درسهائی از تاریخ – قسمت سی و شش
علل و دلایل شکست «استراتژی پیشاهنگی» در یک قرن گذشته حیات جنبش سیاسی ایران
در نتیجه دستاورد نهائی خروجی انقلاب ایدئولوژیک رهبری سازمان مجاهدین خلق در 33 سال گذشته عمر این انقلاب ایدئولوژیک عبارت میباشند از:
الف - ازدواج با مریم در سال 64 جهت تثبیت رهبری عقیدتی مسعود رجوی بر سازمان و جداسازی رهبری تشکیلاتی از رهبری عقیدتی.
ب - هجرت مسعود رجوی به عنوان «رهبری عقیدتی» سازمان مجاهدین خلق و رهبری سیاسی و تشکیلاتی سازمان از فرانسه به عراق - در 17 خرداد سال 65 - جهت بازتولید تشکیلات متلاشی شده نظامی سازمان مجاهدین خلق در چارچوب همان تئوریهای عام و خاص و کنکریت استراتژی مسلحانه و قهرآمیز و پیشاهنگ و ارتش خلقی پسا 30 خرداد سال 60 مجاهدین خلق.
قابل ذکر است که رهبری سازمان مجاهدین خلق در فرایند جدید خود پس از هجرت از فرانسه به عراق کوشید تا (برعکس فرایند پسا 30 خرداد سال 60 که معتقد بود توسط موتور کوچک سازمان مجاهدین خلق میتواند موتور بزرگ جامعه ایران را در مسیر سرنگونی قهرآمیر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به حرکت درآورد) با تکیه بر استراتژی «حضور در شکافها و بازی با تضادها» به جنگ با رژیم مطلقه فقاهتی و سرنگونی این رژیم (به جای دینامیزم درونی مرحله پسا 30 خرداد سال 60) توسط دینامیزم برونی برود؛ و به همین دلیل قبل از این هجرت توسط ملاقات با طارق عزیز (در خصوص جنگ بین دو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و حزب بعث عراق و صدام حسین) به نمایندگی از مردم ایران صلحنامه امضاء کرد و همین انحراف استراتژی رهبری سازمان مجاهدین خلق باعث گردید تا این سازمان با حضور در کنار خشنترین دیکتاتور منطقه توسط تدارکات رژیم توتالیتر صدام حسین به بازسازی تشکیلات نظامی خود و دستیابی به ارتش آزادیبخش بپردازد. در نتیجه این انحراف در عرصه تحلیل و استراتژی رهبری مجاهدین خلق باعث گردید تا در فرایندهای جنگطلبانه صدام حسین، تشکیلات مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش در خدمت فرایندهای جنگطلبانه صدام حسین درآید نه بالعکس.
اعلام تأسیس ارتش آزادیبخش در 30 خرداد سال 66 نخستین میوه شجره پیوند بین رهبری سازمان مجاهدین خلق با رژیم کودتائی و توتالیتر صدام حسین بود که حملات نظامی ارتش آزادیبخش و در رأس آنها حمله فروغ جاویدان (در تابستان 67 پس از زهرخوران و پذیرش قطعنامه آتش بس شورای امنیت توسط رهبری رژیم مطلقه فقاهتی) که منجر به شکست نظامی ارتش آزادیبخش و کشته شدن بیش از 1380 نفر از اعضا و کادرهای سازمان مجاهدین خلق همراه با هزاران نفر مجروح و اسیر و در نهایت بسترساز پروژه اسیرکُشی رهبری رژیم مطلقه فقاهتی در تابستان 67 گردید، از دیگر میوههای شجره پیوند رهبری سازمان مجاهدین خلق با رژیم جنگطلب و دیکتاتور و کودتائی و توتالیتر صدام حسین بود.
همچنین حمایت همه جانبه ارتش آزادیبخش از حمله نظامی بیخردانه صدام حسین به کویت که منجر به سرکوب همه جانبه ارتش صدام حسین توسط ناتو به رهبری امپریالیسم آمریکا گردید، از دیگر میوههای شجره پیوند رهبری سازمان مجاهدین خلق با رژیم ضد خلقی صدام حسین بود و به همین ترتیب حمله همه جانبه ارتش امپریالیسم آمریکا در سال 2003 به عراق و اشغال نظامی خاک عراق و سرنگون کردن صدام حسین و خلع سلاح کردن ارتش آزادیبخش و حاکم کردن جناح شیعه وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی تحت رهبری مالکی بر عراق در مرحله پسااشغال عراق و هجمه سازماندهی شده همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی به سازمان مجاهدین خلق خلع سلاح شده و پناه گرفته در شهرک اشرف و لیبرتی و بدیع زادگان در عراق و قلع و قمع و کشتار مجاهدین خلق توسط حملات متوالی موشکی به این اردوگاهها توسط رژیم مطلقه فقاهتی و هدایتگری امپریالیسم آمریکا از دیگر میوههای شجره پیوند رهبری مجاهدین خلق با رژیم ضد خلقی صدام حسین میباشد.
باز در این رابطه هجرت نیروهای مجاهدین خلق از عراق به آلبانی و اروپا و آمریکا و «تکیه مجاهدین خلق در فرایند پس از سرنگونی صدام حسین و خلع سلاح و خروج از عراق بر استراتژی سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی توسط حمله نظامی کشورهای امپریالیستی و در رأس آنها حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به ایران» و در همین رابطه «حضور در شکاف تضاد بین جناحهای امپریالیستی جهانی و جناحهای درونی امپریالیسم آمریکا» و «حمایت از جناح راست و جمهوریخواهان و نئوکانهای خونخوار و جنگطلب و فاشیست آمریکا» جهت تثبیت سازمان به عنوان تنها تشکیلات آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی و غیره، همه از میوههای آن استراتژی انحرافی پسا 30 خرداد 60 و پساانقلاب ایدئولوژیک رهبری سازمان مجاهدین خلق میباشد.
باری، به این دلیل است که بر این باوریم که سازمان مجاهدین خلق در طول 52 سال گذشته حیات تشکیلاتی خود میتواند به عنوان تابلو و نماد و مانیتور فراز و فرود فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» که همان فرایند «چریکگرائی و ارتش خلقی» میباشد مطرح گردد. لذا در این رابطه است که برای آسیبشناسی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» که همان «استراتژی چریکگرائی مدرن» میباشد، در این سلسله درسهائی از تاریخ نشر مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تلاش میکنیم تا به تحلیل و بازشناسی و آسیبشناسی این نماد «استراتژی پیشاهنگی» بپردازیم.
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد:
1 - باز هم تاکید میکنیم که بازشناسی و آسیبشناسی و آفتشناسی حرکت 52 ساله سازمان مجاهدین خلق در اینجا توسط نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی - سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، فقط در راستای آسیبشناسی «استراتژی پیشاهنگی» است که مدت بیش از یک قرن است که در چارچوب سه مؤلفه:
الف – حزب طراز نوین پیشاهنگی لنینیستی.
ب – چریکگرائی مدرن رژی دبرهای.
ج – ارتش خلقی مائوئیستی، در سه فرایند مختلف تاریخی در جامعه ایران مادیت اجتماعی و سیاسی و تاریخی پیدا کرده است که این سه فرایند مختلف زمانی عبارتند از:
الف – فرایند اول دهه آخر قرن سیزدهم هجری - دهه قبل از کودتای انگلیسی رضاخان – سیدضیاء - در لوای سه جنبش منطقهای (کوچکخان در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان).
ب - فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران بازگشت پیدا میکند به دهه بعد از شهریور 20 - پایان جنگ بینالملل دوم و تبعید رضاخان به آفریقای جنوبی توسط امپریالیسم انگلیس و اشغال آذربایجان توسط ارتش استالین - نماد فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران «فرقه دموکرات پیشهوری» در آذربایجان و «حزب توده» در دهه 20 میباشند که هر دو جریان فرایند دوم - هم فرقه دموکرات پیشهوری و هم حزب توده - به صورت مستقیم توسط حزب کمونیست شوروی و دستگاه امنیتی استالین در زمان استالین و دوران انترناسیونال چهارم تکوین پیدا کردند که البته برعکس حزب توده، دوران حیات سیاسی فرقه دموکرات آذربایجان پیشهوری بیش از یکسال دوام پیدا نکرد، چرا که در برابر تهدید حمله اتمی امپریالیسم آمریکا، استالین مجبور به عقبنشینی از آذربایجان ایران شد و همین عقبنشینی استالین از سرزمین اشغال کرده ایران باعث گردید که طبق دستور دستگاه امنیتی استالین به فرمان کنسول شوروی در آذربایجان، پیشهوری مجبور به ترک ایران و تبعید به باکو بشود که البته بعداً توسط تصادف ساختگی دستگاه امنیتی استالین او کشته شد.
در خصوص حزب توده در فرایند دوم پروسس «استراتژی پیشاهنگی» در ایران در دهه 20 (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا در ایران) هدف از تأسیس این حزب (توسط حزب کمونیست شوروی و انترناسیونال چهارم و دستگاه امنیتی استالین) این بود که در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت پس از جنگ بینالملل دوم و دوران جنگ سرد و ظهور امپریالیسم آمریکا به عنوان یک قدرت مهاجم در برابر اتحاد جماهیر شوروی دوران استالین، حزب توده ایران به عنوان زیرمجموعه حزب کمونیست شوروی بتواند از منافع اتحاد شوروی در ایران حمایت نماید. به همین دلیل تمام مبارزه حزب توده با دولت دکتر محمد مصدق در دهه 20 در راستای حمایت از منافع اتحاد جماهیر شوروی و واگذاری نفت شمال ایران به شوروی و ایجاد توازن مثبت بین منافع اتحاد جماهیر شوروی و امپریالیسم جهانی در ایران بود؛ که البته با کودتای 28 مرداد 32 که نخستین کودتای امپریالیسم نوظهور آمریکا در کشورهای پیرامونی بود، دوران طلائی فرایند دوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران به پایان رسید.
ج – فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» بازگشت پیدا میکند به دوران پساکودتای 28 مرداد 32 توسط امپریالیسم آمریکا که باعث گردید تا نخستین دولت دموکراتیک تاریخ ایران سرنگون گردد. شرایط تاریخی بینالمللی در دوران پساجنگ بینالملل دوم که همراه بود با ظهور جنگهای رهائیبخش در کشورهای پیرامونی که همین پروسس مبارزاتی ضد امپریالیستی و رهائیبخش خلقها در فرایند پساجنگ بینالملل دوم باعث گردید تا «استراتژی پیشاهنگی حزب طراز نوین لنین» (که خود مولود انقلاب 25 اکتبر 1917 روسیه در مرحله پساجنگ بینالملل اول بود) در چرخه مبارزات ضد امپریالیستی و رهائیبخش خلقها در فرایند پساجنگ بینالملل دوم، سنتزهای نوینی (در عرصه «استراتژی پیشاهنگی حزب طراز نوین لنین» که بنیانگذار «استراتژی پیشاهنگی» در جهان میباشد) ایجاد نماید.
فرایند «ارتش خلقی مائو» در چین و فرایند «چریکگرائی مدرن رژی دبرهای» در کوبا در این دوران بزرگترین محصول بازتولید «استراتژی حزب طراز نوین لنین» در کشورهای پیرامونی بود. لذا به همین دلیل به علت «شرایط مساعد عینی – ذهنی جهان» و موفقیت دو فرایند «ارتش خلقی مائو» و «چریکگرائی مدرن رژی دبرهای» در چین و کوبا باعث گردید که به شدت این دو شکل نوین «استراتژی پیشاهنگی» در جهان و منجمله در کشور ما ایران به عنوان گفتمان مسلط استراتژی از طرف انقلابیون به صورت مکانیکی و وارداتی مورد تاسی و تقلید یکطرفه قرار بگیرد.
به هر جهت، همین شرایط تاریخی باعث گردید تا از نیمه دوم دهه 40 فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» تحت لوای «چریکگرائی مدرن رژی دبرهای» وارداتی و مکانیکی از انقلاب کوبا به عنوان گفتمان مسلط استراتژی در داخل ایران، درآید که تا پایان نیمه اول دهه 50 یعنی به مدت ده سال، فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» که همان فرایند «چریکگرائی مدرن رژی دبرهای» بود، توانست به عنوان گفتمان مسلط استراتژی در جامعه ایران دوام پیدا نماید؛ اما در زمستان 55 با ضربه بهرام آرام از سازمان مارکسیست شده مجاهدین خلق و حمید اشرف از رهبران چریکهای فدائی خلق، به صورت مطلق دوران سلطه فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» به پایان رسید. ولی در مرحله پساانقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران به علت «آزاد شدن نیروهای درون زندان این رویکرد» و به علت «شرایط ذهنی آرمانگرایانه» پساانقلاب ضد استبدادی 57 جامعه ایران، در خلاء تشکیلات سازمان یافته «استراتژی پیشگام» شریعتی و «استراتژی پیشرو» جنبشهای اردو گاه بزرگ مستضعفین ایران، جریانهای تابع استراتژی فرایند سوم پیشاهنگی، توانستند به شدت بازتولید کنند و برای بار دوم در تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران به صورت گفتمان مسلط درآیند؛ که در رأس این جریانهای بازتولید شده «چریکگرای استراتژی پیشاهنگ»، دو جریان فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق مذهبی قرار داشتند که البته به علت انشقاق تشکیلات فدائیان خلق از بعد از خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا توسط جریان موسوی خوئینیها درون رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، شرایط جهت هژمونی سازمان مجاهدین خلق (در فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» و در دوران پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران و در شرایطی که انقلاب ضد استبدادی 57 شکست خورده بود) فراهم گردید؛ که البته این هژمونی الی الان ادامه دارد.
لذا به همین دلیل در این شرایط تنها با آسیبشناسی حیات 52 ساله سازمان مجاهدین خلق است که ما میتوانیم به آسیبشناسی فرایند سوم «استراتژی پیشاهنگی» در ایران بپردازیم.
ادامه دارد