درسهائی از تاریخ – قسمت سی و چهار
علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران
ظهور و تکوین «استراتژی پیشاهنگی نظری و عملی» در عرصه حرکت تحولخواهانه مردم ایران به صورت مشخص از بعد از انقلاب اکتبر روسیه و صدور «استراتژی پیشاهنگی حزب طراز نوین» و استراتژی حزب - دولت و استراتژی جایگزینی حزب پیشاهنگ به جای طبقه کارگر لنین از دهه آخر قرن سیزدهم هجری و از بعد از شکست انقلاب دوم مشروطیت توسط جنبشهای سه گانه منطقهای (کوچکخان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان) استارت آن زده شده است، مشخصه اساسی «استراتژی پیشاهنگی» در ایران در مقایسه با «استراتژی پیشروئی» (منهای تفاوت در دو آبشخور انقلاب کبیر فرانسه به عنوان آبشخور «استراتژی پیشرو» و انقلاب 25 اکتبر روسیه به عنوان آبشخور استراتژی پیشاهنگی) عبارتند از:
الف – به علت اینکه نهضتهای فرهنگی – سیاسی سیدجمال و روشنفکران سکولار قرن نوزدهم ایران بود که بسترساز اعتلای جنبش اجتماعی تنباکو و جنبش اجتماعی انقلاب اول مشروطیت گردید، میتوان نتیجهگیری کرد که در عرصه تکوین و اعتلای استراتژی پیشروئی در ایران «جنبشهای عینی اجتماعی» سنتز جنبشهای فرهنگی مذهبی و سکولار مقدم بر آن جنبشها بوده است؛ اما در رابطه با «استراتژی پیشاهنگی» موضوع عکس «استراتژی پیشروئی» در تاریخ گذشته ایران اتفاق افتاده است، چراکه جنبشهای فرهنگی پیشاهنگی در ایران که همگی مولود انقلاب اکتبر روسیه بودند در دهه 20 و از شهریور 20 (پس از تبعید رضاخان به جزیره موریس آفریقای جنوبی توسط انگلستان و پایان دوران دیکتاتوری 20 ساله رضاخان و باز شدن فضای سیاسی جامعه ایران) تکوین پیدا کردند، در صورتی که جنبشهای اجتماعی پیشاهنگی منطقهای (کوچکخان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان) در دهه قبل از کودتای انگلیسی 1299 رضاخان – سیدضیا تکوین و اعتلا پیدا کردند و علت این امر آن بود که:
اولاً هم مرزی ایران با روسیه به خصوص مناطق شمالی ایران با آن کشور از بعد از شکست ایران در جنگهای روسیه و بازتقسیم کشور ایران توسط دو پیمان تحمیلی ترکمان چای و گلستان پیوند بین مناطق شمالی ایران با مناطق جنوبی روسیه صورت قومی و فرهنگی و مذهبی و تنگاتنگ پیدا کرده بود.
ثانیاً وابستگی جناح ارتجاع مذهبی دوران مشروطیت (تحت هژمونی شیخ فضل الله نوری و شعار مشروعهخواهی او) با سفارت روسیه تزاری قبل از انقلاب اکتبر و فوریه و حمایت همه جانبه روسیه تزاری از استبداد محمدعلی شاه بود که باعث گردید تا انقلاب مشروطیت به شکست بیانجامد، بنابراین به علت این عوامل بود که باعث گردید تا مناطق شمال ایران تحت تأثیر مستقیم انقلاب اکتبر 1917 روسیه قرار بگیرند و همین عوامل بود که باعث گردید تا بدون زمینه فرهنگی قبلی انقلاب اکتبر روسیه به صورت سیاسی (نه فرهنگی) به داخل ایران صادر شود.
ورود انقلاب اکتبر روسیه (برعکس انقلاب کبیر فرانسه) به صورت سیاسی (نه فرهنگی) به جامعه ایران باعث گردید تا از همان آغاز ورود و استقرار و تثبیت «استراتژی پیشاهنگی» در سه شکل (تحزبگرایانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبرهای آن) در ایران، این استراتژی همراه با آفتها و آسیبهای همه جانبهای که داشت، در کشور ایران مرده به دنیا بیاید و در سه مقطع اعتلای «استراتژی پیشاهنگی» (قبل از انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران) این آفتها و آسیبهای «استراتژی پیشاهنگی» صورتی خودویژه و خاص خود پیدا کرد.
برای مثال در فرایند اول «استراتژی پیشاهنگی» در ایران، یعنی در دهه قبل از کودتای 1299 انگلیسی رضاخان – سیدضیاء، آفات «استراتژی پیشاهنگی» عبارت بودند از:
1 - فقدان بستر فرهنگی قبلی.
2 - ورود سیاسی این استراتژی که باعث پیوند یکطرفه بین جنبشهای سه گانه منطقهای فوق با حزب – دولت لنین در روسیه شد.
3 - دخالتهای یکطرفه حزب کمونیست شوروی در عرصه تصمیمگیری و مبارزه مردم مناطق سه گانه فوق ایران.
4 - سترون شدن این جنبشهای سه گانه منطقهای جهت فراگیری و ملی شدن آنها که خود همین امر عامل شکست این جنبشهای توسط رضاخان گردید.
در فرایند دوم اعتلای «استراتژی پیشاهنگی» در ایران، یعنی در دهه 20 و از بعد از جنگ بینالملل دوم و تبعید رضاخان توسط امپریالیسم انگلیس به آفریقای جنوبی و جزیره موریس، باز همین آفت فرایند اول «استراتژی پیشاهنگی» به شکل اگراندیسمان شده در پروژه دستساز فرقه دموکرات پیشهوری آذربایجان و حزب دستساز توده دهه 20 ظهور پیدا کرد، چرا که:
الف – خود فرقه دموکرات آذربایجان پیشهوری برای مدت یکسال در زمان اشغال شمال ایران توسط ارتش استالین (حکومت شوروی برای تثبیت حاکمیت خود بر بخشی از سرزمین اشغال شده ایران متوسل به حمایت از فرقه دموکرات پیشهوری در آذربایجان گردید) اما پس از تهدید حمله اتمی امپریالیسم آمریکا به شوروی (جهت خروج از ایران) با خروج ارتش استالین از ایران به دستور حزب کمونیست شوروی و کنسول این کشور در آذربایجان، پیشهوری و دار و دستهاش ایران را ترک کردند و به باکو رفتند و بالاخره در آنجا توسط پروژه طراحی شده دستگاه امنیتی استالین در تصادف ساختگی کشته شد.
ب – حزب دستساز توده که از بعد از شهریور 20 (و از بعد از اشغال بخشی از خاک ایران توسط ارتش استالین و از بعد از تبعید رضاخان توسط انگلیس و از بعد از پایان یافتن دوران 20 ساله استبداد رضاخانی) توسط حزب کمونیست استالین، در راستای بسترسازی تقسیم قدرت در ایران بین قدرتهای جهانی به نفع اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد تکوین و ظهور پیدا کرد، در طول 12 سال (از شهریور 1320 تا 28 مرداد 1332) حیات سیاسی و دوران اعتلای خود در عرصه مخالفت و مبارزه با حرکت رهائیبخش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق و در راستای تثبیت «منافع شوروی استالینی» در ایران به صورت یکی از شاخههای زیرمجموعه حزب کمونیست استالینی شوروی و انترناسیونالیست چهارم استالینی، بر علیه منافع مردم مظلوم ایران، درآمد.
بطوریکه طبق گفته خلیل ملکی، در آن 12 سال وضعیت سیاست انترناسیونالیستی حزب توده به این شکل بود که «انترش حزب توده بود و ناسیونالیستش شوروی» و همین امر باعث گردید تا مانند «فرایند اول استراتژی پیشاهنگی» در «فرایند دوم استراتژی پیشاهنگی» هم این استراتژی در ایران شکست قطعی و همه جانبه بخورد. بطوریکه کودتای 28 مرداد 32 بیش از آنکه و پیش از آنکه نماد شکست مصدق و تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران باشد، نماد شکست همه جانبه حزب توده و فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران است؛ و در کودتای امپریالیستی 28 مرداد 32 که نخستین کودتای امپریالیسم آمریکا میباشد، بیش از آنکه مصدق شکست بخورد، این حزب توده و «استراتژی پیشاهنگی» بود که شکست خورد، چراکه مصدق در تاریخ پساکودتای 28 مرداد امپریالیسم آمریکا، هر چند به لحاظ سیاسی شکست خورد، اما به لحاظ تاریخی و اجتماعی و فرهنگی پیروز شد. آنچنانکه امروز شاهدیم که با اینکه 39 سال است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، شبانه روز بر علیه مصدق تبلیغ میکند و حتی بر استخوانهای مصدق هم رحم نکردند و در سال 59 فتوای تفکیر مصدق صادر کردند،امروز مصدق در قلبهای مردم ایران حاضر میباشد بطوریکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران حتی از نامگذاری یک کوچه در روستاهای دور افتاده ایران به نام مصدق وحشت میکند؛ و هنوز رژیم مطلقه فقاهتی بزرگترین خطر آلترناتیو حکومت خود و هویت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و تاریخیاش مصدق میداند؛ و این چیزی نیست جز نمایش «پیروزی مصدق در شکست سیاسی کودتای 28 مرداد 32 امپریالیست آمریکا بر علیه مردم مظلوم ایران»؛ اما برعکس مصدق، با کودتای 28 مرداد حزب توده برای همیشه در تاریخ سیاسی مردم ایران مرد و دیدیم که در طول 64 سالی که از کودتای 28 مرداد 32 میگذرد هرگز و هرگز حزب توده دیگر نتوانسته حتی برای برههای از زمان به دوران طلائی خودش در دهه 20 باز گردد.
البته «اوج شکست استراتژی پیشاهنگی» در ایران برمیگردد به «فرایند سوم پروسس استراتژی پیشاهنگی» در ایران، یعنی در دوران مسلط شدن «گفتمان استراتژی رویکرد چریکگرائی مدرن در جامعه ایران» در دهه 40 و 50 (از نیمه دوم دهه چهل تا پایان نیمه اول دهه 50) چرا که:
اولاً ورود استراتژی چریکگرائی مدرن در دهه 40 - 50 مولود کودتای 28 مرداد و شکست تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران بود.
ثانیاً ورود «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن» (نه چریکگرائی سنتی نواب صفوی) به ایران، مولود سرکوب قیام 15 خرداد 42 توسط دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی و عدم توانائی رهبری آن قیام جهت مبارزه درازمدت و مترقیانه و سازماندهی شده انقلابی.
ثالثاً ورود «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی» به ایران مولود پیروزی سیاسی این استراتژی در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی به صورت موقتی و نسبی بود.
رابعاً ورود «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن» رژی دبرهای به ایران در دهه 40 - 50 مولود شرایط اعتلای مبارزات رهائیبخش خلقهای کشورهای پیرامونی در شرایط بعد از جنگ بینالملل دوم بود.
خامسا ورود «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن» در دهه 40 - 50 به ایران مولود شکست استراتژی تحزبگرایانه حزب توده و استراتژی رفرمیستی آشتیجویانه لیبرالیسم مذهبی و لیبرالیسم ملی و سکولار در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 بود.
سادساً ورود «استراتژی پیشاهنگی چریکگرائی مدرن» در دهه 40 - 50 به ایران مولود سیاست سرکوب و اختناق همه جانبه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی در مرحله پساکودتای 28 مرداد 32 بود که هر گونه صدای اعتراض و مبارزه در داخل ایران تحت هر شکل و صورتی توسط تیغ و داغ و درفش و شکنجه و کشتار و بگیر و ببند و زندان و ساواک و غیره سرکوب میکرد و آنچنانکه مهندس مهدی بازرگان در دفاعیه خود در دادگاه، قبل از شروع فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» (شروع استراتژی چریکگرائی مدرن در ایران) اعلام کرد: «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت میکنیم.»
به همین دلیل نظریهپردازان «استراتژی پیشاهنگی» جهت تبیین چریکگرائی به عنوان «یک استراتژی» (نه تاکتیک) و به عنوان «یک ضرورت» و تنها راه تغییر در جامعه ایران با شعار قیام مسلحانه پیشاهنگ «تنها غرش رعدی بود که در آسمان بیابر ایران به صدا درآمد» در دهه 40 و 50 تلاش میکردند تا علاوه بر اثبات ضرورت و حقانیت تاریخی استراتژی خود به حذف و به محاق کشانیدن جریانهای آلترناتیو جنبش سیاسی ایران (که در رأس آنها «استراتژی پیشگام» معلم کبیرمان شریعتی که در چارچوب «جنبش خودآگاهیبخش و استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین» قرار داشت و در آن تندپیچ تاریخ ایران تنها استراتژی بود که میتوانست جامعه ایران و اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در مسیر تحول جامعهسازانه قرار دهد) بپردازند.
ادامه دارد