درس‌هائی از تاریخ  - قسمت 32

علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران

 

گرچه به صورت مکرر در شماره‌های گذشته نشر مستضعفین در خصوص «تفکیک سه مؤلفه‌ای استراتژی پیشاهنگی» (حزب طراز نوین لنینیستی، چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای، ارتش خلقی مائوئیستی) و «دو مؤلفه‌ای استراتژی پیشگامی» (تحزب‌گرایانه کلاسیک، اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین) و «دو مؤلفه‌ای استراتژی پیشروئی» (جنبش‌های افقی دموکراتیک، جنبش‌های عمودی سوسیالیستی) در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بحث‌های فراوان تئوریک کرده‌ایم و پیوسته در این رابطه تاکید کرده‌ایم که کلیدواژه فهم استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 41 سال گذشته (از خرداد 55 الی الان) که عبارت است از «اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین» (در پروسس دو فرایند، سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران که آرمان مستضعفین ارگان عقیدتی – سیاسی فرایند اول بوده است و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران که نشر مستضعفین از خرداد 88 الی الان، به عنوان ارگان عقیدتی –سیاسی فرایند دوم می‌باشد) در گرو فهم تفکیک شده و آرایش یافته سه استراتژی مختلف «پیشاهنگی و پیشروئی و پیشگامی» در 150 ساله گذشته حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران می‌باشد،

چرا که اگر جنبش‌های مردم ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران را به چهار حلقه (جنبش‌های فرهنگی، جنبش‌های اجتماعی، جنبش‌های اقتصادی و جنبش‌های سیاسی) تقسیم نمائیم و در این رابطه بر این باور باشیم که در 150 سال گذشته، به خصوص از بعد از شکست ایران (در جنگ‌های ایران و روسیه در دوران حکومت فتحعلی خان قاجار) در نیمه اول قرن نوزدهم، از آنجائیکه این شکست‌ها باعث گردید تا جامعه ایران به انحطاط تمدنی و انحطاط سیاسی و انحطاط تاریخی و انحطاط فرهنگی و مذهبی خود واقف گردد و در راستای انحطاط‌زدائی تمدنی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی و مذهبی جامعه ایران بود که نظریه‌پردازان و روشنفکران و پیشقراولان نظری و عملی جامعه ایران دست به کار شدند و هر گروهی از آنها از عباس میرزا و امیرکبیر گرفته تا سیدجمال و سرسلسله جنبان نهضت‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی از نیمه دوم قرن نوزدهم تا به امروز تلاش کرده‌اند تا در این مسیر گام بردارند.

پر پیداست که وجه مشترک تمامی جریان‌های فوق در طول بیش از 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در این بوده است که تمامی آنها معتقد بودند که تنها جامعه بزرگ و اردوگاه عظیم مستضعفین ایران به عنوان موتور بزرگ حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران می‌باشد و تا زمانیکه این موتور بزرگ به صورت دینامیک به حرکت درنیاید، امکان رهائی از انحطاط تمدنی و انحطاط سیاسی و انحطاط مذهبی و فرهنگی و انحطاط اجتماعی، تاریخی و اقتصادی وجود ندارد. لذا در راستای به حرکت درآوردن دینامیک این موتور بزرگ (جامعه ایران و اردوگاه عظیم مستضعفین ایران) در 150 سال گذشته بوده است که پیشقراولان و روشنفکران و نظریه‌پردازان پیشتاز نظری و عملی ایرانی بطور مداوم و خستگی‌ناپذیر تلاش کرده‌اند تا با رویکردهای مختلف و به کارگیری کلیدهای متفاوت، رمز باز شدن قفل حرکت دینامیک موتور بزرگ جامعه ایران (اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) را به دست بیاورند.

در نتیجه، در این رابطه بوده است که با یک نگاه کلی در طول بیش از 150 سال گذشته (عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) در راستای به حرکت درآوردن (این موتور بزرگ اردوگاه عظیم مستضعفین) جامعه ایران، از طرف این پیشتازان نظری و عملی در یک نگاه کلی «سه استراتژی» مختلف مطرح شده است که عبارتند از:

1 - استراتژی پیشروئی.

2 - استراتژی پیشاهنگی.

3 - استراتژی پیشگامی.

قابل ذکر است که هر سه استراتژی مختلف «پیشروئی» و «پیشاهنگی» و «پیشگامی» در 150 سال گذشته، علاوه بر اینکه به لحاظ «شکل اعمال» دارای مؤلفه‌های مختلفی بوده‌اند، به لحاظ «جوهر مضمون» هم در عرصه نظری و هم در عرصه عملی، فرایندهای مختلفی طی کرده‌اند. برای مثال آنچنانکه جنبش‌های پیشرو، از جنبش تنباکو و جنبش اجتماعی (انقلاب اول مشروطیت) و جنبش ستارخان و باقرخان (در فرایند دوم انقلاب مشروطیت پس از به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار) و جنبش‌های سه گانه منطقه‌ای دهه آخر قرن سیزدهم هجری (کوچک‌خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان) و غیره، در چارچوب «استراتژی پیشروئی عملی» قابل تفسیر می‌باشند، استراتژی جنبش فرهنگی روشنفکران ایرانی متأثر از انقلاب کبیر فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم (از میرزا آقاخان کرمانی صاحب کتاب «تاریخ بیداری» گرفته تا صور اسرافیل و فتحعلی آخوندزاده) و جنبش آگاهی‌بخش مذهبی سیدجمال در ایران تنها در کادر «استراتژی پیشروئی نظری» قابل تفسیر هستند؛ و در همین رابطه آنچنانکه استراتژی «چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای» و «ارتش خلقی مائوئیستی و تحزب‌گرایانه لنینیستی» در چارچوب «استراتژی پیشاهنگی عملی» قابل تفسیر می‌باشند. استراتژی «جنبش فرهنگی» احمد کسروی و صادق هدایت تا صمد بهرنگی تنها در کادر «استراتژی پیشاهنگی نظری» قابل تفسیر هستند؛ و در ادامه آن، آنچنانکه «جنبش ارشاد شریعتی» (در سال‌های 47 تا 51) و حرکت سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران (در سال‌های 58 تا 88) و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از خرداد 88 الی الان) در چارچوب «استراتژی پیشگامی عملی» قابل تفسیر هستند، استراتژی کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمد تقی شریعتی (در دهه 20) تنها در کادر «استراتژی پیشگامی نظری» قابل تفسیر می‌باشند.

حال در این رابطه و بر پایه آرایش و هیرارشی فوق، استراتژی‌های مختلف پیشقراولان و پیشتازان حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران در 150 سال گذشته است که می‌توانیم جایگاه هر کدام از نهضت‌ها و جنبش‌ها و جریان‌های پیشتازی که در راستای انحطاط‌زدائی کردن سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و اقتصادی و اجتماعی و تاریخی ایران تلاش کرده‌اند مشخص سازیم. برای مثال وقتی که می‌بینیم که فونکسیون نهائی «جنبش فرهنگی» جلال آل‌احمد به علت «تکیه بر سنت‌های گذشته و حمایت بی‌چون و چرا از روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقاهتی» (که در طول حیات هزار ساله تاریخی خودشان از قرن چهارم یعنی دوران آل‌بویه تا به امروز پاسدار گذشته‌گرائی و ارتجاع و دگماتیست و عامل اصلی انحطاط مذهبی و فرهنگی جامعه ایران بوده‌اند) اگر نگویم که «در خدمت انحطاط‌سازی فرهنگی و مذهبی مردم ایران بوده است» به ضرس قاطع می‌توانیم داوری کنیم که «جنبش فرهنگی جلال آل‌احمد هرگز در خدمت انحطاط‌زدائی فرهنگی و مذهبی جامعه ایران حرکت نکرده است.»

در خصوص «جنبش فرهنگی صادق هدایت» هر چند که او در داستان «بوف کور» (که مانیفست و عصاره تمام اندیشه‌های صادق هدایت می‌باشد) جهت انحطاط‌زدائی تاریخی و تمدنی جامعه ایران معتقد به «بازگشت به دوران طلائی ماقبل اسلام» یعنی دوران کوروش و داریوش و غیره می‌باشد و در «بوف کور» ورود اسلام به ایران به عنوان عامل اصلی انحطاط جامعه ایران مطرح می‌کند و عرب‌ستیزی و اسلام‌ستیزی تشویق می‌نماید، هر چند که ما نه با «تشخیص عامل انحطاط» جامعه ایران و نه با «تجویز نسخه درمان انحطاط‌زدائی» صادق هدایت همدل و هم رأی نیستیم، اما با همه این احوال داوری ما در باب فونکسیون نهضت فرهنگی صادق هدایت با فونکسیون نهضت فرهنگی جلال آل‌احمد متفاوت می‌باشد، چرا که گرچه «گذشته‌گرائی» هم در اندیشه صادق هدایت و هم در اندیشه جلال آل‌احمد به عنوان تجویز نسخه درمان انحطاط جامعه ایران از انحطاط تاریخی و انحطاط فرهنگی و انحطاط اجتماعی می‌باشند و هر چند که جوهر تجویز نسخه درمان هم جلال آل‌احمد و هم صادق هدایت ارتجاعی هستند (نه بازگشت به دوران کوروش و داریوش صادق هدایت می‌تواند جامعه ایران را از انحطاط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی نجات دهد و نه بازگشت به سنت‌های گذشته و قیمومیت روحانیت ارتجاعی و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی جلال آل‌احمد می‌تواند جامعه ایران را از انحطاط مذهبی و اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و سیاسی و تمدنی و غیره نجات بخشد) با همه این احوال، در داوری نهائی ما فونکسیون جنبش فرهنگی جلال آل‌احمد خطرناکتر از فونکسیون جنبش فرهنگی صادق هدایت می‌باشد.

همچنین در خصوص «جنبش فرهنگی احمد کسروی» در دهه 20 با اینکه به لحاظ آسیب‌شناسی اندیشه کسروی، رویکرد کسروی مانند رویکرد صادق هدایت عرب‌ستیز و ضد حافظ و ضد سعدی و غیره می‌باشد اما به خاطر هسته ضد خرافاتی و ضد تصوف‌گرائی که نهضت فرهنگی احمد کسروی داشته است، ما در هیرارشی فوق نهضت فرهنگی احمد کسروی جزء جریان‌های فرهنگی پیشاهنگ قرار دادیم.

در عرصه جنبش‌های عملی، جنبش 15 خرداد 42 از آنجائیکه آبشخور اولیه تکوین آن مبارزه زن‌ستیزانه رهبری این جنبش در جریان انتخابات شورای ایالتی ولایتی بوده است، هر چند که در ادامه آن جهت فشار بر دربار پهلوی در راستای تقسیم قدرت با روحانیت مانند دوران محمدحسین بروجردی رهبری جنبش 15 خرداد تلاش کرد تا با مبارزه با کاپیتالاسیون جوهر ضد آمریکائی (نه ضد امپریالیستی مانند آنچه که در 13 آبان 58 در جریان خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا توسط جریان موسوی خوئینی‌ها شاهد بودیم) به حرکت خود بدهد، اما به علت مضمون و هژمونی ارتجاعی آن جنبش، ما در هیرارشی فوق جایگاهی برای این جنبش در عرصه سه مؤلفه «پیشاهنگی» و «پیشروئی» و «پیشگامی» قائل نشدیم.

در خصوص جنبش عظیم و سترگ ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق، از آنجائیکه منهای حرکت پارلمانتاریستی و رویکرد لیبرال دموکراسی رهبری این جنبش، خود جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران مستقل از رویکرد پارلمانتاریستی و لیبرال دموکراسی رهبری توانست همراه با بسیج تمامی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و حمایت همه جانبه جنبش کارگری ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت خوزستان، جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران را بدل به جنبش رهائی‌بخش و ضد امپریالیستی خلق ایران و کشورهای پیرامونی بر علیه امپریالیست انگلیس بکند، لذا به همین دلیل در هیرارشی فوق جایگاه جنبش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق به علت همان جوهر رهائی‌بخش و ضد امپریالیستی که داشت و با عنایت به جایگاه پیشروئی آن در عرصه جنبش رهائی‌بخش خلق‌های کشورهای پیرامونی در شرایط حساس بین‌المللی پس از جنگ بین‌الملل دوم، جزء جنبش‌های پیشرو رهائی‌بخش می‌باشد. در همین رابطه است که ما در هیرارشی فوق، جنبش‌های پیشرو 150 سال گذشته تاریخ ایران را به دو مؤلفه «جنبش‌های پیشرو افقی» که جنبش آنها دارای جوهر دموکراتیک می‌باشند و «جنبش‌های پیشرو عمودی» که جنبش آنها دارای جوهر سوسیالیستی می‌باشد، تقسیم نمودیم. لذا مطابق این آرایش جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران، دکتر محمد مصدق به علت جوهر رهائی‌بخش و ضد امپریالیستی جزء بزرگترین جنبش‌های افقی یا دموکراتیک پیشرو تاریخ به حساب می‌آید.

در همین رابطه است که جنبش دانشجوئی در 16 آذر 32 که نخستین جنبش اعتراضی بر علیه کودتای 28 مرداد 32 بود و دارای جوهر ضد استبدادی و ضد امپریالیستی بوده است، جزء همین جنبش‌های افقی یا دموکراتیک پیشرو هیرارشی فوق قرار می‌گیرد و در این رابطه حتی جنبش کارگری ایران در سال 57 که از 18 شهریور 57 تحت رهبری کارگران صنعت نفت ایران صورت گرفت به علت جوهر ضد استبدادی آن جنبش، از آنجائیکه آن جنبش از بعد از پیروزی انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 نتوانست در رژیم مطلقه فقاهتی سمت‌گیری ضد استثماری پیدا کند ما در هیرارشی فوق جزء جنبش‌های افقی پیشرو قرار داده‌ایم.

در خصوص کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمد تقی شریعتی در دهه 20 در مشهد به علت اینکه این کانون علاوه بر تلاش جهت اصلاح دینی که در جامعه فقه‌زده و تصوف‌زده و استبدادزده و سنت‌زده خرافاتی ایران آن روز جزء نهضت فرهنگی نظری پیشروئی در ادامه نهضت نظری و فرهنگی پیشرو سیدجمال به حساب می‌آمد. از آنجائیکه کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمدتقی شریعتی در مشهد در دهه 20 منهای جوهر فرهنگی، برخوردار از جوهر سیاسی نیز بود و در جنبش رهائی‌بخش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق در تمامی مراحل از حامیان این جنبش رهائی‌بخش بود و به علت همین جوهر دو مؤلفه‌ای کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمدتقی شریعتی در مشهد بود که سر سلسله جنبان نهضت پیشاهنگی دهه 40 و 50 منهای معلم کبیرمان شریعتی امثال عبدالرضا نیک بین عبدی (از بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق) و مسعود و مجید احمدزاده و پرویز پویان (از بنیانگذاران اولیه سازمان فدائیان خلق) دست‌پرورده این کانون می‌باشند.

ادامه دارد