سلسله درس‌هایی از نهج‌البلاغه – قسمت هیجده

مبانی «اخلاق تطبیقی» در رویکرد امام علی (در نهج‌البلاغه) و راه‌های مقابله نظری با «اخلاق انطباقی» و «اخلاق دگماتیستی» حاکم

 

6 - از مبانی دیگر اخلاق تطبیقی در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه این است که امام علی معیار فعل اخلاق تطبیقی را «احساس مسئولیت اجتماعی تعریف می‌کند.»

«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا کرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَکنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ وَ لَکنْ کلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کلُّ فُجَرَةٍ کفَرَةٌ وَ لِکلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یعْرَفُ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ - سوگند به خدا معاویه سیاستمدارتر از من نیست، ولی او به حیله‌گری و انحراف دست می‌یازد و اگر حیله‌گری و مکرپردازی و انحراف از حقایق، کار پستی نبود، من از سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر حیله‌گری انحرافی است و هر انحرافی ظلمتی است و برای هر حیله‌گری در روز قیامت پرچمی است که با آن پرچم شناخته می‌شوند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 200 – ص 318 – سطر 8 به بعد).

«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یکنْ فی‌ها جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً - شما قطعاً می‌دانید که من سزاورترین مردم به زمامداری هستم؛ و سوگند به خدا، مادامی که امور مسلمانان جریان طبیعی خود را طی می‌کند و تعدی جز به من صورت نمی‌گیرد، سکوت خواهم کرد» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 73 - ص 102 - سطر 8 به بعد).

«اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی کانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَی‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِک - پروردگارا، تو میدانی که اقدام و دفاع ما از روی رقابت و به دست آوردن سلطه و مزایای دنیا نبوده است، بلکه برای ورود به طرق و تبعیت از نشانه‌های دین تو و گستردن اصلاح شهرهای تو بوده است تا بندگان ستمدیده‌ات امن و امان داشته باشند و کیفر و مجازات و قوانین تو که راکد شده است، به جریان بیافتد» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 131 – ص 189 - سطر 2 به بعد).

«الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِی عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ - آدم بینوایی که حقش را برده‌اند نزد من عزیز است تا حق از دست رفته‌اش را بگیرم و به او برگردانم و آدم نیرومند که حق دیگران را گرفته است نزد من ناتوان و پست است تا حق را از او بگیرم و به صاحب حق برسانم» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 37 - ص 81 – سطر 4).

باری، در این رابطه نباید فراموش کنیم که «جوهر اخلاق تطبیقی در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه، عدالت در مؤلفه‌های مختلف فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی و قضائی می‌باشد». قابل ذکر است که «معیار فعل اخلاقی، یعنی ملاکی و شاخصی که در چارچوب آن ما می‌توانیم اخلاقی بودن یک کار را تعریف بکنیم» به بیان دیگر اینکه یک کار چه خصوصیتی باید داشته باشد که به موجب آن خصوصیت بشود، آن کار را اخلاقی نامید؟

پاسخ این سؤال از نظر امام علی در نهج‌البلاغه بدین ترتیب است که: «کار طبیعی» با «کار اخلاقی» تفاوت دارد. چراکه امام علی «کار طبیعی» توسط «کار برای خود و خویشاوندانش تعریف می‌کرد» و در این رابطه بود که حتی زمانی که امام توسط حفاری زمین به آب می‌رسید، با اینکه این کارش را «کار طبیعی تعریف می‌کرد» فوراً می‌گفت: «بشارت باد بر وارثان من که صاحب این آب و قنات شده‌اند»؛ و «مالکیت این کار طبیعی را از خودش دور می‌کرد» ولی «کار اخلاقی» برای امام علی به آن بخش از کارهائی تعلق می‌گرفت که امام علی در چارچوب جهان‌بینی توحیدی خودش بر پایه اعتقادات و در راستای «غیر از خدا تا انسان به انجام می‌رسانید.»

«لَمْ تَکنْ بَیعَتُکمْ إِیای فَلْتَةً وَ لَیسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکمْ وَاحِداً إِنِّی أُرِیدُکمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِأَنْفُسِکمْ - بیعتی که شما با من نموده و به زمامداری انتخابم کردید، یک پدیده ناگهانی و محاسبه نشده نبود. کار من و شما یکی نیست، من شما را برای خدا می‌خواهم و شما مرا برای خودتان می‌خواهید» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 136 - ص 194 - سطر 1).

و لذا در این رابطه است که معیار فعل اخلاق تطبیقی در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه را می‌توانیم «غیر» «از خدا تا انسان» تعریف کنیم.

«إِنِّی أُرِیدُکمْ لِلَّهِ - من شما را برای خدا می‌خواهم.»

«ضَلَلْتُ وَ لَا ضُلَّ بِی - من گمراه نشده‌ام و کسی هم به وسیله من به گمراهی نیفتاده است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - کلمات قصار – شماره 185).

البته در رویکرد امام علی در تعریف «غیر»، «بین خدا و انسان دیوار چین وجود ندارد» و بدون تردید امام علی در مسیر «تخلقوا باخلاق الله» معتقد است که خداوند در جهان «تجلی» می‌کند و «تجلی» کردن خدا در جهان در نگاه امام علی غیر از «معلول» می‌باشد. چرا که امام علی (برعکس رویکرد فلاسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی که خداوند را در بستر قانون علیت تبیین می‌کردند و در این رابطه جهان را معلول خداوند می‌دانستند و خداوند را به منزله علت اولی تعریف می‌کردند و رابطه خداوند با جهان به صورت رابطه طبیعت و ماوراء که بین آنها دیوار چین وجود دارد، می‌شناختند) به جای تکیه بر «قانون علیت» برای تبیین جهان اعتقاد به جایگزینی «تجلی» به جای «علیت» است که مطابق رویکرد «تجلی» رابطه بین خداوند و جهان و انسان نسبت «ظاهر» و «مظهر» پیدا می‌کند نه «علت» و «معلول» بیگانه نسبت به هم.

در چارچوب نسبت «ظاهر» و «مظهر» در عرصه تبیین رابطه خداوند و جهان و انسان در رویکرد اخلاق تطبیقی امام علی است که امام علی در نهج‌البلاغه بر این باور است که «انسان و جهان همان مظهر خداوند است» و خداوند از طریق جهان و انسان است که «خود را به نمایش می‌گذارد» و در این رابطه است که امام علی در نهج‌البلاغه در عرصه اخلاق تطبیقی و مسیر «تَخَلَّقوا بأخلاقِ الله» حضور خداوند در جهان را یک حضور واقعی می‌داند، نه حضور مجازی. آنچنانکه فلاسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی بر طبل آن می‌کوبیدند، بنابراین، در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه، «دیدن انسان و جهان اگر در چارچوب تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی صورت بگیرد، همان دیدن خداوند در وجود می‌باشد» (آنچنانکه محمد اقبال لاهوری در فصل دوم و سوم و چهارم کتاب‌گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام به تبیین مشروح آن پرداخته است) و از اینجا است که در عرصه اخلاق تطبیقی امام علی رابطه «عباد الله» با «الله» رابطه مستقیم می‌باشد، نه رابطه انتزاعی.

«مَا شَککتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ - از آن هنگام که حق به من نشان داده شده است، من شک نکرده‌ام» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - حکمت 184).

«لُو کُشِفَ الغِطاءَ ما ازْدَدْتُ یقیناً - اگر پرده بین من و خداوند برداشته شود، بر یقین من نسبت به وجود خداوند افزوده نمی‌شود.»

«مَا رَأیتُ شَیئًا إلاَّ وَ رَأیتُ اللهَ مَعَهُ - در این جهان چیزی را ندیدم، مگر اینکه خدا را با او دیدم.»

«فأعبد ما لا أری؟ - آیا من خداوندی را که ندیده‌ام پرستش می‌کنم؟» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 179 – ص 258 - سطر دوم).

«وَ إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَّسْتُ عَلَی نَفْسِی وَ لَا لُبِّسَ عَلَی – حقیقت‌بینی من با من است، نه حق را از خود پوشیده داشته‌ام و نه حق بر من پوشیده بوده است، به بیان دیگر حقیقتی را بر خودم مشتبه نساخته‌ام (خود را فریب نداده‌ام) و چیزی هم بر من مشتبه نگشته است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 10 – ص 54 – سطر 7).

«لَعَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ - به آن رشد و هدایتی که من در پیش گرفته‌ام، بینائی از درون خود دارم و یقینی از پروردگارم» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - نامه 62 - ص 131).

7 - از مبانی دیگر اخلاق تطبیقی در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه آن است که امام علی «فهم و شناخت بی‌نهایت وجودی در هستی را تنها در بستر تجربه دینی دو مؤلفه‌ای انفسی و آفاقی ممکن می‌داند» و به همین دلیل است که امام علی معتقد است که «خداوند را تنها از طریق تجربه دینی می‌توان دید، نه از طریق برهان مجرد عقلی» (فلاسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی).

8 - در عرصه تبیین مبانی اخلاق تطبیقی در نهج‌البلاغه امام علی بیش از هر چیز بر «معیار فعل اخلاق تطبیقی تکیه دارد تا تکیه بر فلسفه اخلاقی یا تبیین اخلاقی آن» و دلیل این امر همان است که تا قبل از امام علی موضوع اخلاق در اندیشه بشری در چارچوب اندیشه فلسفی یونان باستانی افلاطونی و ارسطوئی تعریف و تبیین می‌شده است (که البته در طول بیش از هزار سال گذشته، این رویکرد یونانی‌زده ارسطوئی و افلاطونی در میان نظریه‌پردازان مسلمان هم ادامه پیدا کرد).

باری، از آنجائیکه در اندیشه فلسفی افلاطون و ارسطو مبنای تبیین «فلسفه اخلاق» بر اساس «سه نفس» و «سه قوه» (غضبیه و شهویه و عاقله) استوار می‌باشد و به عبارت دیگر مبانی فلسفه اخلاق یونانی ارسطوئی و افلاطونی بر اساسی قوه و نفس شکل گرفته است، لذا همین امر باعث گردید که (از آنجائیکه تمامی نظریه‌پردازان اخلاقی مسلمان با تاسی از اندیشه‌های فلسفه یونانی ارسطوئی و افلاطونی به صورت انطباقی به تبیین اخلاق در جوامع مسلمین در بیش از هزار سال گذشته پرداخته‌اند)، «اخلاق در جوامع مسلمین در طول هزار سال گذشته، صورت مجرد و ذهنی و فردی و فاقد فونکسیون اجتماعی پیدا کند» و اگر چه در عرصه فلسفه اخلاقی یونانی‌زده ارسطوئی و افلاطونی، آن‌ها «به تقسیم‌بندی عقل و حکمت به صورت نظری و عملی هم پرداخته‌اند، ولی حتی همین تقسیم‌بندی‌ها هم صورت نظری و ذهنی و تجریدی داشته است و فاقد هر گونه فونکسیون عملی و عینی واقعی فردی و اجتماعی بوده است.»

ادامه دارد