جنبشهای دموکراتیک خلق عرب در آینه
جنبش اجتماعی - دموکراتیک خلق ایران
- جنبش دموکراتیک خلق عرب جنبشها یا جنبش؟
گرچه جنبش دموکراتیک خلق عرب سومین ماه اعتلای خود را پشت سر میگذارد، ولی آنچنان کوران آتشفشان این جنبش آتشین میباشد که مواد مذاب خروجی از این دهانه به صورت شعلههای آتش در هم تنیدهاند که به قول عبدالرحمن ابن خلدون تونسی در مقدمه کتاب العبر، تشخیص و جداسازی جریانهای مختلف جنبش دموکراتیک خلق کاری بس سخت و مشکل میباشد. ولی از آنجائیکه جنبش خلق عرب در آغاز از یک آبشخور دموکراتیک سر بلند کرد و در بستر سیلان زمانی این جنبش به صورت جنبشهای منطقهائی صورت کنکریت به خود گرفت و از شکل بندی واحد اولیه خود خارج شد و برحسب خود ویژگیهای منطقهائی و محیطی این جنبش عام دموکراتیک صورت کنکریت و مشخصی به خود گرفت برای شناخت آن نیازمند توجه و تحلیل های مشخصی است که در کانتکس آن شناخت عام اولیه باید صورت گیرد. بدین ترتیب است که اگرچه محتوای جنبش خلق عرب در تمامی کشورهای عربی صورت واحدی دارد که آن صورت واحد عبارت است از مضمون دموکراتیک این جنبشها، اما شکل بندی این جنبشها متفاوت میباشند و در هر کشوری بر حسب خود ویژگیهای بر خورد رژیمهای ضد دموکراتیک با این جنبش شکل جنبش متفاوت گردیده است.
در کشوری مثل تونس که سر سلسله جنبان جنبش دموکراتیک خلق عرب میباشد. به موازات اعتلای جنبش دموکراتیک خلق تونس بن علی دیکتاتور توتالیتر سر سپرده تونس پا به فرار گذاشت و به عربستان پناهنده شد. در کشور دیگری مثل مصر حسنی مبارک پس از اینکه دریافت که مقاومت او در برابر جنبش دموکراتیک مردم مصر ره آوردی برای او ندارد، کوشید با جایگزین کردن ارتش بجای خود راه مفری برای خود دست و پا کند. اما در کشور دیگری مثل لیبی از آنجائیکه قذافی حاضر به کنار گیری از قدرت که خواسته اولیه مردم لیبی بود، نشد و تصمیم به مقاومت در برابر مردم گرفت. حاصل آن شد که جنبش غیر آنتاگونیستی مردم به علت برخورد قهرآمیز دیکتاتور لیبی در یک حرکت واکنشی مضمون قهرآمیز به خود بگیرد. که قهرآمیز شدن مبارزه دموکراتیک مردم لیبی باعث گردید تا مبارزه دموکراتیک مردم لیبی بدل به جنگ داخلی در لیبی شود. که جنگ داخلی بهترین بستری شد تا امپریالیسم جهان خوار غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا شرایط را جهت مداخله امپریالیستی در این کشور مهیا ببیند. اما تجاوز امپریالیستی غرب به سرکردگی امپریالیسم جهان خوار آمریکا در لیبی بر عکس ادعای خود که مدعی بودند در جهت حمایت جنبش دموکراتیک مردم و مقابله با سرکوب هوائی قذافی میباشد، از همان آغاز در راستای استراتژی بالکانیزه کردن یا تجزیه لیبی آنجام گرفت تا توسط آن بتوانند بزرگترین کشور نفت خیز افریقا را تجزیه نمایند. تا با تجزیه و کوچک کردن کشور لیبی و تبدیل کردن آن به شیخ نشین های وابسته عرب زمینه هرچه وابسته کردن این حاکمیتها هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ نظامی فراهم کنند.
با این استراتژی بالکانیزه کردن یا تجزیه کشورهای بزرگ عربی آنچنانکه در سه ماه قبل در سودان به آنجام رسانیدند و سودان بزرگترین کشور افریقا را تجزیه کردند، شرایط برای ایجاد خاور میانه جدید که خاورمیانهائی خاموش و وابسته با سرکردگی کشور اسرائیل میباشد فراهم کنند. به این دلیل بود که امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در حمله بر پایه استراتژی بالکانیزه کردن کوشیدند که شرایطی فراهم کنند که در جنگ داخلی لیبی تعادل بین دو طرف جنبش و ارتش قذافی ایجاد گردد تا هیچکدام از دو طرف توان آن را پیدا نکنند که بر جناح دیگری مسلط شوند و بر کشور یکپارچه لیبی حاکم گردند در این رابطه هر زمان که احساس میکردند که ارتش قذافی بر علیه مواضع جنبش در حال پیش روی میباشد ارتش قذافی را سرکوب میکردند و هر زمانی که احساس میکردند جنبش مردمی در حال پیش روی است یا در برابر ارتش قذافی عقب نشینی میکردند و یا حتی به بمباران جنبش مردمی میپرداختند و از حمایت لجستیکی این جنبش دست بر میداشتند و به این ترتیب بود که سهم مردم لیبی از این جنبش دموکراتیک به علت دخالت امپریالیستها و به علت سرکوب قهرآمیز قذافی یک جنگ داخلی فرسایشی گردید. که جز کشت و کشتار این مردم محروم با آیندهائی تاریک ره آوردی تاکنون نداشته استو اگر رهبران جنبش دموکراتیک لیبی به خود نیایند و در برابر تجاوز امپریالیستی جهانخواران مانند تجاوز ارتش ضد خلقی قذافی قد علم نکنند این جنگ داخلی لیبی حاصلی جز تجزیه لیبی و پیروزی استراتژی جهانخواران غرب نخواهد داشت. تنها راه نجات جنبش دموکراتیک مردم لیبی در این شرایط قیام در برابر امپریالیستها به موازات نبرد با قذافی است تا توسط آن جلو تجزیه کشور لیبی بگیرند تجزیه کشور لیبی جز در خدمت جهان خوران غرب هیچ دستاوردی برای مردم لیبی نخواهد داشت.
آنچنانکه تجزیه سودان جز در خدمت امپریالیستها هیچ ره آوردی برای ملت محروم سودان اعم از خلق جنوب سودان و خلق عرب سودان نداشته است و تجزیه عراق به سه بلوک اقلیم کردستان در شمال و اقلیم شیعیان در جنوب و اقلیم سنیها در مرکز هیچ دستاوردی تا کنون جز تجزیه کشور قدرتمند عراق نداشته است و تقسیم کشور فلسطین بدو کشور غرب رود اردن و نوار غزه جز ضعیف شدن جنبش مردم فلسطین هیچ دستاورد جدیدی برای ملت فلسطین نداشته است و اما در خصوص کشور سوریه جنبش دموکراتیک خلق سوریه به علت سرکوب قهرآمیز و قتل عام مردم توسط حزب بعث سوریه به سرکردگی بشار اسد بر عکس جنبش دموکراتیک خلق لیبی، اگرچه ارتش و پلیس و سازمان ضد اطلاعات بشار اسد با ترور و سرکوب قهرآمیز سعی میکرد مانند قذافی جنبش دموکراتیک مردم سوریه را به حرکت واکنشی قهرآمیز وادار سازد، تا با شعله ور شدن جنگ داخلی و تبلیغات شبانه روزی حزب بعث سوریه میکوشیدند تا جنبش خلق سوریه را مولود تحریکات اسرائیل و جریان سعد حریری لبنان بنامند تا شرایط برای سرکوب تمام عیار آنها آماده گردد. ولی به علت رشد سیاسی مردم سوریه بر عکس مردم لیبی این جنبش در کانتکس همان صورت دموکراتیک و غیر قهرآمیز خود پیش رفت. تا آنجا که حزب بعث سوریه به سرکردگی بشار اسد در برابر اعتلای اصولی جنبش دموکراتیک مردم سوریه مجبور به عقب نشینی شد هرچند این محصول برای خلق عرب سوریه به بهای گزافی تمام شد و بارها از طرف ارتش و پلیس و سازمان ضد اطلاعات بشار اسد قتل و عام شدند. ولی این دستاورد بزرگ ارزش اینهمه فداکاری را داشت. به طوری که دیکتاتور سوریه مجبور شد حالت فوق العاده را پس از چهل سال در سوریه لغو کند و دادگاههای ضد خلقی را برچیند و شرایط سیاسی و اجتماعی برای نفس کشیدن سیاسی مردم فراهم شود. و شرایط برای این اصل لایتغیر تاریخ فراهم گردد که توبه گرگ فقط مرگ است. و نظامهای دیکتاتوری امثال حزب بعث سوریه و خانواده اسد جز با مرگ و نابودی اصلاح پذیر نیستند. و اگر جنبش دموکراتیک مردم سوریه تا سرنگونی نظام بعث حاکم بر سوریه پیش نروند، دو باره پس از مدتی که آب ها از آسیاب افتاد این نظام ضد خلقی تمامی دستاوردهای حاصل شده را بر باد خواهد داد. به این ترتیب است که جنبش خلق سوریه در یک شرایط استراتژیک به سر میبرد که حیات آینده آن در گرو:
اولا دموکراتیک و غیر قهرآمیز کردن مبارزه این جنبش میباشد.
در ثانی تداوم این جنبش و فراگیر کردن آن در کانتکس یک مبارزه غیر قهرآمیز و دموکراتیک است.
در ثالث کسب دستاوردهای مرحله بندی شده آن که در مرحله اول سقوط حزب بعث سوریه به رهبری بشار اسد میباشد است. اما در خصوص جنبش دموکراتیک مردم بحرین به علت دخالت مستقیم و غیر مستقیم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حمایت از جناح شیعیان بحرین جنبش دموکراتیک مردم بحرین بدل به یک جنبش فرقهائی شد ه است که تنها شیعیان در آن شرکت دارند و تودههای سنی که در آغاز هم دوش مردم شیعه بر علیه آل خلیفه مبارزه دموکراتیک میکردند. دست از بازیگری بر داشته و به تماشاگری مبارزه شیعیان با آل خلیفه نشستهاند. که حاصل آن شده که مردم سنی مذهب بحرین رفته رفته به موازات فرقهائی شدن این جنبش برعکس مراحل اولیه جنبش خود را کنار کشیده اند که این موضوع دقیقا اجرای همان سناریوئی بود که آل خلیفه و شورای هماهنگی خلیج و حامیان امپریالیستی آنها برای جنبش دموکراتیک خلق بحرین از قبل ترسیم کرده بودند. که ماحصل آن این شد که به موازات آنکه رژیم ضد خلقی حاکم بر بحرین موفق گردید تا جنبش دموکراتیک مردم بحرین را بدل به یک جنبش فرقهائی بکند، شرایط برای سرکوب این جنبش آماده گردید. که با دعوت از ارتش کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و در راس آنها ارتش ضد خلقی عربستان به تار و مار و قتل عام شیعیان بحرین پرداختند. که حاصله همه اینها آن شد که جنبش دموکراتیک خلق بحرین در ورطه فرقه گرائی به گل بنشیند و تنها راه نجات این جنبش به گل نشسته در این شرایط آن است که از ورطه فرقه گرائی خارج شود و به آبشخور اولیه خود که همان جنبش دموکراتیک خلق بحرین میباشد باز گردد و با مرزبندی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران به مرحله دموکراتیک قبلی خود بازگشت نماید و در کنار خلق سنی عرب بحرین به مبارزه با نظام فاسد و ضد مردمی بحرین بپردازد. البته بدون بر خورد قهرآمیز و با همان شیوه دموکراتیکی که تا کنون داشته است و گر نه اگر جنبش خلق بحرین از این ورطه فرقه گرائی خارج نشود و به مرحله دموکراتیک قبلی خود باز گشت نکند مرگ او محتوم خواهد بود. اما در خصوص جنبش دموکراتیک خلق یمن از آنجائیکه رژیم ضد خلقی حاکم بر یمن به رهبری عبدالله صالح سعی میکند به تاسی و تقلید از قذافی با سرکوب قهرآمیز و قتل و عام یمن جنبش دموکراتیک خلق یمن را وادار به برخورد عکس العملی و قهرآمیز بکند.
ولی هشیاری رهبران و تودههای یمن مانع از اجرای این سناریوی ارتش ضد خلقی عبدالله صالح گردید به این ترتیب بود که این جنبش به بهای قتل و عامها همراه با مقاومت دموکراتیک خود بر علیه رژیم ضد خلقی عبد الله صالح مبارزه دموکراتیک خود را ادامه دهد. تا بالاخره این رژیم جنایتکار ضد مردمی را وادار به عقب نشینی بکند البته بعد از تمامی حمایتهای که از جانب کشورهای همکاری خلیج و طرفداران امپریالیستی غرب که از او میشود بهر حال جنبش دموکراتیک خلق یمن اگر چه تاکنون توانسته است تا اینجا به صورت دموکراتیک و حساب شده و هدفمند پیش بیاید باید به این نکته توجه داشته باشد که هنوز در مراحل اولیه راه میباشد لذا نباید این جنبش به این حداقل دستاورد خود مغرور گردد و راه را نیمه تمام رها کند چراکه تمامی این دستاوردهایش بر باد خواهد رفت رهبران جنبش دموکراتیک خلق یمن به همراه خلق هشیار و به پا خواسته یمن باید به این نکته اساسی توجه داشته باشند که اگر این پیروزی خود را ادامه ندهند تمامی دستاوردهای آنها بر باد خواهد رفت.
البته در کانتکس همین روش دموکراتیکی که تا کنون داشتهاند و اما در خصوص مبارزه دموکراتیک خلق عراق باید به شرایط تاریخی این مردم از بعد از تجاوز امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا به کشور قدرتمند عراق که به بهای قتل عام میلیونها نفر و آواره شدن میلیونها نفر و... تا کنون تمام شده است و حاصل سیاسی و نظامی و اقتصادی این تجاوز ضد خلقی امپریالیستی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بالکانیزه شدن عراق و تجزیه کشور آن به سه ایالت شمال کردستان و مرکز تسنن و جنوب شیعه و حاکمیت یک رژیم ضد خلقی و سر سپرده مالکی و یک اقتصاد ویران وابسته به واردات غرب و تولید کننده نفت برای غرب همراه با پایگاههای سیاسی و نظامی مستقر در عراق میباشد که امپریالیسم جنایتکار آمریکا توسط فرقهائی کردن جغرافیا و دستگاه سیاست و فرهنگ و مدیریت این کشور، راه سلطه بر این کشور را هموار میسازد. لذا در این رابطه خلق عراق از بعد از فراگیر شدن جنبش دموکراتیک خلق عرب در طول سه ماهه گذشته نخستین سوالی که در سر راه خود قرار داد. این بود که آیا این دستاوردهای غیر دموکراتیک و تجویز شده از جانب امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا حاصل آن همه بهای سنگینی بوده است که در طول مبارزات گذشته این خلق با این بهای سنگین به آنجام رسانده است؟
در پاسخ به این سوال تاریخی بود که خلق عرب عراق در پیوند با جنبش دموکراتیک خلق عرب قیام کرد و با مبارزه دموکراتیک خود حکومت دیکتاتوری مالکی و رژیم ضد خلقی و فرقه گرای حاکم بر کشور عراق و نظام جغرافیائی بالکانیزه تحمیل شده بر مردم عراق توسط امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا را به چالش کشید هر چند این مبارزه دموکراتیک خلق عراق با سرکوب قهرآمیز و قتل عام رژیم ضد خلقی حاکم بر کشور عراق برای مردم عراق به بهای گزافی تا کنون تمام شده است. ولی این بهای گزاف در چنین شرایطی میبایست از طرف مردم عراق برای سرنگونی این نظام فرقهائی فاسد داده شود. تا در این تند پیچ تاریخ خلق عراق ملت عراق بتواند مانند دیگر کشورهای عربی همسایه در برابر این انبوه کشته و در بدری و آواره گی و ویرانی دستاوردهای دموکراتیکی برای نسل فردای عراق بدست آورند. به همین دلیل بود که جنبش دموکراتیک در دیگر کشورهای عربی به صورت مخفی و آشکارا ادامه پیدا کرده است و تا این تاریخ حتی برای لحظهائی هم این جنبش فراگیر جهان عرب خاموش نشده است. بلکه بالعکس در طول این سه ماهه این جنبش دائما فعال و فعالتر شده است و روز بروز بر حد اعتلای آن افزوده میشود و میرود که جهان عرب را همراه با دستاوردهای دموکراتیک خود برای همیشه از شر نظامهای فاسد و وابسته و توتالیتر ضد خلقی حاکم بر خود نجات دهد. البته اگر این جنبش همراه با مضمون دموکراتیک خود ادامه پیدا کند و دچار رکود و خمود و انحراف تاکتیکی و استراتژیکی نگردد و دسیسهها و سناریو های ارتجاعی خارجی و منطقهائی در آن تاثیر نکند آنجام این مقصود برای خلق عرب شدنی است .
- 2. جنبش دموکراتیک خلق عرب در آینه جنبش دموکراتیک خلق ایران:
بر پایه آنچه که فوقاً در خصوص جنبش دموکراتیک کشورهای عربی مطرح کردیم اگر بخواهیم مشخصات کنکریت جنبشهای دموکراتیک کشورهای عربی را آرایشی تئوریک بدهیم می توانیم در یک تقسیم بندی تئوریک جنبش دموکراتیک خلق عرب را در طول سه ماهه گذشته به چهار شاخه:
الف - جنبشهای دموکراتیک کوتاه مدت کشورهای عربی
ب - جنبشهای دموکراتیک میان مدت کشورهای عربی
ج - جنبشهای دموکراتیک دراز مدت کشورهای عربی
د – جنبشهای دموکراتیک منحرف شده کشورهای عربی تقسیم کرد.
الف - جنبشهای دموکراتیک کوتاه مدت کشورهای عربی:
در خصوص جنبشهای دموکراتیک کوتاه مدت کشورهای عربی مقصود از این جنبشها اشاره به جنبش دموکراتیک مردم تونس و مصر میباشد که در مدتی کوتاه توانستند به شعار حداقلی خود که سقوط دیکتاتوری حاکم بر خودشان بود دست پیدا کنند اما آنچه به عنوان افت این دسته از جنبشهای دموکراتیک خلق عرب را تهدید میکند استراتژیک شدن شعار حداقلی آنها میباشد آنچنان افتی که در سال 57 پس از آن انقلاب فقاهتی 22 بهمن دامن جنبش دموکراتیک مردم ما را گرفت و ملت ایران به علت خلاء رهبری پیشتاز چنین پنداشتند که شعار حداقلی او که سقوط شاه بوده است شعار حداکثری و استراتژیک او میباشد در نتیجه پس از سقوط حکومت پهلوی و فرار شاه این دستاورد حداقلی را حداکثر پنداشت لذا با پایان اعلام کردن مبارزه دست آورد فوق را تحویل آن غاصبانی داد که با خر و خرجین خود جهت مصادره انقلاب خود را آماده کرده بودند داد و خود به زندگی عادی قبلی خود بر گشت و همین امر سبب شد تا از راه رسیدگان غارتگر میوه چین درخت جنبش دموکراتیک تودههای ما شوند همین موضوع امروز جنبش دموکراتیک کوتاه مدت خلق تونس و مصر و... تهدید میکند و لذا اگر به خود نیایند و استمرار مبارزه دموکراتیک خود را در راستای تعیین اهداف مرحلهائی بعدی خود دنبال نکنند این امر باعث میگردد تا تمامی دستاوردهای حداقلی آنها مانند ملت ایران دچار افت سازد مراحل دموکراتیکی که جنبش کوتاه مدت دموکراتیک خلق عرب در راه دارد پس از سقوط نظامهای توتالیتر حاکم بر خود عبارتند از:
ایجاد فضای دموکراتیک بر پایه حقوق دموکراتیک در جامعه خود که مبانی این حقوق دموکراتیک عبارتند از:
- حق آزادی بیان
- حق آزادی قلم و مطبوعات
- حق انتخاب سرنوشت و تعیین حاکمیت سیاسی بر سرنوشت خود
- حق مبارزه دموکراتیک به صورت آزاد و علنی در کانتکس تظاهرات و اعتصابات و شوراها و مبارزات سندیکالیستی.
- حق عزل حاکمین سیاسی بر سرنوشت اجتماعی خود
- حق انتقاد و اعتراض و نقد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و طبقاتی حاکمین سیاسی
پس از استقرار این حقوق دموکراتیک در جامعه است که شرایط برای کسب حقوق سوسیالیستی در مرحله حداکثری خلق عرب آماده میشود که این حقوق سوسیالیستی حداکثری که در کانتکس همان حقوق دموکراتیک فوقاً گفته شده تحقق پیدا میکند و پس از کسب آن حقوق بدست میاید عبارتند از:
- حق نفی استثمار بر کار خود و توان بهره وری کامل از ارزش کار خود در جامعه
- حق نفی آپارتاید جنسی و آپارتاید نژادی و آپارتاید طبقاتی در عرصه کار و تلاش روزمره
- حق توان اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف در جامعه خود به موازات نابود کردن نظام سرمایه داری
و بدین ترتیب خواهد بود که برعکس آنچه که مارکوزه میگوید که آینده تاریخ هر گز بیمه پذیر نمیباشد و تاریخ شرکت بیمه نیست بدین ترتیب تاریخ شرکت بیمه میشود و آینده این جنبش دموکراتیک کوتاه خلق عرب بیمه میگردد.
ب - جنبش دموکراتیک میان مدت خلق عرب: مقصود از جنبشهای میان مدت خلق عرب اشاره به آن دسته از جنبش هائی است که مانند جنبش خلق سوریه و جنبش خلق یمن میباشد که بر پایه جنبش دموکراتیک مردم این کشورها اگرچه هنوز مانند کشورهای تونس و مصر رژیمهای ضد خلقی و توتالیتر حاکم بر آنها ساقط نشده است ولی به علت اعتلای جنبش این رژیمهای ضد مردمی در این کشورها مجبور به عقب نشینی مرحلهائی شدهاند و سکان نظامهای ضد مردمی آنها به لرزه در آمده است و میرود تا برپایه این عقب نشینی های مرحلهائی سقوط نهائی این دیکتاتورها مانند تونس و مصر رقم بخورد لذا به همین دلیل ما این گونه جنبشهای دموکراتیک خلق عرب را جنبشهای میان مدت نامیدیم و آفتی که این گونه جنبشها را تهدید میکند بسیار بیش از آفت هائی است که جنبشهای دموکراتیک کوتاه مدت جهان عرب تهدید میکند که در این رابطه برای مشخص کردن افت این دسته از جنبشهای دموکراتیک میان مدت خلق عرب باید به:
- فرقه گرائی
- آنتاگونیسم
- بالکانیزه
- سکتاریسم
- رکود و خمود و یاس
اشاره کنیم که برای شرح هریک از این پنج افت باید به تشریح آفت هائی بپردازیم که امروز بخش چهارم جنبشهای دموکراتیک جهان عرب که همان جنبشهای دموکراتیک به انحراف کشیده شده میباشند گرفتار آن هستند که دو کشور لیبی و بحرین آنچنانکه فوقاً اشاره کردیم پارادیم کیس این گونه از انحرافها و این گونه از آفتها میباشند که آنچنانکه فوقاً گفتیم آفت هائی که این دو جنبش دموکراتیک به گل نشانده است عبارتند از:
- گرفتار بالکانیزه شدن
- گرفتار آنتاگونیست شدن
- گرفتار سکتاریست و فرقه گرائی شدن
- تاریک شدن اینه این جنبشها میباشد.
ج - جنبشهای دموکراتیک دراز مدت خلق عرب:
مقصود از جنبشهای دموکراتیک دراز مدت خلق عرب اشاره به آن دسته از جنبشهای دموکراتیک کشورهای عربی میباشد که مانند عراق و عربستان و اردن به علت خودویژگی های رژیمهای توتالیتری که بر این کشورها حاکم است نه مانند کشورهای تونس و مصر به موازات اعتلای جنبش دموکراتیک مردم سردمداران توتالیتر این رژیمها فرار را بر قرار ترجیح میدهند و نه مانند کشورهای سوریه و یمن که اعتلای جنبش دموکراتیک مردم در این کشورهای عربی به حدی فراگیر است که بالاخره هرچند رژیمهای توتالیتر حاکم بر آنها کوشیدند توسط قتل و عام و نسل کشی به تاسی از قذافی جنبش تودهها را به عکس العمل قهرآمیز و آنتاگونیستی وادارند تا توسط آن شرایط برای سرکوب همه جانبه و به رکود و خمود کشانیدن آنها فراهم کنند اما نتوانستند و در این امر شکست خوردند و بالاخره جنبش دموکراتیک مردم سوریه و یمن بدون آنکه به آنتاگونیست کشیده شود و بدون آنکه به رکود و خمود گرفتار گردد با اعتلای خویش رژیمهای توتالیتر حاکم بر این کشورها را مجبور به عقب نشینی مرحلهائی تا مرحله سقوط کرده است اما در این کشورها (عراق و عربستان و اردن و...) از یک طرف به علت مشروعیت غیر مردمی و کاذبی که این نظامهای توتالیتر توسط مشروعیت مذهبی مانند عربستان و مشروعیت فرقهائی مانند عراق و لبنان و مشروعیت سنتی مانند پادشاهی اردن که برای خود ایجاد کردهاند و از طرف دیگر به علت اوج اختناق و خفقان و سرکوبی که در این کشورها حاکم میباشد رژیمهای توتالیتر حاکم بر این کشورها را در سرکوب موقتی جنبشهای دموکراتیک مردم کشور خود برای کوتاه مدت توانا ساخته است لذا در این رابطه است که مبارزه دموکراتیک در اینگونه کشورها پیچیدگیهای خاصی به خود گرفته است که همین امر باعث شده است تا مبارزه دموکراتیک آنها دراز مدت گردد البته آفت هائی که این دسته از مبارزه دموکراتیک خلق عرب ممکن است گرفتار آن شود عبارتند از:
1 - رکود مرحله ائی: مانند آنچه که در رابطه با جنبش دموکراتیک مردم کشور خودمان در جنبش دموکراتیک خرداد ماه 88 شاهد آن بودیم زیرا در جنبش اجتماعی خرداد ماه سال 88 کشور ما که از بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 شکل گرفت و از روز 23 خرداد ماه 88 رو به اعتلا گذاشت ولی به موازات سرکوب فراگیر و نسل کشی و جو پلیسی/نظامی و خفقانی که از بعد کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88توسط رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم بر ایران که از بعد از نماز جمعه 29 خرداد 88 به فرمان مقام عظمای مطلقه فقاهتی بر کشورمان حاکم گردید (اگرچه در مراحل اولیه در مقطع 23 تا 30 خرداد ماه سال 88 به علت فضای مناسب اولیه بعد از کودتای انتخاباتی جنبش دموکراتیک مردم ایران در شهرهای بزرگ و به ویژه تهران فرایندی اعتلائی داشت که اوج این اعتلا را باید در راه پیمائی 25 خرداد سال 88 در تهران مشاهده کنیم که بدون هیچگونه فراخوانی و بدون هیچگونه تمهیداتی بیش از پنج میلیون نفر در تهران در خیابان آزادی و انقلاب از میدان امام حسین تا میدان آزادی با تظاهرات آرام ضمن محکوم کردن کودتای انتخاباتی 22 خرداد ماه 88 نفی استبداد حاکم را فریاد زدند) جنبش رو به اعتلای دموکراتیک خلق ایران گرفتار یک روند مارپیچی شد که تاکنون این روند مارپیچی بین اعتلا و رکود ادامه دارد در همین رابطه در خصوص جنبشهای دراز مدت دموکراتیک کشورهای عراق و عربستان و اردن و لبنان و... جهان عرب در چنین شرایطی مهمترین افتی که ممکن است این جنبشها را تهدید کند همین گرفتار شدن در فرایند مارپیچی رکود و اعتلا میباشد که تنها عاملی که باعث شکل گیری این افت در جنبش اجتماعی ایران بعد از 29 خرداد ماه 88 تا کنون شده است محدودیت منطقهائی اعتلای جنبش دموکراتیک مردم ایران است چراکه اگر جنبش دموکراتیک اجتماعی خرداد ماه سال 88 خلق ایران تنها محدود به شهرهای بزرگ نمیشد و مانند کشورهای سوریه و یمن میتوانست به پائین قاعده هرم اجتماعی مردم ایران در شهرهای درجه دوم و سوم و حتی روستاهای ایران مانند جنبش اجتماعی و دموکراتیک 22بهمن 57 گسترش پیدا کند قطعا نه تنها رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران توان سرکوب قهرآمیز آن را پیدا نمیکرد بلکه بالعکس آن میشد که در جنبش 22 بهمن 57 شاهد آن بودیم بنا براین بزرگترین عاملی که باعث گردید تا جنبش دموکراتیک مردم ایران در خرداد ماه 88 سرکوب گردد محدودیت جغرافیائی عرصه اعتلای این جنبش دموکراتیک مردم بود و این بزرگترین دستاورد دو سال تجربه جنبش دموکراتیک خلق ما میباشد که در کوران قتل و عام و کشت و کشتار و زندانها و... به کف آورد که رمز موفقیت جنبشهای دموکراتیک برعکس جنبشهای قهرآمیز تنها در گستردگی جغرافیائی آن میباشد که توان سرکوب را از رژیمهای مطلق العنان و توتالیتر میگیرد یعنی تنها با تکیه بر جنبش هاتی دموکراتیک در شهرهای بزرگ نمیتوان رژیمهای توتالیتر را وادار به عقب نشینی کرد زیرا آنچنانکه داود رئیس جمهور اسبق افغانستان میگفت حکومتهای توتالیتر هرگز مقهور زور نمیشوند مگر اینکه زور پر زور شود تنها عاملی که زور تودهها در مقابله با رژیمهای توتالیتر در عرصه جنبشهای دموکراتیک پر زور میکند فقط و فقط گستردگی و فراگیری جنبش دموکراتیک تودهها است چراکه هرچند در 25 خرداد ماه 88 بدون هیچگونه فراخوانی به صورت خود جوش بیش از پنج میلیون نفر در خیابانهای آزادی و انقلاب از میدان آزادی تا میدان امام حسین اقدام به بزرگترین تظاهرات آرام دموکراتیک بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی در تاریخ ایران کردند و به صورت دموکراتیک کودتائی بودن حاصل انتخابات دولت دهم رژیم مطلقه فقاهتی فریاد زدند و به صورت رفراندمی خودجوش بطلان مشروعیتهای ساختگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر مردم ایران را اعلام کردند و ادعای مردمی بودن رژیم مطلقه فقاهتی را رسوا کردند و طلسم تمامی راه پیمائی های دولتی رژیم مطلقه فقاهتی که به بهای رعب و وحشت و تهدید و تطمیع و سازماندهیهای نظامی/پلیسی بر پا میکنند شکستند و نشان دادن که "إذا الشعب یوما أراد الحیاة - فلا بد أن یستجیب القدر – هنگامی که تودهها اراده آزادی بکنند هیچ مانعی یارای ایستادگی در برابر آنها را ندارد - شاعر تونسی - ابوالقاسم الشابی" ولی نباید این حقیقت را از نظر دور بداریم که این تظاهرات در این تاریخ فقط و فقط در تهران یا به صورت محدود تری در شهرستانهای بزرگی مثل اصفهان و شیراز و تبریز و... انجام گرفت و در همین زمان نه تنها در شهرستانهای درجه 2 و درجه 3 و روستاهای ایران هیچ خبری نبود حتی در شهرهای بزرگ مراکز استانهای دور افتادهائی مثل ایلام و بویر احمد و... هم هیچ خبری نبود و همین موضوع امکان سرکوب قهرآمیز و نسل کشی و بگیر و ببند و حاکم کردن جو خفقان پلیسی به رژیم مطلق العنان فقاهتی ایران از خرداد ماه 88 تا کنون داده است و گرنه اگر مانند سوریه و یمن و مصر و تونس و لیبی و... جنبش دموکراتیک خرداد ماه 88 ایران مانند بهمن ماه 57 به صورت فراگیر در می آمد راهی برای رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم بر ایران جز تسلیم و عقب نشینی مانند بشار اسد و بن علی و مبارک و عبدالله صالح باقی نمیماند و این درست و پیام بزرگی است برای رهبران جنبش اصلاحات و جنبش سبز ایران که در ارزیابی علل رکود جنبش اجتماعی تنها مؤلفه سرکوب و خفقان و بگیر و ببند و قتل و عام و حکومت نظامی/پلیسی رژیم مطلقه العنان فقاهتی حاکم بر ایران که مهم بوده عمده و مطلق نکنند بلکه مهمتر از این مؤلفه عاملی که باعث امکان انجام این امور برای رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم بر ایران شده است فراگیر نبودند جغرافیائی جنبش دموکراتیک خلق ایران است و در همین رابطه است که برای مقابله با این افت رهبری جنبش سبز و جنبش اصلاحات به موازات گسترش دامنه این جنبش دموکراتیک به برون مرزها (که در جای خود مهم است) باید در اندیشه فراگیر کردن دامنه گسترش جنبش دموکراتیک اجتماعی ایران مانند جنبش دموکراتیک سال 57 باشد چرا که تنها در آن زمان است که برای سردمداران رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم راهی جز تسلیم در برابر خواسته دموکراتیک مردم نمیماند.
2 - فرقهائی شدن: نظر به اینکه هم کشور عراق و هم کشور لبنان و هم کشور عربستان به لحاظ اکثریت و اقلیت شیعهائی که مانند بحرین دارند این وجود اقلیت و اکثریت شیعه زمینه دخالت رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم بر ایران و در نتیجه فرقهائی کردن این جنبشها را مهیا کرده است و از آنجائیکه به موازات فرقهائی شدن یا فرقهائی کردن جنبش دموکراتیک مردم این کشورها است که شرایط برای بالکانیزه شدن یا جنگ داخلی یا سرکوب این جنبشها توسط خود رژیمهای توتالیتر حاکم یا نیروهای متجاوز خارجی هم پالگی شان فراهم میشود که ماحصل همه اینها سرکوب و رکود جنبش دموکراتیک خلق عرب در این گونه کشورها میباشد لذا بزرگترین حقیقتی که هژمونی این جنبشها باید به آن توجه کنند اینکه به موازات فرقهائی شدن این جنبشها نه تنها سکتاریسم بر این جنبشها حاکم میگردد بلکه مهمتر از آن شرایط برای سرکوب و به رکود کشانیدن این جنبشها نیز آماده میگردد سوره قصص - آیه 4 - إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيعًا يسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيسْتَحْيي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ.
3 - بالکانیزه شدن یا تجزیه جغرافیائی این کشورها: از آنجائیکه پلن و نقشه امپریالیسم جهانی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در خصوص خاورمیانه جدید پس از سرنگونی حزب بعث عراق به سرکردگی صدام حسین و تجزیه جغرافیائی کشور قدرتمند عراق به سه اقلیم کردها در شمال و شیعیان در جنوب و سنیها در مرکز و از بعد از تجزیه کشور پهناور سودان بدو اقلیم سودان جنوبی و سودان شمالی و از زمان تجزیه کشور فلسطین به دو اقلیم غرب رود اردن و نوار غزه از آنجائی که در طرح نوین تقسیم باز تقسیم جهانی که از بعد از فرو پاشی بلوک شرق به سرکردگی امپریالیسم آمریکا صورت گرفته است مهمترین منطقهائی که به صورت یک نهاد نا آرام و پیوسته لرزان هژمونی امپریالیسم جهانی و هم پالگی اش صهیونیسم منطقه به چالش کشیده است منطقه خاورمیانه میباشد که هنوز به صورت یک استخوان لای زخم برای طرح نوین تک سوار امپریالیسم جهانی باقی مانده است و همین نهاد نا آرام منطقهائی خاورمیانه است که به لحاظ ارزش استراتژیک و سوق الجیشی و اقتصادی که دارد یعنی هم از زاویه منبع انرژی بودن آن برای غرب و هم به لحاظ بازار مصرف بودن برای کالاهای نظامی و اقتصادی امپریالیسم و هم به لحاظ ارزش ژئوپلتیکی و سیاسی نظامی که دارد باعث شده تا نا آرامی موجود در این منطقه کل جهان سرمایه داری را تحت تاثیر خود قرار دهد لذا در این رابطه است که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و هم پالگی اش صهیونیسم بین الملل پاشنه آشیل تثبیت هژمونی جهانی خود را در این رابطه ببیند و در همین رابطه است که برای اینکه بتواند این نهاد نارم را آرام و تثبیت کند تنها سناریوئی که کارساز میبیند بالکانیزه کردن این منطقه است لذا در اجرای این پروژه امپریالیسم آمریکا و هم پالگی اش صهیونیسم بین الملل از بعد از موفقیتش در عراق و سودان و فلسطین دست بکار شده است تا با تجزیه کشورهای قدرتمند منطقه مانند ایران و عربستان و سوریه و لیبی خاورمیانه جدیدی تحت رهبری کشور اسرائیل بر پا کند که حاصل این امر آن شده است که تمامی برنامه امروز امپریالیسم جهانی در لیبی در راستای تجزیه این کشور بر پایه سناریوی بالکانیزه کردن باشد و از بعد از لیبی طبیعی است که کشورهای قدرتمند و بزرگی مثل عربستان و سوریه و ایران و حتی اردن طعمههای بعدی امپریالیسم جهانی جهت بالکانیزه کردن و ایجاد کشورهای تجزیه شده کوچکی بجای آنها است چراکه برای امپریالیسم جهانی این امر به اثبات رسیده است که از یک طرف با پیروزی جنبش دموکراتیک در کشورهای بزرگ و قدرتمندی چون عراق و عربستان و ایران و سودان و لیبی و... امکان دست یابی به یک خاورمیانه بزرگ و آرام و تثبیت شده که هم بازار کالای امپریالیسم باشد و هم انبار کالاهای نظامی و هم منبع انرژی ذخیره شده وجود نخواهد داشت لذا یکی از آفت هائی که جنبش دموکراتیک دراز مدت کشورهای عربی مانند عراق و عربستان و حتی اردن و لبنان تهدید میکند همین سیاست بالکانیزه کردن منطقه و تجزیه این کشورها است .
4 - آنتاگونیست شدن شیوه مبارزه در این کشورها: از آنجائیکه سردمداران توتالیتر حاکم بر این کشورها در یافتهاند که یکی از شیوه هائی که میتواند از یک طرف بهای مبارزه با چنین رژیم هائی را بالا ببرد و از طرف دیگر باعث ایجاد محدودیتهای عملی برای مشارکت فراگیر تودهها در این مبارزه دموکراتیک شود قهرآمیز کردن یا آنتاگونیست کردن این مبارزات میباشد چراکه به موازات قهرآمیز شدن مبارزه از آنجائیکه مبارزه قهرآمیز برعکس مبارزه دموکراتیک (که جز به حضور فیزیکی تودهها و تشکیلات علنی یا نیمه مخفی مبتنی بر آن به چیز دیگری نیازمند نمیباشد) نیازمند به تمهیدات لجستیکی و تشکیلات صد در صد مخفی و غیر علنی و افزایش هزینه مبارزه میباشد این امر شرایط را از یکطرف جهت وابستگی اینگونه جنبشهای به کمکهای خارجی و از جمله نفوذ کشورهای امپریالیستی فراهم میکند (آنچنانکه امروز در لیبی شاهد آن هستیم که چگونه مبارزه قهرآمیز یعنی آنتاگونیست شدن شیوه مبارزه دموکراتیک مردم لیبی باعث گردیده تا به علت نیاز لجستیکی اینگونه مبارزه به سلاح خارجی جا برای نفوذ امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا در این مبارزه هموار گردد).
بنابراین در این شرایط جهت فراگیر کردن جنبش دموکراتیک تودهها تنها شیوه مبارزه تکیه بر شیوه دموکراتیک مبارزه میباشد و این تجربه بزرگی است که سازمان مجاهدین خلق در سال 60 از آن محروم بود و به خاطر نادیده گرفتن این قانون حیاتی مبارزه تودهها بود که باعث گردید تا سازمانی که در سال 58 و59 در عرصه مبارزه دموکراتیک خود توان بسیج و سازماندهی میلیونها ایرانی در سرتاسر خاک ایران از شهرهای بزرگ تا روستاهای دور افتاده ایران را داشت چنین خیال میکرد که در عرصه مبارزه قهرآمیز و مسلحانه هم از این چنین پتانسیلی برخوردار است به همین دلیل با چنین انتظار و تحلیلی به استقبال جنگ مسلحانه رفت ولی بزرگترین واقعیتی که بعد از آنتاگونیستی کردن تضاد خود با رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم با آن روبرو گردید اینکه یک مرتبه تودههای مردمی که در هرم قاعده اجتماعی ایران در بستر مبارزه دموکراتیک در سال 58و59 هوادار و سمپات این سازمان بودند با آنتاگونیست شدن مبارزه مجاهدین با رژیم مطلقه فقاهتی مثل برف آب شدن و در زمین فرو رفتن بطوریکه در مهرماه سال 60 که سازمان کوشید با طرح علنی و مسلحانه و قهرآمیز شعار مرگ بر رژیم را به متن جامعه ببرد آنچنان در سکتاریسم تودهائی گرفتار شد که رژیم مطلقه فقاهتی تقریبا تمامی نیروهای پیشگام به صحنه آمده مجاهدین را قتل عام کرد بطوریکه حتی سر و صدای مهندس مهدی بازرگان در اعتراض به این قتل عام نیروهای مجاهدین خلق در مهرماه سال 60 بدست عوامل رژیم مطلقه فقاهتی در مجلس رژیم بالا رفت و از بعد تجربه سکتاریسم مهرماه سال 60 بود که سازمان به خود آمد و دریافت که چه اشتباه استراتژیک مرتکب گردیده است ولی به لحاظ اینکه در این زمان تمامی پلهای پشت سرش خراب شده بود دیگر راهی برای برگشت آن وجود نداشت به همین دلیل بود که از بعد از شکست راه پیمائی های مسلحانه مهر ماه 60 بود که مجاهدین به استراتژی ترور پناه بردند زیرا اگرچه از قبل از مهرماه سال 60 یعنی از بعد از 30 خرداد سال 60 در استراتژی سرنگونی فوری رژیم مطلقه فقاهتی ترور جزوی از برنامه مجاهدین بود اما ترور در برنامه مجاهدین قبل از مهر 60 با ترور بعد از مهر 60 کاملا متفاوت میباشد در قبل از مهر ماه 60 ترور برای مجاهدین خلق اولا به صورت یک تاکتیک بود در ثانی ترور در خدمت حذف مهرههای بالائی رژیم مطلقه فقاهتی قرار داشت در صورتیکه از بعد از شکست راه پیمائی های مسلحانه مجاهدین خلق در مهرماه سال 60 ترور برای مجاهدین خلق:
اولا به صورت یک استراتژی در آمد در ثانی دامنه ترور از راس به بدنه و قاعده نیروهای طرفدار رژیم مطلقه فقاهتی هم کشیده شد که این استراتژی ترور مجاهدین تا انتهای سال 61 یعنی پس از ضربه محمد ضابطی که توسط آن تشکیلات نهاد اجتماعی مجاهدین خلق نابود گردید و برای مجاهدین خلق دیگر راهی جز خروج از کشور باقی نماند، ادامه داشت و آنچنان این استراتژی ترور مجاهدین در جامعه ایران دارای فونکسیون منفی شد که حتی صدای اعتراض ابوالحسن بنی صدر، هم پیمان بزرگ مجاهدین را هم بلند کرد. بطوریکه بنی صدر در تحلیلهای خود در رابطه با علت جدائیاش از مجاهدین خلق یکی همین ترور نیروهای بدنه و قاعده رژیم اعلام میکند و دیگری پیوند مجاهدین با صدام. ولی اگر بخواهیم به صورت تئوریک به این امر نگاه کنیم باید بگوئیم که هر دو این امر بر مجاهدین خلق زمانی تحمیل شد که مجاهدین فکر میکردند که در عرصه مبارزه آنتاگونیستی با رژیم هم شرایط مشارکت مردم در هواداری و حمایت از سازمان مثل شرایط مبارزه دموکراتیک است آنچنانکه در یک راه پیمائی مادران در عرصه مبارزه دموکراتیک در اردیبهشت ماه سال 60 یعنی یک ماه قبل از آنتاگونیست شدن مبارزه مجاهدین با رژیم مطلقه فقاهتی زیر سرنیزه رژیم مطلقه فقاهتی مجاهدین خلق توانستند صدها هزار نفر را در تهران بسیج کنند و همین مبارزه دموکراتیک مجاهدین در ماههای فروردین و اردیبهشت سال 60 بود که شاخ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به گل نشانده بود و رژیم را در یک وضعیت آچمز شده سیاسی و اجتماعی قرار داده بود بطوریکه مقام عظمای ولایت مطلقه فقاهتی به صورت عریان به میدان آمده بود و هر روز به شکلی با تهاجم غیر دموکراتیک خود ترس خود را از مجاهدین اعلام میکرد و اگر مجاهدین در خرداد 60 به مبارزه قهرآمیز روی نمیآوردند لشکر تودههای سمپات و هوادار دموکراتیک خود که هر روز در حال افزون بودند راهی جز تسلیم در دراز مدت برای رژیم مطلقه فقاهتی باز نمیگذاشت اما به موازات اینکه مجاهدین خلق به داخل تور و تلهائی افتادن که رژیم مطلقه فقاهتی برای آنها از قبل آماده کرده بود که آن تور و تله همان حرکت قهرآمیز بود لشکر دموکراتیک در عرصه مبارزه قهرآمیز بهای مبارزه را سنگین یافت در نتیجه مجاهدین را رها و دست بازیگری بر داشت و به تماشای مبارزه قهرآمیز مجاهدین خلق با رژیم مطلقه فقاهتی پرداخت و همین موضوع رمز شکست استراتژیک مجاهدین از سال 60 تا امروز میباشد.
بنابراین از روز 30خرداد سال 60 که تودهها در عرصه مبارزه قهرآمیز مجاهدین خلق با رژیم مطلقه فقاهتی دست از بازی گری در عرصه مبارزه دموکراتیک مجاهدین با رژیم بر داشتند و به تماشای گری نشستند مجاهدین شکست استراتژیک خوردند و تمامی شکست های بعدی مجاهدین از آن روز تا امروز که پایگاه اشرف در عراق بدست ارتش سفاک مالکی به دسیسه رژیم مطلقه فقاهتی مظلومانه قتل عام میشوند همه معلول این اشتباه استراتژیکی مجاهدین و این تحلیل غلط مجاهدین خلق در سال 60 میباشد که فکر میکردند مشارکت تودهها در مبارزه آنتاگونیستی مثل مشارکت تودهها در مبارزه دموکراتیک میباشد افسوس که مجاهدین در مهرماه سال 60 پس از اهداء یک دریای خون به این اشتباه خود اگاه شدند ولی راهی برای بازگشت نداشتند و در تله و توری افتادن که رژیم مطلقه فقاهتی طلب میکرد البته این تجربه که به بهای یک دریای خون برای مجاهدین تمام شد اگرچه برای مجاهدین دارای فونکسیونی نبود و مجاهدین در آن را هی که افتاده بود بی برگشت گام به گام تا امروز جلو آمده اند و هر روز پای این تجربه خون بیشتری فدا و فدیه میکنند میتواند برای جنبش دموکراتیک ایران به صورت یک پرچم درید که رمز مشارکت تودهها تنها در گرو مبارزه دموکراتیک تودهها میباشد و عامل شکست مشارکت تودهها در مبارزه قهرآمیز کردن این مبارزه میباشد و لذا اگر بگوئیم که چه در مشروطیت و چه در نهضت جنگل و چه در نهضت مقاومت ملی مصدق و چه در جنبش اجتماعی 15 خرداد 42 و چه در جنبش اجتماعی 22 بهمن 57 و چه در جنبش اجتماعی 30 خرداد 60 و چه در جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 اگر ما میتوانستیم جنبش اجتماعی را در روی ریل مبارزه دموکراتیک هدایت کنیم و به مبارزه های غیر دموکراتیک سوقش نمیدادیم صد درصد پیروزی برای ما امری محتوم و قطعی بود و مجبور نمیبودیم پیوسته این تجربه تاریخی را باز تکرار و تجربه بکنیم البته ممکن است در همین جا این سوال مطرح شود که چرا در جنبش اجتماعی خرداد 88 که از آن تاریخ تا این زمان با توجه به اینکه هم هژمونی جنبش اجتماعی و هم مردم تلاش میکنند و پیوسته بر طبل مبارزه دموکراتیک مینوازند نه تنها جنبش دموکراتیک تودههای ایران نتوانسته در این زمان رژیم مطلقه فقاهتی را وادار به عقب نشینی بکند بلکه بالعکس روز بروز نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در سرکوب این جنبش دموکراتیک که در طول دو سال گذشته قدمی از مبارزه دموکراتیک بیرون نگذاشتهاند توانا تر کرده است در پاسخ به این سوال باید بگوئیم که یکی از خصیصههای برجسته این جنبش که در طول تاریخ مبارزه و جنبش ایران بی مثال و بی نمونه میباشد همین تداوم دو ساله مبارزه دموکراتیک تودههای ایران از خرداد سال 88 تا کنون است به طوری که اگر بگوئیم که خلق ایران در طول مبارزات گذشته تاکنون خود چنین تجربه گهر باری نداشته است سخنی به گزاف نگفتهایم لذا با اینکه رژیم مطلق العنان فقاهتی حاکم در طول دو سال گذشته میکوشیده تا بهر نحوی که شده این مبارزه را وارد فرایند قهرآمیز بکند تا کنون نتوانسته است آنچه که باعث شده مبارزه دموکراتیک مردم ایران در طول دو سال گذشته در مبارزه با رژیم مطلقه حاکم به گل بنشیند آنچنانکه فوقاً گفتیم محدودیت جغرافیائی این جنبش میباشد که محدود به شهرهای بزرگ میباشد که راه حل نجات از این حصار فوقاً مطرح شد.
د - جنبشهای دموکراتیک منحرف شده: مقصود از جنبشهای دموکراتیک به انحراف کشیده شده اشاره به جنبشهای دموکراتیک دو کشور لیبی و بحرین میباشد که به علت دخالت بیگانه و قهرآمیز شدن یکی و فرقهائی شدن دیگری مبارزه دموکراتیک مردم بحرین و لیبی از ریل واقعی خود خارج شده و میرود که در یک ریل انحرافی قرار گیرد که حاصل این انحراف در تحلیل نهائی برای مردم بحرین فرقه گرائی و رکود جنبش دموکراتیک و برای ملت لیبی تجزیه کشور میباشد بهر حال تنها راه رهائی این دو جنبش بازگشت به جنبش دموکراتیک اولیه خود میباشد تا همراه با دیگر جنبشهای مردمی عرب بتواند به پیروزیهای مرحلهائی خود دست پیدا کنند.
والسلام