سلسله درس‌های از نهج‌البلاغه – قسمت چهارم

«فهم و شناخت تطبیقی نهج‌البلاغه» برای «فهم و شناخت تطبیقی قرآن»

 

قابل ذکر است که امام علی در خطبه 189 نهج‌البلاغه در خصوص همین سختی جایگاه عشق و ایمان در تجربه دینی جامعه‌سازانه خودش می‌فرماید که: «فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یکونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یکونُ عَوَارِی بَینَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ فَإِذَا کانَتْ لَکمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّی یحْضُرَهُ الْمَوْتُ فَعِنْدَ ذَلِک یقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ. وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَی حَدِّهَا الْأَوَّلِ مَا کانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لَا یقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ عرف‌ها وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لَا یقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ. إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ لَا یعِی حَدِیثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِینَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِینَةٌ. أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قوم‌ها - یک نوع از ایمان ایمانی است که مستقر در عمق وجود یا دل‌های ثابت است. نوع دوم ایمان ژلاتینی و سیال می‌باشد که به صورت عاریه میان دل‌ها و سینه‌ها در نوسان می‌باشد. آنچنانکه ایمان نوع اول ایمان بالنده می‌باشد ایمان نوع دوم ایمان میرا است، لذا در برابر ایمان نوع دوم باید تا پایان کار صبر کرد و پس از میرائی کامل ایمان نوع دوم باید از دارنده آن فاصله گرفت البته شرایط برای استحاله ایمان نوع دوم به ایمان نوع اول یا هجرت نفسانی از ایمان نوع دوم به ایمان نوع اول نیز وجود دارد. پر واضح است که برای موت نفسانی ایمان نوع دوم اگر به ایمان نوع اول استحاله پیدا نکند نمی‌توان نام مستضعف نفسانی گذاشت چرا که خداوند حجت را بر او تمام کرده است لذا کسی که حجت بر او تمام شده و به گوشش شنیده و بر دلش نشسته است نمی‌توان او را جزء مستضعف نفسانی به حساب آورد. از اینجا است که باید بگوئیم همانا شناخت و عمل به حرکت ما کاری بسیار سخت و دشوار می‌باشد و جز بنده مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است نمی‌تواند به مرحله ایمان ثابت دست پیدا کند و همچنین پیام و رویکرد ما را جز سینه‌های امانت پذیر و عقل‌های سالم نمی‌توانند نگهدار آن باشند؛ بنابراین ای مردم پیش از آنکه فتنه و فسادهای اجتماعی پای بگیرد و مهار خود را لگد مال بکند و خردها را دگرگونه نماید و پیش از اینکه من از میان شما بروم آنچه در رابطه با ایمان ثابت و بالنده و واقعی می‌خواهید از من بپرسید چراکه من به راههای آسمانی از راه زمینی بیشتر آشنا هستم» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح - خطبه 189 - ص 279 - سطر 8 به بعد).

مولوی در دفتر ششم مثنوی در رابطه با مسیر صعب و مستصعب ایمان برای مؤمن به داستان ایمان آوردن بلال اشاره می‌کند و مسیر سختی که او در این راستا طی کرده است تبیین می‌نماید زیرا قریش در مکه بلال را پس از ایمان آوردن به اسلام در زیر شکنجه‌های استخوان‌سوزی قرار می‌دادند و از او می‌خواستند که نام بت‌ها را ببرد و ایمانش را به بت‌ها اعلام کند و از محمد تبری و بیزاری جوید اما بلال حتی حاضر به کتمان مصلحتی ایمانش هم نمی‌شد و پیوسته با شعار «احد» مسیر صعب و مستصعب ایمان را در زیر آن شکنجه‌ها مانند ابراهیم خلیل در آتش بدل به گلستان می‌کرد:

تن فدای خار می‌کرد آن بلال / خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال

که چرا تو یاد احمد می‌کنی؟ / بنده بد منکر دین منی

می‌زد اندر آفتابش او به خار / او احد می‌گفت بهر افتخار

تا که صدیق آن طرف بر می‌گذشت / آن احد گفتن به گوش او برفت

چشم او پر آب شد دل پر عنا / زآن احد می‌یافت بوی آشنا

بعد از آن خلوت بدیدش پند داد / کز جهودان خفیه می‌دار اعتقاد

عالم السر است پنهان‌دار کام / گفت کردم توبه پیشت ای همام

روز دیگر از پگه صدیق تفت / آن طرف از بهر کاری می‌برفت

باز احد بشنید و ضرب زخم خار / بر فروزید از دلش سوز و شرار

باز پندش داد باز او توبه کرد / عشق آمد توبه او را بخورد

توبه کردن زین نمط بسیار شد / عاقبت از توبه او بیزار شد

فاش کرد اسپرد تن را در بلا / کای محمد ای عدو توبه‌ها

ای تن من وی رگ من پر زتو / توبه را گنجا کجا باشد در او

توبه را زین پس زدل بیرون کنم / از حیات خلد توبه چون کنم

عشق قهارست و من مقهور عشق / چون قمر روشن شدم از نور عشق

برگ کاهم پیش توای تندباد / من چه دانم در کجا خواهم فتاد

گر هلالم گر بلالم می‌دوم / مقتدی بر آفتابت می‌شوم

ماه را با زفتی و زاری چه کار / در پی خورشید پوید سایه‌وار

مثنوی – دفتر ششم – ص 1101 – ابیات 891 تا 908

باری در یک نگاه کپسولی و موجز به مطالب فوق می‌توانیم بگوئیم که نشر مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی جنبشی و سیاسی جنبش پیشگان مستضعفین ایران در طول 13 سال گذشته (از خرداد 88 الی الان) در ادامه حرکت گذشته آرمان مستضعفین ایران از آنجا که تکیه محوری بر درس آموزی تطبیقی بر نهج‌البلاغه و در کادر آن بر علی‌شناسی داشته است:

اولاً در عرصه مبارزه نظری ایدئولوژیک و در راستای بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی در شرایط فعلی در ادامه راه معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی پیوسته و علی الدوام بر این اعتقاد بوده و هست که «تنها توسط شناخت تطبیقی نهج‌البلاغه و علی‌شناسی تطبیقی است که ما می‌توانیم در مبارزه با تشیع حکومتی و تشیع دگماتیست فقاهتی و تشیع دگماتیست روایتی و زیارتی و ولایتی حاکم بر جامعه بزرگ ایران (که مدت 43 سال است فرهنگ و سیاست و اخلاق و روابط اجتماعی جامعه ایران را به انحطاط تمام عیار کشانیده است) به صورت ایجابی نظری و تئوریک تطبیقی (نه سلبی صرف) برخورد نمائیم» زیرا بی‌شک اگر «با رویکرد تطبیقی به شناخت نهج‌البلاغه و حرکت اجتماعی و سیاسی و مکتبی امام علی در سه فرایند زندگی واقعی او دست پیدا بکنیم، می‌توانیم به این حقیقت برسیم که بین تشیع علوی علی و نهج‌البلاغه علی با تشیع فقاهتی و حکومتی و ولایتی و روایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 43 سال گذشته و حوزه‌های دگماتیست فقاهتی در هزار سال گذشته دیوار چین وجود دارد». البته تنها از این مسیر است که ما می‌توانیم «بین اسلام و تشیع دینامیک جنبشی (که بر پایه جنبش‌های سه مؤلفه رهائی‌بخش و عدالت‌خواهانه و حق‌طلبانه استوار می‌باشد) با اسلام و تشیع دگماتیست فقاهتی و حکومتی و روایتی و زیارتی و شفاعتی و بین عاشورای جنبشی با عاشورای حکومتی مرزبندی همه جانبه تئوریک و نظری و ایدئولوژیک ایجاد بکنیم.»

ثانیاً تنها و تنها توسط فهم و شناخت «عرفان تطبیقی امام علی و نهج‌البلاغه بر پایه تجربه دینی دو مؤلفه‌ای نفسانی – اجتماعی (نه تجربه باطنی صوفیانه تک مؤلفه‌ای) و پراتیک سه مؤلفه‌ای استوار بر عبادت و کار و مبارزه سیاسی – اجتماعی است که ما می‌توانیم عرفان دگماتیست صوفیانه اشعری‌گری (دنیاگریز جامعه‌ستیز و فردگرا و اختیارستیزی) که در طول نیم قرن گذشته توسط حلقه حسین حاج فرج (معروف به عبدالکریم سروش) در راستای شریعتی‌زدائی کردن جامعه بزرگ ایران و اندیشه نسل جوان پیوسته و علی الدوام در داخل و خارج کشور بر آن تبلیغ کرده و می‌کنند به صورت نظری و تئوریک به چالش همه جانبه بکشیم» چرا که بزرگترین آفتی که اسلام دگماتیست صوفیانه اشعری‌گری فردگرا و دنیاستیز و جامعه‌گریز و اختیارستیز مورد تبلیغ حسین حاج فرج در طول نیم قرن گذشته برای جامعه بزرگ ایران به همراه داشته است «بی‌تفاوتی ایدئولوژیکی نسبت به مسئولیت‌های اجتماعی و سیاسی جامعه بوده است». همان اصل و محوری که «معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی به عنوان اصل محوری بازسازی عملی (نجات جوامع مسلمین) بر پایه بازسازی تطبیقی نظری اسلام یا نجات اسلام قبل از مسلمین بر آن تکیه می‌کردند.»

یادآوری می‌کنیم که حسین حاج فرج در این شرایط در کادر همان اسلام دگماتیست صوفیانه اشعری‌گری (فردگرا و اختیارستیز و جامعه‌گریز و دنیاستیز) خود حتی وحی نبوی پیامبر اسلام را (که به قول علامه محمد اقبال لاهوری در بازسازی فکر دینی در اسلام فصل پنجم – روح فرهنگ و تمدن اسلامی – ص 143 – سطر 8 به بعد «پیامبر اسلام با همین وحی نبوی بود که در جریان زمان و تاریخ بشر وارد شد تا توسط همین وحی نبوی جریان تاریخ بشر را تحت ضبط درآورد و از این راه جهان تازه‌ای برای بشریت همراه با کمال مطلوب‌ها خلق کند و کاملاً جهان بشری را تغییر بدهد.») به صورت خواب‌نامه فردی و در خدمت رویکرد اقتدارگرایانه پیامبر اسلام تعریف و تبیین می‌نماید. بر این مطلب بیافزائیم که هدف حسین حاج فرج از این کار بسترسازی ایدئولوژیک برای نهادینه کردن مؤلفه‌های مختلف لیبرالیسم از لیبرالیسم اجتماعی و اخلاقی تا لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در جامعه ایران می‌باشد. البته در تحلیل نهائی باید داوری کنیم که پس از نیم قرن تلاش او و هم (و هم مسلکانش از سید حسین نصر تا داریوش شایگان) هم در پروژه شریعتی‌زدائی کردن جامعه ایران و هم در پروژه لیبرالیزه کردن فلسفی و اخلاقی و ایدئولوژیکی برای بسترسازی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و هم حتی در پروژه نهادینه کردن نظری اسلام دگماتیست فردگرا و جامعه‌گریز و اختیارستیز و دنیاگریز صوفیانه اشعری‌گری در جامعه ایران دچار شکست فاحش شده‌اند.

 

ادامه دارد