پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اقتصادی و پلورالیسم اطلاعاتی و ... بستر ساز تحقق شعار:
آگاهی - آزادی - برابری
نفی: زر - زور - تزویر
استقرار: پلورالیسم - دموکراسی - سوسیالیسم می باشد - بخش آخر
و یا در داستان تضاد دو قبیله اوس و خزرج يا انصار در انتهای دفتر دوم مثنوی آنچنانکه ابن خلدون در کتاب مقدمه ائی بر تاریخ خود می گوید ، پیامبر در دوران حیات پیامبری خود دو معجزه بزرگ داشت، یکی معجزه قرآن بود و دیگری معجزه الفت بین قبائل متخاصم شبه جزیره عربستان ، که پیامبر در برخورد با این تخاصم قبیلگی و طائفه ائی هرگز به نفی این قبائل نپرداخت، بلکه بالعکس معجزه محمد این بود که این قبائل و تخاصم قومی را در بستر پلورالیسم اجتماعی اعتلا بخشید و با حفظ هویت، آنها را متحد کرد.
آنچنانکه در تفسیر سوره قریش دیدیم که قبل از بعثت محمد و شروع نهضت اجتماعی تاریخی محمد، قبیله قریش که قبیله و عشیره و دودمان خود محمد بودند و همگی قبیله قریش نسبشان به نضربن کنانه جد محمد که نامش قریش بود میرسید و همین قبیله قریش سکاندار حیات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شهر مکه بودند. اما این قبیله زمانیکه در عرصه تضاد طبقاتی شقه شقه گشتند و وحدت نسبی خود را از دست دادند و در عرصه مبارزه طبقاتی گرفتار بنی ها شدند ( مثل بنی هاشم و بنی امیه و بنی تمیم و بنی کلب و...) که هر کدام از این بنی ها بر مبنای جایگاه اقتصادی - اجتماعی - سیاسی خود نمایندگی بخشی از طبقات اجتماعی شهر مکه را یدک می کشید، لذا بصورت عریان به جان هم افتادند و هریک سعی میکرد دیگری را جهت حفظ منافع طبقاتی و اقتصادی خویش از میان بردارد. بطوریکه آنچنان این تضاد قبیله ائی گسترده شده بود که حتی بعد از بعثت محمد و شروع حرکت او بزرگترین مانع و دشمنان حرکت محمد از دل این قبیله جوشید و این تضاد آنچنان پیشرفت کرد که حتی ابی لهب عموی محمد، پسر عبد المطلب و برادر عبدالله، پدر محمد در راستای منافع طبقاتی قریش بعنوان عمده ترین دشمن محمد و نهضت محمد قد علم کرد. همچنین زن او که خواهر ابوسفیان از خانواده بنی امیه بود، باز در این رابطه یکی از عمده ترین دشمنان رویاروی محمد گردید. لذا از آنجائیکه محمد برای شروع نهضت خود مجبور بود تا نهضت خود را بر پایه استراتژی وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ - سوره الشعراء آیه 214 - ای محمد نهضتت را از قریش و اقربینت آغاز کن - از قریش شروع کند و از آنجائیکه این نهضت محمد مجبور بود در پروسس تاریخی خود تحت هدایتگری مردانی از قریش در طول بیش از سه قرن از سقیفه بنی ساعده در سال 11 هجری، تا مرگ المعتصم بالله بدست هلاکو خان مغول باشد و تمامی جنگها و جنایت های بعد از محمد، از جنگهای جمل و صفین علی گرفته، تا نزاع های خانمانسوز امام حسن و فاجعه کربلا و فشار و شکنجه و حبس و قتل فرزندان علی از سقیفه تا پایان حکومت عباسیان، همه بدست این قبیله انجام گیرد. لذا محمد مجبور بود، نهضت خود را بر پایه تحول این قبیله استوار سازد ، آنچنانکه محمد همین موقعیت تاریخی در مدینه در میان دو قبیله اوس و خزرج که انصار نهضت محمد را تشکیل می دادند داشت چراکه در مدینه هم تضاد خونین بین دو قبیله اوس و خزرج تا زمان هجرت محمد از مکه به مدینه که باز ریشه طبقاتی و اقتصادی داشت، حیات اجتماعی - تاریخی شهر مدینه را در ورطه نابودی و سقوط قرار داده بود . اما با همه این احوال محمد می خواهد توسط این دو جامعه به گل نشسته دو روستا یا دو قریه مکه و مدینه بقول جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند، بزرگترین تمدن تاریخ بشریت را بر پا کند. پس بی تفاوت نمی تواند از کنار این دو جامعه منهزم عبور کند. اینجا بود که نهضت محمد جبراً و قطعا می بایست از این شاهراه دو گانه مکه و مدینه یا قریش و اوس و خزرج عبور بکند. اما و هزار اما محمد با چه مکانیزمی می خواهد این معجزه عظیم نهضت خود را که آنچنانکه فوقاً مطرح شد بقول ابن خلدون دست کمی از معجزه قران نداشت به انجام برساند. آنچه در پاسخ این سوال بآید در یک کلمه مطرح کنیم محمد برعکس آنچه مولانا می گوید توسط پلورالیسم اجتماعی این معجزه خود را به انجام رسانید و منظور ما از پلورالیسم اجتماعی در اینجا عبارت از این است که محمد بر عکس آنچه مولانا می گوید کثرت اجتماعی موجود در مکه و مدینه را از بین نبرد بلکه به تضادهای اجتماعی با حفظ کثرت هویتی خویش جهت بخشید تا این پلورالیسم اجتماعی علاوه بر اینکه هویت پیدا کند در بستر اعتلا بخشی قرار گیرد اینجا است که می بینیم حتی در شورای سقیفه بنی ساعده هم دو قبیله بزرگ انصار مدینه که بلافاصله بعد از مرگ محمد تشکیل گردید، باز این دو قبیله با همان هویت قبیلگی خود حضور دارند. البته در رابطه با قریش هم موضوع بهمین شکل ادامه داشت، آنچنانکه شعار یزید در شام در برابر اسرای کربلا در لحظه ائی که سرهای بریده شهدای کربلا در برابرش قرار داشت و اسرای نهضت کربلا در زنجیر رویاروی او قرار داشتند و یزید در اوج پیروزی با کوبیدن چوب بر سرهای بریده اوج پیروزی خود را به نمایش می گذاشت، این شعار را می خواند که کجایند آن پدران و اجداد و خویشاوندان من که در جنگ بدر و احد کشته شدند، بدانند که انتقام خون آنها را از بنی هاشم گرفتم. اینها بهائی بود که محمد بخاطر حفظ پلورالیسم اجتماعی پرداخت کرد. نباید چنین فکر کنیم که محمد نتوانست این هویتهای اجتماعی نژادی و قبیلگی از میان بر دارد بلکه بآید چنین اعتقاد داشته باشیم که محمد نمی خواست این کثرت هویتی اجتماعی مکه و مدینه را از بین بیرد بلکه مهمتر از آن می خواست این کثرت هویت اجتماعی و قبیلگی و عشیرتی فوندانسیون پلورالیسم اجتماعی مدینه النبی قرار دهد و اگر نه اگر محمد می خواست این هویتهای اجتماعی و قبیلگی از بین ببرد براحتی توسط زور و سرنیزه می توانست چنان کاری را در زمان انجام دهد که استالین چهارده قرن بعد از محمد با سرنیزه به نفی این هویتهای اجتماعی و نفی این پلورالیسم اجتماعی در بلوک شرق پرداخت، و تقریبا در زمان حیاتش هم موفق گردید. ولی آنچنانکه بعدا دیدیم این پلورالیسم اجتماعی - نژادی - فرهنگی که استالین مدعی سرکوب کردن آن بود، نابود نشده بلکه بصورت آتش زیر خاکستر، مانند ققنوسی از آن خاکستر استالینی سر برکشید و آن امپراطور سر بر فلک کشیده را مانند برف در آفتاب تموز آب کرد پس محمد خودآگاهانه هویتهای قومی - نژادی - فرهنگی – زبانی را حفظ کرد تا با حفظ آنها پلورالیسم اجتماعی را بر پا کند ، و با برپائی پلورالیسم اجتماعی بتواند آزادی اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم تشکّل های سیاسی - اجتماعی- اقتصادی درون جامعه که تنها بستر پراکسیس اجتماعی هستند برپا کند . در همین رابطه بود که در دوران سخت حرکت سیزده ساله مکی خود که زیر شدید ترین فشار فیزیکی - اجتماعی - اقتصادی قریش قرار داشت، استراتژی پلورالیستیکی خود جهت پلورالیته کردن قریش با سوره قریش چنین به نمایش گذاشت.
سوره قریش - لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ - ( برای ائتلاف و کاهش تخاصمات قریش و برای جایگزینی الفت بجای نزاع میان قریش ) - إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ ( ائتلاف و الفتی که با ایجاد امنیت عامل تحول و حرکت قریش در زمستان و تابستان می گردد ) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ( اینچنین ائتلاف و الفتی در قریش نه با نفی پلورالیسم هویتی اجتماعی آنها شکل می گیرد بلکه تنها با یک پلاتفرم انجام شدنی است و آن اینکه قریش با حفظ پلورالیسم اجتماعی خود سمت گیری خود را از درون قبیلگی که حاصلش جنگ و خونریزی است به برون قبیلگی تغییر دهد، که این سمت گیری برون قبیلگی عبارت می باشد از سمت گیری بطرف توحید و صاحب این خانه کعبه می باشد. تنها با این پلاتفرم سوبژکتیوی است که شما می توانید به الفت واقعی دست پیدا کنید ) - الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ – ( فقط اینچنین ائتلاف و الفتی است که فونکسیون ابژکتیو آن برای قبیله قریش نفی جوع یا استثمار و نفی خوف یا استبداد خواهد بود).
مولانا برعکس محمد بدلیل اینکه نمی تواند بر پایه جهان بینی فردی صوفیانه خود پلورالیسم اجتماعی را فهم کند لذا مکانیزم محمد در اعتلای اجتماعی اوس و خزرج و قریش بر پایه پلورالیسم اجتماعی یا حفظ کثرت های زبانی و نژادی و فرهنگی توسط محمد تبیین نمی کند بلکه بالعکس با بیان در شکستند و تن واحد شدند دیدگاه منفی خود نسبت به پلورالیسم اجتماعی را به نمایش می گذارد. مثنوی دفتر دوم صفحه 376 از سطر شش به بعد
دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت / یک زدیگر جان خون آشام داشت
کینهای کهنه شان از مصطفی / محو شد در نور اسلام و صفا
اولا اخوان شدند آن دشمنان / همچو اعداد عنب در بوستان
وزدم المومنون اخوه بپند / در شکستند و تن واحد شدند
صورت انگورها اخوان بودند / چون فشردی شیره واحد شدند
غوره و انگور ضدانند لیک / چونک غوره پخته شد شد یار نیک
سوی انگوری همی رانند تیز / تا دوئی بر خیزد و کین و ستیز
پس در انگوری همی درند پوست / تا یکی گردند وحدت وصف اوست
آفرین بر عشق کل اوستاد / صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر / یک سبوشان کرد دست کوزه گر
البته همین موضوع مولوی در دفتر چهارم مثنوی در شرح حدیث انما المومنون اخوه هم مطرح می کند در آنجا هم مولوی تکثر اجتماعی یا پلورالیسم اجتماعی را امر حیوانی می داند نه بستر انسانی و تبیین می کند که هدف رسالت انبیاء و عرفاء برداشتن یا نفی این پلورالیسم اجتماعی و جایگزین کردن آن با مونیست اجتماعی می باشد. همان مونیست اجتماعی که پایه در نفی پلورالیسم اجتماعی دارد: مثنوی نیکلسون - دفتر چهارم - صفحه 642 از سطر پنجم به بعد
جان حیوانی ندارد اتحاد / تو مجو این اتحاد از جان باد
گر خورد این نان نگردد سیر آن / ور کشد بار این نگردد او گران
بلک این شادی کند از مرگ او / از حسد میرد جوبیند برگ او
جان گرگان و سگان هریک جداست / متحد جانهای شیران خدا
جمع گفتم جانهاشان من باسم / کان یکی جان صد شود نسبت بجسم
همچو آن یک نور خورشید سما / صد بود نسبت بصحن خانها
لیک یک باشد همه انوارشان / چونک بر گیری تو دیوار از میان
چون نماند خانها را قاعده / مومنان مانند نفس واحده
مثنوی دفتر اول صفحه 36 چاپ نیکلسون در تفسیر آیه 285 سوره البقره:
لا نفرق بین احد من رسله / ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد بصورت غیر آن / فرق نتوان کرد نور هریکی
چون بنورش روی آری بی شکی / گر تو صد سیب و صد ابی بشمری
صد نماند یک شود چون بفشری / در معانی قسمت و اعداد نیست
در معانی تجزیه و افراد نیست / منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه / یک گهر بودیم همچون افتاب
بی گره بودیم صافی همچو آب / چون بصورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایهای کنگره / کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان آن فریق / نکتها چون تیغ پولادست تیز
گرنداری تو سپر واپس گریز / پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا / زین سبب من تیغ کردم در غلاف
تا که کژ خوانی نخواند بر خلاف
سوال بزرگ: چرا مولانا پلورالیسم فلسفی - معرفتی و فردی - فکری - دینی فهم کرد اما از درک پلورالیسم اجتماعی - سیاسی - تاریخی ناتوان ماند، برعکس شریعتی که پروسه پلورالیسم از اولین قدم آن که عبارت بود از پلورالیسم معرفتی - فلسفی با شعار شناخت اسلام غیر خود اسلام می باشد در امت و امامت و اسلام شناسی ارشاد تا پلورالیسم فکری - فردی - دینی با شعار لو علم ابوذر مافی قلب سلمان لقتله و یا لکفره در علی بنیانگذار وحدت پیش رفت و از پلورالیسم معرفتی - فلسفی و پلورالیسم فردی - فکری - دینی به پلورالیسم اجتماعی - فرهنگی - نژادی - سیاسی دمکراتیک در بازگشت به خویش و امت و امامت و از پلورالیسم اجتماعی - سیاسی - فرهنگی به پلورالیسم تاریخی - انسانی - سوسیالیستی در کنفرانس حسین وارث آدم رسید ؟
پاسخ: اگر بخواهیم به این سوال فربه تاریخی یک جواب اجمالی در حد ظرف این مقاله بدهیم باید بگوئیم علت عمده پیدایش این دوگانگی تئوریک بقول مولانا، تفاوت دو منظر گاه است چراکه مولانا از منظرگاه سوبژکتیو صوفیانه به پلورالیسم می نگردد. طبیعی است که در آن صورت قد و اندام او نمی تواند جز دو پلورالیسم معرفتی ( داستان فیل ) و تفسیری ( داستان موسی و شبان ) بیند اما شریعتی از منظر ابژکتیو که همان تاریخ و اجتماع می باشد پلورالیسم را مشاهده می کند بهمین دلیل شریعتی هم می تواند پلورالیسم تاریخی را در کانتکس سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی مشاهده کند و هم می تواند پلورالیسم اجتماعی را در کادر دمکراسی تبیین نماید. و هم می تواند پلورالیسم تفسیری در کادر قبول جنگ تفسیر بین ابوذر و سلمان در حد مرگ و قتل و کفر ببیند. و هم می تواند پلورالیسم معرفتی در حد و قد و اندازه هایدگر مشاهده کند. که فهم یک موضوع غیر خود آن موضوع است فهم یک مقوله سوبژکتیو ذهنی فردی تاریخی می باشد، در صورتیکه موضوع یک واقعیت کنکرت ابژکتیو خارجی می باشد، هم می تواند مانند ژان پل سارتر شعار بدهد که:
اگر چه با عقیده تو مخالفم ولی حاضرم خود را به اتش بکشم. یا راضی شوم تا مانند عین القضات همدانی شمع آجینم کنند تا تو آزادانه حرفت را بزنی و هم می تواند مانند مصدق فریاد بر آورد که:
سوسیالیسم دولتی یعنی نان خودت بخور اما حرف دیگران بزن - دمکراسی بورژوازی یعنی حرف خودت بزن ولی نانت ما بخوریم - حکومت مطلقه فقاهتی یعنی حرفت ما می زنیم و نانت هم ما می خوریم - ولی سوسیال دمکراسی شریعتی یعنی نانت را خودت بخور و حرفت را هم خودت بزن.
بنا براین در منظرگاه شریعتی اصل زیر بنا و فوندانسیون اندیشه شریعتی بر پایه پلورالیسم استوار می باشد و بدون پلورالیسم امکان تحقق دمکراسی و سوسیالیسم نخواهد بود از نظر شریعتی تا جامعه به پلورالیسم معرفتی یا اپیستمولوژیک، آزادی قلم و آزادی بیان و آزادی کتاب و مطبوعات، و پلورالیسم فکری تکثر رای ها نه تعدد راس ها، و پلورالیسم عقاید آزادی مذهب و مکتب و اندیشه ها، و پلورالیسم اجتماعی آزادی احزاب و آزادی فعالیت سندیکائی و شورائی، و پلورالیسم سیاسی توسط تفکیک قوا و انتخابی بودن تمامی نهادهای حکومتی و متولیان قدرت از راس تا ذیل، و پلورالیسم اطلاعات توسط پاپی یولار، و طبقاتی و اجتماعی کردن آگاهی و خبر و... نرسد، امکان هیچگونه تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در آن جامعه نخواهد بود بنا براین از منظرگاه شریعتی مهمترین رسالت ما پلورالیزه کردن معرفت و اندیشه و تفسیر و جامعه و سیاست و اقتصاد و اطلاعات می باشد و تا زمانیکه ما نتوانیم به پلورالیسم در خودمان و در تشکیلات حزبی مان و در زندگی اقتصادی مان و در مذهب مورد اعتقاد مان و در جامعه مورد نظرمان برسیم امکان هیچ گونه تحولی در آن جامعه نخواهد بود بآید تلاش کنیم تا به یک تئوری پلورالستیک دست پیدا کنیم. بآید مبارزه کرد تا در عرصه پلورالیسم اندیشه و تفکر و عقیده و دیدگاه و مذهب زمینه تضارب آراء را در یک جامعه فراهم کنیم . بآید کوشید تا با مبارزه دمکراتیک در سطح جامعه امکان آزادیهای احزاب و مبارزات سندیکائی و شورائی فراهم کنیم.
زنده باد پلورالیسم معرفتی برپایه آزادی تفکر و آزادی قلم و آزادی اندیشه
زنده باد پلورالیسم عقاید بر پایه آزادی عقیده و آزادی مذهب و آزادی مرام و آزادی فرهنگها و آزادی نژادها و آزادی اقلیتها
زنده باد پلورالیسم اجتماعی بر پایه آزادی احزاب و آزادی فعالیت سندیکائی و آزادی شوراها ی پائینی
زنده باد پلورالیسم سیاسی برپایه تفکیک قوا و انتخابی بودن تمامی متولیان قدرت و نهادهای قدرت از پائین تا بالا
زنده باد پلورالیسم اطلاعات بر پایه پاپی یولار کردن تمامی اطلاعات اقتصادی - سیاسی - اجتماعی جامعه
زنده باد پلورالیسم اقتصادی بر پایه نفی سرمایه داری و نفی انحصار اقتصادی و نفی لیبرالیسم اقتصادی توسط اجتماعی کردن تولید، و اجتماعی کردن توزیع، و اجتماعی کردن مصرف، همراه با نفی تولید دولتی و توزیع دولتی و مصرف دولتی و نفی بوروکراتیک و تکنوکراتیک و میلیتاریسم حاکم بر جامعه
والسلام