کنیم». چراکه تا زمانیکه روحانیت معتقد به اسلام دگماتیسم فقاهتی و ولایتی و روایتی و زیارتی و شفاعتی و مداحی‌گری خود را متولی دین و اسلام بدانند، امکان هیچگونه حرکت تحول‌گرایانه نظری و عملی برای نجات اسلام و نجات مسلمین در جوامع مسلمین اعم از شیعه و سنی وجود ندارد؛ و تازه این در زمانی است که روحانیت شیعه و سنی بخواهند به صورت غیر سیاسی و غیر حکومتی و دور از قدرت‌های سه مؤلفه‌ای معرفتی و سیاسی و اقتصادی به حیات خود ادامه بدهند؛ وگرنه اگر روحانیت شیعه و سنی بخواهند از طریق قدرت سه مؤلفه‌ای به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه دهند، راهی جز حاکمیت اسلام داعشی شیعه و سنی برای مسلمانان باقی نمی‌ماند؛ و در آن شرایط دیگر برای «اسلام حکومتی» تفاوتی بین اسلام داعشی شیعه و اسلام داعشی تسنن نمی‌کند.

آنچنانکه در 40 سال گذشته شاهدیم که به موازات حاکمیت اسلام حکومتی شیعه و سنی، چگونه اسلام داعشی شیعه و سنی با به راه انداختن هولوکاست‌های دینی با تیغ و داغ و درفش به نام خدا و به نام دین و جانشینی امام زمان و با سلاح فقه و فقاهت و ولایت و زیارت و شفاعت و مداحی‌گری به جان مسلمانان شیعه و سنی افتاده‌اند و جوی خون از شرق آسیا تا غرب و شمال آفریقا براه انداخته‌اند؛ و به اندازه 1400 سال عمر تاریخ اسلام از مسلمانان نگون‌بخت شیعه و سنی خون گرفته‌اند و جنایت و کشتار کرده‌اند. در حالیکه بر پیشانی آنها مهر سجده، پینه بسته است و بر شمشیرشان نام الله حک شده است و از عبا و ردایشان خون می‌چکد، هر گونه جنایتی بر مسلمانان شیعه و سنی مباح می‌دانند. با دو خط فتوا هزاران زندانی را قتل و عام می‌کنند. تجاوز به ناموس مسلمانان حلال و صواب می‌خوانند. مصدق را کافر می‌دانند. شعارشان «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان است.»

ریا حلال شمارند و باده حرام / زهی طریقت ملت، زهی شریعت کیش

با «سلاح دین» بشریت و مسلمانی را قطعه قطعه می‌کنند. انسانیت را در پای فقه ذبح می‌نمایند و با شریعت و مذهب بین مسلمانان دیوار می‌کشند. اسارت را به نام آزادی در لباس فقه بر مسلمانان تحمیل می‌نمایند. تیغ و داغ و درفش و شکنجه و اختناق و انگیزاسیون را، امر معروف و نهی از منکر می‌خوانند. خون را با خون می‌شویند تا هژمونی خود را بر هلال شیعه خاورمیانه تثبیت نمایند. زنان حامله را به جرم آگاهی بر صلیب فقاهت می‌کشند. جوانان را در اوین و کهریزک شمع آجین می‌کنند، پیران را محصور خانه‌های امن می‌سازند. هنر را در پای فقه ذبح می‌کنند و ابوذر را در ربذه تبعید می‌نمایند. میثم تمار و حجربن عدی را به جرم مبارزه در دادگاه فقه و فقاهت خونشان مباح می‌شمارند. همه دستگاه‌های دین را دولتی می‌کنند و با سلاح قدرت دین را شهید می‌نمایند.

با سر نیزه فقاهت به جان خلق می‌افتند تا با فرات خون مسلمانان شیعه به جنگ دجله خون مسلمانان سنی بروند. کوره انسان سوزی توسط بمب‌های سفارشی جهان سرمایه‌داری در یمن و عراق و لیبی و سوریه و لبنان و غیره به راه می‌اندازند؛ و به نام جهاد و دفاع مقدس، کوی و برزن مسلمانان را غرق در ماتم و عزا می‌کنند. کمترین و راحت‌ترین حکم برای آنها صدور مرگ و قتل عام انسان و بشر و مسلمین و شیعه و سنی با سلاح فقه و فقاهت می‌باشد. عاشورا و کربلا و زینب و اربعین و زیارت و شفاعت و روایت همه به استخدام خود گرفته‌اند تا قدرت و حاکمیت و حکومت خود را تثبیت کنند. زیارت قبر حسین را آلترناتیو حج ابراهیم خلیل کرده‌اند تا هژمونی خود را بر هلال شیعه خاورمیانه تثبیت نمایند.

خداوند بی‌مثال عالم را متولی اسلام زیارتی و شفاعتی و فقاهتی و مداحی‌گری کرده‌اند تا خود را به عنوان واسطه‌های بین زمین و آسمان بر مسلمانان قالب نمایند. دسپاتیزم را در قالب فتوا و تکلیف و تعبد به نام دموکراسی بر مسلمانان قالب می‌کنند؛ و با سلاح فقه و دین و مذهب اراده و اندیشه مردم را تسخیر نمایند. بر دهان‌هائی که بوی آگاهی می‌دهد، مهر می‌زنند و زبان‌هائی که از آگاهی سخن می‌گویند، می‌برند، و قلم‌هایی که در خدمت آزادی است، می‌شکنند؛ و اراده‌هائی که برای رهائی می‌شتابند به زنجیر می‌کشند. حکومت و قدرت ملک طلق روحانیت و فقیه می‌دانند؛ و برای فقیه و روحانیت ولایت نبوی پیامبر اسلام قائل می‌شوند. آزادی را، با «کلمه منحوس آزادی» صدا می‌کنند و بر پای استبداد خود، انسانیت را قربانی می‌کنند.

فقه و حمایت از قدرت روحانیت، معیار دین و ایمان می‌شمارند؛ و در راه شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی»، اعلام جهاد و دفاع می‌کنند و کوی و برزن را غرق ماتم می‌سازند. شهرها را ویران و اقتصاد را ورشکسته می‌کنند تا قبرستان‌ها را به نام شهدا آبادان سازند. در طول چهل سال گذشته هزاران میلیارد دلار از سرمایه‌های نفتی ملت نگون‌بخت را به آب آتش می‌زنند، تا هژمونی خود را بر هلال شیعه تثبیت نمایند. حقیقت و دین و انسانیت و شریعت را تا زمانی درست می‌دانند که از قدرت و حاکمیت آنها حمایت نماید. جلاد کودتای 28 مرداد را، شهید 15 خرداد می‌خوانند. منابر و مقابر و مراجع و مساجد همه تنها در راستای تثبیت قدرت حاکمیت خود به استخدام می‌کشند. خون جنین درون رحم‌های مادران، به جرم آگاهی مادرانشان، مظلومانه با فتوا می‌ریزند، تا کسی نگوید که قدرت از آن مردم است.

برای مصلوب کردن آزادی هر جنایت و قساوتی با فتوای فقه و فقاهت مباح می‌دانند. عاشورای حسین و کربلای حریت و رهائی وجه‌المعامله دریای اشک گرفتن از مردم ساخته‌اند. دهان‌ها را بو می‌کنند تا مباد که بوی آگاهی بدهد؛ و سپس با سرب در کهریزک و اوین داغ می‌کنند. زن مسلمان را با شعار خانه‌داری به زنجیر می‌کشند، و او را حیوان بچه‌ساز درون خانه تعریف می‌کنند تا مبادا در جامعه و سیاست آفتابی شوند. اخلاق و انسانیت و آزادی و ایمان و عفت را فقط در حجاب ظاهری تعریف می‌کنند و رسالت همه پیامبران ابراهیمی را مبارزه با بی‌حجابی زن تعریف می‌نمایند. ارزش در دنیا و آخرت را در چارچوب حمایت از قدرت آنها تعریف می‌کنند.

عدالت را سرکوب با تیغ و داغ و درفش معنی می‌نمایند و توحید که نمایش نهضت تسلسلی یکتاخواهی اجتماعی و طبقاتی و انسانی از ابراهیم خلیل تا پیامبر خاتم می‌باشد، در پای صغری و کبری ذهنی ارسطوئی توحید ذاتی و عبادی و صفاتی قربانی می‌کنند. با سلاح فقه فقاهت در راستای تثبیت حاکمیت خود عدالت را به صلیب می‌کشند و آزادی را به زنجیر و انسانیت را به سلاخی و آگاهی را در اوین و کهریزک قصابی می‌کنند. تقوا را در لباس وردا تعریف می‌نمایند و امر معروف و نهی از منکر را در تجاوز و سرکوب با تیغ و داغ و درفش معنی می‌نمایند. حج را در اعمال فقهی و جهاد و شهادت را در دفاع از قدرتشان تعریف می‌کنند. بی‌مقدارترین و بی‌ارزش‌ترین چیز برای آنها، مردم و آزادی و عدالت و انسانیت است.

گران بهاءترین کالا که «اوجب‌الواجبات» می‌باشد، و در پایان حاضرند که حتی نماز و حج پیامبر را هم قربانی کنند، قدرت و قدرت و قدرت است. همه چیز برای آنها تا زمانی عزیز که بتواند حاکمیت و قدرت آنها را تائید و تثبیت کند. منکر در نگاه آنها آزادی و انسانیت و آگاهی است و معروف در دیده آنها تقلید و تعبد و تکلیف‌پذیری است. به اسلام قبرها و اسلام زیارتی بهاء می‌دهند و امام زمان را در چاه‌های جمکران دنبال می‌کنند تا توده‌های شیعه را به بردگی قدرت خود بکشند. حج ابراهیمی را در پای حج فقاهتی قربانی می‌کنند. کربلای حریت را در پای کربلای مداحان ذبح می‌نمایند تا پرومته آگاهی و آزادی و انسانیت را به زنجیر بکشند.

بر زخم‌های بدن امام حسین گریه می‌کنند تا زخم‌های فقر و فلاکت مردم ایران، دیده نشود. بر تار موی زنان ایران پنجه می‌کشند تا سونامی فساد چند لایه‌ای و سیستمی چهل ساله آنها کتمان بشود. جلاد را شهید و احمق را بیدار و ریارکار را متقی و مداح را عالم می‌خوانند تا جنایت را با لباس عدالت، تقواشوئی و عدالت‌شوئی و انسانیت‌شوئی کنند. از علم پادگانی و دانشگاه پادگانی و احزاب پادگانی در لوای سرنیزه و تیغ و داغ و درفش حمایت می‌کنند. خدا و پیامبر و قرآن و امام و دین تا درجه‌ای تائید می‌کنند که حامی فقه و فقاهت آنها باشد. تمامی بلندگوها از صدا و سیما و فضای مجازی و منابر و روزنامه و کتاب و حج و زیارت نماز جمعه و جماعت به استخدام گرفته‌اند تا آگاهی را به زنجیر بکشند.

رکود اقتصادی همراه با رشد منفی منهای شش درصد بر اقتصاد ایران تحمیل می‌کنند تا صدها میلیارد دلار در پروژه‌های هسته‌ای و جنگ‌های نیابتی جهت تثبیت هژمونی قدرتشان بر هلال شیعه در منطقه خاورمیانه سرمایه‌گذاری نمایند. فقر و فلاکت و بیکاری و تورم همراه با انبانی از بحران‌های ریز و درشت برای این ملت نگون‌بخت در مدت 37 سال گذشته به ارمغان آورده‌اند تا آزادی را در پای فقر قربانی کنند، و مردم را در زیر چتر سنت و عقب‌ماندگی نگه دارند ربا و ریا و فساد و رانت ایمان همگانی شده است تا عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی و عدالت اخلاقی و عدالت اجتماعی بازتولید مجدد نشود، امنیت سرنیزه‌ای را مطلق می‌کنند تا در پای آن آزادی را ذبح نمایند.

خود را متولی قبرها کرده‌اند تا بر مجسمه پرومته آزادی بخندند. تقلید و تعبد و تکلیف را ستایش می‌کنند تا قلم و زبان و اندیشه را سلاخی نمایند. سنت و گذشته را تقدیس می‌کنند تا حال و آینده را به نقد بکشند، بر دموکراسی کینه می‌ورزند تا بسترساز استبداد و رژیم مطلقه خود را فراهم کنند. جنبش توده‌ها را فتنه می‌خوانند تا هولوکاست و نسل‌کشی خود را عدالت تعریف نمایند.

ادامه دارد