درس‌هائی از تاریخ – قسمت سی و پنج

علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران

 

باری، به این ترتیب بود که فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» که همان «استراتژی وارداتی چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و یا ارتش خلقی مائوئیستی» بود، توانست در دهه 40 و 50 (از نیمه دوم دهه چهل تا پایان نیمه اول دهه 50 به مدت ده سال) به عنوان «گفتمان مسلط تغییر» در جامعه استبدادزده پساکودتای 28 مرداد 32 ایران درآید و نه تنها «استراتژی پیشرو» جامعه ایران در چارچوب جنبش‌های پیشرو گروه‌های مختلف اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به محاق کشانید، بلکه به چالش سیاسی با «استراتژی پیشگامی جنبش خودآگاهی‌بخش ارشاد شریعتی» نیز پرداخت، اما از آنجائیکه «استراتژی پیشاهنگی چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی» از نیمه دوم دهه 40 در شرایطی به صورت یکطرفه و مکانیکی وارد دیسکورس مبارزاتی جامعه ایران گردید که علاوه بر اینکه حامل تمامی آسیب‌ها و آفت‌های دو فرایند قبلی «استراتژی پیشاهنگی» در ایران بود (فرایند اول گفتمان «استراتژی پیشاهنگی» در دهه قبل از کودتای 1299 انگلیسی رضاخان – سیدضیاء تحت هژمونی سه جنبش منطقه‌ای کوچک‌خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان بود و فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در دهه بعد از شهریور 20 تحت هژمونی فرقه دمکرات پیشه‌وری در آذربایجان و حزب توده بوده است)، به علت روش خشونت آمیز این استراتژی در فرایند سوم (یادمان باشد که شعار مائو در این رابطه عبارت بود از اینکه: «قدرت از لوله تفنگ می‌گذرد» و فراموش نکنیم که مسعود احمدزاده از نظریه‌پردازان چریکهای فدائی خلق می‌گفت: «چریک یک حزب است» و «عمر چریک حداکثر شش ماه است» و «موتور بزرگ جامعه ایران تنها توسط موتور کوچک به حرکت درمی‌آید» و «چریک‌گرائی در ایران هم تاکتیک است و هم استراتژی») در مبارزه با مخالفین و دشمنان تعریف کرده خود و به علت «مطلق کردن مسائل امنیتی جهت حفظ خود و تشکیلات خویش» در فضای اختناق و سرکوب حاکم بر جامعه ایران توسط رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی، فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران در دهه 40 - 50 همراه بود با «ظهور تشکیلات دسپاتیزم و هرمی و یکطرفه مبتنی بر سانترالیسم مطلق» که هر چند نظریه‌پردازان اولیه این جریان‌های چریکی - تشکیلاتی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی»، بر اعتقاد به اصل «سانترالیسم دموکراتیک» و اصل «رهبری جمعی» و اصل «وحدت فرد و مسئولیت» در درون تشکیلات چریکی و ارتش خلقی ادعا و تاکید می‌کردند، ولی در عمل به جز «گزارش‌دهی یکطرفه از پائین به بالا» چیزی از اصول فوق در تشکیلات چریکی دهه 40 - 50 فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران باقی نماند.

در نتیجه همین «سانترالیسم مطلق» و «تشکیلات هرمی» و «رهبری دسپاتیزم» و «قربانی شدن دموکراسی در تشکیلات چریکی» دهه 40 - 50 فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» (که امری جبری بود) باعث گردید تا در طول ده سال حیات گفتمان چریکی و ارتش خلقی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران، به جز شهید و زندان و شکنجه‌های استخوان‌سوز و تشکیلات‌سوز پیشاهنگان قهرمان شده، دستاوردی سیاسی و مبارزاتی برای جنبش‌های پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نداشته باشد، که همین امر باعث گردید تا در دی ماه 55 با ضربه بهرام آرام (از تشکیلات مارکسیست شده مجاهدین خلق) و ضربه حمید اشرف (رهبری سازمان فدائیان خلق) به صورت مطلق و کامل، فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در داخل ایران (منهای درون زندان‌های شاه) به بن‌بست کامل و مطلق برسند و در غیبت کامل و مطلق تشکیلات فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» بود که از سال 56 جنبش ضد استبدادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به حرکت درآمد.

بر این مطلب بیافزائیم که اوج فاجعه سنتز تشکیلات هرمی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران در دهه 40 - 50 منهای قربانی شدن «سازمان‌گری افقی جنبش‌های پیشرو» در پای «تشکیلات نظامی و چریکی پیشاهنگ» انجام مبارزه ایدئولوژیکی درون تشکیلاتی این جریان‌های پیشاهنگ فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» از طریق لوله‌های تفنگ و تسویه‌های خونین درون تشکیلاتی بود، که فونکسیون اجتماعی این فاجعه درون تشکیلاتی جریان‌های چریکی در جامعه ایران، فراهم شدن شرایط جهت رشد رویکرد دگماتیسم مذهبی و اعتلای سیاسی اقشار سنتی میانی جامعه ایران بود، همان فاجعه‌ای که جامعه نگون‌بخت ایران مدت نزدیک به چهل سال است که با حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و رهبری ارتجاع مذهبی و سلطه اسلام فقاهتی و دگماتیسم حوزه‌های فقهی بر جامعه ایران در حال پرداختن هزینه خانمان‌سوز آن می‌باشند. بنابراین، استراتژی قهرآمیز و خشونت‌طلب و عدم رهبری صالح تثبیت شده در طول ده سال فرایند این استراتژی بر جریان‌های چریکی (به علت ضربات کوبنده رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و دستگاه سرکوب او یعنی ساواک) باعث گردید تا فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در دهه 40 - 50 برای جامعه ایران به عنوان یک پراتیک تلخ و بی‌حاصل با کوهی از هزینه‌های پیشاهنگ تعریف گردد.

جریان کودتای اپورتونیستی درون تشکیلاتی مجاهدین خلق تحت هژمونی محمد تقی شهرام به مدت سه سال - از زمستان 52 تا زمستان 55 - مشتی از خروار و نمایش‌دهنده تمامی آنچه می‌باشد که فوقا در آسیب‌شناسی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» (یعنی استراتژی چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی) در ایران در دهه 40 - 50 مطرح کردیم. البته جامعه نگون‌بخت ایران با اینکه بیش از 40 سال از دوران فراز و فرود «استراتژی پیشاهنگی چریک‌گرائی مدرن» می‌گذرد، به علت بازتولید جریان‌های تابع «استراتژی پیشاهنگی» از فردای انقلاب شکست خورده ضد استبدادی 57 در طول 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که این جریان‌های بازتولید شده «استراتژی پیشاهنگی» با استفاده از فرهنگ آرمان‌گرایانه به جا مانده از آن دوران، در طول 40 سال گذشته در چارچوب سه رویکرد «استراتژی پیشاهنگی»: رویکرد تحزب‌گرایانه لنینیستی، رویکرد چریک‌گرایانه رژی دبره‌ای،  رویکرد ارتش خلقی مائوئیستی، همراه با همه آن آفت‌های اگراندیسمان شده گذشته خود که قبلاً مطرح کردیم دوباره رهبری جنبش سیاسی ایران را در دست گرفته‌اند) در حال پرداخت هزینه می‌باشند؛ که فراز و فرود چهل ساله سازمان مجاهدین خلق در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مرحله پساانقلاب ضد استبدادی 57 در چارچوب «استراتژی پیشاهنگی»، نمایش‌گر کامل منحنی حرکت جریان‌های تابع «استراتژی پیشاهنگی» بیش از یک قرن گذشته تاریخ ایران می‌باشد؛ و نمایش‌گر کامل هزینه‌هائی است که مردم ایران (در 40 سال گذشته در این رابطه) کرده‌اند، می‌باشد. چراکه:

الف – به علت خلاء «استراتژی پیشگامی جنبش ارشاد شریعتی» در فرایند پیشا و پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران.

ب - به علت شکست «استراتژی پیشاهنگی تحزب‌گرانه لنینیستی حزب توده» در فرایند پیشا و پساکودتای 28 مرداد 32 تا به امروز.

ج - به علت غیبت «جنبش‌های پیشرو مستقل اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» در دو مؤلفه «افقی و عمودی» اعم از جنبش افقی دانشجویان و جنبش افقی زنان و جنبش افقی کارمندان و معلمان و دانش‌آموزان و غیره و جنبش‌های عمودی طبقه کارگر ایران و زحمتکشان شهر و روستا به صورت سازمان‌یافته و تشکیلات مستقل در فرایند پیشا و پساپروسس انقلاب ضد استبدادی شکست خورده 57 مردم ایران.

د - به علت بازتولید جریان‌های تابع «استراتژی پیشاهنگی چریک‌گرائی و ارتش خلقی» در فرایند پساانقلاب شکست خورده ضد استبدادی مردم ایران.

ه – به علت شکست انقلاب ضد استبدادی 57 و عدم صلاحیت و عدم پتانسیل تاریخی هژمونی آن انقلاب که باعث ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی در 39 سال گذشته شده است، شرایط جهت ظهور گفتمان مسلط چریک‌گرائی و ارتش خلقی از 30 خرداد بر جامعه ایران (توسط اشتباه تحلیلی رهبری سازمان مجاهدین خلق در تبیین «توازن قوا» در جامعه ایران و «نادیده گرفتن شرایط ذهنی و عینی انقلاب در جامعه ایران» یعنی در شرایط تاریخی که توازن قوا در جامعه ایران به نفع رهبری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که همین اشتباه تحلیلی رهبری مجاهدین خلق در عرصه تبیین و تحلیل توازن قوا باعث گردید تا بستر جهت روی‌آوری به عرصه آنتاگونیست و ترور و جنگ چریکی و بالاخره ارتش خلقی) فراهم بشود، البته همین عوامل باعث گردید تا شرایط جهت سرکوب و قلع و قمع خونین و اسیرکُشی هژمونی مطلقه فقاهتی حاکم در دهه 60 و از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی 57 (که رهبری رژیم مطلقه فقاهتی جهت قلع و قمع اپوزیسیون و جهت نهادینه کردن حاکمیت خود بر توده‌های مردم ایران مترصد فرصت جهت سرکوب و قلع و قمع کل جنبش‌های افقی و عمودی پیشرو و پیشگام و پیشاهنگ جامعه ایران بود) فراهم بشود.

شکست «استراتژی چریک‌گرائی و ارتش خلقی» و مبارزه قهرآمیز مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در فرایند پسا 30 خرداد سال 60 (که به مردم ایران و نیروهای تشکیلاتی خود وعده سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حداکثر تا 3 ماه پس از 30 خرداد سال 60 داده بودند) همراه با خروج و هجرت و فرار رهبری سازمان مجاهدین خلق از کشور (پس از شکست استراتژی کوتاه‌مدت پیش‌بینی شده پیشاهنگی چریک‌گرائی و ارتش خلقی و مبارزه مسلحانه و قهرآمیز این سازمان) از 25 مرداد سال 60 تا پایان 62 و تلاش رهبری سازمان مجاهدین خلق (که از بعد از 30 خرداد سال 60 توسط تکیه بر استراتژی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز و آنتاگونیست و ترور جهت سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته بودند در فضای کشت و کشتار و خفقان و سرکوب مطلق و همه جانبه توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هژمونی جنبش سیاسی ایران و کل جنبش پیشرو افقی و عمودی و پیشگام و پیشاهنگ در دست بگیرند) از بعد از شکست «استراتژی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز و چریک‌گرائی» سازمان مجاهدین خلق و فرار رهبری سازمان در 25 مرداد سال 60 از کشور (که با هزینه کشتار هزاران نفر از نیروهای جنبش‌های پنج گانه پیشرو اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی پیش می‌رفت) رهبری خارج‌نشین سازمان مجاهدین خلق «جهت حفظ نیروهای درون تشکیلاتی بحران‌زده سازمان مجاهدین خلق» به انجام این امور پرداخت:

1 - خارج کردن کادرها و اعضاء این سازمان (به خصوص از بعد از ضربه موسی خیابانی در 19 بهمن سال 60 و ضربه مهرماه راه‌پیمائی‌های مسلحانه سال 60 و ضربه محمد ضابطی در اردیبهشت 61) از کشور.

2 - در خارج از کشور پس از انتقال نیروهای باقی مانده این سازمان بحران‌زده و شکست خورده در تحلیل و تئوری و استراتژی رهبری سازمان مجاهدین خلق از زمستان سال 63 در فرانسه کوشید تا «به جای بازشناسی تئوریک و سیاسی و تشکیلاتی علل شکست استراتژی مسلحانه و قهرآمیز پسا 30 خرداد سال 60» توسط آدرس غلط دادن به نیروهای بحران‌زده درون تشکیلاتی خود، با تکیه قالبی و صوری بر شعار «انقلاب ایدئولوژیک» توده‌های تشکیلاتی خود را به دنبال نخود سیاه روانه سازد.

قابل ذکر است که در پروژه «انقلاب ایدئولوژیک» رهبری سازمان مجاهدین خلق که از زمستان سال 63 در فرانسه آغاز شد و در فرایند پساشکست جنگ فروغ جاودان در تابستان سال 67 به اوج خود رسید، اصلاً و ابداً صحبت از تحول و انقلاب در ایدئولوژی و تئوری و استراتژی سازمان مجاهدین خلق که علت اصلی شکست این سازمان (از ضربه اول شهریور سال 50 توسط ساواک شاه و مراد دلفانی که منجر به دستگیری 180 نفر از رهبری و کادرها و اعضا و هواداران این سازمان یعنی 90% کادرهای رهبری و 80% کادرها و اعضای میانی این تشکیلات گردید تا ضربه اپورتونیستی جریان تحت رهبری محمدتقی شهرام از زمستان سال 52 تا زمستان سال 55 تا شکست در تحلیل و تبیین و تعیین استراتژی قهرآمیز مسلحانه از 30 خرداد سال 60 به بعد) می‌باشد، مطرح نگردیده است و حتی در نیم قرنی که از عمر حیات برونی این سازمان می‌گذرد، به اندازه یک نیم سطر نوشته و گفته (در باب نقد تئوریک منوپل و فردی رهبری و ایدئولوژی انطباقی و استراتژی وارداتی و تشکیلات هرمی و رهبری دسپاتیزم و رویکرد فرقه‌گرایانه مذهبی این سازمان) وجود ندارد؛ و همه اندیشه‌ها و تئوری و استراتژی و ایدئولوژی 50 ساله گذشته این سازمان در هاله‌ای از تقدس و بیرون از نقد و انتقاد گذاشته شده است.

لذا به همین دلیل، برعکس ظاهر شعار «انقلاب ایدئولوژیک» رهبری سازمان مجاهدین خلق در سال 63 (یعنی در مرحله پساشکست استراتژی مسلحانه و قهرآمیز و چریکی 30 خرداد سال 60) رهبری سازمان تا به امروز می‌کوشد تا شعار «انقلاب ایدئولوژیک» خود در عرصه عمل بدل به شعار «انقلاب درون تشکیلاتی» جهت «حل بحران‌های درون تشکیلاتی» سازمان مجاهدین خلق در فرایند پساشکست استراتژی مسلحانه 30 خرداد سال 60 بکند؛ و به همین دلیل از همان سال 63 در چارچوب شعار «انقلاب ایدئولوژیک» رهبری سازمان مجاهدین خلق به جای اینکه تئوری و استراتژی و تحلیل عام و خاص و کنکریت خود از موازنه قوا تا شرایط مشخص تاریخی و فرهنگی جامعه ایران و اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و جنبش‌های پنج گانه پیشرو این اردوگاه را به زیر چکش نقد و انتقاد درونی، جهت حل بحران تاریخی و تئوریک در عرصه استراتژی و ایدئولوژی و تشکیلاتی بکشاند، از همان آغاز «انقلاب ایدئولوژیک» خود، مبارزه با فردیت و تسویه حساب درون تشکیلاتی و تصفیه غیر خودی در تشکیلات مجاهدین خلق و تشکیل دادگاه‌های درون تشکیلاتی در چارچوب شعار «انتقاد از خود» (آن هم خارج از محدوده تقدس یافته رهبری) جهت استحاله رهبری مسعود رجوی از «رهبری سیاسی و رهبری تشکیلاتی» به «رهبری عقیدتی» تعریف کرده است.

ادامه دارد