سنگهایی از فلاخن: سلسله بحثهای تئوریک در باب «آزادی و دموکراسی» - قسمت صد وهفت
«حقیقت دموکراسی»، «حقیقت سوسیالیسم» و «حقیقت جامعه مدنی»
عنایت داشتهباشیم که «همچنان بین جبهه جنبشی مطالبهمحور مدنی و سیاسی و اجتماعی با جبهه خیزشی معیشتی آن خندق و جدایی وجود دارد که بدونتردید ریشه این جدایی باز به خاستگاه مختلف طبقاتی آنها (یعنی طبقه متوسط شهری و اردوگاه بزرگ کار و زحمت و حاشیهنشینان عظیم شهرها) بر میگردد». بر این مطلب بیافزاییم که «همین جدایی و خندق بین دو جبهه عظیم فوق باعث گردیده است که برای دو دهه حتی بین جامعه مدنی و جامعه سیاسی و جامعه عظیم زحمتکشان و حاشیهنشینان شهرهای ایران شکاف بزرگی به وجود بیاید» بهعبارت دیگر برای دو دهه جامعه بزرگ ایران به سه اشکوبه جدا از هم:
1 - جامعه مدنی.
2 - جامعه سیاسی.
3 - جامعه عظیم زحمتکشان و حاشیهنشینان ایران تقسیم شدند، که البته خود جامعه مدنی هم به دو قسمت:
1 - جامعه مدنی حکومتی (که تابع گفتمان اصلاحطالبان حکومتی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان بودند که جنبش سبز در سال 88 اوج اعتلای حرکت این جامعه مدنی حکومتی بودند).
2 - جامعه مدنی مستقل از حاکمیت و مستقل از جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور که بهصورت جنبشی مطالبهمحور سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی تقسیم میشدند
یادآوری کنیم که جامعه مدنی جنبشی مطالبهمحور مستقل از حاکمیت و جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از تابستان 96 توانستند در شکل فراگیر حرکت کنند. علی ایحال با اینکه جامعه مدنی حکومتی از دیماه 96 شکست خوردند، ولی هرگز نباید فراموش کنیم که این شکست جامعه مدنی حکومتی (در طول چهار سال گذشته) بهمعنای عدم ناتوانی آنها جهت بازتولید حرکت خود در آینده نیست، بلکه برعکس باید عنایت داشتهباشیم که «در خلأ آلترناتیوی جامعه مدنی جنبشی فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پایین اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و مستقل و در صورت اعتلا و سرکوب فراگیر خیزشهای معیشتی اتمیزه و بیسر و بیبرنامه و بیتاکتیک و بیگفتمان و شکست پروژه یکدست کردن حاکمیت بهصورت پادگانی توسط حزب پادگانی خامنهای تحت هژمونی سپاه امکان بازتولید جامعه مدنی حکومتی همچنان وجود دارد.»
دلیل این امر هم آن است که هنوز «بخشی از طبقه متوسط شهری یا اقشار میانی جامعه بزرگ ایران بهعلت همان خندق بین طبقه متوسط شهری و اردوگاه کار و زحمت و حاشیهنشینان ایران چشم به اصلاحطلبان حکومتی دارند و اصلاحطلبان حکومتی را بهعنوان نماینده سیاسی خود در حاکمیت تعریف میکنند» که البته این خطر بزرگی است که امروز جامعه مدنی جنبشی مطالبهمحور صنفی و سیاسی و اجتماعی تکوین یافته از پایین و مستقل جامعه بزرگ ایران را تهدید مینماید.
باری «خیزشها و جنبشهای چهارگانه تیر 78، خرداد 88، دیماه 96 و آبانماه 98 جامعه بزرگ ایران بیش از هر چیز نشان دهنده نوک کوه یخ بحران خندق بین طبقه متوسط شهری و اردوگاه بزرگ کار و زحمت و حاشیهنشینان شهری ایران میباشد» بنابراین در همین رابطه است که در آسیبشناسی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پایین مطالبه محود صنفی و سیاسی و اجتماعی امروز جامعه ایران باید بگوییم که بزرگترین آفتی که این جنبش در این شرایط تهدید میکند عبارتند از:
الف – فقر استخوانسوز و خانمانسوز و روزافزون اقتصادی.
ب - ریزش طبقه متوسط شهری بهسمت حاشیهنشینان شهری بهعلت این فقر.
ج – رشد نجومی کمی حاشیهنشینان شهری بهعلت این فقر.
معهذا در این شرایط که پیوند بین جامعه مدنی با حکومت توسط سید محمد خاتمی و میر حسین موسوی و شیخ مهدی کروبی شکست خوردهاست، برای جلوگیری از بازتولید اصلاحطلبان حکومتی جهت پیوند با جامعه مدنی تنها راهی که برای ما باقی میماند «حمایت همه جانبه بهصورت راهبری (نه رهبری) جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پایین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور میباشد.»
پر پیدا ست که «در صورت شکست این جنبش عظیم مطالبهمحور دینامیک آژیر فاجعه برای حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران را به صدا در خواهد آمد» نباید فراموش کنیم که تجربه چهار سال گذشته (از 96 الی زماننا هذا) عمر جامعه مدنی جنبشی ایران نشانمیدهد که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها در برابر جامعه مدنی جنبشی دینامیکی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی مجبور به عقبنشینی میشود و هرگز با پادگانی کردن حاکمیت و انسداد سیاسی این رژیم سرکوبگر نمیتواند جلو رشد جامعه مدنی جنبشی مطالبهمحور دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پایین امروز جامعه بزرگ ایران را بگیرد.»
بنابراین در این رابطه است که باید داوری کنیم که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با انسداد سیاسی و چماق قوی سرکوب اگر بتواند جامعه سیاسی و جامعه خیزشی ایران را سرکوب کند هرگز و هرگز نخواهد توانست جنبشهای مطالبهمحور دینامیک صنفی و مدنی و سیاسی و مستقل و تکوین یافته از پایین ایران را سرکوب نماید». عقبنشینی نسبی حزب پادگانی خامنهای در برابر مطالبات جنبش معلمان، جنبش کارگران هفتتپه، جنبش مالباختگان و جنبش کامیونداران خود مشتی نمونه خروار در این رابطه میباشد. بیشک در این رابطه باید داوری کنیم که آن چنانکه خمینی و حواریونش در دهه شصت با انسداد سیاسی و رویکرد قتل و عام، تیغ و داغ و درفش، شکنجه و زندان و اعتراف گیری بهدنبال نابودی و سرکوب و قلع و قمع جامعه سیاسی ایران بود و تا اندازهای هم در این هدف خود پیش رفت، خامنهای و حزب پادگانی او در این شرایط با پادگانی کردن حاکمت تحت هژمونی سپاه در راستای سرکوب جامعه مدنی جنبشی دینامیک مطالبهمحور سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی شکست خواهد خورد.
عنایت داشتهباشیم که در این رابطه «فضای مجازی و شبکههای اجتماعی امروز آیینه تمام نمای پتانسیل جامعه مدنی جنبشی دینامیک مطالبهمحور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه بزرگ ایران میباشد» و قطعاً «یکی از راههای تحلیل پتانسیل عظیم جامعه مدنی جنبشی دینامیک مطالبهمحور امروز جامعه ایران کالبد شکافی فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میباشد» لازم به ذکر است که «جامعه ایران از جنبش مشروطیت الی الان پیوسته نشان داده است که یک جامعه پلورالستیک است» و همین خودویژگی پلورالستیکی جامعه ایران باعث میشود که «جامعه مدنی جنبشی مطالبهمحور دینامک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پایین استبدادپذیر نباشد و امکان کره شمالی و یا عربستان سعودی شدن کشور ایران را از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بگیرد.»
بدونتردید مبانی پلورالستیکی جامعه بزرگ ایران عبارتند از:
الف – تنوع فرهنگی و مذهبی و زبانی.
ب – تنوع قومیتی.
ج – تنوع سیاسی.
باری «در کادر همین خودویژگی پلورالستیکی جامعه بزرگ ایران بوده است که در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران جنبش آزادیخواهانه بر جنبش برابریطلبانه برتری داشته است.»
پر واضح است که یکی از دلایلی که باعث گردیده که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود نتواند حتی در خود بافتهای حاکمیت به یکدستی سیاسی و ایدئولوژیک و گرایش اقتصادی دست پیدا کند و در طول 42 سال گذشته پیوسته جناحها و جریانهای قدرت درون حاکمیت از داخل در حال ریزش و تسویه حساب و تقسیم باز تقسیم قدرت بودهاند بهخاطر همین خاستگاه پلورالستیک جامعه بزرگ ایران میباشد و صد البته همین موضوع هم باعث شکست پروژه پادگانی کردن یا یکدست کردن حکومت توسط حزب پادگانی خامنهای در این شرایط در راستای سرکوب جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خواهد شد و هرگز و هرگز حزب پادگانی خامنهای توسط پادگانی کردن حاکمیت تحت هژمونی سپاه نخواهد توانست ابر بحرانهای مشروعیتی، موجودیتی، سیاسی، زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی خود را مهار نماید.
ادامه دارد